معرفت امام زمان علیه السلام و تکلیف منتظران جلد 1

مشخصات کتاب

سرشناسه : شفیعی سروستانی، ابراهیم، 1343 -

عنوان و نام پدیدآور : معرفت امام زمان علیه السلام و تکلیف منتظران / ابراهیم شفیعی سروستانی؛ تهیه کننده موسسه فرهنگی موعود عصر؛ مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما.

مشخصات نشر : تهران: موعود عصر(عج)، 1388.

مشخصات ظاهری : 2ج.

شابک : 978-964-6968-77-6

وضعیت فهرست نویسی : برون سپاری.

یادداشت : چاپ قبلی: تهران : موعود عصر(عج)، 1385 (445 ص.).

یادداشت : چاپ دوم.

یادداشت : کتابنامه: ص. [664] - 681؛ همچنین به صورت زیرنویس.

یادداشت : نمایه.

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- غیبت

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- احادیث

موضوع : مهدویت-- انتظار

شناسه افزوده : موسسه فرهنگی موعود عصر (عج)

شناسه افزوده : صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران. مرکز پژوهشهای اسلامی

رده بندی کنگره : BP224/4/ش7م6 1388

رده بندی دیویی : 297/462

شماره کتابشناسی ملی : 2040263

ص: 1

سخن ناشر

شاخصه هاي رويكرد مهدوي در دوران پيش و پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران كاملاً با يكديگر متفاوت است. تا پيش از اوج گيري نهضت امام خميني رحمه اللهشاخصه هاي رويكرد مهدوي غالب عبارت بودند از:

1. توجه به امام مهدي عليه السلام تنها به عنوان «منجي موعود» و نجات بخشي كه در آينده اي نامشخص مي آيد و به همه دردها، رنج ها و نابرابري ها پايان مي دهد؛

2. تمركز نگاه بر «عصر ظهور» بدون داشتن هيچ چشم انداز روشني براي اصلاح امور و بهبود وضع جامعه در «عصر غيبت»؛

3. خلاصه شدن «وظايف منتظران» در دعا براي تعجيل فرج و نزديك تر شدن ظهور منجي موعود؛

4. تأكيد صرف بر «ولايت ورزي» (تولّي) و بي توجهي به «برائت جويي» (تبرّي) از همه مظاهر كفر، شرك و نفاق در عصر حاضر.

حضرت امام خميني با طرح ديدگاه ها و نظرات بديع خود، باب جديدي را در حوزه مهدويت و انتظار گشود و شاخصه هاي رويكرد مهدوي را دستخوش دگرگوني و تغيير اساسي ساخت. مطالعه آثار و سخنان امام راحل نشان مي دهد كه در ديدگاه ايشان مهم ترين شاخصه هاي رويكرد مهدوي عبارتند از:

ص: 1

1. توجه به امام مهدي عليه السلام به عنوان آخرين «حجت خدا» و امام حيّ و حاضري كه نسبت به وضعيت حال مسلمانان نيز بي تفاوت نيست؛

2. از نظر دور نداشتن «عصر غيبت» و تلاش براي اصلاح وضع موجود با هدف زمينه سازي براي ظهور؛

3. توسعه وظايف و تكاليف منتظران و منحصر نشدن اين وظايف به دعا براي تعجيل فرج و درخواست ملاقات با آن حضرت؛

4. توجه به «برائت جويي» به عنوان مقدمه و شرط «ولايت ورزي» واقعي.

كتاب حاضر با توجه به اين رويكرد شكل گرفته و براي تبيين هرچه بيشتر ديدگاه هاي امام راحل، دو دسته مباحث را مورد توجه قرار داده است:

نخست، مباحث ناظر به شناخت امام مهدي عليه السلام و ويژگي هاي آن حضرت به عنوان امام زمان و آخرين حجت خدا بر روي زمين؛ دوم مباحث ناظر به شناخت تكاليف و وظايف منتظران در عصر غيبت، در وجوه فردي و اجتماعي.

مهم ترين ويژگي هاي اين اثر عبارتند از:

1. ارائه مطالب بر اساس سير و ترتيب منطقي مناسب، به گونه اي كه خواننده مي تواند گام به گام به نگرشي جامع، عميق و گسترده در زمينه معارف مهدوي و موضوعات مرتبط با آن دست يابد؛

2. بررسي وجوه مختلف اعتقادي، تاريخي، فرهنگي و اجتماعي باور مهدوي و فرهنگ انتظار به شيوه اي متقن و مستدل؛

3. بهره گيري از منابع اصلي و دست اول و دقت در نقل اقوال و روايات؛

4. پاسخ گويي به پرسش ها و ابهام هاي گوناگوني كه در حال حاضر در زمينه اين باور و فرهنگ وجود دارد؛

ص: 2

5. تلاش در جهت ارائه ديدگاهي متعادل و به دور از افراط و تفريط در زمينه بسياري از مباحث مهدوي؛

6. بررسي و تبيين بايدها و نبايدهايي كه شايسته است در فعاليت هاي پژوهشي، آموزشي، ترويجي و تبليغي در حوزه مهدويت مورد توجه قرار گيرند؛

7. معرفي منابع مطالعاتي براي تكميل مباحثي كه در كتاب به اجمال به آنها پرداخته شده است.

فتني است كه كتاب حاضر در بردارنده مجموعه مقالاتي است كه در طول سال هاي 1376 تا 1387 از سوي نگارنده آن نوشته و در مجله موعود منتشر شده است.

چاپ اول و دوم كتاب حاضر در سال هاي 1384 و 1385 منتشر شده است و آنچه اينك پيش روي شماست، ويرايش جديد اين كتاب است كه با اصلاحات و اضافات تقديم شما خوانندگان عزيز مي شود.

در پايان با سپاس از نويسنده محترم اين كتاب، فاضل ارجمند جناب آقاي دكتر ابراهيم شفيعي سروستاني، اميدواريم اين اثر مورد قبول حضرت ولّي عصر عليه السلام واقع شود و پاسخ گوي نيازهاي خوانندگان محترم آثار مهدوي باشد.

ان شاء الله

ص: 3

ص: 4

پيش گفتار

1. ضرورت شناخت معارف مهدوي

اشاره

شناخت معارف مهدوي ضرورت ترديدناپذير عصر ماست. ضرورتي كه اگر به خوبي درك شود و وجوه مختلف آن چنان كه شايسته است، تبيين گردد، بركات فراواني را نصيب جامعه اسلامي ما مي سازد.

وجوه مختلف ضرورت شناخت معارف مهدوي در عصر حاضر را به اين شرح مي توان برشمرد:

الف) وجه اعتقادي

بر اساس روايات ترديدناپذيري كه شيعه و سنّي آنها را روايت كرده اند، بر هر فرد مسلمان واجب است كه امام زمان خود را بشناسد تا بدين وسيله از خطر در افتادن به جاهليت قبل از اسلام و فرو رفتن در گرداب كفر و شرك وارهد و امكان زيستن و مردن بر مبناي اعتقاد راستين را بيابد.

اين همه تأكيد

بر لزوم معرفت امام در آموزه هاي اسلامي، از آن روست كه معرفت، مقدمه دل بستن،(1) دل بستن، مقدمه سر سپردن(2) و سرسپردن به

ص: 5


1- در روايتى كه از امام صادق عليه السلام نقل شده، آمده است: «.. اَلحُبُّ فَرعُ الْمَعْرِفَةِ؛ دوستى فرع حاصل معرفت است» (محمدباقر مجلسى، بحار الأنوار، چاپ سوم: بيروت، دار إحياء التراث العربى، 1403 ه . ق، ج 67، ص 22، ح 22).
2- پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در پاسخ مردى اعرابى كه از ايشان خواسته بود به وى پندى بياموزد فرمود: «اَلْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ؛ انسان با كسى همراه مى شود كه او را دوست دارد». همان، ج 27، ص102، ح 67.

امام حق، مقدمه نجات و رستگاري است(1)

و اين اساس دعوت همه انبيا و اولياست.

با توجه به آنچه گفته شد، بر هر يك از ما واجب است كه همه تلاشمان را براي شناخت امام عصر خود، حضرت حجت بن الحسن عليهماالسلام به كار گيريم و با شخصيت و جايگاه آن حضرت در عالم هستي چنان كه بايد، آشنا شويم تا در پي آن بتوانيم به وظايفي كه در برابر آن امام داريم، به گونه اي شايسته عمل كنيم.(2)

ب) وجه فرهنگي

كشور ما كشوري است با اكثريت جمعيت جوان و پر شور. جمعيت جواني كه در صورت يافتن آرماني با ارزش همه شور و توان بالقوه و بالفعل خود را به پاي آن مي ريزد و از هرگونه سكون و ركود و انحراف و تباهي بيزاري مي جويد. همان گونه كه جوانان پرشور عصر

انقلاب و دوران دفاع مقدّس در پي آرمان هاي ارزشمند بنيان گذار نظام جمهوري اسلامي، با گذر از همه تمنيات و خواهش هاي نفساني، خود را يك سره وقف جهاد و مبارزه در راه خدا كردند و به بالاترين درجات ايمان و رستگاري دست يافتند.

تشكيل حكومت جهاني به رهبري امام مهدي عليه السلام، گسترش قسط و عدل در سراسر گيتي و نابود كردن همه مظاهر كفر، ستم و تباهي آرماني است كه اگر به درستي شناسانده شود و وجوه مختلف آن تبيين گردد، مي تواند نسل سوم انقلاب اسلامي و نسل هاي پس از آن را چون پدران

خود پويا و پايدار نگه دارد و از توانمندي هاي آنها به بهترين صورت ممكن بهره برداري كند. از اين رو در عصر حاضر، جامعه ما بيش از هر زمان ديگر، نيازمند پرداختن به

ص: 6


1- چنان كه در روايت معروف امام رضا عليه السلام حديث سلسلة الذهب آمده است، ورود در قلعه استوار توحيد و ايمنى يافتن از عذاب الهى، مشروط به پذيرش ولايت امام معصوم عليه السلام است. (ر.ك: همان، ج 3، ص 7، ح 16).
2- براى مطالعه بيشتر در اين زمينه، ر.ك: همين كتاب، صص 145 - 156.

فرهنگ انتظار و باور مهدويت است و به جرئت مي توان گفت اگر به خوبي به اين موضوع پرداخته شود، مي تواند بسياري از توطئه هاي فرهنگي دشمنان را خنثي كند.(1)

ج) وجه سياسي

اين وجه را از دو منظر مي توان مطالعه كرد:

نخست، از منظر فلسفه سياسي و مباني مشروعيت نظام: حكومت جمهوري اسلامي ايران، بر مبناي نظريه ولايت فقيه و نيابت عام فقها از امام زمان عليه السلام، شكل گرفته است و به همين دليل بقا و استمرار مشروعيت و مقبوليت اين نظام، در گرو تبيين و تشريح دقيق مباني كلامي و فقهي آن براي نسل حاضر و نسل هاي آينده است. در اين ميان پرداختن به موضوع هايي چون ضرورت وجود حجت الهي در هر عصر، جايگاه و نقش امام زمان عليه السلامدر عالم هستي، شيوه بهره گيري مردم از امام زمان در دوران غيبت و وظايف و تكاليف مردم در برابر امام عصر از اهميت ويژه اي برخودار است.

دوم، از منظر علوم سياسي و روابط بين الملل: در سال هاي اخير دو موضوع مهم و كليدي در جهان مطرح شده است كه در ظاهر خاستگاه و مباني متفاوتي دارند، ولي در اهداف، آثار و نتايج مشتركند. اين دو موضوع عبارتند از:

يك - «جهاني سازي»(2)

يا «جهاني شدن»(3): اين موضوع بيشتر در مجامع دانشگاهي و از سوي نظريه پردازان علوم سياسي و روابط بين المللي مطرح شده و در

پي القاي اين مطلب است كه «به دنبال محو شدن مرزهاي جدا كننده، جهان به تدريج به سوي نوعي همگني يا هم گونگي بيشتر در عرصه هاي اقتصادي،

ص: 7


1- براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: اسماعيل شفيعى سروستانى، استراتژى انتظار، چاپ اول: تهران، موعود عصر، 1381، صص 23 - 27 و 69- 78.
2- Globalizing.
3- Globalization.

سياسي، اجتماعي و حتي فرهنگي حركت مي كند»(1)

و «اين اتفاق از طريق توسعه سرمايه داري و تكنولوژي مساعد آن (Techno-capitalism) آن هم در مسيري مشخص رخ خواهد داد».(2)

ايده «نظم نوين جهاني» رئيس جمهور وقت امريكا (بوش پدر)، نظريه «پايان تاريخ» فوكوياما و راه كار «برخورد تمدن ها»ي هانتينگتون بيان گر همين پديده جهاني شدن يا جهاني سازي است كه به گمان آنها با محوريت جهان غرب و به ويژه امريكا رخ خواهد داد و در نهايت به پذيرش الگوي نظام ليبرال - دموكراسي از سوي همه كشورهاي جهان و سلطه فرهنگ، اخلاق و مدنيت مغرب زمين بر سراسر گيتي، منجر خواهد شد.

دو - آخرالزمان گرايي و تلاش در جهت تحقق پيش گويي هاي كتاب مقدس: جرياني كه امروز بيشتر با عنوان «مسيحيان صهيونيست»(3)«مسيحيان

انجيلي»(4) يا «مسيحيان بنيادگرا»(5) در جهان شناخته مي شوند، بهويژه در سال هاي اخير، با زنده كردن پيش گويي هاي كتاب مقدس و دامن زدن به آن تلاش وسيعي را براي تبليغ، ترويج و محقق ساختن باورهاي خود در جهان آغاز كرده است. بر اساس باور اين گروه از مسيحيان پروتستان، مشيت خداوند بر اين قرار گرفته است كه جهان پس از طي مراحلي هفت گانه

كه از جمله آنها تشكيل اسرائيل بزرگ، بازگشت قوم يهود به سرزمين موعود،

ص: 8


1- ر.ك: على رضا شجاعى زند، «دين و جهانيت، جهانى شدن، جهانى سازى و جهانى گرايى»، مندرج در جهانى شدن و دين: فرصت ها و چالش ها مقالات چهارمين كنگره دين پژوهان، چاپ اول: قم، دبيرخانه دين پژوهان كشور، 1382، ج 1، ص 30.
2- همان، ص 33.
3- Christian Zionists.
4- Evangelists.
5- Fundamentalist Christian.

بازسازي معبد سليمان و وقوع جنگ عظيم هسته اي «آرمگدون»(1)

است، بازگشت دوباره حضرت مسيح عليه السلام، استقرار حكومت هزارساله او و حاكميت صلح و عدالت را شاهد باشد.(2)

اين گروه معتقدند كه با وقوع نبرد آخرالزمان (آرمگدون) همه غيرمعتقدان به آرمان هاي مسيحيت بنيادگرا اعم از يهودي، مسيحي و مسلمان از بين خواهند رفت و تنها كساني باقي مي مانند كه به اين آرمان ها باور داشته اند.

ويژگي مهم جريان ياد شده اين است كه تنها به ارائه تفاسير معيني از مفاهيم مذهبي بسنده نمي كند، بلكه تلاش مي كند تا با ارائه يك «پروژه» تحولات آينده را بر مبناي تفاسير خود رقم زند.(3)

ديدگاه آخرالزمان شناسانه مسيحيان صهيونيست اگرچه در ظاهر غيرسياسي است، ولي از

آن جا كه اين مباحث به ظاهر ديني، امروز دستمايه سردمداران كاخ سفيد قرار گرفته و به بهانه اي براي توجيه سياست هاي سلطه گرانه و تجاوزطلبانه آنها در جهان تبديل شده است، به مباحث سياسي، راهبردي و روابط بين الملل هم ارتباط پيدا مي كند.

با توجه به مباحث ياد شده روشن مي شود كه در عصر حاضر، با توجه به دلايل ذيل پرداختن به موضوع مهدويت و مباني دين شناختي آن از وجه سياسي نيز داراي اهميت است:

نخست اينكه، تبيين مباني مشروعيت نظام جمهوري اسلامي و دفاع عالمانه از آن بدون شناخت دقيق مباني مهدويت و درك عميق ديدگاه

ص: 9


1- Armageddon.
2- ر.ك: محمّد السماك، «كليد فهم سياست امريكا: موضع امريكا در برابر رژيم صهيونيستى از پشتوانه هاى مذهبى تا منافع سياسى» مندرج در كتاب پيش گويى ها و آخرالزمان مجموعه مقالات، چاپ اول: تهران، موعود عصر، 1385، صص 190 - 191.
3- ر.ك: همان، ص 195.

پيشوايان دين در زمينه چگونگي اداره جامعه و حكومت در عصر غيبت و نسبت اين ديدگاه با فرهنگ انتظار امكان پذير نيست.

دوم، زيستن در جهان امروز و مقاومت در برابر سيل بنيان كن جهاني سازي كه فرهنگ، سياست و اقتصاد همه كشورهاي مستقل را نشانه رفته و به چيزي كمتر از سلطه بر كل جهان بسنده نمي كند، تنها با داشتن تحليل هاي قوي و مستحكم مبتني بر مباني، مبادي و

منابع ديني و باور قلبي به برتري داشته هاي خود بر بافته هاي ديگران، امكان پذير است و اين دو، جز با شناختي جامع از باور مهدوي و فرهنگ انتظار كه بيانگر ديدگاه اسلام درباره «جهان آينده و آينده جهان» است، محقق نخواهد شد.

سوم، نقد و بررسي عالمانه ديدگاه هاي آخرالزمان گرايانه مسيحيان صهيونيست، پايداري در برابر اقدام هاي فرهنگي، سياسي و نظامي اين جريان و خنثي كردن توطئه هاي آنها عليه جهان اسلام، تنها با اتكا به باور خلل

ناپذير مهدويت ممكن است، باوري كه آينده جهان را تنها از آنِ بزرگ منجي موعود حضرت مهدي عليه السلام مي داند و معتقد است كه مسيح عليه السلام نيز پس از نزول از آسمان به آن حضرت اقتدا مي كند.

د) وجه اجتماعي

«فرهنگ انتظار» تنها حيات فردي و زندگي شخصي انسان ها را در بر نمي گيرد و همه مناسبات اجتماعي را نيز شامل مي شود؛ يعني هم چنان كه همه مظاهر حيات فردي انسان ها - زندگي و مرگ، حركت و سكون، فعل و ترك، موافقت و مخالفت، دوستي و دشمني و... - بايد رنگ انتظار بگيرد و از اين فرهنگ متأثر شود، همه مناسبات اجتماعي - فرهنگ، سياست و اقتصاد - نيز بايد به نوعي متأثر از انتظار باشد و ميان جامعه منتظر و جامعه غير منتظر تفاوتي محسوس احساس شود. به بيان ديگر در يك جامعه منتظر، نظام تعليم

ص: 10

و تربيت، مناسبات سياسي و حكومتي، قوانين و مقررات دولتي، روابط تجاري و اقتصادي، ضوابط معماري و شهرسازي، حقوق و وظايف شهروندي و... بايد بر اساس فرهنگ انتظار و با هدف زمينه سازي براي ظهور امام مهدي عليه السلام و استقرار حكومت عدل و مهدوي سامان يابند.

با توجه به مطالب ياد شده بر همه شيعيان لازم است كه با شناخت بيشتر از معارف مهدوي و درك وجوه مختلف آن، زمينه را براي تحقق جامعه منتظر فراهم سازند.

2. ديدگاه هاي موجود در زمينه شناخت معارف مهدوي

اشاره

با توجه به ديدگاه ها و رويكردهاي مختلفي كه در زمينه شناخت باور مهدوي و فرهنگ انتظار وجود دارد، اين پرسش مطرح مي شود كه

آيا وجوه ياد شده براساس همه ديدگاه ها و رويكردهاي موجود قابل بحث و بررسي هستند، يا اينكه تنها براساس ديدگاه و رويكرد ويژه اي مي توان اين وجوه را بررسي كرد و به پرسش هاي مطرح در هر يك از اين زمينه ها پاسخ گفت؟

براي يافتن پاسخ اين پرسش، لازم است مؤلفه هاي اساسي دو ديدگاه مهم از ديدگاه هاي موجود در زمينه شناخت معارف مهدوي را بررسي كنيم:

الف) ديدگاه كلامي - تاريخي

در اين ديدگاه، سه جنبه از ابعاد شخصيت و زندگاني امام مهدي عليه السلاممورد توجه قرار مي گيرد: نخست اينكه آن حضرت، حجت خدا، تداوم بخش سلسله حجت هاي الهي و دوازدهمين امام معصوم از تبار امامان معصوم شيعه عليهم السلاماست كه در حال حاضر در غيبت به سر مي برد. دوم اينكه ايشان شخصيتي است تاريخي كه در دوره زماني معيني، از پدر و مادر مشخصي به دنيا آمده، حوادث متعددي را پشت سر گذاشته، با انسان هاي مختلفي ارتباط

ص: 11

داشته و منشأ رويدادهاي مختلفي در عصر غيبت صغرا بوده است. سوم اينكه آن حضرت منجي موعود شيعه است و با ظهور خود همه مظاهر ستم را نابود و جهان را از عدل و داد آكنده مي سازد.

بر اين اساس، در بيشتر كتاب هايي كه با ديدگاه كلامي - تاريخي به بررسي شخصيت و جنبه هاي وجودي امام مهدي عليه السلامپرداخته اند، با سرفصل هاي مشابهي روبه رو مي شويم كه برخي از مهم ترين آنها به قرار زير است: لزوم وجود حجت الهي در هر عصر؛ اثبات ولادت؛ دلايل امامت؛ ويژگي هاي شخصي؛ فلسفه غيبت؛ نواب

خاص؛ راز طول عمر؛ معجزات؛ توقيعات (پيام ها)؛ نشانه هاي ظهور آن حضرت و... .

ب) ديدگاه فرهنگي - اجتماعي

اين ديدگاه با پذيرش همه مباني و اصول پذيرفته شده در ديدگاه كلامي - تاريخي در زمينه تولد، غيبت و ظهور آخرين حجت الهي، حضرت مهدي عليه السلامكه بر اساس برهان ها و شواهد قطعي و ترديدناپذير عقلي و نقلي به اثبات رسيده است، آن حضرت را حجت خدا بر بندگان و امامي مي داند كه در عصر حاضر همه اهل ايمان، وظايف و تكاليف مشخصي در برابر او دارند. اين ديدگاه در پي آن است كه موضوع مهدويت و انتظار را به عنوان مبنايي براي پي ريزي همه مناسبات فرهنگي، سياسي و اقتصادي مسلمانان در عصر غيبت؛ طرحي براي رهايي جوامع اسلامي از تارهاي درهم تنيده فرهنگ و مدنيت مغرب زمين و راه كاري براي گذر همه اهل ايمان از فتنه ها و آشوب هاي آخرالزمان مطرح سازد.

3. آثار مهدوي و نيازهاي روز

بر اين اساس، در عصر حاضر كه شور و شوق انتظار حضرت مهدي عليه السلام و اشتياق شناخت آخرين حجت خدا در ميان همه اقشار مردم، به ويژه نسل جوان

ص: 12

كشورمان دامن گستر شده است. به نشر آثاري نياز داريم كه هم بر اصول و مباني پذيرفته شده در ديدگاه كلامي - تاريخي مبتني باشند و موضوع ها و مسائلي را كه در اين ديدگاه مورد توجه قرار گرفته است، با زبان و ادبيات روز و متناسب با نيازهاي اين زمان بررسي و تبيين كنند و هم، با چارچوب ها و موازين مورد پذيرش ديدگاه فرهنگي - اجتماعي هماهنگ باشند

و باور مهدوي و فرهنگ انتظار را به عنوان حقيقتي جاري در عصر و جامعه ما مطرح سازند.

اثر حاضر با توجه به اين نياز اساسي شكل گرفته و در آن تلاش شده است پاسخي در خور به شور و اشتياق وصف ناپذير منتظران موعود براي آگاهي هرچه بيشتر از ويژگي هاي امام عصر عليه السلام، تاريخ عصر غيبت، تكاليف منتظران در عصر حاضر، چند و چون قيام و انقلاب رهايي بخش مهدي موعود عليه السلام، ويژگي هاي جهان پس از ظهور و مانند آن داده شود.

4. اهداف اثر حاضر

در تدوين اين كتاب، اهداف متعددي مورد توجه قرار گرفته است كه مهم ترين آنها عبارتند از:

الف) عرضه اثري جامع در زمينه مهم ترين موضوع ها و مسائلي كه در حوزه مباحث مهدوي مطرح بوده و در حال حاضر مورد توجه عموم مردم، به ويژه قشر تحصيل كرده اعم از طلاب، دانشجويان و دانش پژوهان قرار گرفته است.

ب) تبيين مباني و اصول مورد پذيرش ديدگاه فرهنگي - اجتماعي و ترسيم تصويري هرچند اجمالي از مهم ترين دغدغه هاي نظريه پردازان اين ديدگاه در برخورد با باور مهدوي و فرهنگ انتظار از يك سو و موضوع ها و مسائل مختلف فرهنگي، سياسي و اقتصادي موجود در جامعه از سوي ديگر.

ص: 13

ج) تدوين متني آموزشي كه خواننده را به تدريج و بر اساس سيري منطقي، با باور مهدوي و فرهنگ انتظار، آشنا و او را براي فعاليت هاي پژوهشي و مطالعاتي عميق تر و گسترده تر در اين زمينه آماده سازد.

د) آشنا ساختن قشرهاي مختلف مردم با وظايف و تكاليفي كه در عصر حاضر در برابر آخرين حجت خدا عليه السلام برعهده دارند.

5. ساختار كتاب

كتاب حاضر در هفت بخش به شرح زير سامان يافته است:

1. زندگي و شخصيت امام مهدي عليه السلام: در ابتداي اين بخش، وجوه گوناگون زندگي و شخصيت امام عصر عليه السلام، ترسيم و موضوع هاي مختلفي چون تاريخ زندگاني، ويژگي هاي ظاهري، صفات اخلاقي، مفهوم و علل غيبت و دلايل اثبات امامت آن حضرت بررسي شده است. در پايان آن نيز به پرسش هاي مختلفي كه درباره زندگي و شخصيت امام مهدي عليه السلام در اذهان مردم وجود دارد، پاسخ داده شده است. خواننده با مطالعه اين بخش، اطلاعات اوليه اي را كه براي ورود به مباحث بخش هاي بعدي اين مجموعه به آنها نياز دارد، به دست مي آورد.

2. معرفت امام زمان عليه السلام: با توجه به ضرورت و اهميت روشن شدن وجوه مختلف معرفت امام زمان عليه السلام، در اين بخش، ضرورت و مفهوم معرفت امام، ويژگي هاي امامان معصوم عليهم السلام و مباني معرفت امام در سه فصل بررسي شده است.

3. مفهوم و كاركردهاي انتظار: در اين بخش، موضوع انتظار، از ابعاد مختلف مفهومي، اعتقادي و كاركردي، بررسي و ديدگاه ها و رويكردهاي مختلفي كه در اين زمينه وجود دارد، به ويژه رويكرد امام راحل رحمه الله، تجزيه و تحليل

ص: 14

مي شود تا در نهايت، خواننده به شاخصه هاي يك ديدگاه معتدل و در عين حال، همه جانبه نگر در زمينه انتظار امام عصر عليه السلامدست يابد.

4. ظهور و آخرالزمان: اين بخش به بررسي موضوع هاي مختلف مرتبط با آخرالزمان ظهور امام عصر عليه السلام

اختصاص يافته و در آن، موضوع هاي متنوعي همچون نشانه هاي آخرالزمان، نشانه هاي ظهور، زمان ظهور، شرايط ظهور، و چگونگي تحقق ظهور بررسي و تجزيه و تحليل شده است.

5. جهان پس از ظهور: در اين بخش تلاش شده است تصويري همه جانبه از تحولات سياسي، فرهنگي و اقتصادي عصر ظهور و تغييرهايي كه در اين عصر در حيات فردي و اجتماعي انسان ها رخ مي دهد، ترسيم شود.

6 . بايسته ها و آسيب هاي مهدي باوري: در اين بخش، با تبيين مهم ترين بايدها و نبايدهاي تبليغ و ترويج فرهنگ انتظار و تعيين راه كارهايي براي نهادينه سازي و گسترش هرچه بيشتر اين گونه فعاليت ها، برخي از آسيب ها و آفت هايي كه فعاليت هاي تبليغي، ترويجي، آموزشي، پژوهشي و رسانه اي در حوزه مهدويت را تهديد مي كنند، بررسي شده است.

7. جلوه هاي انتظار: در آغاز اين بخش، برخي روزها و ماه هاي سال كه انتظار در آنها جلوه و درخشش بيشتري دارد، همچون نيمه شعبان و ماه مبارك رمضان، يادآوري و اعمال و ادعيه خاص اين ايام بيان شده است. در ادامه، برخي مقاله هايي كه نگارنده به مناسبت هاي مختلفي چون ميلاد امام رضا عليه السلامو سال اتحاد ملي و انسجام اسلامي نگاشته، براي استفاده همه علاقه مندان ارائه شده است.

گفتني است در پايان اين كتاب براي استفاده بيشتر كساني كه در پي تبليغ و ترويج فرهنگ مهدويت و انتظار در جامعه هستند، «منشور راهبردي فرهنگ مهدويت» و «موضوع هايي براي پژوهش» به عنوان پيوست آمده است.

ص: 15

در پايان لازم مي دانم از همه عزيزاني كه در به ثمر نشستن اين اثر نقش بسياري داشتند، به ويژه همسر ارجمندم كه با بردباري و همراهي صميمانه خود، آرامش خاطر لازم را براي تدوين اين اثر به وجود آورد و عزيزانم در «مؤسسه فرهنگي موعود» و «مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما» كه با حمايت هاي بي دريغ خود امكان انتشار اين كتاب را فراهم آوردند، سپاس گزاري و براي همه آنها آرزوي موفقيت روزافزون كنم.

با اميد به آنكه اين اثر مورد رضايت مولايمان، حضرت صاحب الامر - ارواحنا له الفداء - و مقبول طبع همه منتظران و دوستداران آن حضرت قرار گيرد.

ابراهيم شفيعي سروستاني

بهار 1387

ص: 16

بخش اول: زندگي و شخصيت امام مهدي عليه السلام

اشاره

ص: 17

ص: 18

فصل اول: تاريخ زندگي امام مهدي عليه السلام

اشاره

1. چگونگي ميلاد

بنا بر مشهورترين اقوال، امام مهدي عليه السلام، دوازدهمين پيشواي شيعيان، در شب جمعه نيمه شعبان سال 255 ه . ق در شهر سامرا ديده به جهان گشود.(1) بنا به گفته شيخ مفيد (م413ه . ق)، پدرش، امام حسن عسكري عليه السلام جز او فرزندي نه پنهان و نه آشكار به جا نگذاشت و او را نيز پنهاني نگه داري فرمود.(2)

مادر بزرگوار آن حضرت، بانويي شايسته به نام نرجس(3)بود كه به نام هاي

ص: 19


1- ر. ك: محمد بن يعقوب كلينى، الكافى، چاپ چهارم: تهران، دارالكتب الاسلامية، 1365، ج 1، ص 514 ؛ محمدبن محمد بن نعمان مفيد، الإرشاد في معرفة حجج اللّه على العباد، ترجمه و شرح: سيدهاشم رسولى محلاتى، تهران، علميه اسلاميه، بى تا، ج 2، ص 339؛ فضل بن حسن طبرسى، إعلام الورى بأعلام الهدى، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلاملإحياء التراث، چاپ اول: قم، مؤسسة آل البيت عليهم السلاملإحياء التراث، 1417 ه- . ق، ج 2، ص 214؛ محمد بن على بن حسين شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، قم، مؤسسة النشر الإسلامى، بى تا، ج 2، صص 432 و 433.
2- الإرشاد، ج 2، ص 339.
3- «نرجس»، نام گلى از رده تك لپه اى ها و سردسته گياهان تيره نرگسى است كه گل هايش منفرد و در انتهاى ساقه قرار دارد محمد معين، فرهنگ فارسى، چاپ سيزدهم: تهران، اميركبير، 1378، ج 4، ص4702.

ديگري چون سوسن،(1) صيقل(2)

يا صقيل و مليكه(3) نيز ناميده شده است.(4) او دختر يوشعا، پسر قيصر روم و از نوادگان شمعون، يك-ي از حواري-ون مسيح عليه السلامبود كه خداوند، او را به صورت معجزه آسايي براي همس-ري امام يازدهم برگزيد.(5)

هنگامي كه نرجس در روم بود، خواب هاي شگفت انگيزي ديد. يك بار در خواب، پيامبر عزيز اسلام و عيساي مسيح عليه السلامرا ديد كه او را به عقد ازدواج امام حسن عسكري عليه السلام در آوردند. وي در خواب ديگري، شگفتي هاي ديگري ديد و به دعوت حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام مسلمان شد. با اين حال، اسلام خود را از خانواده و اطرافيان خويش پنهان مي داشت تا آن گاه كه ميان مسلمانان و روميان جنگ درگرفت و قيصر به همراه لشكرش روانه جبهه هاي جنگ شد.

نرجس در خواب فرمان يافت به طور ناشناس همراه كنيزان و خدمت كاران به دنبال سپاهي برود كه به مرز مي روند. او چنين كرد و در مرز، برخي از جلوداران سپاه مسلمانان، آنان را اسير ساختند و بي آنكه بدانند او از خانواده قيصر است، وي را همراه ديگر اسيران به بغداد بردند.

ص: 20


1- «سوسن»، نام گلى فصلى و درشت به رنگ هاى مختلف است. اصل اين گل از اروپا و ژاپن و امريكاى شمالى و هيمالياست. همان، ص 1954.
2- «صيقل»، هر شى ء نورانى، صيقلى و جلا داده شده را مى گويند. بنا به گفته شيخ صدوق و شيخ طوسى، پس از آنكه حضرت نرجس خاتون به ولىّ عصر عليه السلامحامله شد، او را صيقل نام نهادند. ر.ك: كمال الدين و تمام النعمة، ص 432؛ محمد بن حسن طوسى (شيخ طوسى، كتاب الغيبة، تهران، مكتبة نينوى الحديثه، بى تا، ص 241).
3- «مليكه» به معناى ملكه و شهبانوست.
4- ر.ك: كمال الدين و تمام النعمة، باب 42، ص 432، ح 12.
5- ر.ك: همان، باب 41، صص 417 - 423؛ كتاب الغيبة، صص 124 - 128؛ بحار الأنوار، ج 51، صص6-11.

اين واقعه در اواخر دوران امامت امام دهم، حضرت هادي عليه السلام روي داد.(1)

كارگزار امام هادي عليه السلام، نامه اي را كه امام به زبان رومي نوشته بود، به فرمان ايشان در بغداد به نرجس رساند. سپس او را از برده فروش خريداري كرد و به سامرا نزد امام هادي عليه السلامبرد. امام آنچه را نرجس در خواب هاي خود ديده بود، به او يادآوري كرد و بشارت داد او همسر امام

يازدهم و مادر فرزندي است كه بر سراسر جهان چيره مي شود و زمين را از عدل و داد پر مي سازد. آن گاه امام هادي عليه السلام، نرجس را به خواهر خود، حكيمه، كه از بانوان بزرگوار خاندان امامت بود، سپرد تا آداب اسلامي و احكام را به او بياموزد. چندي بعد، نرجس به همسري امام حسن عسكري عليه السلامدر آمد.(2)

دشمنان اهل بيت عليهم السلام و حاكمان ستم پيشه اموي و عباسي، بر اساس روايت هايي كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به آنها رسيده بود، از ديرباز مي دانستند كه شخصي به نام «مهدي» از خاندان پيامبر و دودمان امامان معصوم برمي خيزد و كاخ هاي ستم را نابود مي سازد. از همين رو، پيوسته در كمين بودند چه زماني، آخرين مولود از نسل امامان شيعه به دنيا خواهد آمد تا او را از بين ببرند.

از زمان امام محمد تقي عليه السلام، رفته رفته فشارها و سخت گيري ها بر خاندان پيامبر فزوني گرفت تا در زمان امام حسن عسكري عليه السلامبه اوج خود رسيد. آن

ص: 21


1- در كتاب تاريخ العرب و الروم آمده است در سال 247 ه . ق جنگ هايى بين مسلمانان و روميان در گرفت و غنايم بسيارى به چنگ مسلمانان افتاد. در سال 248 ه . ق نيز «بلكاجور»، سردار مسلمانان با روميان جنگيد و در آن بسيارى از اشراف روم اسير شدند. ر.ك: نازيليف، تاريخ العرب و الروم، ترجمه: محمد عبدالهادى شعيره، ص 225. ابن اثير نيز در حوادت سال 249 ه . ق مى نويسد: «جنگى ميان مسلمانان به سركردگى عمربن عبداللّه اقطع و جعفر بن على صائقه با قواى روم كه شخص قيصر نيز در آن جنگ شركت داشت، روى داد.» به نقل از: هيئت تحريريه مؤسسه در راه حق، پيشواى دوازدهم، حضرت امام حجت بن الحسن المهدى عليه السلام، قم، در راه حق، 1376، صص26 و 27.
2- پيشواى دوازدهم، حضرت امام حجت بن الحسن المهدى عليه السلام، صص 26 و 27.

حضرت در تمام دوران زندگي خويش در شهر سامرا زير نظر بود و كوچك ترين رفت و آمد به خانه ايشان از نظر دستگاه خلافت، پنهان نمي ماند.

در چنين شرايطي، طبيعي است كه ميلاد آخرين حجت حق نمي تواند آشكار باشد. به همين دليل، تا چند ساعت پيش از ميلاد آن حضرت، نزديك ترين خويشان امام حسن عسكري عليه السلام نيز خبر نداشتند كه قرار است مولودي در خانه امام به دنيا بيايد و هيچ اثري از حاملگي در مادر آن بزرگوار ديده

نمي شد.

روايتي كه در اين زمينه از حكيمه، دختر بزرگوار امام جواد عليه السلام و عمه امام حسن عسكري عليه السلام نقل شده، شنيدني است. شيخ صدوق (م 381 ه . ق) در كتاب كمال الدين اين روايت را چنين گزارش مي كند:

ابومحمد حسن بن علي عليه السلام به دنبال من فرستاد و فرمود: اي عمه! امشب روزه ات را با ما افطار كن؛ زيرا امشب شب نيمه شعبان است و خداوند در اين شب، آن را كه حجت او در زمين است، آشكار مي سازد. پرسيدم: مادر او كيست؟ فرمود: نرجس. عرض كردم: خدا مرا فداي شما گرداند، به خدا سوگند، در او هيچ اثري از حاملگي نيست! فرمود: موضوع چنين است كه مي گويم. حكيمه خاتون ادامه مي دهد: من [به خانه امام عسكري عليه السلامدر ]آمدم. پس از آنكه سلام كردم و نشستم، نرجس پيش من آمد و در حالي كه كفش هاي مرا از پايم بيرون مي آورد، گفت: اي بانوي من! چگونه شب كردي؟ گفتم: بلكه تو بانوي من و بانوي خاندان مني. سخن مرا انكار كرد و گفت: چه شده است عمه؟ به او گفتم: دختر جان! خداوند - تبارك و تعالي - در همين شب به تو فرزند پسري عطا مي كند كه سرور دنيا و آخرت خواهد بود. نرجس از حيا در جاي خود نشست. وقتي از نماز عشا فارغ شدم و افطار كردم، به بستر رفتم و خوابيدم. در نيمه هاي شب براي نماز برخاستم و نمازم را تمام كردم، در حالي كه هنوز نرجس خوابيده

ص: 22

بود و اثري از زايمان در او نبود.تعقيب نماز را به جاي آوردم و خوابيدم، ولي چند لحظه بعد، وحشت زده از خواب بيدار شدم. در اين هنگام، نرجس هم برخاست و به نماز ايستاد.

حكيمه مي گويد: در همين حال، شك و ترديد به سراغ من آمد، ولي ناگهان ابومحمد [امام حسن عسكري] عليه السلام از همان جا كه نشسته بود، ندا برآورد: اي عمه! شتاب مكن كه آن امر نزديك شده است. حكيمه ادامه مي دهد: در حال خواندن سوره هاي «سجده» و «يس» بودم كه نرجس با اضطراب از خواب بيدار شد. من با شتاب پيش او رفتم و گفتم: نام خدا بر تو باد، آيا چيزي احساس كردي؟ گفت: بله، عمه جان. به او گفتم: بر خودت مسلط باش و آرامشت را حفظ كن كه اين، همان است كه به تو گفتم. حكيمه ادامه مي دهد: دقايقي كوتاه خواب به سراغ من آمد و در همين زمان بود كه حالت زايمان به نرجس دست داد و من به سبب حركت نوزاد بيدار شدم. جامه را از روي او كنار زدم و ديدم كه او اعضاي سجده را به زمين گذاشته و در حال سجده است. او را در آغوش گرفتم و با تعجب ديدم كه او كاملاً پاكيزه است و از آثار ولادت چيزي بر او نمانده است. در اين هنگام، ابومحمد [امام حسن عسكري] عليه السلام ندا برآورد كه: اي عمه! پسرم را نزد من بياور. نوزاد را به سوي او بردم. آن حضرت دستانش را زير ران ها و كمر او قرارداد و پاهاي او را بر سينه خود گذاشت. آن گاه زبانش را در دهان او كرد و دستانش را بر چشم ها و گوش ها و مفاصل او كشيد. پس از آن گفت: پسرم! سخن بگو. آن نوزاد زبان گشود و گفت: شهادت مي دهم كه خدايي جز خداي يكتا نيست و هيچ شريكي براي او وجود ندارد و شهادت مي دهم كه محمد صلي الله عليه و آله، فرستاده خداست. آن گاه بر امير مؤمنان علي عليه السلام و ديگر امامان درود فرستاد تا به نام پدرش رسيد... .(1)

ص: 23


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 424، ح 1؛ بحار الأنوار، ج51، صص2 و 3، ح 3.

پس از تولد حضرت مهدي عليه السلام، امام حسن عسكري عليه السلام شمار بسيار محدودي از ياران نزديك خود را از ميلاد مهدي موعود آگاه كرد. تعداد ديگري از ياران آن حضرت نيز موفق به ديدار آن مولود خجسته شدند.(1)

2. نام، كنيه و القاب

نام و كنيه امام عصر عليه السلام همان نام و كنيه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله است. در برخي روايات آمده است:

إِنَّهُ لايَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يُسَمِّيهِ بِاسمِهِ، وَلا أن يُكَنِّيهِ بِكُنْيَتِهِ إِلي أنْ يُزَيِّنَ اللّهُ تَعالي الأَرضَ (بِظُهُورِهِ وَ ظُهُورِ) دَوْلَتِهِ.(2)

تا زماني كه خداوند، زمين را به ظهور او و استقرار دولتش زينت نبخشيده است، بر كسي روا نيست كه نام و كنيه آن حضرت را بر زبان جاري سازد.

بر همين اساس، عده اي از فقيهان، قائل به حرمت نام بردن از آن حضرت به نام واقعي اش شده و عده اي ديگر نيز اين امر را مكروه دانسته اند. بيشتر فقيهان، نهي از نام بردن حضرت را خاص زمان غيبت صغرا و شرايطي شمرده اند كه بيم خطر جاني براي آن حضرت وجود داشت.(3)به دليل وجود روايات ياد شده، شيعيان، آن حضرت را با القاب مختلفي چون: حجت، قائم، مهدي، خلف صالح، صاحب، صاحب الزمان، صاحب الدار مي ناميدند و در دوران غيبت كوتاه آن امام، ارادتمندان و دوستداران حضرتش با تعبيرهايي چون «ناحيه مقدسه» از ايشان ياد مي كردند.(4)

ص: 24


1- در ادامه همين كتاب در اين باره بيشتر سخن خواهيم گفت.
2- إعلام الورى بأعلام الهدى، ج 2، ص 213.
3- ر.ك: سيد محسن امين، سيره معصومان، ترجمه: على حجتى كرمانى، چاپ اول: تهران، سروش، 1374، ج 6 ، صص 261 - 263.
4- ر.ك: إعلام الورى بأعلام الهدى، ج 2، ص 213.

3. غيبت صغرا

امام حسن عسكري عليه السلام در هشتم ربيع الاول سال 260 ه . ق؛ يعني در زماني كه حضرت مهدي عليه السلام پنج سال بيشتر نداشت، به دست معتمد، خليفه عباسي به شهادت رسيد و امام عصر عليه السلام بر پيكر پدر بزرگوار خويش نماز گزارد.(1)

با شهادت امام حسن عسكري عليه السلام، دوران امامت امام عصر عليه السلام آغاز شد. بنا به گفته بسياري از صاحب نظران، دوران غيبت كوتاه مدت آن امام كه از آن به «غيبت صغرا» تعبير مي شود، از همين زمان؛ يعني سال 260 ه . ق آغاز گرديد. برخي از اهل تحقيق برآنند كه غيبت صغرا از همان زمان تولد حضرت؛ يعني سال 255 ه . ق آغاز شده است.(2)

دوران غيبت صغرا تا سال 329 ه . ق ادامه داشت كه بدين ترتيب، بنا بر ديدگاه اول، طول اين دوران، 69 سال و بنا بر ديدگاه دوم، طول اين دوران 74 سال خواهد بود.

4. غيبت كبرا

از سال 329 ه . ق به بعد، دوران ديگري از حيات امام عصر عليه السلام آغاز مي شود كه از آن به «غيبت كبرا» تعبير مي كنيم. اين دوران همچنان ادامه دارد تا روزي كه به خواست خدا، ابرهاي غيبت به كناري رود و جهان از خورشيد فروزان ولايت بهره مند شود.

در مورد دليل تقسيم بندي اين دو دوران بايد گفت در دوران غيبت صغرا، حضرت وليّ عصر عليه السلام از طريق كساني كه به آنها «نوّاب خاص» گفته مي شد، با

ص: 25


1- ر.ك: سيره معصومان، ص 259.
2- همان، ص 272.

مردم در ارتباط بود و به وسيله نامه هايي كه به «توقيع»(1)

مشهور است، پرسش هاي شيعيان را پاسخ مي گفت. در دوران غيبت كبرا اين نوع ارتباط قطع شده است و مردم براي دريافت پاسخ پرسش هاي ديني خود تنها مي توانند به «نوّاب عام» امام عصر كه همان فقيهان وارسته هستند، مراجعه كنند.

5. نوّاب خاص امام عصر

اشاره

در طول دوران 69 ساله يا 74 ساله غيبت صغرا، چهار تن از بزرگان شيعه عهده دار مقام نيابت يا سفارت خاص امام عصر عليه السلامبودند كه نام آنها بدين قرار است:

1. ابوعمرو عثمان بن سعيد عَمري (م 265 ه . ق)؛

2. ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعيد عَمري (م 304 /305 ه . ق)؛

3. ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي (م 326 ه . ق)؛

4. ابوالحسن علي بن محمد سَمُري (م 329 ه . ق).

با توجه به اهميتي كه شناخت نواب چهارگانه در درك وضعيت دوران غيبت صغرا دارد، در اينجا با استفاده از كتاب الغيبة شيخ طوسي و كتاب سيره معصومان نوشته عالم گران قدر شيعه، سيد محسن امين به شرح حال اين نواب مي پردازيم:

ص: 26


1- «توقيع» در لغت به معناى نشان گذاشتن، امضا كردن حاكم بر نامه و فرمان، جواب مختصر كه كاتب در نوشته به پرسش ها مى دهد، دست خط فرمان روا و نوشتن عبارتى ذيل مراسله آمده است. در اصطلاح علم حديث، به معناى پاسخ پرسش ها يا اطلاعيه هايى است كه به صورت كتبى از طرف امام براى آگاهى شيعيان فرستاده شده است. چنان كه توقيعاتى از حضرت امام على النقى و امام حسن عسكرى عليهماالسلام نقل شده است. معمولاً توقيع به نامه هاى حضرت حجت بن الحسن امام زمان عليه السلام، گفته مى شود كه به وسيله چهار تن نايبان خاص ايشان در زمان غيبت صغرا به دست شيعيان مى رسيده است. (ر.ك: محمدمهدى ركنى، نشانى از امام غايب عليه السلام، بازنگرى و تحليل توقيعات، چاپ سوم: مشهد، آستان قدس رضوى، 1375، صص 3 و 4.
الف) نايب اول، ابوعمرو عثمان بن سعيد بن عمرو عَمري اسدي

شيخ طوسي رحمه الله در بخشي از كتاب خود به معرفي «سفراي ستايش شده در دوران غيبت» پرداخته است. وي در معرفي نخستين سفير چنين مي نويسد:

نخستين اين سفيران كسي است كه ابوالحسن علي بن محمد عسكري (امام هادي) و فرزندش ابومحمد حسن

بن علي بن محمد عليهم السلام او را به اين مسئوليت منصوب كردند. او شيخ مورد اعتماد، ابوعمرو عثمان بن سعيد عمري بود. وي [در اصل ]اسدي بود، ولي... او را به اعتبار جد [مادري]اش [ابوجعفر عمري]، «عمري» ناميدند. جمعي از شيعه هم گويند: ابومحمد حسن بن علي (امام عسكري) عليه السلامفرمود: نام «عثمان» و «ابوعمرو» در يك نفر جمع نمي شود، از اين رو دستور داد كه كنيه او شكسته شود و [از آن پس ]به او «عَمري» گفته شد. همچنين به وي عسكري نيز گفته مي شد؛ زيرا در منطقه نظامي سُرَّ مَن رَاي [سامرا ]سكني داشت. او را سَمّان (روغن فروش) نيز مي خواندند؛ چون براي سرپوش نهادن بر كار اصلي خود، روغن خريد و فروش مي كرد. هنگامي كه شيعيان، آنچه از مال و ثروت خويش بر ايشان واجب بود، براي امام حسن عسكري عليه السلاممي آوردند، ابوعمرو آنها را از روي تقيه و ترس در خيك هاي روغن مي گذاشت و نزد امام مي برد.(1)

بنابراين، عثمان بن سعيد ابتدا وكيل امام هادي عليه السلام و پس از آن وكيل امام حسن عسكري عليه السلام بود و پس از وفات امام يازدهم به عنوان سفير حضرت مهدي عليه السلامانتخاب شد.

امام هادي عليه السلام درباره او مي فرمايد:

ص: 27


1- كتاب الغيبة طوسى، ص 214.

اين ابوعمرو، مورد اعتماد و امين است. آنچه به شما مي گويد، از جانب من مي گويد و آنچه به شما مي دهد، از جانب من مي دهد.(1)

امام حسن عسكري عليه السلام نيز پس از وفات پدرش، در حق او مي گويد:

اين ابوعمرو مورد وثوق و امين است. او محل اعتماد امام قبلي و مورد اعتماد من در زندگي و مرگ است. پس آنچه به شما گويد، از سوي من مي گويد و آنچه به شما دهد، از جانب من مي دهد.(2)عثمان بن سعيد، همان كسي بود كه هنگام غسل دادن پيكر پاك امام يازدهم حاضر بود و مأموريت داشت كار كفن و حنوط كردن و خاك سپاري آن امام را انجام دهد.

شيخ طوسي مي نويسد:

توقيعات صاحب الامر عليه السلام به دست عثمان بن سعيد و پسرش، محمد، به شيعيان و ياران خاص پدر آن حضرت مي رسيد. اين توقيعات حاوي امر و نهي و پاسخ به مسائل و به همان خطي بود كه در زمان امام حسن عسكري عليه السلامنوشته مي شد. ازاين رو، شيعه همواره بر عدالت اين پدر و پسر تأكيد داشته است تا آنكه عثمان بن سعيد دنيا را وداع گفت(3) و پسرش وي را غسل داد و به خاك سپرد... .(4) قبر عثمان بن سعيد در سمت غربي بغداد در خيابان ميدان، در ابتداي محله اي معروف به درب جبله در سمت قبله مسجد درب، قرار دارد.(5)

ص: 28


1- همان، ص 215.
2- همان.
3- سيد محسن امين در كتاب سيره معصومان اظهار مى دارد: «دست يابى به تاريخ وفات «عثمان بن سعيد» براى ما ميسر نشد».
4- كتاب الغيبة، ص 216.
5- همان.
ب) نايب دوم، ابوجعفر محمد بن عثمان سعيد عمري

شيخ طوسي در كتاب الغيبة از هبه اللّه بن محمد از استادانش روايت كرده است كه گفتند:

شيعه همواره عدالت عثمان بن سعيد را قبول داشته و كار خود را پس از مرگ عثمان به پسرش ابوجعفر واگذارده است. شيعه بر عدالت و اعتماد و امانت ابوجعفر به خاطر نصّي كه دال بر امانت و عدالت و فرمان به مراجعه به او در زمان حيات امام عسكري عليه السلام است، اجماع دارد. همچنين پس از آنكه امام حسن عسكري عليه السلام در زمان حيات عثمان بن سعيد دنيا را بدرود گفت، باز هم در

عدالت ابوجعفر اختلاف پديد نيامد و كسي در امانت داري وي به ترديد نيفتاد. همچنين توقيع هايي كه درباره مسائل مهم شيعه بود، به دست وي نوشته مي شد و به همان خطي بود كه در زمان حيات پدرش، عثمان بن سعيد، نگاشته مي شد.(1)

شيخ طوسي همچنين مي افزايد:

چون ابوعمرو عثمان بن سعيد درگذشت، فرزندش، ابوجعفر محمد بن عثمان، به نص ابومحمد حسن عسكري عليه السلام به جاي پدر قرار گرفت و پدرش، عثمان در فرماني، وي را به سفارت امام قائم عليه السلام تعيين كرد.(2)

امام حسن عسكري عليه السلام درباره او فرموده است:

گواه باشيد بر من كه عثمان بن سعيد

عمري، وكيل من و فرزندش، محمد، وكيل فرزند من، مهدي شماست.(3)

نيز آن حضرت به يكي از اصحابش فرمود:

ص: 29


1- همان، صص 220 و 221.
2- همان، ص 218.
3- همان، ص 216.

عمري و فرزندش مورد اعتمادند. پس هرچه به تو دادند، از جانب من داده اند و آنچه به تو گفته اند، از جانب من گفته اند. پس سخنان آن دو را بشنو و از آنان اطاعت كن كه آن دو مورد اعتماد و امانت دارند.(1)

از محمد بن عثمان روايت شده است كه گفت:

به خدا سوگند، صاحب الامر هر سال در موسم حج حاضر مي شود و مردم را مي بيند و مي شناسد. مردم نيز او را مي بينند، ولي نمي شناسند.(2)

همچنين در روايت آمده است كه از وي پرسيدند: آيا صاحب الامر عليه السلامرا ديده اي؟ گفت:

آري، آخرين باري كه او را ديدم در كنار خانه خدا بود و مي فرمود: «خداوندا! وعده ات را برايم محقق كن».(3)

وي در آخر جمادي الاولي سال 304 يا 304 ه . ق درگذشت. او حدود پنجاه سال سفارت امام زمان عليه السلام را عهده دار بود.(4)

وي را در كنار مادرش، در خيابان باب الكوفه در بغداد به خاك سپردند.(5)

ص: 30


1- همان، ص 219.
2- همان، ص 221.
3- همان، صص 221 و 222.
4- اين روايتى است كه شيخ طوسى در كتاب الغيبة از ابونصر هبه الله بن محمد بن احمد كاتب نقل كرده است. پوشيده نيست كه اين مدت از زمان ولادت امام زمان عليه السلام؛ يعنى سال 255 ه . ق تا هنگام وفات محمد بن عثمان در سال 305 ه . ق بوده است. علاوه بر اين، بايد يادآور شد كه محمد بن عثمان از هنگام ولادت امام زمان عليه السلام، عهده دار سفارت آن حضرت نبوده، بلكه وى پس از مرگ پدرش، عثمان، اين مسئوليت را بر عهده گرفته است. بايد از اين پنجاه سال كه شيخ طوسى ذكر كرده، پنج سال نخست زندگى امام قائم عليه السلامتا وفات امام عسكرى عليه السلام و نيز مدت سفارت پدرش، عثمان را تا هنگام مرگش كم كرد. مدت باقى مانده همان مدتى است كه محمد بن عثمان سفارت آن حضرت را به عهده داشته است.
5- كتاب الغيبة، ص 223.
ج) نايب سوم، ابوالقاسم حسين بن روح بن ابي بحر نوبختي

ابوجعفر محمد بن عثمان دو يا سه سال پيش از وفاتش، وي را به جانشيني خود انتخاب و معرفي كرد. او سران و بزرگان شيعه را گرد آورد و به آنان گفت:

اگر مرگ من فرا رسد، كار به دست ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي خواهد بود. به من فرمان داده شده است او را پس از خود به جاي خويش قرار دهم. پس به او مراجعه و در كارهاي

خود بر او تكيه كنيد.(1)

در روايت ديگري آمده است كه از محمد بن عثمان پرسيدند: «اگر براي تو مسئله اي پيش آمد، چه كسي جانشين تو خواهد بود؟» پاسخ داد:

اين ابوالقاسم حسين بن روح بن ابي بحر نوبختي، جانشين من و سفير ميان شما و صاحب الامر عليه السلام است و وكيل او و مورد وثوق و امين است. پس در كارهاي خود به او رجوع كنيد و در مسائل مهم خويش به او تكيه كنيد. من به معرفي او مأمور شده ام و اينك او را معرفي كردم.(2)

شيخ طوسي درباره سومين نايب خاص مي نويسد:

ابوالقاسم - خدا او را رحمت كند - در نظر مخالف و موافق خردمندترين مردمان بود و روش تقيه را به كار مي بست.(3)

ابوالقاسم حسين بن روح، در شعبان سال 326 ه . ق درگذشت و در محله نوبختيه بغداد در نزديكي دروازه اي كه خانه علي بن احمد نوبختي در آنجا بود و به سمت دروازه ديگر و پل شوك مي رفت، به خاك سپرده شد.(4)

ص: 31


1- همان، ص 226.
2- همان، ص 227.
3- همان، ص 236.
4- همان، ص 238.
د) نايب چهارم، ابوالحسن علي بن محمد سَمُري

شيخ طوسي درباره چهارمين نايب امام عصر عليه السلام مي نويسد:

شيخ ابوالقاسم [حسين بن روح] به ابوالحسن علي بن محمد سَمُري وصيت كرد و او به همان كاري پرداخت كه [پيش از آن] به ابوالقاسم سپرده شده بود.(1)

او همچنين به سند خود از احمد بن ابراهيم بن مخلّد نقل كرده است كه گفت:

در بغداد، خدمت بزرگان شيعه رسيدم. پس شيخ ابوالحسن علي بن محمد سمري رحمه الله آغاز به سخن كرد و گفت: خداوند، علي بن حسين بن بابويه قمي (پدر

شيخ صدوق) را رحمت كند. بزرگان تاريخ اين روز را نگاشتند. پس خبر رسيد كه علي بن حسين در اين روز وفات يافته است.(2)

شيخ طوسي در همان كتاب به سند خود از ابومحمد حسن بن احمد مكتّب چنين نقل مي كند:

در سالي كه شيخ علي بن محمد سمري - قدس الله روحه - از دنيا رفت، در بغداد بودم. چند روز قبل از درگذشتن به خدمتش رسيدم. او توقيعي را براي مردم خارج ساخت كه نسخه آن چنين است:

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

يا عَليُّ بنُ مُحَّمدٍ السَّمُريُّ

أَعَظَم اللّهُ أَجْرَ إِخْوانِكَ فيكَ فَإِنَّكَ مَيِّتٌ ما بَيْنَكَ وَ بَيْنَ سِتَّةِ أيّامٍ فَاجْمَعْ أَمْرَكَ و لاتُوصِ إِلي أَحَدٍ يَقُومُ مَقامَكَ بَعْدَ وَفاتِكَ، فَقَدْ وقَعَتِ الغَيْبَةُ الثّانِيَةُ [التّامَةُ] فَلا ظُهُورَ إلاّ بَعْدَ إذْنِ اللّهِ عَزَّوَجَّلَ وَ ذلِكَ بَعْدَ طُولِ الأَمَدِ وَ قَسْوَةِ القُلُوبِ و امْتِلاءِ الأَرْضِ جَورا و سَيَأتي شِيعَتي مَنْ يَدَّعِي المُشاهَدَةَ، ألا فَمَنِ ادَّعَي

ص: 32


1- همان، ص 242.
2- همان.

المُشاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيانيِّ وَ الصَّيْحَةِ فَهُوَ كاذِبٌ مُفْتَرٍ، و لاحَوْلَ و لاقُوَّةَ إلاّ بِاللّهِ العَليِ العَظيمِ.

به نام خداوند بخشاينده مهربان

اي علي بن محمد سمري!

خداوند پاداش برادرانت را در مرگ تو بزرگ گرداند. تو تا شش روز ديگر مي ميري. پس كارت را سامان ده و به كسي به عنوان جانشين پس از خود، وصيت مكن كه ديگر غيبت دوم [تامه] واقع شده است. ديگر ظهوري نيست مگر به اذن خداوند و آن پس از مدتي دراز و بعد از آنكه دل ها سخت شد و زمين از ستم پر شد، رخ خواهد داد. به زودي از شيعيانم كساني خواهند آمد كه ادعاي ديدار مرا مي كنند. آگاه باشيد هر كس پيش از خروج سفياني و صيحه آسماني ادعاي ديدار مرا كرد، دروغگو و مفتري است. وَلا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّه ِ الْعَليِّ الْعَظيمِ.

راوي گويد: از اين توقيع نسخه برداري كرديم و از نزد او بيرون آمديم و چون روز ششم فرا رسيد، نزد علي بن محمد بازگشتيم و ديديم نزديك است جان بدهد. از او پرسش شد: چه كسي جانشين تو خواهد بود؟ گفت: خدا را امري است كه خود، رساننده آن است و درگذشت.(1)

علي بن محمد سمري در نيمه شعبان سال 328 يا 329 ه . ق درگذشت و پيكر وي در خيابان خلنجي در جنب باب محول نزديك نهر ابوعتاب بغداد به خاك سپرده شد.(2)

ص: 33


1- همان، صص 242 و 243.
2- همان، ص 243.

با وفات چهارمين نايب خاص امام عصر، دوران غيبت صغرا به سر آمد و شيعيان بيش از پيش از فيض وجود امام خود محروم شدند. باشد تا پرده هاي غيبت به كنار رود و جمال دل آراي حجت حق آشكار شود.(1)

ص: 34


1- براى مطالعه بيشتر در مورد تاريخ عصر غيبت و زندگى نواب خاص امام زمانعج ر.ك: سيره معصومان، صص 227 - 272؛ على غفارزاده، پژوهشى پيرامون زندگانى نوّاب خاص امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف ، چاپ اول: قم، نبوغ، 1375؛ جاسم حسين، تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم عج الله تعالی فرجه الشریف ، ترجمه: سيد محمدتقى آيت اللهى، چاپ دوم: تهران، اميركبير، 1371؛ مسعود پورسيدآقايى و ديگران، تاريخ عصر غيبت؛ نگاهى تحليلى به عصر غيبت امام دوازدهم عج الله تعالی فرجه الشریف ، چاپ دوم: قم، حضور، 1383؛ محمدرضا جبارى، سازمان وكالت و نقش آن در عصر ائمه عليهم السلام، چاپ اول: قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى رحمه الله، 1382، ج2، صص 450 - 482.

فصل دوم: ويژگي هاي امام مهدي عليه السلام

اشاره

نويسنده ارجمند كتاب مكيال المكارم، در بخش چهارم كتاب خود، جمال و زيبايي حضرت مهدي عليه السلام را يكي از ويژگي هاي آن حضرت مي شمرد و مي نويسد:

بدان كه مولاي ما حضرت صاحب الزمان عليه السلام، زيباترين و خوش صورت ترين مردم است؛ زيرا شبيه ترين مردم به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آلهاست.(1)

از بررسي روايات و مطالعه حكايت هاي نيك بختاني كه توفيق زيارت آن امام را يافته اند، برمي آيد كه قامت و رخسار نازنين امام عصر عليه السلام در كمال زيبايي و اعتدال بوده و سيماي مباركش، دل ربا و خيره كننده است.

همين قامت رعنا و رخسار

دل ربا موجب شده است هزاران عاشق دل سوخته در آغاز هر صبح بازاري و التماس از خداي خود چنين بخواهند:

أَللّهُمَّ أَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ وَ الغُرَّةَ الحَميدَةَ وَ اكْحُلْ ناظِري بِنَظْرَةٍ مِنّي إِلَيْهِ.(2)

خداوندا! آن چهره زيبا و جمال دل آرا را به من بنماي و چشمان مرا با يك نظر به او روشنايي بخش.

ص: 35


1- سيد محمدتقى موسوى اصفهانى، مكيال المكارم فى فوائد الدعا للقائم عليه السلام، ترجمه: سيد مهدى حائرى قزوينى، چاپ دوم: تهران، دفتر تحقيقات و انتشارات بدر، 1412 ه . ق، ج 1، ص 132.
2- «قسمتى از دعاى عهد»، بحار الأنوار، ج 99، ص 111؛ شيخ عباس قمى، مفاتيح الجنان.

آن حضرت، افزون بر همه زيبايي هاي ظاهري، جامع همه كمالات روحي و سجاياي اخلاقي نيز هست. همين امر موجب شده كه ايشان از نظر خلق و خو، شبيه ترين مردم به پيامبر باشد.

از آنجا كه آشنايي بيشتر با صفات و خصال يوسف زهرا، حضرت مهدي عليه السلامراهي براي شناخت مدعيان دروغين به شمار مي آيد و افزون بر اين مي تواند موجب انس و ارتباط شيعيان با آن عزيز غايب از نظر باشد، با بهره گيري از كلمات معصومان عليهم السلام و حكايت هاي نقل شده از تشرّف يافتگان، به بررسي اين موضوع مي پردازيم. باشد تا به مصداق «وصف العيش نصف العيش»، ما هم از آن جمال دل آرا بهره مند شويم.

1. سيماي ظاهري

روايات فراواني در توصيف جمال دل آراي آخرين حجت خدا، حضرت مهدي عليه السلام وارد شده است كه در مجموع آنها را به دو بخش مي توان تقسيم كرد:

الف) رواياتي كه به توصيف كلي سيرت و صورت آن حضرت، بسنده و از ايشان به عنوان شبيه ترين مردم به رسول خدا صلي الله عليه و آله ياد كرده اند كه از آن جمله به روايات زير مي توان اشاره كرد:

1. از جابر بن عبدالله انصاري نقل شده است كه پيامبر گرامي اسلام فرمود:

المَهْدِيُ مِنْ وُلْدِي، إسْمُهُ إسمي، و كُنْيَتُهُ كُنْيَتي، أشْبَهُ النّاسِ بي خَلْقا و خُلْقا... .(1)

مهدي از فرزندان من است. اسم او، اسم من و كنيه او، كنيه من است. او از نظر خَلق و خُلق، شبيه ترين مردم به من است.

2. احمد بن اسحاق بن سعد قمي مي گويد: از امام حسن عسكري عليه السلام شنيدم كه مي فرمود:

ص: 36


1- كمال الدين و تمام النعمة، ترجمه: منصور پهلوان، چاپ اول: قم، سازمان چاپ و نشر دارالحديث، 1380، ج 1، باب 25، صص 534 و 535، ح 1.

ألْحَمْدُ لِلّهِ الَّذي لَمْ يُخْرِجْني مِنَ الدُّنْيا حَتّي أَرانِيَ الخَلَفَ مِنْ بَعْدي، أشْبَهَ النّاسِ بِرَسُولِ اللّهِ صلي الله عليه و آله خَلْقا و خُلقا... .(1)

سپاس از آن خدايي است كه مرا از دنيا نبرد تا آنكه جانشين مرا به من نشان داد. او از نظر آفرينش و اخلاق، شبيه ترين مردم به رسول خدا صلي الله عليه و آلهاست.

با توجه به اين روايات، همه خصال و صفاتي را كه در قرآن و روايات به پيامبر گرامي اسلام نسبت داده شده است، به وجود مقدس امام مهدي عليه السلام نيز مي توان نسبت داد. رواياتي كه به توصيف ويژگي هاي ظاهري پيامبر اكرم صلي الله عليه و آلهپرداخته اند،

فراوانند. در اينجا به يكي از آنها اشاره مي كنيم. در روايتي كه از امام محمد باقر عليه السلام نقل شده، ويژگي هاي ظاهري پيامبر خاتم چنين توصيف شده است:

رخسار پيامبر خدا، سپيد آميخته به سرخي و چشمانش سياه و درشت و ابروانش به هم پيوسته و كف دست و پايش پر گوشت و درشت بود؛ بدان سان كه گويي طلا بر انگشتانش ريخته باشد. استخوان دو شانه اش بزرگ بود. چون به كسي روي مي كرد، به خاطر مهرباني شديدي كه داشت، با همه

بدن به جانب او توجه مي كرد. يك رشته موي از گودي گلو تا نافش روييده بود، انگار كه ميانه صفحه نقره خالص، خطي كشيده شده باشد. گردن و شانه هايش مانند گلاب پاش سيمين بود. بيني كشيده اي داشت كه هنگام آشاميدن آب نزديك بود به آب برسد. هنگام راه رفتن محكم قدم برمي داشت كه گويا به سرازيري فرود مي آيد. باري، نه قبل و نه پس از پيامبر خدا كسي مثل او ديده نشده است.(2)

ب) رواياتي كه خصال و سيماي امام مهدي عليه السلام را به تفصيل بيان كرده و ويژگي هاي آن حضرت را يك به يك برشمرده اند. برخي از رواياتي كه در اين زمينه وارد شده، به شرح زير است:

ص: 37


1- همان، ج 2، باب 38، ص 118، ح 7.
2- الكافى، ج1، ص 443.

1. پيامبر گرامي اسلام، امام مهدي را شبيه خود معرفي كرده و در توصيف او مي فرمايد:

بِأَبِي وَ أُمِّي سَمِيِّي وَ شَبِيهِي وَ شَبِيهِ مُوسَي بْنِ عِمرَانِ، عَلَيْهِ جُيُوبُ [جَلابِيبُ] النُّورِ تَتَوَقَّدُ مِنْ شُعاعِ الْقُدْسِ.(1)

پدر و مادرم به فداي او كه هم نام من، شبيه من و شبيه موسي زاده عمران است. بر [بدن] او نوارهايي [جامه هايي] از نور است كه از شعاع قدس روشنايي مي يابد.

2. آن حضرت در روايت ديگري در توصيف چهره فرزندش، امام مهدي عليه السلاممي فرمايد:

اَلْمَهدِيُّ مِنْ وُلْدِي وَجْهُهُ كَاْلقَمَرِ الدُّرِيِّ....(2)

مهدي از فرزندان من است. چهره او مانند ماه درخشنده است.

3. پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله در روايتي، پيشاني و بيني امام مهدي عليه السلام را اين گونه توصيف مي كند:

اَلْمَهدِيُّ مِنِّي أَجلَي الجِبْهَةِ أَقْنَي الأَنْفِ... .(3)

مهدي از من است، پيشاني گشاده و بيني كشيده دارد.

4. در روايت ديگري

كه از پيامبر خاتم صلي الله عليه و آله نقل شده، رنگ چهره و اندام امام مهدي عليه السلام چنين توصيف شده است:

اَلْمَهْدِيُّ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِي لَوْنُهُ لَوْنُ عَرَبِيٍّ وَ جِسْمُهُ جِسْمُ إِسرائِيلي عَلي خَدِّهِ الأَيْمَنِ خالٌ كَأَنَّهُ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ... .(4)

ص: 38


1- بحار الأنوار، ج 36، ص 337، ح 200.
2- همان، ج 51، ص 91.
3- همان، ص 90.
4- همان، ص 95.

مهدي مردي از فرزندان من است رنگ [چهره] او رنگ عربي(1)

و اندام او اندام اسرائيلي(2) است بر گونه راست او خالي است كه همانند ستاره درخشان است.

5. با توجه به همه ويژگي هاي ياد شده است كه پيامبر اسلام در وصف امام مهدي عليه السلام مي فرمايد:

المَهْدِيُّ طاوُوسُ أَهْلِ الْجَنَّةِ.(3)

مهدي، طاووس اهل بهشت است.

6. امام باقر عليه السلام از پدرش و جدش روايت مي كند كه روزي امام علي عليه السلام در حالي كه بالاي منبر بود، فرمود:

يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدي في آخِرِالزَّمانِ أبْيَضُ اللَّونِ، مُشْرَبٌ بِالحُمْرَةِ، مَنْدَحُ [مَبْدحُ ]البَطْنِ، عَريضُ الفَخْذَينِ، عَظيمُ مَشاشِ المِنْكَبَينِ، بِظَهْرِهِ شامَتانِ؛ شامَةٌ عَلي لَونِ جِلْدِهِ و شامَةٌ عَلي شِبْهِ شامَةِ النَّ-بِيِّ صلي الله عليه و آله... .(4)

از فرزندان من در آخرالزمان، مردي ظهور مي كند كه رنگ [صورتش ]سفيد متمايل به سرخي و سينه اش فراخ و ران هايش ستبر و شانه هايش قوي است و در پشتش دو خال است، يكي، به رنگ پوستش و ديگري، مشابه خال پيامبر اكرم - درود خدا بر او و خاندانش باد - .

7. امام رضا عليه السلام نيز در بيان صفات و ويژگي هاي امام عصر عليه السلام مي فرمايد:

ص: 39


1- رنگ عربى، گندم گون يا سفيد است. در برخى روايات وارد شده است كه رنگ چهره امام مهدى عليه السلامهمانند رنگ چهره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله؛ يعنى سپيد آميخته به سرخى است.
2- مراد از اندام اسرائيلى، اندام فرزندان يعقوب عليه السلام است كه به داشتن قد بلند و اندام رشيد مشهور بودند.
3- بحار الأنوار، ج 51، ص 91.
4- كمال الدين و تمام النعمة، ج2، باب 57 ، ص 560 ، ح 18.

إنَّ القائِمَ هُوَ الذَّي إِذا خَرَجَ كانَ في سِنِّ الشُّيُوخِ وَ مَنْظَرِ الشَّبابِ، قَوِيّا في بَدَنِه حَتّي لَوْ مَدَّ يَدَهُ إِلي أعْظَمِ شَجَرَةٍ عَلي وَجْهِ الأَرْضِ لَقَلَعَها و لَوْصاحَ بَيْنَ

الجِبالِ لَتَدَكْدَكَتْ صُخُورُها.(1)

قائم كسي است كه در سن پيرمردان و با چهره جوانان قيام كند و نيرومند باشد تا بدان جا كه اگر دستش را به سوي بزرگ ترين درخت روي زمين دراز كند، آن را از جاي بركند و اگر بين كوه ها فرياد برآورد، صخره هاي آن فروپاشد.

8 . حضرت رضا عليه السلام در روايت ديگري، در پاسخ اباصلت هروي كه از ايشان پرسيد: «نشانه هاي قائم شما هنگام ظهور چيست؟» مي فرمايد:

عَلامَتُهُ أَنْ يَكُونَ شَيْخَ السِّنِّ، شابَّ المَنْظَرِ، حَتّي أَنَّ النّاظِرَ إِلَيهِ لَيَحْسَبَهُ ابْنَ أرْبَعينَ سَنَةً أوْ دُونَها و إِنَّ مِن عَلاماتِه أَنْ لايَهْرَمَ بِمُرُورِ الأَيّامِ وَ اللَّيالِيَ حَتّي يَأتِيَهُ أَجَلُهُ.(2)

نشانه اش اين است كه در سن پيري است، ولي منظرش جوان است، به گونه اي كه بيننده مي پندارد چهل ساله يا كمتر از آن است. نشانه ديگرش آن است كه به گذشت شب و روز پير نشود تا آنكه اَجَلش فرا رسد.

9. ابراهيم بن مهزيار نيز كه به شرف ملاقات امام مهدي عليه السلام رسيده است، در بيان خصال آن امام مي گويد:

او جواني نورس و نوراني و سپيد پيشاني بود با ابرواني گشاده و گونه ها و بيني كشيده و قامتي بلند و نيكو چون شاخه سرو. گويا پيشاني اش ستاره اي درخشان بود و برگونه راستش، خالي بود كه مانند مشك و عنبر بر صفحه اي نقره اي

ص: 40


1- همان، ج 2، باب 35، ص 69 ، ح 8 .
2- همان، باب 57 ، ص 558 ، ح 12.

مي درخشيد. بر سرش، گيسواني پرپشت و سياه و افشان بود كه روي گوشش را پوشانده بود. سيمايي داشت كه هيچ چشمي برازنده تر و زيباتر و با طمأنينه تر و باحياتر از آن نديده است.(1)

10. علي بن ابراهيم

بن مهزيار اهوازي كه بيست مرتبه به شوق ديدار امام مهدي عليه السلام به حج مشرف شد و سرانجام نيز به توفيق ديدار آن حضرت دست يافت، در گزارش ديدار خود چهره و قامت دلرباي امام را اين گونه توصيف مي كند:

... وَ هُوَ كَأُقْحُوانَةِ أُرْجُوانِ قَدْ تَكاثَفَ عَلَيْهَا النَّدي وَ أَصابَهَا أَلَمُ الهَوي(2)

وَ إِذا هُوَ كَغُصْنِ بانٍ أَوْ قَصِيبِ رَيْحانِ، سَمْحٌ، سَخِيٌّ تَقِيٌّ نَقِيٌّ لَيْسَ بالطَّويلِ الشّامِخِ وَ لا بالقَصيرِ اللاّزقِ بَلْ مَرْبُوعُ القامَةِ، مُدَوَّرُ الهامَّةِ، واسِعُ الصَّدْرِ، صَلتُ الجَبينِ، مَقْروُنُ الحاجِبَيْنِ، عَلي خَدِّهِ الأَيمَنِ خالٌ كأَنَّهُ فُتاتُ المِسْكِ عَلي رَضْراضَةِ عَنْبَرِ.(3)

[رخسار] او [در لطافت] مانند [گل هاي] بابونه [و در رنگ، مانند ]ارغوان بود كه بر آن شبنم نشسته و [شدت سرخي اش را] هوا شكسته است. او در اين حال،

ص: 41


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، باب 43، ص 446، ح 16.
2- علامه مجلسى رحمه الله در شرح عبارت ياد شده مى نويسد: «فيروزآبادى گويد: «أُقْحُوان» به معناى «بابونه» و «أُرجُوان» به معناى رنگ سرخ است». شايد معناى عبارت ياد شده اين باشد كه او در لطافت مانند [گل هاى ]بابونه و در رنگ مانند ارغوان است؛ زيرا بابونه سفيد است. بعيد نيست كه عبارت در اصل چنين بوده باشد: «[و هو ]كأقحوانه و أرجوان [قد تكاثف] عليها [الندى] و أصابهما [ألم الهوى]»؛ [او] مانند بابونه و ارغوان بود كه بر آنها [شبنم نشسته] و [نسيم هوا ]آنها را حركت داده است.» يا اينكه «ارجوان» بدل «اقحوان» بوده است و نسخه نويسان آنها را با هم جمع كرده اند. تعبير «قد تكاثف عليها الندى؛ بر آن شبنم نشسته بود» به عرق نشسته بر گونه هاى آن حضرت و عبارت «أصابها ألم الهوى» به شكسته شدن رنگ سرخ گونه ايشان و كم شدن شدت آن، يا به مخلوط شدن رنگ سفيد يا سرخ گونه آن جناب با گندم گونى، اشاره دارد؛ يعنى در بيان گندم گون بودن چهره آن جناب نهايت ادب را به كار برده است. بحار الأنوار، ج 52، ص12
3- كتاب الغيبة طوسى، صص 160 و 161؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، باب 43، صص 468 و 469، ح23 (با اندك تفاوتى در متن روايت)؛ بحار الأنوار، ج 52، ص 11، ح 6.

همچون شاخه درخت «بان»(1)

يا ساقه ريحان [خوش بو ]بود. نرم خو، بخشنده، پرهيزكار و پيراسته بود. او ميانه بالا بود، نه بسيار بلند قد و نه بسيار كوتاه قد. صورتي گرد، سينه اي فراخ، پيشاني سفيد و ابرواني به هم پيوسته داشت. بر گونه راست او خالي بود؛ چون دانه مشك كه بر قطعه عنبر ساييده باشد.

گفتني است بيشتر مشخصاتي كه براي سيماي ظاهري امام مهدي عليه السلام ذكر شده، به طور مشترك، در روايات شيعي و سني آمده است و از اين جنبه اشتراك نظر زيادي ميان فرق اسلامي وجود دارد.(2)

2. سجاياي اخلاقي

اشاره

سجايا و مكارم اخلاقي امام مهدي عليه السلام را به سه گونه مي توان توصيف كرد: نخست، بر اساس آيات و رواياتي كه در توصيف پيامبر گرامي اسلام وارد شده اند؛ زيرا آن حضرت از نظر ويژگي هاي اخلاقي نيز شبيه ترين مردم به حضرت ختمي مرتبت صلي الله عليه و آلهاست. دوم، بر اساس رواياتي كه شباهت هاي آن حضرت با انبيا و اوصياي الهي را بيان كرده اند و سوم بر مبناي رواياتي كه به طور خاص به توصيف سجاياي اخلاقي آن حضرت پرداخته اند.

ص: 42


1- «بان» درختى است نازك و خوش نما كه از تخم آن روغن گيرند و بسيار نافع و خوشبو است. در اشعار فارسى نيز اين واژه به كار رفته است. رودكى مى گويد: از زلف تو بوى عنبر و بان آيد / زان تنگ دهان هَزار چندان آيد. قامت بلند و زيبا را نيز به اين درخت تشبيه مى كنند. على اكبر دهخدا، لغت نامه، چاپ اول از دوره جديد: تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1373، ج 3، ص4301، فرهنگ فارسى معين، ج 1، ص 469؛ خليل جرّ، فرهنگ لاروس، ترجمه: سيدحميد طبيبيان، چاپ نهم: تهران، اميركبير، 1377، ج 1، ص 425.
2- ر.ك: الهيئة العلمية في مؤسسة المعارف الإسلامية، معجم أحاديث الإمام المهدى عليه السلام، تحت اشراف: على كورانى، چاپ اول: قم، مؤسسة المعارف الإسلامية، 1411 ه . ق، ج 1، ص 108، ح 61؛ ص 113، ح 65؛ ص 126، ح 71؛ ص 130 ، ح 72؛ ص 162، ح 90 و ص 338، ح 222.
الف) شباهت ها با پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله

قرآن كريم در آيات متعددي به توصيف پيامبر خاتم صلي الله عليه و آلهپرداخته و آن حضرت را به دليل ويژگي هاي برجسته و منحصر به فردش ستوده است كه از آن جمله مي توان آيات زير را برشمرد:

1. خداوند كريم، ويژگي نرم خويي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله را يادآور شده است و مي فرمايد اگر چنين نبودي، مردم از پيرامون تو پراكنده مي شدند:

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْكُنْتَ فَظّا غَليظَ القَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ... .(1)

پس با بخشايشي از [سوي] خداوند، با آنان نرم خويي ورزيدي و اگر درشت خويي سنگ دل مي بودي، از دورت مي پراكندند... .

2. در آيه اي ديگر، خداوند متعال به دل سوزي، احساس مسئوليت، خيرخواهي و مهر و محبت بي پايان رسول خاتم صلي الله عليه و آلهنسبت به امتش اشاره كرده است و مي فرمايد:

لَقَدْ جائَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُم بِالمُؤْمِنينَ رَئُوفٌ رَحِيمٌ.(2)

بي گمان، پيامبري از [ميان] خودتان نزد شما آمده است كه هر رنجي ببريد، بر او گران است. بسيار خواستار شماست؛ با مؤمنان، مهرباني بخشاينده است.

3. يكي ديگر از آيات قرآن، به رحمت بودن پيامبر اكرم صلي الله عليه و

آله براي همه جهانيان توجه كرده است و مي فرمايد: «وَ ما أَرسَلْناكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ؛ و تو را جز رحمتي براي جهانيان نفرستاده ايم».(3)

ص: 43


1- سوره آل عمران 3، آيه 159.
2- سوره توبه 9، آيه 128.
3- سوره انبياء 21، آيه 107.

4. خداوند در آيه ديگري از قرآن در مقام ستايش خلق و خوي بي نظير پيامبر اسلام مي فرمايد: «وَ إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ؛ و به راستي، تو را خويي است سترگ».(1)

با توجه به آنچه گذشت، مي توان گفت خاتم اوصيا نيز چون خاتم پيامبران، مظهر نرم خويي، دل سوزي، خيرخواهي، مهر، محبت، گذشت و خلق و خوي شايسته و سترگ بوده و رحمتي براي همه جهانيان است.

ب) شباهت ها با انبيا و اوصياي الهي

امام مهدي عليه السلام خاتم اوصيا و وارث همه انبيا و اولياي پيشين است و بنابراين مي توان گفت آن حضرت جامع همه صفات و ويژگي هاي نيكوي انبيا و اولياي الهي است. چنان كه در يكي از زيارت هاي حضرت صاحب الامر عليه السلام خطاب به ايشان عرض مي كنيم:

السَّلامُ عَلي وارِثِ الأَنْبياءِ وَ خاتَمِ الأَوْصِياءِ... المُنْتَهي إِلَيهِ مَوارِيثُ الأَنْبِياءِ وَ لَدَيْهِ مَوْجُودٌ آثارُ الأَصْفِياءِ.(2)

سلام بر وارث پيامبران و خاتم اوصيا... آن كه ميراث تمام پيامبران بدو رسيده و آثار همه برگزيدگان نزد او موجود است.

در روايت هاي متعددي بر شباهت امام مهدي عليه السلام با پيامبران الهي تأكيد شده است كه از جمله مي توان به موارد زير اشاره كرد:

1. امام مهدي عليه السلام در يكي از خطبه هايي كه در آغاز قيامش ايراد مي كند، بر شباهت و يگانگي خود با انبيا و اوصياي الهي تأكيد كرده و مي فرمايد:

يا مَعْشَرَ الخلائِقِ أَلا وَ مَنْ أَرادَ أَنْ

يَنْظُرَ إِلي آدَمَ وَ شيْثَ فَها أَنَا ذا آدَم وَ شَيْث، أَلا وَ مَن أَرادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلي نُوحٍ وَ وَلَدِه سام فَها أَنَا ذا نُوحٌ وَ سامٌ، أَلا

ص: 44


1- سوره قلم 68، آيه 4.
2- بحار الأنوار، ج 99، ص 101؛ مفاتيح الجنان، زيارت حضرت صاحب الأمر به نقل از سيّد بن طاووس.

وَ مَنْ أَرادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلي إِبراهيمَ وَ إِسماعيلَ فَها أَنَا ذا إِبراهِيمُ وَ إِسماعيلُ، أَلا وَ مَنْ أَرادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلي مُوسي وَ يُوشَع فَها أَنَا ذا مُوسي وَ يُوشَع، أَلا وَ مَنْ أَرادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلي عِيسي وَ شَمْعُونَ فَها أَنَا ذا عِيسي وَ شَمْعُونُ [...].(1)

اي مردم! هر كس مي خواهد آدم و شيث را بنگرد، اينك منم آدم و شيث. هر كس مي خواهد نوح و فرزند او سام را نگاه كند، [مرا ببيند] كه من همان نوح و سام هستم. هر كس دوست دارد ابراهيم و اسماعيل را مشاهده كند، [به من بنگرد كه] منم ابراهيم و اسماعيل. هر كس مي خواهد به موسي و يوشع نگاه كند، پس اين منم موسي و يوشع. هر كس علاقه مند است كه عيسي و شمعون را ببيند، پس [مرا نظاره كند كه ]من همان عيسي و شمعون ام.

2. در نقل ديگري، آن حضرت خود را سزاوارترين مردم به پيامبران بزرگوار الهي - از آدم عليه السلام تا خاتم پيامبران صلي الله عليه و آله - معرفي مي كند و مي فرمايد:

[...] أَيُّهَا النّاسُ مَنْ يُحاجُّني في آدَمَ فَأَنا أَوْلَي النّاسِ بِآدَمَ، أَيُّهَا النّاسُ مَن يُحاجُّني في نُوحٍ فَأَنَا أَولَي النّاسِ بِنُوحٍ، أَيُّهَا النّاسُ مَنْ يُحاجُّني في إِبراهيمَ فَأَنَا أَولَي النّاسِ بِإِبراهيمَ، أَيُّهَا النّاسُ مَنْ يُحاجُّني في مُوسي فَأَنَا أَوْلَي النّاسِ بِمُوسي، أَيُّهَا النّاسُ مَنْ يُحاجُّني في عيسي فَأَنَا أَوْلَي النّاسِ بِعيسي،

أَيُّهَا النّاسُ مَنْ يُحاجُّني في مُحمَّدٍ فَأَنَا أَوْلَي النّاسِ بِمُحَمَّدٍ صلي الله عليه و آله.(2)

اي مردم هر كس با من درباره آدم به بحث پردازد، پس من سزاوارترين مردم به آدم هستم؛ اي مردم هر كس با من درباره نوح محاجّه كند، پس من سزاوارترين مردم به نوحم؛ اي مردم هر كس با من درباره ابراهيم بحث و گفت وگو كند، پس من خود سزاوارترين مردم به ابراهيم هستم؛ اي مردم هر كس درباره موسي با من

ص: 45


1- بحار الأنوار، ج 51، ص 9، به نقل از: امام صادق عليه السلام.
2- كتاب الغيبة نعمانى، باب 10، ص 182، ح 30. به نقل از امام باقر عليه السلام.

محاجّه كند، پس من سزاوارترين مردم به موسي هستم؛ اي مردم هر كس با من درباره عيسي بحث و گفت وگو كند، پس من سزاوارترين مردم به عيسي هستم؛ اي مردم هر كس با من درباره محمّد محاجّه كند، پس من سزاوارترين مردم به محمّد عليه السلام هستم.

در برخي روايات پاره اي از شباهت هاي امام مهدي عليه السلام با پيامبران بزرگواري چون حضرت آدم، نوح، ابراهيم، موسي، يوسف، صالح، داوود، سليمان، ايوب، يونس، عيسي عليهم السلام و محمّد صلي الله عليه و آله بيان شده است كه از جمله آنها مي توان به طول عمر، پنهان بودن ولادت، غيبت از قوم خود، هيبت و شكوهمندي، شيوه قضاوت، جهانداري، برخورداري از گشايش پس از گرفتاري، نورانيت، انقلاب خونين و خروج با شمشير و... اشاره كرد.(1)

در زمينه شباهت هاي امام مهدي عليه السلام با اجداد طاهرينش نيز روايت هاي متعددي رسيده است كه از جمله مي توان به موارد زير اشاره كرد:

1. در بخش پاياني خطبه آغاز ظهور امام مهدي عليه السلام كه پيش از اين به آن اشاره شد، آن حضرت شباهت خود با پدران بزرگوارش را

به مردم يادآور مي شود و مي فرمايد:

[...] أَلا وَ مَنْ أَرادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلي مُحَمَّدٍ وَ أَميرِالمُؤْمِنينَ صَلَواتُ اللّهُ عَلَيهما فَها أَنَا ذا مُحمَّدٌ صلي الله عليه و آله وَ أَميرُالمُؤْمِنينَ عليه السلام، أَلا وَ مَنْ أَرادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلي الْحَسَنِ وَ الْحُسَينِ عليهماالسلام فَها أَنَا ذَا الْحَسَنُ وَالحُسَينُ، أَلا وَ مَنْ أَرادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلي الأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَينِ عليهم السلام فَها أَنَا ذَا الأَئِمَّةُ عليهم السلام أَجِيبُوا إِلي مَسْأَلَتِي، فَإِنّي أُنَبِّئُكُمْ بِما نُبِّئْتُمْ بِهِ وَ ما لَمْ تُنَبِّئُوا بِه.(2)

ص: 46


1- ر.ك: كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 322، ح 3، 4 و 5؛ ص 329، ح 11 و 12؛ ج 2، ص 340، ح18؛ ص 341، ح 21؛ ص 345، ح 31، صص 350 و 351، ح 46؛ صص 354-357، ح 53؛ مكيال المكارم، ج 1، ص 194-251.
2- بحار الأنوار، ج 51، ص 9.

هر كس مي خواهد به محمّد و امير مؤمنان - درود خدا بر آنها باد - بنگرد، اينك منم محمّد - درود خدا بر او و خاندانش باد - و امير مؤمنان - درود خدا بر او باد - هر كس دوست دارد حسن و حسين را مشاهده كند [به من بنگرد كه]، منم حسن و حسين هر كس علاقه مند است كه به امامان از نسل حسين - درود خدا بر آنها باد - بنگرد [پس اينك به من بنگرد كه] من همان امامان - درود خدا بر آنها باد - هستم. به درخواست من پاسخ گوييد كه من به شما از همه آنچه از آن آگاه شده ايد و آنچه از آن آگاه نشده ايد، خبر مي دهم.

2. در صلوات منسوب به خواجه نصيرالدين طوسي(1)

ويژگي ها و صفاتي كه امام مهدي عليه السلام از پدران بزرگوار خويش به ارث برده بيان شده است:

أَللّهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّمْ وَ زِدْ وَ بارِكْ عَلي صاحِبِ الدَّعْوَةِ النَّبَوِيَّةِ وَ الصَّوْلَةِ الْحَيْدَرِيَّةِ وَ الْعِصْمَةِ الفاطِميَّةِ وَ الْحِلْمِ الْحَسَنيَّةِ وَ الشُّجاعَةِ الحُسَيْنيِّةِ وَ

العِبادَةِ السَّجادِيَّةِ وَ المَآثِرِ الباقِريَّةِ وَ الآثارِ الجَعْفَريَّةِ، وَ الْعُلُومِ الكاظِميَّةِ وَ الحُجَجِ الرَّضويَّةِ وَ الْجُودِ التَّقَويَّةِ وَ النَّقاوَةِ النَّقَوِيَّةِ وَ الْهَيْبَةِ الْعَسْكَرِيَّةِ وَ الغَيْبَةِ الإِلهِيَّةِ القائِمِ بِالحَقِّ وَ الدّاعِي إلَي الصِّدقِ المُطْلَقِ،... .(2)

بارخدايا! رحمت هاي پياپي فرست و درودهاي خجسته خويش ارزاني دار، بر امام بزرگواري كه صاحب دعوت محمّدي، صولت حيدري، عصمت فاطمي، حلم حسني، شجاعت حسيني، عبادت سجادي، مفاخر باقري، آثار جعفري،

ص: 47


1- اين صلوات كه داراى چهارده بند است و در توسل به ذيل عنايات چهارده معصوم عليهم السلام انشا شده است، به «دوازده امام خواجه نصير» شهرت يافته است. نسخه هاى خطى و چاپى آن در دسترس است، از جمله در كتاب مفتاح. در نسخه ها، گاه اختلافى در ضبط وجود دارد. بند چهاردهم كه در بالا آورده شد، از مجموعه اى از نسخه هاى خطى نقل و جمله اى از آن از روى نسخه اى چاپى تكميل شده است محمّد رضا حكيمى، خورشيد مغرب: غيبت، انتظار، تكليف، چاپ اول: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1362، ص 177.
2- همان، صص 175 و 176.

علوم كاظمي، حجج رضوي، جود تقوي، نقاوت (پاكي) نقوي، هيبت عسكري و غيبت الاهي است. آن قائم به حق و دعوت كننده به سوي حقّ مطلق... .

در برخي روايات به ويژگي هاي كلي امامان معصوم عليهم السلام؛ يعني ويژگي هايي كه در همه آنها مشترك است، اشاره است كه با توجه به آنها نيز مي توان به برخي از اوصاف امام مهدي عليه السلام دست يافت.

برخي از اين روايات به شرح زير است:

1. امام صادق عليه السلام در پاسخ اين پرسش كه امام چگونه شناخته مي شود، مي فرمايد:

بالسَّكينةِ و الوَقارِ [...] وَ تَعرِفُهُ بِالحَلالِ و الحَرامِ وَ بِحاجَةِ النّاسِ إلَيهِ و لايَحْتاجُ إلي أَحَدٍ.(1)

[امام را] با آرامش و وقار [...] و نيز با حلال و حرام و نيازمندي مردم به او، در صورتي كه او خود به هيچ كس نياز ندارد [، مي توان شناخت].

2. امام رضا عليه السلام در بيان ويژگي كلي امامان معصوم عليهم السلام، سخنان ارزشمندي دارد كه بر اساس آن مي توان به توصيف امام مهدي عليه السلام نيز پرداخت. آن حضرت مي فرمايد:

يَكونُ أَوْلي بِالنّاسِ مِنْهُمْ بِأَنْفُسِهِمْ، و أَشفَقَ عَلَيْهِمْ مِنْ آبائِهِمْ و أُمَّهاتِهِمْ و يَكُونُ أشَدَّ النّاسِ تَواضُعا لِلّهِ،

عَزَّ وَ جَلَّ، و يَكوُنُ آخَذَ النّاسِ بِما يَأمُرُ بِهِ و أَكَفَّ النّاسِ عَمّا يَنهي عَنْهُ.(2)

او به مردم از خودشان سزاوارتر و از پدران و مادرانشان براي آنها دل سوزتر است. او از همه مردم در برابر خدا، متواضع تر و در عمل به آنچه خود بدان

ص: 48


1- كتاب الغيبة نعمانى، باب 13، ص 242، ح 40.
2- بحار الأنوار، ج 25، ص 117، ح 1.

فرمان مي دهد، سخت كوش تر و در دوري گزيدن از آنچه خود از آن نهي مي كند، خوددارتر است.

3. حضرت رضا عليه السلام در ادامه مي فرمايد:

دَلالَتُهُ فِي العِلمِ وَ استِجابَةِ الدَّعْوَةِ و كُلِّ ما أَخْبَرَ بِهِ مِنَ الحَوادِثِ الَّتي تَحْدُثُ قَبلَ كَوْنِها، فَذلِكَ بَعهدٍ مَعهُودٍ إِلَيهِ مِنْ رَسُولِ اللّهِ صلي الله عليه و آلهتَوارَثَهُ عَنْ آبائِهِ عَنهُ.(1)

او [با دو نشانه] شناخته مي شود: دانش [بي كران] و استجابت دعا و اينكه او از همه رويدادها، پيش از رخ دادنشان خبر مي دهد. همه اينها به سبب پيماني است كه از سوي پيامبر خدا با او بسته شده و وي آن را به وسيله پدران خود از آن حضرت به ارث برده است.

خلاصه سخن اينكه آخرين پيشواي معصوم عليه السلام همه صفات كمال و خصال شايسته اجداد طاهرينش را به ارث برده و در تقوا و پرهيزكاري، عبادت و بندگي، طهارت و پاكيزگي، عصمت و پاكدامني، درايت و تيزبيني، حكمت و فرزانگي، بلاغت و سخنوري، شجاعت و جنگاوري، فتوت و مردانگي، صلابت و پايداري، حلم و بردباري، سخاوت و بخشندگي، جلالت و شكوهمندي، عطوفت و مهرورزي، تواضع و فروتني و... سرآمد همه جهانيان است.(2)

ج) ويژگي هاي خاص آن حضرت

در مورد خصال اخلاقي حضرت مهدي عليه السلام، به طور خاص، روايات متعددي از طريق شيعه

و اهل سنّت نقل شده است كه در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

1. امام علي عليه السلام در پاسخ مردي كه از ايشان درباره نژاد و تبار امام مهدي عليه السلام پرسيده بود، مي فرمايد:

ص: 49


1- همان، ص 118.
2- براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: مكيال المكارم، ج 1، صص 251-257.

مِنْ بَني هاشِمٍ مِنْ ذُرْوَةِ طَوْدِ العَرَبِ، وَ بَحْرِ مَغِيضِها إِذا وَرَدَت، وَمَخْفِرِ أَهْلِها إذا اُتِيَتْ، وَ مَعْدِنِ صَفْوَتِها إِذَا اكْتَدَرَتْ، لايَجْبُنُ إِذَا المَنايا هَكَعَتْ، وَ لايَخُورُ إِذَا المَنُونُ اكْتَنَعَتْ، وَ لايَنْكِلُ إِذَا الكُماةُ اصْطَرَعَتْ، مُشَمِّرٌ مُغْلَوْلِبٌ ظَفِرٌ ضِرْغامَةٌ حَصِدٌ مِخْدَشٌ ذِكْرٌ، سَيْفٌ مِنْ سُيُوفِ اللّهِ، رَأْسٌ، قُثَمٌ، نَشُؤَ رَأسُهُ في باذِخِ السُّؤْدَدِ وَعارِزُ مَجْدِهِ في أَكْرَمِ الَْمحْتِدِ، [... ]أَوْسَعُكُمْ كَهْفا، وَ أَكْثَرُكُمْ عِلْما، وَ أَوْصَلُكُمْ رَحِما.(1)

او از بني هاشم [و] از [خانداني است كه همواره] بلندترين قله ها، پرآب ترين درياها، مطمئن ترين پناهگاه ها و خالص ترين معدن هاي عرب [بوده] است. هنگامي كه مرگ شبيخون زند او را ترسي در دل نباشد و چون مرگ روي نمايد سستي و ناتواني از خود نشان ندهد. و به هنگام زورآزمايي دليران عقب نشيني نكند. او تلاش كننده خستگي ناپذير، پرتوان، پيروزمند، شير بيشه شجاعت، بركننده ريشه ستمگران، پشتوانه اي استوار، دلاوري قدرتمند، شمشيري از شمشيرهاي خدا، سالار و پرخيري است كه در خاندان جلالت و شرف بزرگ شده و ريشه مجد و بزرگواري اش در اصيل ترين ريشه هاست. [...] پناهگاه او از همه شما گسترده تر، دانش او از دانش همه شما فزون تر و لطف او به خويشانش از همه شما بيشتر است.

2. ابن حماد در كتاب خود، از يكي از راويان اهل سنّت در مورد ويژگي هاي امام مهدي عليه السلام چنين نقل مي كند:

عَلامَةُ المَهدِيِّ أَنْ يَكُونَ شَديدا عَلَي العُمّالِ جَوادا بِالمالِ رَحيما بِالمَساكِينِ.(2)

نشانه مهدي اين است كه بر كارگزاران [دولت خويش]، سخت گير، بسيار بخشنده و با مستمندان، مهربان است.

ص: 50


1- محمّد بن ابراهيم نعمانى، كتاب الغيبة، تحقيق: على اكبر غفارى، تهران، مكتبه الصدوق، [بى تا]، باب 13، صص 212-214، ح1.
2- معجم أحاديث الاءمام المهدى عليه السلام، ج1، ص 242، ح 152.

3. امام باقر عليه السلام در توصيف ويژگي هاي امام مهدي عليه السلام مي فرمايد:

إِنَّ الدُّنيا لاتَذْهَبُ حَتّي يَبْعَثَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَجُلاً مِنّا أَهْلَ الْبَيْتِ يَعْمَلُ بِكَتابِ اللّهِ لايَري فِيكُمْ مُنْكَرا إلاّ أَنْكَرَهُ.(1)

پايان جهان فرا نمي رسد تا اينكه خداوند گرامي و بلندمرتبه مردي از ما اهل بيت را برانگيزد. او به كتاب خدا عمل مي كند و هيچ منكري را در شما مشاهده نمي كند مگر اينكه با آن مخالفت مي كند.

چنان كه ملاحظه مي شود ويژگي هاي موعود اسلامي چنان دقيق و بي كم و كاست بيان شده است كه زمينه هرگونه اشتباه و خطا در تشخيص مصداق حقيقي اين موعود را از بين مي برد و راه را بر مدعيان دروغين مي بندد.

اميدواريم كه خداوند متعال توفيق ديدار شبيه ترين مردم به رسول خدا صلي الله عليه و آلهو طاووس اهل بهشت را روزي همه ما گرداند.

ص: 51


1- الكافى، ج 8 ، ص 396، ح 597.

فصل سوم: عمر طولاني امام مهدي عليه السلام

اشاره

يكي از ويژگي هاي امام مهدي عليه السلام بهره مندي از عمر طولاني است. با توجه به اهميت ويژگي ياد شده و نظر به پرسش هايي كه در اين زمينه مطرح مي شود، اين ويژگي را به طور مستقل بررسي مي كنيم:

1. پيش بيني عمر طولاني امام مهدي عليه السلام

موضوع طولاني بودن عمر آخرين پيشواي معصوم از سال ها پيش از تولد آن امام در روايت هاي اسلامي مطرح شده

بود و ائمه معصومين عليهم السلام براي برطرف ساختن هرگونه شك و ترديد در اين زمينه، عمر طولاني پيامبران پيشين را به مردم يادآور مي شدند و به آنها گوشزد مي كردند كه داشتن عمر طولاني امري بي سابقه در تاريخ انبيا و اولياي الهي نيست.

در روايت هاي متعددي كه در آنها به شباهت امام مهدي عليه السلام با پيامبران الهي اشاره شده است، بر شباهت امام مهدي عليه السلام و برخورداري آن حضرت از عمر طولاني تأكيد شده است. از جمله در روايتي كه از امام سجاد عليه السلام نقل شده، آمده است:

فِي القائِمِ سُنَّةٌ مِنْ نُوحٍ وَ هِيَ طُولُ العُمرِ.(1)

در قائم سنتي از نوح است و آن داشتن عمر طولاني است.

در يكي از روايت هايي كه در اين زمينه وارد شده است، امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

ص: 52


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، باب 46، ص 524، ح 5؛ بحار الأنوار، ج 51، ص 217، ح 5.

إِنَّ اللّه تَعالي ذِكرُهُ أَدارَ فِي الْقائِمِ مِنّا ثَلاثَةً أَدارَها لِثَلاثَةٍ مِنَ الرُّسُلِ: قَدَّرَ مَوْلَدَهُ تَقْديرَ مَولَدِ مُوسي عليه السلام، و قَدَّرَ غَيبَتَهُ تَقْدِيرَ غَيبةِ عيسي عليه السلام، و قَدَّرَ إِبْطاءَهُ تَقْديرَ إبطاءِ نُوحٍ عليه السلام، و جَعَلَ لَهُ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عُمْرَ العَبْدِ الصّالِحِ - أَعْنِي الخِضْرَ عليه السلام - دَلِيلاً عَلي عُمْرِهِ.(1)

خداوند متعال، سه ويژگي از سه نفر از پيامبران را در قائم ما قرار داده است: ولادتش را همچون ولادت موسي عليه السلام، طولاني بودن غيبتش را همچون طولاني بودن غيبت عيسي عليه السلام و عمر او را همچون عمر نوح عليه السلام [طولاني ]قرار داده است. خداوند به بنده صالح خود (خضر عليه السلام) عمر طولاني داد تا دليلي بر طولاني بودن عمر او (قائم) باشد.

آن حضرت در ادامه

همين روايت، در توضيح اين مطلب كه چگونه خداوند عمر طولاني حضرت خضر عليه السلام را دليلي بر عمر طولاني حضرت قائم عليه السلام قرار داده است، مي فرمايد:

وَ أَمّا العَبدُ الصّالِحُ - أَعْنِيَ الخِضْرَ عليه السلام - فَإِنَّ اللّه َ تَعالي ما طَوَّلَ عُمرَهُ لِنُبُوَّةٍ قَرَّرَها لَهُ و لا لِكِتابٍ نَزَّل عَليهِ، و لا لِشَريعَةٍ يَنْسَخُ بِها شَرِيعَةَ مَن كان قَبلَهُ مِنَ الأنبياءِ عليهم السلام، و لا لاِءِمامَةٍ يُلزِمَ عِبادَهُ الإِقتداءَ بِها، وَ لا لِطاعَةٍ يَفرِضُها، بَل إِنَّ اللّه تعالي لَمّا كانَ فِي سابِقِ عِلمِهِ أَنْ يُقَدِّرَ فِي عُمْرِ الْقائمِ عليه السلام في أَيّامِ غَيبتِهِ ما يَقدُرُهُ وَ عَلِمَ ما يَكونُ مِن إِنكارِ عِبادِهِ بِمقدارِ ذلكَ العُمرِ فِي الطُّولِ، طَوَّلَ عُمْرَ العَبدِ الصّالِحِ مِن غَيرِ سَبَبٍ أَوْجَبَ ذلِكَ إِلاّ لِعِلَّةِ الإِسْتِدْلالِ عَلي عُمرِ القائِمِ عليه السلام لِيَقطَعَ بِذلِكَ حُجَّةَ الْمُعانِدينَ، لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَي اللّه حُجَّةٌ.(2)

و اما [دلالت عمر طولاني] بنده صالح [خدا، حضرت] خضر عليه السلام [بر عمر طولاني حضرت قائم عليه السلام به اين گونه است: ]خداي تعالي عمر او را طولاني قرار

ص: 53


1- كتاب الغيبة طوسى، ص 105؛ بحار الأنوار، ج 51، ص 220، ح 9.
2- كتاب الغيبة طوسى، ص 108، بحار الأنوار، ج 51، صص 222 و 223.

داد نه براي اينكه در آينده پيامبر شود، و نه براي اينكه كتاب [آسماني ]بر او نازل گردد، و نه براي اينكه دين جديدي بياورد كه دين پيامبران گذشته را نسخ كند، و نه براي اينكه به پيشوايي برگزيده شود تا بندگانش از او پيروي كنند، و نه براي اينكه تكليف و وظيفه اي را بر او واجب كند، بلكه خداي تعالي بر اساس علمش مي دانست كه قائم عليه السلام در دوران غيبتش عمري طولاني خواهد داشت و مي دانست كه بندگانش اين طولاني بودن عمر را منكر

مي شوند، به اين دليل عمر بنده صالحش [خضر ]را بي هيچ علتي طولاني كرد تا دليلي براي اثبات عمر [طولاني] قائم عليه السلام باشد و راه هرگونه عذر و بهانه بر دشمنان بسته شود. تا براي مردم در نزد خداوند حجتي نباشد.

در برخي روايات، امامان معصوم عليهم السلام، با توجه دادن مردم به عمر طولاني حضرت نوح عليه السلام، زمينه هرگونه شك و ترديد در عمر طولاني حضرت صاحب الامر عليه السلام را برطرف مي ساختند. در يكي از اين روايت ها از امام صادق عليه السلامچنين نقل شده است:

ما تُنْكِرُونَ أَنْ يُمِدَّ اللّه ُ لِصاحبِ هذا الأَمرِ فِي العُمرِ كَما مَدَّ لِنُوحٍ عليه السلام فِي العُمْرِ.(1)

چرا انكار مي كنند كه خداوند عمر صاحب اين امر را طولاني مي كند، همان طور كه عمر نوح - درود خدا بر او باد - را طولاني كرد.

2. پيشينه گفت وگو از عمر طولاني امام مهدي عليه السلام

عالمان و محدثان بزرگوار شيعه، با توجه به پرسش ها و شبهه هايي كه در مورد عمر طولاني امام عصر عليه السلام مطرح مي شده است، از ديرباز به موضوع يادشده توجه كرده و باب يا ابوابي از كتاب هاي خود را به آن اختصاص داده اند.

شيخ صدوق رحمه الله (م 381 ه . ق) كه در سال هاي آغازين غيبت كبرا مي زيسته است، در بابي مستقل از كتاب كمال الدين و تمام النعمة به اين موضوع پرداخته و

ص: 54


1- كتاب الغيبة طوسى، ص 259.

در ضمن شش روايت و چندين حكايت تاريخي از برخي دراز عمران (معمّرين) تاريخ ياد كرده است.(1)

شيخ مفيد عليه السلام (336 - 413 ه . ق)

در فصل ششم از كتاب الفصول العشرة في الغيبة شبهه طول عمر حضرت صاحب الامر عليه السلام را مطرح كرده و از راه هاي مختلف به آن پاسخ داده است.(2)

شيخ طوسي رحمه الله (م 460 ه . ق) نيز يك بار در اوايل كتاب الغيبة و در قالب پرسش و پاسخ و يك بار(3)

در اواخر اين كتاب و با ذكر چند روايت به اين موضوع اشاره كرده است.(4)

علامه مجلسي رحمه الله (م 1111 ه . ق) بخش قابل توجهي از ابواب مربوط به تاريخ امام دوازدهم را به بيان اخبار معمّرين تاريخ اختصاص داده است.(5)

در سال هاي اخير هم كتاب هاي متعددي در اين زمينه تأليف و منتشر شده است.(6)

ص: 55


1- ر.ك: كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، باب 43، صص 533 - 639.
2- ر. ك: الفصول العشرة في الغيبة، مندرج در: مؤتمر العالمى لألفية الشيخ المفيد، سلسلة مصنفات الشيخ المفيد، چاپ اول: قم، 1413 ه . ق، ج 3، صص 91 - 103.
3- ر. ك: كتاب الغيبة، صص 78 - 87.
4- ر. ك: همان، صص 258 - 260.
5- ر. ك: بحار الأنوار، ج 51، باب 14، صص 225 - 293.
6- ر. ك: على اكبر مهدى پور، طول عمر امام زمان عج از ديدگاه علوم و اديان، چاپ دوم: تهران، كعبه، 1404 ه . ق؛ سيدهادى حسينى، امام مهدى عج الله تعالی فرجه الشریف : طول عمر، با نظارت و اشراف: محمد حكيمى، چاپ اول: مشهد، آستان قدس رضوى، 1381؛ محمد مظاهرى، امكان طول عمر تا بى نهايت، برگرفته از قرآن و حديث، چاپ اول: قم، ارغوان دانش، 1383؛ حسين فريدونى، زنده روزگاران: جُستارى در دير زيستى امام عصر عليه السلام، چاپ اول: تهران، آفاق، 1381؛ محمدجواد ميردامادى، پژوهشى علمى پيرامون طول عمر، كهولت و پيش گيرى از پيرى، زير نظر رضا ملك زاده، چاپ اول: تهران، بدر، 1378؛ سيدمحمدباقر صدر، رهبرى بر فراز قرون: پژوهشى درباره امام مهدى عليه السلام (ترجمه كتاب بحث حول المهدى عليه السلام)، تحقيق: عبدالجبار شراره، ترجمه: مصطفى شفيعى، چاپ اول: تهران، موعود، 1379، صص 63 - 77؛ على محمد على دخيّل، الإمام المهدى عليه السلام، چاپ دوم: بيروت، دارالمرتضى، 1403 ه . ق، صص141-186.

3. پاسخ به شبهه طول عمر امام مهدي عليه السلام

اشاره

پاسخ هايي را كه در كتاب هاي مختلف به شبهه طول عمر امام مهدي عليه السلامداده شده است، مي توان به شرح زير دسته بندي كرد:

يك - وجود افرادي با عمرهاي طولاني در گستره تاريخ

با توجه به اين جمله معروف كه مي گويد: «محكم ترين دليل بر امكان چيزي، واقع شدن آن است»(1)

بسياري از كساني كه از گذشته تا كنون درباره اثبات طول عمر امام مهدي عليه السلام كتاب يا مقاله نوشته اند، يكي از دلايل اصلي خود را وجود موارد فراواني از افراد داراي عمرهاي طولاني در گستره تاريخ، قرار داده اند.

بر اساس شواهد و قرائن تاريخي كه در ميان اديان و ملل مختلف پذيرفته شده است، در طول تاريخ كسان زيادي وجود داشته اند كه به عمرهاي طولاني - حتي بيش از هزار سال - دست يافته اند. از آن جمله مي توان به

افراد زير اشاره كرد:

1. حضرت آدم عليه السلام: 930(2)

تا 1030(3) سال؛

2. حضرت حوا عليهاالسلام: 931 تا 1031(4)

سال؛

3. شِيث پسر آدم: 912(5)

تا 1040(6) سال؛

ص: 56


1- متن عربى اين جمله چنين است: «أقوى دليل إمكان وقوعه».
2- ر. ك: تورات، سِفْر پيدايش، باب پنجم، بند 5؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 523، ح 3 به نقل از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله؛ على بن الحسين المسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، چاپ دوم: قم، دار الهجرة، 1404 ه . ق، ج 1، ص 48؛ بحار الأنوار، ج 11، ص 268، ح 19 (به نقل از امام صادق عليه السلام).
3- ر. ك: محمد بن جرير الطبرى، تاريخ الطبرى تاريخ الأمم و الملوك، بيروت، مؤسسة عزالدين، 1407 ه . ق، ج 1، صص 81 - 83؛ بحار الأنوار، ج 11، ص 269 (به نقل از كتاب سعد السعود سيد بن طاووس).
4- ر.ك: تاريخ الطبرى، ج 1، ص 84؛ بحار الأنوار، ج 11، ص 269. در منابع تاريخى آمده است كه حوا عليهاالسلام يك سال پس از وفات حضرت آدم عليه السلام از دنيا رفت.
5- ر. ك: تورات، سفر پيدايش، باب پنجم، بند 8؛ مروج الذهب، ج 1، ص 49؛ تاريخ الطبرى، ج 1،ص85؛ بحار الأنوار، ج 11، ص 269.
6- على بن ابراهيم القمى، تفسير القمى، چاپ اول: بيروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، 1412 ه . ق، ج2، ص 243.

4. اَنوش پسر شيث: 905(1)

تا 960(2) سال؛

5. قينان پسر انوش: 910(3)

تا 920(4) سال؛

6. مهلائيل (مَهْلَلْئيل) پسر قينان: 800(5)

تا 895(6) سال؛

7. يَرد (يارِد) پسر مهلائيل: 962(7)

سال؛

8. اُخْنُوخ (خَنُوخ) پسر يرد: 365(8)

سال؛

9. مَتوشالَح (مَتُوشَلَخ) پسر اُخنوخ: 960(9)

تا 969(10) سال؛

10. لَمَك پسر متوشالح: 777(11)

تا 790(12) سال؛

11. نوح پسر لمك: 950(13)تا 2500(14) سال؛

ص: 57


1- ر. ك: تورات، سفر پيدايش، باب پنجم، بند 11؛ تاريخ الطبرى، ج 1، ص 85.
2- ر. ك: مروج الذهب، ج 1، ص 49.
3- ر. ك: تورات، سفر پيدايش، باب پنجم، بند 14؛ تاريخ الطبرى، ج 1، ص 85.
4- ر. ك: مروج الذهب، ج 1، ص 49.
5- ر. ك: همان، ص 50.
6- ر. ك: تورات، سفر پيدايش، باب پنجم، بند 17؛ تاريخ الطبرى، ج 1، ص 85.
7- ر. ك: تورات، سفر پيدايش، باب پنجم، بند 20؛ تاريخ الطبرى، ج 1، ص 88.
8- ر. ك: تورات، سفر پيدايش، باب پنجم، بند 23؛ تاريخ الطبرى، ج 1، ص 89. «اُخنوخ» يا «خنوخ» همان حضرت «ادريس» است كه به اعتقاد يهوديان به آسمان ها صعود كرده است. اهل سنت نيز معتقدند كه حضرت ادريس همچنان زنده و در آسمان هاست. اين موضوع از نظر شيعيان مسلّم نيست. ر. ك: سيدمحمدحسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، قم، انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ج 14، ص 71.
9- مروج الذهب، ج 1، ص 50.
10- تورات، سفر پيدايش، باب پنجم، بند 27؛ تاريخ الطبرى، ج 1، ص 90.
11- ر. ك: تورات، سفر پيدايش، باب پنجم، بند 31؛ تاريخ الطبرى، ج 1، ص 90، در كتاب اخير سن «لَمَك» 780 سال ذكر شده است.
12- ر. ك: مروج الذهب، ج 1، ص 50.
13- ر. ك: تورات، سفر پيدايش، باب نهم، بند 29؛ مروج الذهب، ج 1، ص 52؛ تاريخ الطبرى، ج 1،صص 90 و 93.
14- ر. ك: كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 523، ح 1، به نقل از امام جعفر صادق عليه السلام ؛ بحار الأنوار، ج11، ص 285، ح 2؛ تاريخ الطبرى، ج 1، ص 93. در كتاب اخير روايت هاى مختلفى درباره عمر نوح نقل شده كه از 950 تا 1950 سال در نوسان است.

12. سليمان پسر داوود: 712(1)

سال؛

13. لقمان پسر عاد: 3500(2)

سال؛

14. وليد پسر ريّان (عزير مصر كه با حضرت يوسف عليه السلام هم عصر بوده است): 700(3) سال؛

15. ريّان پسر دومغ (پسر عزير مصر): 1700(4)

سال؛

16. دومغ (جد عزير مصر): 3000(5)

سال؛

17. شداد پسر عاد: 900(6)

سال؛

18. ذوالاصبع العدواني: 300(7)

سال؛

19. عبيد بن شرية الجوهري: 350(8)

سال؛

20. دويد بن زيد بن نهد: 450(9)

سال.

علي محمد علي دخيّل در كتاب خود، نام هاي بيش از دويست نفر از دراز عمران (معمّران) تاريخ را كه بين 130 تا 3600 سال عمر كرده اند، برمي شمارد.(10) يكي ديگر از نويسندگان معاصر نيز در كتابش، بيش از سي نفر از كساني را كه تا 700 سال عمر داشته اند، معرفي كرده است.(11)

ص: 58


1- ر. ك: كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 524، ح 3 به نقل از امام جعفر صادق عليه السلام.
2- ر. ك: كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 563؛ بحار الأنوار، ج 51، ص 243.
3- ر. ك: همان.
4- ر. ك: همان.
5- ر. ك: همان.
6- ر. ك: كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 554.
7- ر. ك: همان، ص 567؛ كتاب الغيبة طوسى، ص 83.
8- ر. ك: كمال الدين و تمام النعمة، ص 547.
9- ر. ك: كمال الدين و تمام النعمة، ص 561؛ كتاب الغيبة طوسى، ص 83.
10- ر. ك: الإمام المهدى عليه السلام، صص 146 - 186.
11- ر. ك: امكان طول عمر تا بى نهايت، صص 89 - 136.

در ادبيات كهن عرب نيز كتاب هاي متعددي با عنوان المعمّرون يافت مي شود كه در آنها به نام هاي كساني از عرب و غير عرب كه عمرهاي طولاني - بيش از 120 سال - داشته اند، اشاره شده است. يكي از معروف ترين اين كتاب ها، كتاب المعمرون و الوصايا اثر ابوحاتم سهل بن محمد سجستاني (م 250 ه . ق) است.(1)

با توجه به فهرست طولاني

اسامي افرادي كه در گستره تاريخ - از ابتداي آفرينش تا سده هاي اخير - به عمرهايي چند برابر عمر متوسط انسان ها دست يافته اند، مي توان نتيجه گرفت كه داشتن عمر طولاني امري غير ممكن و بي سابقه نيست و از نظر عقل و منطق كاملاً قابل تصور است كه امام مهدي عليه السلام هم بتواند بيش از هزار سال عمر كند.

دو - امكان علمي عمر طولاني

بيشتر كساني كه در دوران معاصر درباره طول عمر امام زمان عليه السلام كتاب يا مقاله نوشته اند، با بهره گيري از آخرين دستاوردهاي علوم زيستي و بر اساس نظريه هاي جديدي كه درباره پيري و عوامل آن مطرح شده است، دست يافتن به عمر طولاني را امري كاملاً امكان پذير و منطبق بر نظريه هاي علمي دانسته و بر همين اساس به توجيه علمي عمر طولاني امام مهدي عليه السلام پرداخته اند.(2)

شهيد سيدمحمدباقر صدر در اين زمينه مي نويسد:

از نظر دانش امروز مشكلي از جهت نظري در اين زمينه وجود ندارد. اين موضوع در حقيقت بستگي به نوع تفسيري دارد كه علم فيزيولوژي از پديده

ص: 59


1- ر. ك: ابوحاتم سهل بن محمد بن محمد سجستانى، المعمرون و الوصايا، تحقيق: عامر عبد المنعم، چاپ اول: بيروت، دارالكتب العلميه، 1961 م.
2- ر. ك: امام مهدى عج: طول عمر، صص 55 - 64؛ طول عمر امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف از ديدگاه علوم و اديان،صص 39 - 58؛ زنده روزگاران، صص 37 - 42؛ پژوهشى علمى پيرامون طول عمر، كهولت و پيش گيرى از پيرى، صص

پيري ارائه مي دهد. آيا پديده پيري از يك قانون طبيعي سرچشمه مي گيرد، قانوني كه بر بافت و سلول هاي انسان حاكم است و پس از رسيدن به رشد كامل به تدريج سلول ها سخت شده و توانايي كاري اش كم مي گردد و در نهايت از فعاليت باز

مي ماند؟ آيا بدني هم كه از هرگونه تأثير خارجي مصون بوده محكوم به فنا است؟ يا اينكه اين فرسودگي و ناتوانيِ بافت ها و سلول ها در كارايي

فيزيولوژي، نتيجه نبرد با عامل خارجي؛ مانند ميكروب ها و يا مسموميت است كه از راه پرخوري يا كار سنگين يا ديگر عوامل، به وجود مي آيد؟

اين پرسشي است كه امروزه علم از خود مي كند و تلاش دارد براي آن پاسخي بيابد. البته جواب هايِ علميِ زيادي هم تاكنون به آن داده شده است.

اگر ما آن نظر علمي را بپذيريم كه مي گويد ناتواني و پيري، نتيجه نبرد و كشمكش با عوامل مشخص خارجي است، معنايش اين مي شود كه از جنبه نظري امكان دارد وقتي بافت هايِ تشكيل دهنده جسمِ انسان را از عوامل تأثيرگذار دور نگه داريم، حيات طولاني شود و در نهايت بر پديده پيري فايق آيد.

اگر نظريه ديگر را بپذيريم كه مي گويد پيري يك قانون طبيعي براي سلول ها و بافت هاي زنده است؛ به اين نتيجه مي رسيم كه آنها تخم نيستي را با خود حمل مي كنند و زماني به مرحله ناتواني و پيري رسيده در نهايت مي ميرند، ولي ما مي گوييم: حتي اگر اين نظريه را هم بپذيريم معنايش اين نيست كه هرگز اين قانون طبيعي انعطاف پذير نباشد بلكه اين قانون بر فرض ثبوت، قانون انعطاف پذيري است؛ زيرا ما در زندگي خود مي بينيم و دانشمندان در آزمايشگاه هاي علمي خود مشاهده مي كنند كه پيري يك پديده فيزيولوژي است و وابسته به زمان نيست. گاهي زود فرا مي رسد و گاهي با فاصله زماني بيشتري آشكار مي شود. گاهي فردي بسيار مسن، نشانه اي از پيري بر تن ندارد. به اين

ص: 60

موضوع پزشكان هم اعتراف دارند. بلكه دانشمندان توانسته اند عملاً از انعطاف پذيري اين قانون كه تصور مي رود طبيعي باشد، بهره برده و عمر برخي حيوانات را صدها بار نسبت به عمر طبيعي شان بيشتر كنند و اين كار با ايجاد زمينه ها و عواملي بوده است كه كاربري قانون پيري را به تأخير مي اندازد.

پس ثابت شد كه تأخير عملكرد اين قانون با ايجاد زمينه ها و عوامل مشخص، از نظر علمي ممكن است. گرچه هنوز علم نتوانسته است نسبت به انسان اين تأخير را پياده كند و اين هم فقط به خاطر اين است كه انسان نسبت به ديگر جانوران، مشكلِ خاصِ خود را دارد و اين بدان معناست كه از جهت علمي با توجه به موضع گيري هاي پوياي دانش امروزي، هرگز مانعي در راه وقوع طول عمر انسان، وجود ندارد، چه اينكه پيري نتيجه كشمكش و برخورد با عوامل خارجي باشد و چه نتيجه قانون طبيعي سلول ها كه خود راه فنا مي پيمايند.

بنابر آنچه گفته شد، درباره عمر حضرت مهدي عليه السلام و در پاسخ به ابهامات، بايستي گفت: طول عمر براي انسان، از نظر منطق و علم امري ممكن است و علم تلاش مي كند به تدريج اين امكان نظري را به امكان عملي تبديل سازد.

وقتي از نظر منطق و علم، امكان وقوع عمر طولاني ثابت شد و معلوم گشت كه دانش بشري در راه تبديل امكان نظري به امكان عملي است. ديگر جايي براي استبعاد تحقق اين مسئله براي شخص امام زمان باقي نمي ماند؛ جز اين اعجاب كه چگونه حضرت مهدي عليه السلام توانسته است بر علم پيشي گيرد و

قبل از اينكه دست علم به سطح اين تحول؛ يعني امكان فعلي برسد، آن حضرت توانسته باشد امكان نظري را به امكان عملي تغيير دهد؟!

اين همانند كسي است كه در كشف دارويِ بيماريِ صرع و سرطان بر علم، پيشي گرفته باشد.

ص: 61

اگر مشكل همين باشد كه چگونه اسلام - اسلامي كه عمر اين رهبر را طراحي كرده است - در اين زمينه، بر حركت علم پيشي گرفته و چنين تحولي را ايجاد كرده است؟ جوابش اين است كه: اين تنها موردي نيست كه اسلام از كاروان علم، پيشي گرفته است.

آيا شريعت اسلام در مجموع، سال هاي سال بر حركت علم و تحولات طبيعي فكر انسان، پيشي نگرفت!؟

آيا شريعت اسلام به طرح شعارهاي زيربنايي در امور اجرايي نپرداخت كه انسان ها پس از گذشت صدها سال، شايستگي رسيدن به آن را يافتند!؟

آيا شريعت اسلام، قوانيني حكيمانه نياورده است كه انسان تا زمان گذشته نزديك، اسرار علل آن را نمي توانست درك كند!؟(1)

سه - امكان عمر طولاني با اعجاز الهي

برخي نويسندگان براي اثبات امكان عمر طولاني امام مهدي عليه السلام، به قدرت بي پايان خداي تعالي در تحقق اراده خود استدلال كرده و اين موضوع را يكي از مصاديق اعجاز الهي دانسته اند. اين استدلال بر مقدمات زير استوار است:

1. بر اساس دلايل قطعي و ترديدناپذير، تعداد پيشوايان معصوم از نسل پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله كه جانشينان آن حضرت به شمار مي روند، مشخص و معين بوده و هرگز از دوازده نفر تجاوز نخواهد كرد.(2)

2. با شهادت امام يازدهم - امام حسن عسكري عليه السلام - استمرار سلسله

امامت تنها با وجود امام مهدي عليه السلام امكان پذير خواهد بود.

3. امام مهدي عليه السلام تحقق بخش وعده الهي در حاكميت قسط و عدل و استقرار حكومت صالحان بر زمين است.

ص: 62


1- رهبرى بر فراز قرون، صص 66 - 69.
2- براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر. ك: همين كتاب، صص 159 - 165.

4. با توجه به نكات ياد شده براي استمرار سلسله امامت و تحقق وعده الهي در حاكميت صالحان، لازم است كه خداوند متعال بر اساس قدرت بي منتهاي خود، عمري طولاني به امام مهدي عليه السلام عطا كند، تا آن حضرت بتواند در روز موعود و با فراهم شدن زمينه هاي لازم، قيام عدالت گستر خود را آغاز كند.

بيان شهيد سيدمحمدباقر صدر در اين زمينه چنين است:

دانستيم كه عمر طولاني از نظر علم، ممكن است. حال اگر فرض كنيم از نظر علم امكان نداشته باشد و قانون پيري و شكستگي قانوني حتمي باشد كه بشريت هرگز نتواند آن را تغيير دهد، در اين صورت چه مي شود؟

بايد گفت: در اين صورت طول عمر افرادي چون نوح و مهدي كه قرن ها برخلاف قوانين طبيعي كه در علم جديد به اثبات رسيده است، زنده مانده اند از موارد اعجاز محسوب مي گردد.

معجزه، در مقطع خاصي قانون طبيعت را از كار مي اندازد تا زندگي شخصي را كه رسالت آسماني به وجود او بستگي دارد حفظ كند.

معجزه طول عمر از نظر يك مسلمان كه عقيده خود را از قرآن و سنت برگرفته است دور از انتظار و منحصر به فرد نيست. مثلاً قانون طبيعت اين است كه جسمي كه حرارت بيشتري دارد در جسمي كه حرارت كمتري دارد اثر مي گذارد تا برسد به جايي كه هر دو يكسان

شوند. قاطعيت اين قانون از قانون پيري هم بيشتر است؛ در حالي كه مي دانيم اين قانون براي حفظ زندگي حضرت ابراهيم عليه السلام، از تأثير افتاد؛ زيرا تنها راه براي نگهداري او بود؛ وقتي آن حضرت به آتش درافتاد وحي آمد: «يا نارُ كُوني بَرْدا و سَلاما؛ اي آتش بر ابراهيم خنك و سلامت باش!»(1) و ابراهيم سالم بدون هيچ گزندي از آتش بيرون آمد!

ص: 63


1- سوره انبيا 21، آيه 69.

و همچنين است ديگر قوانين طبيعي كه براي شماري از پيامبران و حجت هاي الهي در روي زمين از كار افتاد؛ دريا براي موسي شكافته شد؛ روميان تصور كردند عيسي را دستگير كرده اند، در حالي كه اشتباه مي كردند؛ پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، در حالي كه گروه زيادي از قريش خانه اش را در محاصره داشتند و ساعت ها در كمين او بودند، از خانه بيرون آمد و از ميان آنان گذشت در حالي كه خداوند وي را از ديد آنان پنهان داشت.

در همه اين نمونه ها قانون طبيعت براي حمايت و حفاظت يك شخص از كار مي افتد؛ زيرا حكمت الهي اقتضاي زنده ماندن او را داشته است و قانون پيري هم مي تواند در زمره يكي از اين نمونه ها باشد.

شايد بتوان از آنچه تا به حال اتفاق افتاده يك نتيجه كلي به دست آورد و آن اينكه: هر وقت حفظ جان حجتي الهي در روي زمين نياز به تعطيل قانوني طبيعي داشته باشد و هرگاه ادامه زندگي آن شخصيت براي انجام يك طرح مهم، ضروري باشد در اين هنگام لطف الهي باعث مي شود كه آن قانون طبيعي موقتا از كار

بيفتد، ولي وقتي شخصيتي وظيفه الهي خود را به انجام رساند، مطابق قوانين طبيعي مي ميرد و يا به شهادت مي رسد.(1)

با توجه به مطالب ياد شده مي توان گفت موضوع عمر طولاني امام مهدي عليه السلامموضوعي است كه به استناد دلايل نقلي و عقلي به اثبات رسيده است و ترديدي در امكان و وقوع آن وجود ندارد.

ص: 64


1- رهبرى بر فراز قرون، صص 73 - 75.

فصل چهارم: اثبات امامت امام مهدي عليه السلام

اشاره

1. شرايط اجتماعي عصر ميلاد

دوران 250 ساله امامت شيعي كه با وفات پيامبر گرامي اسلام در سال 11ه . ق آغاز شد و با شروع غيبت صغرا و قطع رابطه مستقيم امام معصوم عليه السلامبا جامعه اسلامي در سال 260 ه . ق پايان پذيرفت، به دوره هاي مختلف با ويژگي هاي متفاوت قابل تقسيم است.

در اين ميان، دوران چهل ساله امامت امام هادي و امام عسكري عليهماالسلامكه از سال 220 ه . ق آغاز و تا سال 260 ه . ق امتداد مي يابد، به دليل قرار گرفتن در آستانه دوران غيبت صغرا جايگاه خاصي دارد و از ويژگي هاي متفاوتي برخوردار است. يكي از ويژگي هاي اين دوران، شدت مراقبت و محدوديت هاي فراواني است كه حاكمان جور نسبت به اين دو امام بزرگوار اعمال مي كردند.

حاكمان ستم پيشه اموي و عباسي همواره بيشترين سخت گيري ها را نسبت به امامان شيعه روا مي داشتند و آنها را از هر جهت در تنگنا قرار مي

دادند. با اين حال، در دوران امامت حضرت هادي و حضرت عسكري عليهماالسلام، اين سخت گيري ها شدت بيشتري گرفت و محدوديت هاي بيشتري براي اين دو امام ارجمند در نظر گرفته شد. در سال 243 ه . ق به دستور متوكل عباسي،

ص: 65

حضرت هادي عليه السلامرا به اجبار از مدينه به سامرا (عسكر) بردند كه در آن زمان مركز خلافت بود و تا زمان شهادت؛ يعني سال 254 ه . ق در اين

شهر زير نظر قرار داشتند.(1)

حضرت امام حسن عسكري عليه السلامنيز بيش از نيمي از ايام عمر شريف خود را در سامرا گذراند و از سال 243 ه . ق كه در يازده سالگي به همراه پدرش به اين شهر آمد، تا سال 260 ه . ق كه چشم از جهان فرو بست، امكان خروج از اين شهر را نيافت.

علت اين همه سخت گيري نسبت به اين دو امام بزرگوار چه بود و چرا دشمنان اهل بيت عليهم السلام تا اين اندازه، اين پدر و پسر را در تنگنا قرار داده بودند؟

حضرت امام حسن عسكري عليه السلام در تحليل علل و انگيزه هاي برخورد شديد حاكمان ستم پيشه با ائمه اهل بيت عليهم السلاممي فرمايد:

قَد وَضَعَ بَنُواُمَيَّةِ وَ بَنُوالعَبّاسِ سُيُوفَهُم عَلَينا لِعِلَّتَينِ؛ إِحداهُما أَنَّهُم كانُوا يَعلَمُونَ أَنَّهُ لَيسَ لَهُم فِي الخِلافَةِ حَقٌّ فَيَخافُونَ مِنِ ادّعائِنا إيّاها وَ تَستَقِرّ في مَركَزِها. وَ ثانِيهُما أَنَّهُم قَد وَقَفُوا مِنَ الأَخبارِ المُتَواتِرَةِ عَلي أَنَّ زَوالَ مُلكِ الجَبابِرَةِ وَ الظَّلَمَةِ عَلي يَدِ القائِمِ مِنّا وَكانُوا لايَشُكُّونَ أَنَّهُم مِنَ الجَبابِرَةِ وَ الظَّلَمَةِ، فَسَعَوا في قَتلِ أَهلِ بَيتِ رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله

وَ إبادَةِ نَسلِهِ، طَمَعا مِنهُم فِي الوُصُولِ إِلي مَنعِ تَوَلُّدِ القائِمِ أَو قَتلِهِ. فَأَبَي اللّه ُ أَنْ يَكشِفَ أَمرِهِ لِواحِدٍ مِنهُم، إِلاّ أَنْ يُتِمّ نُورَهُ وَ لَوكَرِهَ الكافِرونَ.(2)

بني اميه و بني عباس به دو دليل، شمشيرهايشان را بر ضد ما افراشتند: نخست اينكه آنها مي دانستند هيچ حقي در خلافت ندارند. به همين دليل، همواره در هراس

ص: 66


1- ر.ك: الكافى، ج 1، ص 501 ، ح 7؛ الإرشاد، ج 2، صص 309 - 312. برخى از اهل تحقيق سال 234 ه . ق را سال ورود حضرت هادى عليه السلامبه سامرا ذكر كرده اند. ر.ك: سيدمحمد صدر، تاريخ الغيبة الصغرى، چاپ اول: بيروت، دارالتعارف، 1392 ه- . ق، صص 107 و 108.
2- محمد بن حسن حر عاملى، إثبات الهداة، تصحيح: سيدهاشم رسولى محلاتى، ترجمه: احمد جنتى، چاپ اول: تهران، دارالكتب الاسلامية، 1366، ج 3، ص 570، ح 685 .

بودند كه مبادا ما در پي به دست آوردن خلافت و برگرداندن آن به جايگاه اصلي اش برآييم. دوم اينكه آنها بر اساس روايات متواتر، اين موضوع را مي دانستند كه پادشاهي گردن كشان و ستم پيشگان به دست قائم ما از بين خواهد رفت و ترديدي هم نداشتند كه آنها از جمله گردن كشان و ستم پيشگان هستند. از همين رو، براي كشتن خاندان رسول خدا صلي الله عليه و آله و از بين بردن نسل او به تلاش وسيعي دست زدند، بدان اميد كه با اين كارها بتوانند جلوي تولد قائم را بگيرند يا او را به قتل برسانند.

خداوند از اينكه امر خود را بر يكي از آنها آشكار سازد، پرهيز داشت و مي خواست نور خودش را برخلاف ميل كافران به حد تمام برساند.

با توجه به شرايط و موقعيتي كه حضرت امام حسن عسكري عليه السلام در آن قرار داشت، روشن است كه موضوع تعيين و انتخاب جانشين آن حضرت، يعني آخرين امام از نسل پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله كه بر اساس روايات ترديدناپذير، بنياد ستم و بيداد را برخواهد كند، از چه اهميت و حساسيتي برخوردار بود.

اگر دشمنان اهل بيت عليهم السلام، كوچك ترين رد پايي از فرزند امام حسن عسكري عليه السلامو جانشين ايشان به دست مي آوردند، در پي نابودي آن حضرت برمي آمدند و اجازه نمي دادند سلسله امامت استمرار پيدا كند. بنابراين، چاره اي جز پنهان نگه داشتن موضوع تولد آخرين حجت حق نبود. اين پنهان كاري به گونه اي بود كه تا لحظه تولد ايشان، نزديك ترين خويشاوندان حضرت عسكري عليه السلام نيز از اين موضوع هيچ خبري نداشتند.(1)

پنهان كاري شديدي كه درموضوع تولد حضرت مهدي عليه السلام اعمال مي شد، براي حفظ جان آن حضرت لازم بود، ولي ممكن بود مايه سرگرداني و حيرت شيعيان پس از درگذشت امام حسن عسكري عليه السلام شود. به همين دليل، امام يازدهم از همان لحظه تولد، به ياران خاص خود اطمينان داد كه در موضوع جانشيني ايشان

ص: 67


1- ر.ك: الإرشاد، ج 2، ص 336.

هيچ مشكلي پيش نخواهد آمد. با اين تدبير حضرت امام حسنعسكري عليه السلام، اگرچه تا مدت كوتاهي پس از وفات ايشان، شيعيان دچار حيرت شدند و ميان آنها اختلاف به وجود آمد، ولي پس از آن، همه كساني كه در پيروي از اهل بيت عليهم السلام اخلاص داشتند و در قلبشان مرض و نفاقي وجود نداشت، آخرين حجت حق را شناختند و از طريق نواب خاص با ايشان ارتباط برقرار كردند.

با همه تفصيلي كه گذشت، عده اي از مخالفان شيعه در پي اين هستند كه با طرح شبهه هايي در اصل تولد امام عصر عليه السلام چنين القا كنند كه از نظرتاريخي نمي توان تولد آن حضرت را اثبات كرد. در حالي كه اگر اين به اصطلاح پژوهشگران تاريخي، بدون هرگونه غرض سياسي و تنها به انگيزه دست يابي به حقيقت، به منابع و كتاب هايي كه در سال هاي نزديك به دوران غيبت صغرا نگاشته شده اند، مراجعه مي كردند، درمي يافتند كه در موضوع تولد امام دوازدهم هيچ جاي ترديدي وجود ندارد. شيخ مفيد (413 - 336 ه . ق) در اين باره مي نويسد:

رواياتي كه در اثبات [امامت] فرزند حسن [عسكري] عليه السلام وارد شده اند، به گونه اي هستند كه با آنها راه هرگونه عذر و بهانه بسته مي شود.(1)

در اينجا براي روشن شدن اذهان، مروري دوباره خواهيم داشت بر مجموعه رواياتي كه در زمينه اثبات امامت آن حضرت وارد شده اند. ابتدا به چند نمونه از رواياتي اشاره مي شود كه از سال ها پيش از تولد امام مهدي عليه السلاماز پيامبر اكرم صلي الله عليه و آلهو امامان شيعه عليهم السلامدر زمينه امامت آن حضرت وارد شده است. سپس عبارت هاي تني چند از كساني را كه بر تولد فرزند امام حسن عسكري عليه السلام شهادت داده اند، بررسي مي كنيم. سرانجام، به معرفي برخي از كساني مي پردازيم كه حضرت مهدي عليه السلام را در زمان تولد و پس از آن ديده اند.

ص: 68


1- همان، ص 343.

2. پيش بيني تولد امام مهدي عليه السلام

چنان كه مي دانيم، از همان سال هاي آغازين ظهور اسلام، پيامبرگرامي اسلام، موضوع امامان دوازده گانه را مطرح كرد. پس از ايشان نيز هر يك از ائمه، نام و مشخصات امامان پس از خود را تا آخرين امام معرفي مي كردند تا جاي هيچ شبهه و ترديدي براي مردم باقي نماند.

در اين مجال، فرصت بررسي تفصيلي همه روايت هايي كه در اين زمينه وارد شده نيست و تنها به برخي از آنها بسنده مي كنيم:

1. محمد بن يعقوب كليني (م 329 ه . ق) و شيخ مفيد به اسناد خود از امام باقر عليه السلامچنين روايت مي كنند:

قالَ رَسوُلُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله لِأَصحابِهِ: آمِنوُا بِلَيلَةِ القَدرِ، فَإِنَّهُ يُنزَلُ فِيها أَمرُ السَّنَةِ وَ إنَّ لِذلِكَ وُلاةٌ مِن بَعدي عَليُ بنُ أَبيطالِبٍ وَ أَحَدَ عَشَرَ مِن وُلِدِهِ.(1)

پيامبر خدا به يارانش فرمود: به شب قدر ايمان بياوريد؛ همانا در اين شب، امور يك سال (همه آنچه در يك سال واقع مي شود) نازل مي شود و براي اين موضوع، پس از من حاكمان [و پيشواياني] وجود دارند كه عبارتند از علي بن ابي طالب و يازده تن از نوادگان او.

2. اين دو عالم بزرگوار شيعي، روايت ديگري را به همين مضمون از امام باقر عليه السلامنقل كرده اند كه در آن آمده است:

قالَ أَميرُالمؤمِنينَ عليه السلام لاِبنِ عَبّاسِ، إِنَّ لَيلَةَ القَدرِ في كُلِّ سَنَةٍ وَ إِنَّهُ يُنَزَّلُ فِي تِلكَ اللَّيلَةِ أَمْرُ سَنَةٍ وَ لِذلِكَ الأَمرِ وُلاةٌ مِن بَعدِ رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله. فَقالَ لَهُ ابنُ عَبّاسٍ: مَن هُم؟ قالَ: أَنَا وَ أَحَدَ عَشَرَ مِن صُلْبي أَئِمّةٌ مُحَدَّثُون.(2)

ص: 69


1- همان، صص 345 و 346؛ الكافى، ج 1، ص 533 ، ح 12.
2- الكافى، ج 1، ص 532، ح 11؛ الإرشاد، ج 2، ص 346؛ كتاب الغيبة نعمانى، ص 60 ، ح 3؛كتاب الغيبة (طوسى)، ص 141، ح 106.

اميرمؤمنان علي عليه السلام به ابن عباس فرمود: همانا شب قدر در هر سال وجود دارد: در آن شب امور يك سال نازل مي شود و براي اين موضوع پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله، حاكمان [و پيشواياني] قرار داده شده اند. ابن عباس پرسيد: آنها كه هستند؟ فرمود: من و يازده تن از نسل من كه همه اماماني هستند كه فرشتگان با آنها سخن مي گويند.

اين

دو روايت، بيان كننده اين حقيقتند كه «ملايك» و «روح» كه به تعبير سوره قدر به «اذن» پروردگار خويش در شب قدر نازل مي شوند، «كلّ أمر» يا همه برنامه يك ساله جهان هستي را بر كسي كه از سوي خداوند به ولايت برگزيده شده است، عرضه مي دارند. به بيان ديگر، اين برنامه در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله بر آن حضرت و پس از ايشان بر اماماني كه يكي پس از ديگري، سرپرستي امت اسلام را بر عهده مي گيرند، عرضه مي شود.

بنا براين، روايات يادشده علاوه بر بيان مسئله امامت و پيش بيني سلسله دوازده گانه جانشينان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، بيان كننده لزوم استمرار سلسله امامت و ضرورت وجود وليّ حيّ خدا در هر زمان نيز هستند؛ زيرا تا جهان باقي است، شب قدر تكرار مي شود و بي ترديد، در هر شب قدر بايد امور يك ساله جهان بر وليّ خدا عرضه شود.

3. در روايت ديگري، امام محمدباقر عليه السلام از جابر بن عبداللّه انصاري، صحابي بزرگوار پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله چنين نقل مي كند:

دَخَلتُ عَلي فاطِمَةَ عليهاالسلام وَ بَينَ يَدَيها لَوحٌ فيها أَسماءُ الأَوصِياءِ مِن وُلدِها، فَعَدَدتُ اثنَي عَشَرَ آخِرَهُمُ القائِمُ عليه السلام ثَلاثَةٌ مِنهُم مُحَمَّدٌ وَ ثَلاثَةٌ مِنهُم عَليٌّ.(1)

ص: 70


1- الكافى، ج 1، ص 532، ح 11؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، باب 24، ص 269، ح 13؛ الإرشاد، ج 2، ص 346؛ كتاب الغيبة طوسى، ص 139، ح 103.

بر فاطمه عليهاالسلام وارد شدم و ديدم كه پيش روي او لوحي است كه در آن نام هاي همه اوصيا ازنسل او نوشته شده است. آنها را شمردم. ديدم كه دوازده نفرند و آخرين آنها قائم عليه السلاماست. سه تن از اوصيا نام «محمد» و سه تن از آنها نام «علي» داشتند.

همچنين ابوبصير از امام باقر عليه السلام روايت مي كند كه: «يَكُونُ تِسعَةُ أَئِمّةٍ بَعدَ الحُسَينِ بنِ عَليٍ تاسِعُهُم قائِمُهُم؛ پس از حسين بن علي عليه السلام، نه امام خواهند آمد كه نهمين آنها قائم ايشان است».(1)

چنين رواياتي از ديگر امامان شيعه نيز نقل شده است. آنچه آمد، تنها بخش كوچكي از روايات فراواني است كه در آنها به نقل از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آلهيا ائمه اهل بيت عليهم السلام پيش بيني شده است پس از نبي اكرم صلي الله عليه و آله، دوازده امام، سرپرستي امت اسلام را بر عهده مي گيرند كه آخرين اين پيشوايان، مهدي امت و قائم آل محمد صلي الله عليه و آلهاست.(2)

بنابراين، جاي هيچ ترديدي باقي نمي ماند كه بر اساس پيش بيني پيامبر گرامي اسلام و ائمه معصومين عليهم السلام بايد يازده امام از نسل اميرمؤمنان علي عليه السلام، يكي پس از ديگري امامت مسلمانان را بر عهده گيرند. در اينجا اين پرسش مطرح مي شود كه به چه دليل مي توان گفت اين پيش بيني، تمام و كمال محقق شده و آخرين امام از سلسله امامان دوازده گانه نيز به دنيا

ص: 71


1- الكافى، ج 1، ص 533 ، ح 15؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، باب 33، ص 350، ح 45؛ الإرشاد، ج2، ص 347؛ كتاب الغيبة طوسى، ص 140، ح 104؛ كتاب الغيبة (نعمانى)، ص 94، ح 25.
2- براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: الكافى، ج 1، باب ماجاء فى الإثنى عشر و النص عليهم، صص525 - 535؛ إعلام الورى بأعلام الهدى، ج 2، صص 155 - 208.

آمده و به امامت رسيده است؛ زيرا بسياري از مردم تولد و دوران رشد و بالندگي او را نديده اند؟

در پاسخ اين پرسش بايد گفت ما روايات معتبري از عصر امام عسكري عليه السلام در دست داريم كه در آنها افرادي جليل القدر به تولد امام دوازدهم گواهي داده و اظهار داشته اند كه جانشين امام دوازدهم بر ما معلوم شده است. افزون بر آن، شمار زيادي از بزرگان شيعه، آن

حضرت را در زمان تولد و در اوان كودكي ديده و بر اين موضوع گواهي داده اند. پس در تولد حضرت مهدي عليه السلام به عنوان دوازدهمين امام، هيچ شبهه اي نيست.

3. گواهان تولد امام مهدي عليه السلام

1. محمد بن علي بن بلال كه از ياران امام حسن عسكري عليه السلام بوده و شيخ طوسي، او را ثقه و مورد اعتماد دانسته است،(1)

نقل مي كند:

خَرَجَ إِلَيَّ مِن أَبي مُحَمَّدٍ قَبلَ مُضِيّهِ بِسَنَتَينِ يُخبِرُني بِالخَلَفِ مِن بَعدِهِ، ثُمَّ خَرَجَ إِلَيَّ مِن قَبلِ مُضِيّهِ بِثَلاثَةِ أَيّامٍ يُخبِرُني بِالخَلَفِ مِن بَعدِهِ.(2)

دو سال پيش از وفات ابومحمد [امام حسن عسكري عليه السلام]، نامه اي از ايشان به دست من رسيد كه در آن مرا از جانشين خود آگاه كرده بود. همچنين سه روز پيش از وفات ابومحمد، نامه ديگري از ايشان دريافت داشتم كه در آن مشخص شده بود آن حضرت چه كسي را جانشين خود ساخته است.

2. از احمد بن محمد بن عبداللّه، يكي از ياران امام حسن عسكري عليه السلام، چنين روايت شده است:

ص: 72


1- ر.ك: سيد ابوالقاسم موسوى خوئى، معجم رجال الحديث، قم، مدينة العلم آيت اللّه العظمى خوئى، بى تا، ج 16، ص309.
2- الكافى، ج 1، ص 328، ح 1؛ الإرشاد، ج 2، ص 348.

خَرَجَ عَن أَبي مُحَمَّدٍ عليه السلام حَينَ قُتِلَ الزُّبَيرِيّ، لَعَنَهُ اللّه ُ: «هذا جَزاءُ مَنِ اجْتَرَأ عَلَي اللّه ِ فِي أولِيائِهِ، يَزعَمُ أَنّهُ يَقْتُلُني وَ لَيسَ لِي عَقِبٌ، فَكَيفَ رَأي قُدرَةَ اللّه ِ فيهِ» وَ وُلِدَ لَهُ وَلَدٌ سَمّاهُ «م ح م د» في سَنَةِ سِتَّ وَ خَمسينَ و مِائَتَينِ.(1)

هنگامي كه زبيري(2)

- لعنت خدا بر او باد - كشته شد، نامه اي از ابومحمد]امام حسن عسكري] عليه السلام به من رسيد كه در آن آمده بود: «اين جزاي كسي است كه حريم خدا را نگه ندارد و در حق اولياي او

گستاخي كند. او مي پنداشت مرا به قتل مي رساند، در حالي كه در پي من فرزندي وجود ندارد، ولي [ديدي ]خداوند قدرت خود را چگونه به او نشان داد؟» در پي اين ماجرا در سال 256 [ه . ق ]فرزندي براي آن حضرت متولد شد كه او را «م ح م د» ناميد.

3. احمدبن اسحاق قمي از معدود افرادي است كه حضرت امام حسن عسكري عليه السلاماو را در جريان تولد فرزند خويش قرار داد. پيش از بيان روايتي كه در اين زمينه از ايشان نقل شده، بجاست براي درك جايگاه و موقعيت نام برده در جامعه شيعي عصر خود، توصيف شيخ طوسي از ايشان را نقل كنيم. شيخ طوسي (م 460 ه . ق) در كتاب الفهرست مي نويسد:

احمد بن اسحاق بن عبداللّه بن سعد... بزرگ مرتبه و از ياران خاص ابومحمد [امام حسن عسكري عليه السلام] است. او صاحب الزمان عليه السلامرا مشاهده كرد. او شيخ قميين و پيك و فرستاده آنها ]نزد امامان شيعه عليهم السلام] بود.(3)

ص: 73


1- الكافى، ج 1، ص 329، ح 5؛ الإرشاد، ج 2، ص 349.
2- «زبيرى» لقب يكى از گردن كشان و دشمنان اهل بيت از نسل «زبير» است كه در زمان حضرت عسكرى عليه السلاممى زيست و آن حضرت را تهديد به قتل كرده بود. خداوند به دست خليفه عباسى، او را به سزاى اعمالش رساند.
3- محمد بن حسن طوسى، الفهرست، تحقيق: جواد القيومى، قم، نشر الفقاهة، 1417 ه- . ق، ص 70، ش 78؛ ر.ك: معجم رجال الحديث، ج 2، صص 47 و 48.

روايتي كه احمد بن اسحاق از امام حسن عسكري عليه السلام، نقل و در آن به چگونگي آگاه شدن خود از تولد آخرين حجت حق اشاره كرده، به قرار زير است:

وُلِدَ لَنا مَولُودٌ فَليَكُن عِندَكَ مَستُورا، وَ عَنِ جَميعِ النّاسِ مَكتُوما، فَإِنّا لَم نَظهَرْ عَلَيهِ إِلاّ الأَقرَبَ لِقَرابَتِهِ وَ الوَلِيَّ لِوِلايَتِهِ، أَحبَبنا إِعلامَكَ لِيَسُرَّكَ اللّه ُ بِهِ مِثلَ ما سَرَّنا بِهِ. وَالسَّلامُ.(1)

براي ما فرزندي متولد شد. لازم است خبر تولد او را پنهان بداري و به هيچ كس از مردم بازگو نكني. ما كسي را بر اين تولد آگاه نمي كنيم جز خويشاوند نزديك

را به دليل خويشاوندي و دوست را به دليل ولايتش. دوست داشتيم خبر اين تولد را به تو اعلام كنيم تا خداوند خاطر تو را شادمان سازد، همچنان كه مرا شادمان ساخت. والسلام.

4. احمد بن اسحاق در روايت ديگري مي گويد:

سَمِعتُ أبا مُحَمَّدٍ الحَسَنَ بنَ عَليٍّ العَسكَرِيّ عليهماالسلام يَقُولُ: اَلحَمدُللّه ِ الَّذي لَم يُخرِجْني مِنَ الدُّنيا حَتّي أرانِيَ الخَلَفَ مِن بَعدي، أَشبَهَ النّاسِ بِرَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آلهخَلقا وَ خُلقا... .(2)

از ابا محمد حسن بن علي عسكري عليهماالسلام شنيدم كه فرمود: «سپاس خداي را كه مرا از دنيا نبرد تا جانشينم را به من نشان دهد. همو كه آفرينش و خلق و خوي او از همه مردم به رسول خدا صلي الله عليه و آله شبيه تر است...».

5. ابوهاشم جعفري (داوود بن قاسم) كه محضر چهار تن از ائمه؛ يعني امام رضا، امام جواد، امام هادي و امام عصر عليهم السلام را درك كرده و به گفته نجاشي و شيخ طوسي نزد ائمه «عظيم المنزله» و «جليل القدر» بوده است،(3)

چنين نقل كند:

ص: 74


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، باب 42، صص 433 و 434، ح 16.
2- همان، صص 408 و 409، ح 7.
3- ر.ك: معجم رجال الحديث، ج 7، ص 118 و ج 22، ص 75.

قُلتُ لِأَبي مُحَمَّدٍ عليه السلام جَلالَتُكَ تَمنَعُني مِن مَسأَلَتِكَ، فَتأذَنُ لي أَن أَسأَلَكَ؟ فَقالَ: سَل. قُلتُ: يا سَيّدي! هَل لَكَ وَلَدٌ؟ فقال: نَعَم. فَقُلتُ: فَإِن حَدَثَ بِكَ حَدَثٌ فَأَينَ أَسألُ عَنهُ. قالَ: بِالمَدينَةِ.(1)

به ابا محمد [امام حسن عسكري] عليه السلام عرض كردم: جلالت شما مانع از اين مي شود كه پرسشي را با شما در ميان بگذارم. آيا اجازه مي دهيد پرسشي از شما بكنم؟ فرمود: «بپرس». گفتم: آقاي من! آيا شما فرزندي داريد؟ فرمود: «آري.» گفتم: اگر اتفاقي براي شما افتاد، سراغ او را در كجا بگيريم؟ فرمود:

«در مدينه».

6. حمدان بن احمد قلانسي كه از فقيهان كوفه بوده و كشي، او را توثيق كرده است،(2) نقل مي كند:

قُلتُ لِلعَمرِيِّ: قَد مَضي أَبُومُحَمّدٍ؟ فَقالَ لي: قَد مَضي وَلكِنْ قَد خَلَّفَ فيكُم مَن رَقَبَتُهُ مِثلَ هذِهِ؛ وَ أَشارَ بِيَدِهِ.(3)

به عمري (عثمان بن سعيد) گفتم: آيا ابومحمد [امام حسن عسكري] عليه السلاماز دنيا رفت؟ گفت: آري او از دنيا رفت، ولي كسي را در ميان شما جانشين خود قرار داد كه گردن او چنين است. در اين حال، با دستان خود [به گردنش ]اشاره مي كرد.(4)

7. محمد بن احمد علوي نيز از ابي غانم خادم نقل مي كند:

براي ابا محمد [امام حسن عسكري] عليه السلام، فرزندي به دنيا آمد كه او را محمد ناميد و وي را در سومين روز ولادتش به اصحاب خود عرضه كرد و فرمود:

ص: 75


1- الكافى، ج 1، ص 328، ح 2؛ الإرشاد، ج 2، ص 348.
2- ر.ك: معجم رجال الحديث، ج 6، صص 247 - 254.
3- الكافى، ج 1، ص 329، ح 4؛ الإرشاد، ج 2، صص 351 و 352.
4- علامه مجلسى در توضيح عبارت «و أشار بيده» كه در اين روايت آمده است، مى گويد: «يعنى انگشتان ابهام و سبابه هر دو دست خود را از هم باز كرد و در همين حال، دستان خود را از هم دور كرد، چنان كه در بين اعراب و غير آنها براى اشاره به ستبرى گردن رايج است؛ يعنى آن حضرت، جوانى قدرتمند است كه گردن او چنين است». مرآة العقول في شرح اخبار آل الرسول، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1404 ه- . ق، ج 4، ص 2.

«هذا صاحِبُكُم مِن بَعْدي وَ خَليفَتي عَلَيكُم و هُوَ القائمُ الَّذي تَمْتَدُّ إلَيهِ الأَعناقُ بِالإنتِظارِ فإِذا امتَلَأتِ الأَرضُ جَورا و ظُلما خَرَجَ فَمَلَأَها قِسْطا و عَدْلاً؛ پس از من، اين صاحب شما و جانشين من بر شماست و او قائمي است كه مردم در انتظارش مي مانند و چون زمين از ستم پر شود، ظهور مي كند و آن را از عدل و داد آكنده مي سازد».(1)

4. مشاهده كنندگان امام مهدي عليه السلام

آنچه گذشت، نمونه هايي از سخنان افراد معتمد و صاحب نام شيعه در زمان امام حسن عسكري عليه السلام بود كه در آنها به تولد فرزند امام يازدهم و آخرين حجت حق گواهي داده شده بود. حال به بررسي سخنان كساني مي پردازيم كه خود، حضرت مهدي عليه السلامرا هنگام تولد يا

پس از آن ديده اند:

1. نخستين شاهد تولد امام عصر عليه السلام، حكيمه، دختر بزرگوار امام جواد عليه السلامو عمه امام حسن عسكري عليه السلام(2)

است. شيخ صدوق (م 381 ه . ق) در كتاب كمال الدين و تمام النعمة، ماجراي تولد امام مهدي عليه السلام را به نقل از بانو حكيمه به تفصيل آورده است(3)

كه ما پيش از اين به آن پرداختيم. ازاين رو، در اينجا به روايتي كه در الكافي در همين زمينه نقل شده است، بسنده مي كنيم.

محمد بن قاسم بن حمزة بن موسي بن جعفر، يكي از نوادگان امام موسي كاظم عليه السلام كه از اصحاب امام هادي عليه السلام به شمار مي آيد،(4)چنين روايت كرده است:

ص: 76


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، باب 42، ص 431، ح 8 .
2- ر.ك: معجم رجال الحديث، ج 23، ص 187 .
3- ر.ك: كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، باب 42، صص 424 و 425، ح1.
4- ر.ك: معجم رجال الحديث، ج 17، ص 158.

حَدَّثَتْني الحَكيمَةُ ابنَةُ مُحَمَّدِ بنِ عَليٍّ - وَ هِيَ عَمَّةُ أَبيهِ - أَنَّها رَأَتْهُ لَيلَةَ مَولِدِهِ وَ بَعدَ ذلِكَ.(1)

حكيمه، دختر محمد بن علي كه عمه پدر او (مهدي) نيز هست، براي من نقل كرد كه او (فرزند امام حسن عسكري عليه السلام) را در شب تولد و پس از آن ديده است.

2. محمد بن يعقوب كليني به سند خود از محمد بن اسماعيل بن موسي بن جعفر، يكي از نوادگان امام هفتم شيعيان كه در زمان خود سال خورده ترين نواده رسول خدا صلي الله عليه و آلهدر عراق به شمار مي آمد،(2)

چنين نقل مي كند: «رَأيَتُهُ بَينَ المَسجِدَينِ وَ هُوَ غُلامٌ عليه السلام؛ او [فرزند امام حسن عسكري عليه السلام] را در حالي كه جوان نورسي بود، در بين دو مسجد(3)

مشاهده كردم».(4)

3. عمرو اهوازي نيز از جمله كساني است كه حضرت صاحب الامر عليه السلامرا در كودكي ديده است. روايتي كه كليني

در اين زمينه از ايشان نقل كرده، به شرح زير است: «أَرانِيهِ أَبُو مُحَمَّدٍ عليه السلام وَ قالَ: هذا صاحِبُكُم؛ ابومحمد [امام حسن عسكري] عليه السلام، او را به من نشان داد و گفت: اين صاحب شماست».(5)

4. شيخ صدوق در كتاب كمال الدين و تمام النعمة از احمد بن اسحاق كه پيش از اين ذكر او گذشت، چنين نقل مي كند:

دَخَلتُ عَلي أَبي مُحَمَّدِ بنِ الحَسَنِ بنِ عَليٍّ عليهماالسلام وَ أَنَا أُريدُ أَن أَسأَلَهُ عَنِ الخَلَفِ [مِن] بَعدِهِ، فَقالَ لي مُبتَدِئَا: يا أحمَدَ بنَ إسحاقَ! إنَّ اللّه َ تَبارَكَ وَ تَعالي لَم يُخَلِّ الأَرضَ مُنذُ خَلَقَ آدَمَ عليه السلام وَ لايُخَلّيها إِلي أَن تَقُومَ السّاعَةُ مِن حُجَّةِ اللّه ِ عَلي

ص: 77


1- الكافى، صص 330 و 331، ج 3؛ الإرشاد، ج2، ص 351.
2- ر.ك: معجم رجال الحديث، ج 15، صص 93 و 94 و 107.
3- ظاهرا مراد از دو مسجد، مسجد سهله و مسجد كوفه است.
4- الكافى، ج 1، ص 330، ح 2؛ الإرشاد، ج 2، ص 351؛ كتاب الغيبة طوسى، ص 162.
5- الكافى، ج 1، ص 332، ح 12؛ الإرشاد، ج 2، صص 353 و 354.

خَلقِهِ... . قالَ: فَقُلتُ لَهُ: يا ابْنَ رَسُولِ اللّه ِ فَمَنِ الإِمامُ وَ الخَليفَةُ بَعدَكَ؟ فَنَهَضَ عليه السلاممُسرِعا فَدَخَلَ البَيتَ، ثُمَّ خَرَجَ وَ عَلي عاتِقِهِ غُلامٌ كأَنَّ وَجْهَهُ القَمَرُ لَيلَةَ البَدرِ مِن أَبناءِ الثَّلاثِ سِنينَ، فَقالَ: يا أَحمَدَ بنَ إِسحاقَ لَولا كَرامَتُكَ عَليَ اللّه ِ، عَزَّ وَ جَلَّ، وَ عَلي حُجَجِهِ ما عَرَضْتُ عَلَيكَ ابني هذا، إنَّهُ سَمِيُّ رَسولِ اللّه صلي الله عليه و آله و كَنِيُّهُ، الَّذي يَمْلَأُ الأَرضَ قِسطا وَ عَدلاً كَما مُلِئَتْ جَوْرا و ظُلْما... .(1)

خدمت ابا محمد حسن بن علي عليهماالسلام رسيدم و مي خواستم از ايشان در مورد جانشين پس از او پرسش كنم. آن حضرت پيش از آنكه من چيزي بپرسم، فرمود: «اي احمد بن اسحاق! همانا خداوند تبارك و تعالي، از آن هنگام كه آدم عليه السلام را آفريد، زمين را از حجت خدا بر آفريدگانش خالي نگذاشته است و تا زماني هم كه قيامت برپا شود، خالي نخواهد

گذاشت...» گفتم: اي پسر فرستاده خدا! پيشوا و جانشين پس از شما كيست؟ آن حضرت با شتاب به درون خانه رفت و در حالي كه پسر بچه سه ساله اي را كه رويي همانند ماه تمام داشت، بر دوش خود حمل مي كرد، برگشت و گفت: «اي احمد بن اسحاق! اگر نزد خداوند - عزّ و جّل - و حجت هاي او گرامي نبودي، اين پسرم را به تو نشان نمي دادم. همانا او هم نام رسول خدا صلي الله عليه و آله و هم كنيه اوست. او كسي است كه زمين را از عدل و داد پر مي سازد همچنان كه از جور و ستم پر شده باشد».

5. جعفر بن محمد بن مالك فزاري از گروهي از شيعيان كه علي بن بلال، محمد بن معاويه بن حكيم و حسن بن ايوب از آن جمله اند، نقل مي كند:

ما به خدمت ابامحمد حسن بن علي عليه السلام رسيديم تا از آن حضرت در مورد حجت پس از ايشان پرسش كنيم. جمعيتي بالغ بر چهل نفر در خانه حضرت

ص: 78


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، باب 38، صص 384 و 385، ح 1.

اجتماع كرده بودند. در اين ميان، عثمان بن سعيد عمرو عمري به سوي آن حضرت رفت و گفت: اي پسر رسول خدا! مي خواهيم از چيزي بپرسيم كه شما از من بدان آگاه تريد. حضرت فرمود: بنشين اي عثمان! او دل گير شد و خواست از مجلس خارج شود كه حضرت فرمود: كسي از اينجا خارج نشود. كسي از ما خارج نشد. پس از ساعتي حضرت عليه السلام، عثمان را صدا زد و عثمان از جا برخاست. حضرت فرمود: آيا به شما بگويم براي چه

به اينجا آمده ايد؟ همه گفتند: آري، اي پسر رسول خدا! پس فرمود: آمده ايد كه در مورد حجّت پس از من بپرسيد. گفتند: آري. در اين هنگام، پسر بچه اي همچون پاره ماه كه از همه مردم به ابا محمد عليه السلامشبيه تر بود، به مجلس درآمد. حضرت فرمود: پس از من، اين امام شما و جانشين من بر شماست. از او پيروي كنيد و پس از من از يكديگر پراكنده نشويد كه در دين خود دچار هلاكت و نابودي مي شويد. آگاه باشيد كه از امروز به بعد، هيچ يك از شما او را نخواهيد ديد تا عمري از او بگذرد. پس آنچه عثمان به شما مي گويد، بپذيريد. به دستورهاي او سر نهيد و سخن او را بپذيريد؛ كه او نماينده امام شماست و سررشته امور به او سپرده شده است.(1)

6. ابراهيم بن ادريس كه بنا به گفته شيخ طوسي و برقي، از اصحاب امام هادي عليه السلامبود،(2)

ماجراي ديدار خود با حضرت صاحب الامر عليه السلامرا چنين نقل مي كند:

پس از درگذشت ابومحمد [امام حسن عسكري] عليه السلام او (حضرت مهدي عليه السلام) را در حالي كه جواني نورس بود، ديدم و سر و دستش را بوسيدم.(3)

ص: 79


1- الفهرست، ص 217؛ ر.ك: الإرشاد، ج 2، ص 435، ح 2.
2- ر.ك: معجم رجال الحديث، ج 1، ص 202.
3- كتاب الغيبة طوسى، ص 162.

7. از ابوالأديان بصري كه در مراسم تشييع و خاك سپاري امام يازدهم حضور داشت و شاهد نماز خواندن امام مهدي عليه السلامبر پيكر پدر بزرگوار خويش بود، روايتي در اين زمينه نقل شده كه به قرار زير است:

من در خدمت حسن بن علي بن محمد [امام يازدهم] عليهم السلام كار مي كردم و نوشته هاي او را به شهرها مي بردم. در بيماري موتش به

حضور او شرف ياب شدم. نامه هايي نوشت و فرمود: اينها را به مدائن برسان. چهارده روز سفرت طول مي كشد و روز پانزدهم وارد «سرّ من رأي» (سامرا) مي شوي و واويلا از خانه من مي شنوي و مرا روي تخته غسل مي بيني. ابوالأديان گويد: عرض كردم: اي آقاي من! چون اين پيشامد روي دهد، به جاي شما كيست؟ فرمود: هر كس جواب نامه هاي مرا از تو خواست، او بعد من، قائم [به امر امامت ]است. عرض كردم: نشانه اي بيفزاييد. فرمود: هر كس بر من نماز خواند، او قائم بعد از من است. عرض كردم: بيفزاييد. فرمود: هر كس به آنچه در هميان است، خبر داد، اوست قائم پس از من. هيبت حضرت مانع شد كه من بپرسم در هميان چيست. من نامه ها را به مدائن رساندم و جواب آنها را گرفتم و چنان كه فرموده بود، روز پانزدهم به «سرّ من رأي» برگشتم و در خانه اش واويلا بود و خودش روي تخته غسل بود. به ناگاه ديدم جعفر كذّاب، پسر علي، برادرش بر در خانه است و شيعه گرد او جمع هستند و تسليت مي دهند و به امامت تهنيت مي گويند. با خود گفتم: اگر امام اين است كه امامت باطل است؛ زيرا مي دانستم جعفر شراب مي نوشد و در جوسق قمار مي كند و تنبور هم مي زند. من نزديك او رفتم و تسليت گفتم و تهنيت دادم و چيزي از من نپرسيد. سپس عقيد (خادم حضرت عسكري) بيرون آمد و گفت: اي آقاي من! برادرت كفن شده است، برخيز و بر او نماز بگزار.

جعفر بن علي با شيعيان او كه اطرافش بودند، وارد حياط شد و پيشاپيش شيعيان، سمّان (عثمان بن سعيد عَمري) بود و حسن بن علي معروف به سلمه. وقتي وارد صحن خانه

ص: 80

شديم، جنازه حسن بن علي بر روي تابوت كفن كرده بود. جعفر جلو ايستاد كه بر برادرش نماز بخواند. چون خواست «اللّه اكبر» بگويد؛ كودكي با صورتي گندم گون، موهايي مجعد و دندان هايي كه در بين آنها فاصله بود، از اتاق بيرون آمد و رداي جعفر را عقب كشيد و گفت: اي عمو! من سزاوارترم كه بر جنازه پدرم نماز گزارم، عقب بايست! جعفر با روي درهم و رنگ زرد عقب ايستاد. آن كودك جلو ايستاد و بر پيكر نماز خواند. [آن گاه حضرت حسن عسكري عليه السلام] در كنار قبر پدرش به خاك سپرده شد. سپس [آن ]كودك گفت: اي بصري! جواب نامه ها را كه با توست، بياور. آنها را به وي دادم و با خود گفتم: اين دو نشانه؛ باقي مي ماند، هميان. سپس نزد جعفر بن علي رفتم كه داشت ناله و فرياد مي كرد و از دست آن كودك مي ناليد.

حاجز وشّا به او گفت: اي آقاي من! آن كودك كيست تا ما بر او اقامه دليل كنيم. گفت: به خدا من تاكنون نه او را ديده ام و نه مي شناسم.

ما هنوز نشسته بوديم كه چند نفر از قم آمدند و از حسن بن علي عليه السلامپرسش كردند و دانستند كه فوت شده است. گفتند: به چه كسي بايد تسليت بگوييم؟ عده اي به جعفر بن علي اشاره كردند. آنها بر او سلام كردند

و او را تسليت دادند و به امامت تهنيت گفتند و اظهار داشتند همراه ما نامه ها و اموالي است، بگو نامه ها از كيست و اموال چه قدر است؟ جعفر از جا پريد و جامه هاي خود را تكان داد و گفت: از ما علم غيب مي خواهيد؟ خادمي از ميان خانه بيرون شد و به آنها گفت: نامه هايي كه با شماست، از فلان و فلان است و در هميان هزار اشرفي است كه ده تاي آنها قلب است. آنها نامه ها و اموال را به دست او سپردند و گفتند: آن كه تو را به خاطر اينها فرستاده است، او امام است... .(1)

ص: 81


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، باب 43، صص 475 و 476؛ ر.ك: متن و ترجمه كمال الدين و تمام النعمة، ترجمه: منصور پهلوان، ج2، صص 223 - 226.

گفتني است برخي منابع تاريخي، از ابوعيسي متوكل به عنوان كسي ياد كرده اند كه بر پيكر امام حسن عسكري عليه السلامنماز گزارده است. اين نقل تاريخي و روايت ياد شده را به اين صورت مي توان جمع كرد كه ابتدا در خانه حضرت عسكري عليه السلامو با تعداد محدودي از خواص اصحاب، بر پيكر آن حضرت نماز خوانده شده است، سپس پيكر ايشان را براي تشييع جنازه به بيرون از خانه انتقال داده اند و در آنجا، فرد ديگري به طور رسمي بر پيكر آن جناب نماز گزارده است.(1)

در پايان بررسي دلايل و شواهد تاريخي و روايي ولادت امام مهدي عليه السلام، براي تكميل بحث به سخني از شيخ طوسي رحمه اللهاشاره مي كنيم. او در پاسخ كساني كه در ولادت آن حضرت تشكيك مي كنند، مي نويسد:

صدور حكم نفي ولادت فرزند از مواردي است كه [ابتدائا و بدون يقين] صحيح نيست. [به بيان ديگر] كسي نمي تواند در مورد

فردي كه وجود فرزندي براي او آشكار نشده است، ادعا كند كه او فرزندي ندارد. در اين گونه موارد فقط به ظن غالب و اماره ها رجوع و گفته مي شود: اگر او فرزندي داشت حتما آشكار مي شد و خبرش منتشر مي گشت؛ زيرا عقلا گاهي با انگيزه ها و دلايل مختلف ناچار به پوشيده داشتن فرزندانشان مي شوند.

[مثلاً] برخي از پادشاهان از سر دل سوزي و بيم [از اينكه مبادا به فرزندشان

ص: 82


1- ر.ك: تاريخ الغيبة الصغرى، ص 298؛ براى مطالعه بيشتر در زمينه پاسخ پرسش ها، ابهام ها و شبهه هايى كه در زمينه تولد امام مهدى عليه السلام مطرح شده است، ر.ك: ثامرهاشم عميدى، در انتظار ققنوس، ترجمه: مهدى على زاده، چاپ اول: قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى رحمه الله، 1379؛ سامى البدرى، پاسخ به شبهات احمد الكاتب، ترجمه: ناصر ربيعى، چاپ اول: قم، انوارالهدى، 1380؛ سميه درگاهى، ولادت امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف ، ديدگاه ها، اثبات و پاسخ به شبهات (پايان نامه كارشناسى ارشد رشته علوم حديث)، تهران، دانشكده علوم حديث، 1386.

ضرري برسد ]او را از ديدگان پنهان مي كردند. موارد زيادي از اين قبيل در سرگذشت پادشاهان پيشين يافت مي شود و اخبار آنها هم معروف است.

در ميان مردم [عادي هم اين اتفاق مي افتد. مثلاً] كسي كه از كنيز يا همسر پنهاني خود داراي فرزند شده است، از ترس ايجاد دشمني و درگيري با همسر و ديگر فرزندانش، اين فرزند را انكار مي كند. اين گونه موارد هم زياد رخ مي دهد.

... بنابراين، نمي توان [به طور كلي] ادعاي متولد نشدن فرزند [براي كسي ]كرد. تنها در صورتي كه اوضاع و احوال مناسب باشد و بدانيم كه هيچ مانعي براي [آشكار ساختن ولادت فرزند] وجود نداشته است، مي توان پي برد كه واقعا ولادتي رخ نداده است. ... ولي در مورد فرزند [امام] حسن [عسكري] عليه السلامهرگز نمي توان ادعاي علم به تولد نشدن او كرد؛ زيرا امام حسن عليه السلام در حكم محجور و زنداني بود و بيم كشته شدن فرزند او وجود داشت. اين موضوع مشهور بود و همه مي دانستند كه بر اساس مذهب اماميه دوازدهمين امام، همان قائمي است كه اميد مي رود

دولت هاي جور به دست او نابود شوند، و به طور طبيعي همه در پي او بودند. همچنين اين بيم وجود داشت كه از سوي بستگان امام حسن عسكري - كساني چون جعفر برادر آن حضرت كه نسبت به اموال و ميراث او طمع مي ورزيد - خطري متوجه اين فرزند شود. به همين دليل امام حسن عسكري عليه السلام او را پنهان كرد و در نتيجه در ولادت او شبهه به وجود آمد.(1)

با توجه به مطالب ياد شده درمي يابيم كه با وجود اين همه شواهد و قرائن روايي و تاريخي، جايي براي ايجاد شبهه و ترديد در تولد آخرين حجت حق باقي نمي ماند و به تعبير شيخ مفيد رحمه الله راه هرگونه عذر و بهانه بسته مي شود.

ص: 83


1- كتاب الغيبة طوسى، صص 50 و 51.

فصل پنجم: مفهوم و علل غيبت

اشاره

شايد بتوان گفت در طول تاريخ، هيچ موضوعي به اندازه قيام مصلحي جهاني كه بشر را به سوي سعادت و نيك بختي ابدي رهنمون مي سازد و داد مظلومان را از ظالمان بازمي ستاند، فكر آدميان را به خود مشغول نداشته است. ازاين رو، اقوام و مذاهب گوناگون به نوعي در انتظار ظهور ابرمردي به سر مي برند كه نماد تمام آرمان هاي بشر به شمار مي آيد تا سرانجام روزي جهان را از عدل و داد پرسازد.

در اين ميان، اعتقادي كه ميان مسلمانان به ويژه شيعيان در مورد قيام و انقلاب مهدي موعود عليه السلام به عنوان مصلح كل و منجي بشر وجود دارد، در عين دارا بودن جنبه هاي آرماني، از ريشه هاي عميق و مستحكم مكتبي برخوردار بوده و متكي بر سخنان ترديدناپذير پيشوايان معصوم

دين است.

علما و متفكران اسلامي نيز در طول قرون، با بيان احاديث پيشوايان دين در زمينه ظهور قائم آل محمد صلي الله عليه و آله، اين اعتقاد را ترويج داده و با پاسداري از انديشه مهدويت و تحكيم مباني فكري انتظار ظهور مصلح جهاني، به شبهه هاي مخالفان در اين زمينه پاسخ گفته و بر استواري اين انديشه افزوده اند.

ص: 84

1. تقسيم بندي دوران غيبت

پيش از آنكه وارد بحث مفهوم غيبت امام عصر عليه السلام شويم، بهتر است به اين پرسش پاسخ دهيم كه دليل تقسيم بندي غيبت آن حضرت به غيبت صغرا و غيبت كبرا چه بوده و تفاوت اين دو در چيست؟ اصولاً مرز زماني مشخص كننده اين دو غيبت از يكديگر چگونه تعيين مي شود؟

در روايات ما به طور مكرر از دو غيبت آن حضرت سخن به ميان آمده و از سال ها پيش از تولد امام مهدي عليه السلام بر اين موضوع تصريح شده است كه حضرتش دو غيبت خواهند داشت كه هر يك با ديگري متفاوت است. در اينجا به چند روايت كه در اين زمينه وارد شده است، اشاره مي كنيم:

شيخ طوسي (385 - 460ه . ق) در كتاب الغيبة، حديثي از امام صادق عليه السلامنقل مي كند كه در آن، امام خطاب به يكي از اصحاب خود مي فرمايد: «يا حازِمُ إِنَّ لِصاحِبِ هذَا الأَمرِ غَيبَتَينِ يَظهَرُ فِي الثّانِيَةِ...؛ اي حازم! بدان كه براي صاحب اين امر دو غيبت است كه پس از دومين غيبت، ظهور خواهد كرد».(1)

همچنين امين الاسلام طبرسي (م 548 ه . ق) در كتاب إعلام الوري، حديثي را نقل مي كند

كه در آن، ابوبصير خطاب به امام صادق عليه السلام عرض مي كند: «ابوجعفر [حضرت باقر] عليه السلام مي فرمود كه براي قائم آل محمد صلي الله عليه و آله، دو غيبت است كه يكي از ديگري كوتاه تر است. [نظر شما در اين مورد چيست؟]» امام در پاسخ ابوبصير مي فرمايد: «نَعَم يا أَبابَصيرٍ إِحديهُما أَطوَلُ مِنَ الأُخري...؛ آري اي ابوبصير! [چنان كه گفتي، ]يكي از اين دو غيبت از ديگري طولاني تر خواهد بود».(2)

محمد بن ابراهيم نعماني (م 360 ه . ق) در كتاب الغيبة، روايت ديگري را از امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه در آنجا امام مي فرمايد:

ص: 85


1- كتاب الغيبة طوسى، ص 261.
2- إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 416.

إِنَّ لِصاحِبِ هذَا الأَمرِ غَيبَتَينِ إِحديهُما تَطُولُ حَتّي يَقُولَ بَعضُهُم: ماتَ وَ بَعضُهُم يَقُولُ قُتِلَ وَ بَعضُهُم يَقُولُ: ذَهَبَ... .(1)

براي صاحب اين امر دو غيبت است كه يكي از آنها چنان به درازا مي كشد كه بعضي مي گويند: [آن حضرت] ديگر مرده است و بعضي ديگر مي گويند: او به قتل رسيده است و بعضي هم مي گويند: او ديگر رفته است... .

نعماني پس از بيان نه حديث كه همين مضمون حديث بالا را دارند، مي نويسد:

احاديثي كه در آنها وارد شده است امام قائم عليه السلام دو غيبت دارد، همه از جمله احاديثي هستند كه نزد ما صحيح به حساب مي آيند و خداوند نيز صدق گفتار امامان ما را آشكار ساخته است.(2)

ايشان در ادامه كلامش به تعريف غيبت صغرا و غيبت كبرا پرداخته است:

نخستين غيبت آن حضرت، غيبتي است كه در آن، نمايندگاني از طرف امام به عنوان واسطه ميان مردم و آن حضرت منصوب شده اند كه

در ميان مردم آشكارا به سر مي برند و به واسطه آنها مشكلات علمي مردم حل و پاسخ پرسش ها و معضل هاي آنها داده مي شود. اين غيبت، غيبت كوتاهي است كه مدت آن به سر آمده و زمان آن گذشته است. غيبت دوم، غيبتي است كه در آن، واسطه ها و نمايندگاني [كه ميان مردم و امام عصر وجود داشتند]، به دليل مصلحتي كه خداوند اراده كرده است، برداشته شده اند.(3)

حال كه با نمونه هايي از سخنان ائمه اطهار عليهم السلام در مورد غيبت صغرا و غيبت كبرا آشنا شديد، بهتر است به پاسخ اين پرسش بپردازيم كه از نظر زماني، دو غيبت چگونه از يكديگر تفكيك مي شوند؟

ص: 86


1- كتاب الغيبة نعمانى، صص 171 و 172.
2- همان، صص 173 و 174.
3- همان.

علماي شيعه در مورد زمان پايان غيبت صغرا با يكديگر اختلاف نظر ندارند، ولي در مورد اينكه غيبت صغرا از چه زماني آغاز شده است، ميان آنان اختلاف وجود دارد. برخي معتقدند اين غيبت با تولد امام عصر عليه السلام آغاز شده است و برخي ديگر بر اين عقيده اند كه آغاز آن با وفات پدر ارجمند آن حضرت، امام حسن عسكري عليه السلامبوده است.

شيخ مفيد (م 413 ه . ق) در كتاب الإرشاد، قول اول را پذيرفته است:

غيبت كوتاه تر آن حضرت از زمان تولد ايشان شروع شده و تا زماني كه رابطه شيعيان با آن جناب از طريق نمايندگان و واسطه ها نيز قطع مي شود، ادامه مي يابد. غيبت طولاني تر نيز از زمان پايان غيبت اول تا روزي كه حضرتش قيام خود را با شمشير آغاز كند، به درازا خواهد كشيد.(1)

طبرسي (م 548 ه . ق) نيز در كتاب إعلام الوري همين قول را پذيرفته و مدت غيبت صغرا را هفتاد و چهار سال ذكر كرده است؛(2)

يعني از سال 255 ه . ق (زمان تولد امام زمان عليه السلام) تا سال 329 ه . ق (سال وفات آخرين نايب از نواب چهارگانه امامعصر عليه السلام).

برخي از فقيهان و محدثان بزرگ شيعه و همچنين بسياري از تاريخ نگاران، آغاز غيبت صغرا را از زمان تولد حضرت مهدي عليه السلاممحاسبه كرده، ولي گروهي ديگر، ابتداي غيبت صغرا را سال 260 ه . ق؛ يعني سال وفات حضرت امام حسن عسكري عليه السلامگرفته اند كه بدين ترتيب، مدت غيبت صغرا نزديك به 69 سال خواهد بود.

نويسنده كتاب تاريخ الغيبة الصغري در كتاب خود تلاش كرده است با بيان دلايلي، قولي را كه مبدأ غيبت صغرا را تولد امام عصر عليه السلام مي داند، رد و ثابت

ص: 87


1- الإرشاد، ج 2، ص 340.
2- إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 416.

كند كه ابتداي غيبت صغرا در حقيقت، از زمان امام حسن عسكري عليه السلام بوده است. در اينجا استدلال ايشان را براي اين موضوع، به اختصار مي آوريم و تحقيق بيشتر در اين زمينه را به فرصتي ديگر وا مي گذاريم:

تعيين نواب اربعه به عنوان واسطه ميان امام عصر عليه السلام و شيعيان حضرتش پس از وفات امام حسن عسكري عليه السلام صورت مي گيرد و از طرف ديگر، وجه تمايز اصلي زمان غيبت كبرا و غيبت صغرا، وجود همين نواب و واسطه هاي ارتباطي است كه تنها در زمان غيبت صغرا عهده دار ابلاغ پيام هاي حضرت صاحب الزمان عليه السلامهستند و پس از آن، ارتباط حضرتش به كلي با مردم قطع مي شود. ازاين رو، بايد بگوييم كه غيبت صغرا در اصل از زمان وفات امام حسن عسكري عليه السلامو تعيين اولين نايب خاص آغاز مي شود.(1)

از آنچه تاكنون گفته شد، دريافتيم كه غيبت كبرا از نظر زماني به آن محدوده زماني گفته مي شود كه آغازش سال 329ه . ق؛ سال وفات آخرين سفير و نماينده خاص آن حضرت؛ يعني ابوالحسن علي بن محمد سمري است و پايانش روزي است كه به امر حق تعالي، مهدي موعود عليه السلام قيام خود را آغاز كند.

2. مفهوم غيبت

اشاره

با توجه به روايات وارد شده درباره غيبت امام مهدي عليه السلام مي توان گفت در مورد چگونگي غيبت آن حضرت، دو صورت قابل تصور است:(2)

الف) ناپيدا بودن امام

اولين صورت، همان است كه به طور متعارف در اذهان مردم در مورد غيبت آن حضرت وجود دارد؛ يعني اينكه امام مهدي عليه السلام در طول مدت غيبت خويش از نظر جسمي از نظر مردم دور است و اگرچه آن حضرت در اين مدت، مردم را

ص: 88


1- تاريخ الغيبة الصغرى، ص 341 به بعد.
2- سيد محمد صدر، تاريخ الغيبة الكبرى، بيروت، دارالتعارف، 1395 ه- . ق، صص 31 - 36.

مي بينند و از حال آنها باخبر مي شوند، ولي كسي توان ديدن ايشان را ندارد و با حضرتش روبه رو نمي شود.

نعماني در كتاب الغيبة، چهار روايت نقل مي كند كه همه بيانگر همين صورت اول است. از جمله اين روايات چهارگانه، اين روايت امام صادق عليه السلاماست كه مي فرمايد:

يَفْقِدُ النّاسُ إِمامَهُم، يَشهَدُ المَواسِمَ] المَوْسِمَ] فَيَراهُمْ وَ لايَرَونَهُ.(1)

[در زمان غيبت] مردم، امام خويش را نمي يابند. با اينكه او در موسم [حج] حاضر مي شود و مردم را مي بيند، ولي كسي او را نمي بيند.

شيخ صدوق در كتاب كمال الدين نقل مي كند كه امام رضا عليه السلام در پاسخ كسي كه از آن حضرت در مورد قائم آل محمد صلي الله عليه و آلهپرسيد، مي فرمايد: «لايُري جِسْمُهُ، وَ لايُسَمّي بِاسمِه...؛ جسم [آن حضرت] ديده نمي شود و به اسم نام برده نمي شود».(2)

اميرمؤمنان علي عليه السلام نيز در روايتي مي فرمايد:

إِنَّ حُجَّتَها عَلَيها قائِمَهٌ، ماشِيةٌ في طَرَفِها، داخِلَةٌ في دُورِها وَ قُصوُرِها، جَوّالةٌ في شَرقِ هذَا الأَرضِ وَ غَربِها، تَسمَعُ الكَلامَ وَ تُسَلِّمُ عَلَي الجَماعَةِ تَري وَ لاتُري إِلي الوَقفِ وَ الوَعدِ وَ نِداءِ المُنادِي مِنَ السَّماءِ أَلا ذلِكَ يَومٌ فيهِ سُرورُ وُلدِ عَليٍّ وَ شيعَتِهِ.(3)

حجت خدا بر روي زمين بر آن ايستاده است. در راه هاي آن حركت مي كند و در قصرها و خانه هاي آن داخل مي شود. او شرق و غرب زمين را در مي نوردد. سخنان مردم را مي شنود و بر جماعت آنها سلام مي كند. او مردم را مي بيند، ولي كسي او را نمي بيند تا زماني كه وقت ظهور در رسد و وعده الهي تحقق يابد و

ص: 89


1- كتاب الغيبة نعمانى، ص 175؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، باب 33، ص 346، ح 33.
2- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، باب 56، ص 648، ح 2.
3- كتاب الغيبة نعمانى، ص 14.

نداي آسماني طنين انداز شود. همانا آن روز، روز شادي فرزندان علي و شيعيان اوست.

حاصل روايات بالا اين مي شود كه در طول زمان غيبت، به دليل مصالحي كه پس از اين به آنها اشاره خواهيم كرد، امام عصر عليه السلامبه كلي از ديدگان مردم غايب است و جز در موارد بسيار اندك و آن هم در مقابل بندگان خاص خداوند حاضر نمي شود.

ب) ناشناس بودن امام

صورت دومي كه براي غيبت حضرت وليّ عصر عليه السلام مي توان تصور كرد، اين است كه اگرچه آن حضرت در طول زمان غيبت در ميان مسلمانان حضور مي يابد و با آنها برخورد مي كند، ولي كسي آن امام را نمي شناسد و به هويت واقعي ايشان پي نمي برد. بنا بر اين فرض، امام مهدي عليه السلام در هر شهر و مكاني كه اراده كند، حضور مي يابد و مانند ديگر مردم به زندگي مي پردازد، ولي كسي از حقيقت حال ايشان آگاه نمي شود.

رواياتي وجود دارد كه مي توان از آنها صورت دوم را استفاده كرد كه از آن جمله بايد به روايتي اشاره كرد كه شيخ طوسي در كتاب الغيبة از دومين نايب خاص آن حضرت؛ يعني محمد بن عثمان عمري نقل مي كند:

وَ اللّه ِ إِنَّ صاحِبَ هذَا الأَمرِ لَيَحضُرُ المَوسِمَ كُلَّ سَنَةٍ، يَرَي النّاسَ وَ يَعرِفَهُم وَ يَرَونَهُ وَ لايَعرِفُونَهُ.(1)

به خدا سوگند، صاحب اين امر هر سال در موسم [حج] حضور مي يابد، در حالي كه او مردم را مي بيند و آنها را مي شناسد، ولي مردم با اينكه او را مي بينند، وي را نمي شناسند.

امام صادق عليه السلام نيز درباره غيبت آن حضرت چنين مي فرمايد:

ص: 90


1- كتاب الغيبة طوسى، ص 221.

فَما تُنْكِرُ هذِهِ الأُمَّةُ أَن يَكُونَ اللّه ُ يَفعَلُ بِحُجَّتِه ما فَعَلَ بِيُوسُفَ وَ أَن يَكُونَ صاحِبُكُم المَظلُومُ الَمحجُورُ حَقَّهُ صاحبُ هذَا الأَمرِ يَتَرَدَّدُ بَينَهُم وَ يَمْشِي في أَسواقِهِم وَ يَطَاءُ فُرُشَهُم وَ لايَعرِفُونَهُ حَتّي يأذَنَ اللّه ُ أن يَعرِفَهُم نَفسَهُ كَما أَذِنَ لِيُوسُفَ حينَ قالَ لَهُ اِخوَتُهُ: «أَءِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قالَ اَنَا يُوسُفُ».(1)و(2)

چگونه اين مردم، اين موضوع را كه خداوند با حجتش همان گونه رفتار مي كند كه با يوسف رفتار كرد، انكار مي كنند؟ همچنين چگونه انكار مي كنند كه صاحب مظلوم شما - همان كه از حقش محروم شده و صاحب اين امر [حكومت ]است - در ميان ايشان رفت و آمد مي كند، در بازارهايشان راه مي رود و بر فرش آنها قدم مي نهد، ولي او را نمي شناسند، تا زماني كه خداوند به او اجازه دهد كه خودش را معرفي كند، همچنان كه به يوسف اجازه داد، آن زمان كه برادرانش از او پرسيدند: «آيا تو يوسف هستي؟» پاسخ دهد كه «بلي، من يوسف هستم».

بنا بر اين فرض، براي حفظ امام مهدي عليه السلام از شر دشمنان لازم نيست كه آن حضرت از نظر جسمي از جامعه دور و از ديدگان پوشيده باشد، بلكه همين قدر كه ايشان در ميان مردم شناخته نشود و هويت حضرتش بر آنها پوشيده بماند، كفايت مي كند. شايد از همين روست كه ائمه اطهار عليهم السلام از مردم مي خواستند نام و عنوان مهدي عليه السلام را پوشيده دارند و در پي شناسايي حضرتش نباشند. در توقيعي كه از ناحيه مقدسه امام زمان عليه السلامبراي محمد بن عثمان، نايب خاص آن حضرت، صادر شده، در پاسخ كساني كه در پي دانستن اسم و عنوان حضرتش بودند، آمده است:

إِمَّا السُّكُوتَ وَ الجَنَّةَ وَ إِمَّا الكَلامَ وَ النّارَ، فَإنَّهُم إِن وَقَفُوا عَلَي الإِسمِ أَزاعُوهُ، وَ إِن وَقَفُوا عَلَي المَكانِ دَلّوا عَلَيهِ.(3)

ص: 91


1- سوره يوسف12 آيه 90 و 91.
2- كتاب الغيبة نعمانى، ص 164؛ الكافى، ج 1، صص 336 - 337، ح 4.
3- كتاب الغيبة طوسى، ص 222.

مردم يا بايد سكوت كنند و در نتيجه، بهشت را برگزينند يا در پي سخن گفتن [از مهدي ]و در نتيجه، داخل شدن در دوزخ باشند؛ زيرا مردم اگر بر نام آن حضرت واقف شوند، آن را منتشر مي سازند [و در نتيجه، دشمنان نيز باخبر مي شوند] و اگر از جايگاه او آگاه شوند، آن را به ديگران نيز نشان مي دهند.

از اين توقيع به دست مي آيد كه حضرتش با پنهان داشتن نام و عنوان و مكان خويش به راحتي مي تواند از شر دشمنان در امان باشد. در اين صورت، ديگر نيازي نيست كه حتما آن امام از نظر جسمي هم از نظرها به دور باشند.

آنچه معناي دوم را تأييد مي كند، سخنان كساني است كه در زمان غيبت كبرا آن حضرت را ديده و حالات مختلفي را براي حضرتش برشمرده اند. چنان كه از سخنان آنها برمي آيد حضرت مهدي عليه السلام گاه در موسم حج و با لباس احرام همچون ديگر حجاج با آنها روبه رو مي شود؛ گاه در لباس تجار و شمايلي كه مخصوص تجارت پيشگان است، گاه در صورت يك عرب معمولي كه در بيابان ها راه را بر گم شدگان مي نماياند و نظير آن. اين موضوع حكايت از اين دارد كه حضرت مهدي عليه السلام از نظر ظاهري، با انتخاب پوشش هاي مختلف، هويت واقعي خود را از ديداركنندگان پنهان داشته است و بيشتر آنان در نگاه اول موفق به شناخت آن حضرت نشده اند. تنها پس از جدا شدن آن جناب از ايشان، به هويت واقعي شخصي كه با او ديدار كرده اند، پي برده اند.(1)

3. حكمت و فلسفه غيبت

اشاره

در روايات معصومين عليهم السلام و سخنان دانش وران بزرگ شيعه از موضوع هاي مختلفي به عنوان حكمت، فلسفه يا علت غيبت امام عصر عليه السلام ياد شده است كه در اينجا به برخي از مهم ترين آنها اشاره مي كنيم:

ص: 92


1- ر.ك: همان، صص 156، 164، 181 و 258؛ ر.ك: ميرزا حسين نورى، نجم الثاقب، چاپ نهم: قم،مسجد مقدس جمكران، 1384، صص 139 - 507 .

بيشتر اموري كه در روايات از آنها به عنوان علت يا سبب غيبت، ياد شده اند، بيان كننده فوايد، آثار و نتايج غيبت هستند، نه علت به معناي اصطلاحي آن كه وجود آن موجب وجود معلول و عدم آن موجب عدم معلول مي شود. بنابراين، با وجود برطرف شدن برخي يا حتي همه اين علت ها نيز استمرار غيبت قابل تصور خواهد بود. از همين روست كه در برخي روايات آمده است كه غيبت، رازي از رازهاي خداست و اين راز تا زمان ظهور ناگشوده خواهد ماند. آيت الله صافي گلپايگاني، از صاحب نظران حوزه مهدويت در اين زمينه چنين مي نويسد:

آنچه بگوييم راجع به اسرار غيبت، بيشتر مربوط به فوايد و آثار آن است و الاّ علت اصلي آن بر ما مجهول است. و اين است معناي احاديث شريفه اي كه در آنها تصريح شده به اينكه سرّ غيبت آشكار نشود مگر بعد از ظهور.(1)

الف) حفظ جان آخرين امام

بر اساس برخي روايات مي توان گفت حكمت و فلسفه غيبت، در امان داشتن آخرين حجت حق از كيد و مكر دشمنان است. شيخ صدوق در كتاب كمال الدين و تمام النعمة، روايات متعددي در اين زمينه نقل كرده است كه از آن جمله مي توان به اين روايت اشاره كرد كه وقتي راوي از امام صادق عليه السلامدر مورد علت غيبت امام عصر عليه السلاممي پرسد، آن حضرت مي فرمايد: «يَخافُ عَلي نَفسِهِ الذَّبحَ؛ او از قرباني شدن خويش هراس دارد.»(2)

نعماني نيز در كتابش، چندين روايت را با همين مضمون درباره علل غيبت امام عصر نقل مي كند.(3)

ص: 93


1- لطف الله صافى گلپايگانى، نويد امن و امان: پيرامون شخصيت، زندگانى، غيبت و ظهور حضرت ولىّ عصرعج، چاپ اول: قم، حضرت معصومه عليهاالسلام، 1375، صص 166 و 167.
2- كمال الدين و تمام النعمة، ج2، باب 42، ص 481، ح 10.
3- كتاب الغيبة نعمانى، صص 176 و 177.

اگر بپذيريم كه علت يا فلسفه غيبت امام مهدي عليه السلام بيم آن حضرت از كشته شدن بوده است، اين پرسش مطرح مي شود كه مگر ديگر امامان نيز در معرض خطر كشته شدن به دست طاغوت هاي زمان خود نبودند، پس چرا آنها غيبت و نهان زيستي را پيشه خود نساختند؟

در پاسخ اين پرسش، دو نكته را يادآور مي شويم: نخست اينكه ديگر امامان شيعه معمولاً در برابر طاغوت هاي زمان خود، طريق تقيه و مدارا در پيش مي گرفتند و تا آنجا كه ممكن بود از مخالفت صريح با آنها پرهيز مي كردند. به همين دليل، خلفاي ستم پيشه كمتر بهانه اي براي تعرض به آنها پيدا مي كردند، ولي سيره و روش امام مهدي عليه السلام بنا بر آنچه در روايات تصريح شده، كاملاً متفاوت است و آن حضرت مأمور به قيام مسلحانه در برابر ظالمان و گردن كشان است. دشمنان اهل بيت نيز به خوبي بر اين نكته واقف بودند.(1)

بديهي است با اين سيره و روش، دشمنان هرگز وجود ايشان را تحمل نخواهند كرد و در پي نابودي آن حضرت برخواهند آمد.

ديگر اينكه امام مهدي عليه السلام بر اساس آنچه در روايات معصومين عليهم السلام آمده است، آخرين حجت و ذخيره الهي است و اگر خداي ناكرده آن حضرت كشته شود، جاي گزيني براي ايشان وجود نخواهد داشت. بر خلاف ديگر امامان كه هرگاه يكي از آنها به شهادت مي رسيد، در اندك زماني، امامي ديگر جاي گزين او مي شد.(2)

ب) برعهده نداشتن بيعت ظالمان

در برخي روايات آمده است كه آن حضرت به اين دليل در غيبت به سر مي برد كه مي خواهد هنگام ظهور، برخلاف اجداد خويش، بيعت حاكمان جور را بر

ص: 94


1- ر.ك: اثبات الهداة، ج 3، ص 570 ، ح 685؛ تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، صص 123 - 125.
2- ر.ك: كتاب الغيبة شيخ طوسى، صص 92 و 93.

گردن نداشته باشد. در روايتي كه شيخ صدوق در كتاب كمال الدين از امام رضا عليه السلام نقل مي كند، آن حضرت در پاسخ اين پرسش كه چرا امام مهدي عليه السلاماز ديده شيعيانش پنهان مي شود؟ مي فرمايد: «لِئَلاّ يَكُونَ لِأحَدٍ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ إِذا قامَ بِالسَّيْفِ؛ براي اينكه در هنگام ظهور و قيام به شمشير، بيعت و عهد و پيمان كسي را بر گردن خويش نداشته باشد».(1)

در توقيعي نيز كه از ناحيه مقدسه صادر شده، به اين موضوع اشاره شده است و حضرت مي فرمايد:

إِنَّهُ لَمْ يَكُن لِأَحَدٍ مِن آبائي عليهم السلام إِلاّ وَ قَد وَقَعَتْ في عُنُقِهِ بَيعَةٌ لِطاغِيَةِ زَمانِهِ وَ إِنّي أَخرُجُ حينَ أَخرُجُ وَ لا بَيعَةَ لِأَحِدٍ مِنَ الطَّواغِيتِ في عُنُقي... .(2)

هركدام از اجداد من بيعت يكي از سركشان عصر را بر گردن داشتند، ولي من در زماني كه قيام خويش را آغاز مي كنم، بيعت هيچ كدام از حاكمان سركش را بر عهده ندارم.

ج) اجراي سنت هاي پيامبران پيشين

شيخ صدوق رحمه الله در باب «علة الغيبة» از كتاب كمال الدين و تمام النعمة روايتي را نقل كرده است كه از آن استفاده مي شود، خداوند ازاين رو غيبت را بر امام عصر عليه السلام رقم زده كه مي خواسته است سنت هاي پيامبران پيشين را در مورد آخرين حجت خود جاري سازد. در اين روايت سدير از امام صادق عليه السلام چنين نقل مي كند:

إِنَّ لِلْقائِمِ مِنّا غَيْبَةً يَطُولُ أَمَدُها. فَقُلْتُ لَهُ: يا ابنَ رَسُولِ اللّهِ وَ لِمَ ذلِكَ؟ قالَ: لِأَنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ أَبي إلاّ أَنْ تَجْرِي فِيه سُنَنَ الأَنْبِياءِ عليهم السلامفِي غَيْباتِهِمْ وَ إِنَّهُ لابُدَّ

ص: 95


1- كمال الدين و تمام النعمة، باب 44، ص 480، ح 4.
2- همان، ص 485، ح 4.

لَهُ يا سَديرُ مِنْ إِستِيفاءِ مُدَدِ غَيباتِهِمْ. قالَ اللّهُ تَعالي: «لَتَرْكَبُنَّ طَبَقا عَنْ طَبَقٍ.»(1)

أَيْ سُنَنَ مَنْ كانَ قَبْلَكُمْ.(2)

همانا قائم ما [اهل بيت عليهم السلام] غيبتي دارد كه مدت آن به درازا مي كشد. پرسيدم: اي پسر رسول خدا! علت آن چيست؟ فرمود: براي اينكه خداي عزّ و جلّ حتما مي خواهد كه سنت هاي پيامبران پيشين در زمينه غيبت هاي آنها، در مورد قائم هم جاري شود. اي سدير! او گريزي از كامل كردن مدت زمان هاي غيبت آنها ندارد. خداي تعالي مي فرمايد: «قطعا از حالي به حالي برخواهيد نشست».

بر اساس اين روايت مي توان گفت چون يكي از سنت هاي رايج در ميان انبياي پيشين غيبت بوده است، امام مهدي عليه السلام نيز بايد غايب شوند تا اراده الهي مبني بر جريان سنت هاي پيامبران پيشين در وجود آن حضرت، محقق شود.

گفتني است بسياري از انبياي الهي در زمان خود غيبت يا غيبت هايي داشته اند كه از آن جمله مي توان به حضرت ادريس، نوح، صالح، ابراهيم، يوسف، موسي، شعيب، الياس، سليمان، دانيال، لوط، عزير و عيسي عليهم السلاماشاره كرد.(3)

د) امتحان مردم

از برخي روايات استفاده مي شود كه غيبت امام مهدي عليه السلام، امتحاني الهي است كه خداوند به وسيله آن، مؤمنان راستين و ثابت قدم را از مدعيان دروغين و مسلمانان سست عنصر تمييز مي دهد. از جمله اين روايات، روايتي است كه از امام موسي كاظم عليه السلام نقل شده و در آن آمده است:

ص: 96


1- سوره انشقاق 84، آيه 19.
2- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، باب 44، صص 480 و 481، ح6.
3- ر.ك: همان، ج 1، باب 1 -7، صص 127 - 159.

إِذا فُقِدَ الخامِسُ مِنْ وُلْدِ السابِعِ فَاللّهَ فَاللّهَ في أَديانِكُمْ لا يُزِيلَنَّكُم أَحَدٌ عَنْها، يا بَنِيَّ! إِنَّهُ لابُدَّ لِصاحِبِ هذَا الأمْرِ مِنْ غَيْبَةٍ حتّي يَرْجِعَ عَنْ هذَا الأَمْرِ مَنْ كانَ يَقُولُ به، إِنّما هِيَ مِحْنَةٌ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِمتَحَنَ بِها خَلْقَهُ... .(1)

چون پنجمين امام از فرزندان امام هفتمين غايب شود، الله الله در دينتان؛ مراقب باشيد كسي آن را از شما زايل نسازد. اي فرزندان من! به ناچار صاحب الامر غيبتي دارد تا آنجا كه معتقدان به اين امر از آن باز گردند. اين محنتي است كه خداي تعالي خلقش را به واسطه آن بيازمايد... .

در روايتي كه از امام علي عليه السلام نقل شده، در اين زمينه چنين آمده است:

أَما وَ اللّهِ لَأُقتَلَنَّ أَنَا وَ ابنايَ هذانِ وَ لَيَبْعَثَنَّ اللّهُ رَجُلاً مِنْ وُلِدي فِي آخِرِالزَّمانِ يُطالِبُ بِدِمائِنا وَ لَيَغيِبَنَّ عَنْهُمْ تَمْيِيزا لِأَهْلِ الضَّلالَةِ حَتّي يَقُولُ الْجاهِلُ: ما لِلّهِ فِي آلِ مُحَمَّدٍ مِنْ حاجَةٍ.(2)

به خدا سوگند، من و اين دو فرزندم (حسن و حسين) كشته خواهيم شد و خداوند در آخرالزمان، مردي از فرزندانم را به خون خواهي ما برمي انگيزد و او مدتي غايب خواهد شد تا گمراهان جدا گردند [اين غيبت به درازا مي كشد ]تا جايي كه افراد نادان مي گويند: خداوند ديگر به آل محمد نيازي ندارد.

امام حسين عليه السلام در روايتي ضمن پيش بيني غيبت امام مهدي عليه السلامتصريح مي كند كه در اين غيبت، گروهي از دين برمي گردند و گروهي بر دين پابرجا مي مانند. اين بيان امام حسين عليه السلام نيز مي تواند شاهدي بر امتحان بودن غيبت امام دوازدهم باشد. متن روايت به اين شرح است:

لَهُ غَيْبَةٌ يَرْتَدُّ فِيها أَقْوامٌ وَ يُثَبِّتُ فِيها عَلَي الدِّينِ آخَرُونَ فَيُؤْذُونَ وَ يُقالُ لَهُمْ:

ص: 97


1- همان، باب 34، صص 359 و 360، ح 1.
2- كتاب الغيبة نعمانى، ص 141، باب 10، ح 1.

«مَتي هذَا الْوَعْدُ إنْ كُنْتُمْ صادِقيِنَ.»(1) أما إِنَّ الصّابِرَ فِي غَيْبَتِهِ عَلَي الأَذيَ وَ التَّكْذِيبِ بِمَنْزَلَةِ الُْمجاهِدِ بِالسَّيْفِ بَيْنَ يَدَي رَسُولِ اللّهِ صلي الله عليه و آله.(2)

براي او (امام مهدي عليه السلام) غيبتي است كه در آن برخي از دين برمي گردند و برخي بر دين پابرجا مي مانند. پس آنها آزار مي بينند و به ايشان گفته مي شود: «اگر راست مي گوييد، اين وعده چه وقت است؟» آگاه باشيد هر كس در زمان غيبت او در برابر آزار (دشمنان) و تكذيب (آنها) پايداري پيشه سازد، چون مجاهدي است كه با شمشير در پيش گاه رسول خدا - درود و سلام خدا بر او باد - جنگيده است.

در روايتي كه از امام باقر عليه السلام نقل شده است، آن حضرت در حضور جمعي از ياران خود كه ظاهرا در مورد ظهور دولت حق و قيام امامي كه به سختي هاي شيعه پايان مي دهد، گفت وگو مي كردند، مي فرمايد:

فِي أَيِّ شي ءٍ أَنْتُمْ. هَيْهاتَ هَيهاتَ لا وَ اللّهِ لايَكُونُ ماتَمُدُّونَ إِلَيهِ أَعْيُنُكُمْ حَتّي تَغَرْبَلُوا، لا وَ اللّهِ لايَكُونُ ماتَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْيُنُكُمْ حَتّي تَمَحَّصُوا لا وَ اللّهِ لايَكونُ ما تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْيُنُكُمْ حَتّي تَمَيَّزُوا لا وَ اللّهِ ما يَكُونُ ما تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْيُنُكُمْ إِلاّ بَعْدَ إِياسٍ، لا وَ اللّهِ لايَكُونُ ما تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْيُنُكُمْ حَتّي يَشْقِي مَنْ يَشْقِي وَ يَسْعَدُ مَنْ يَسْعَدُ.(3)

شما به چه مي انديشيد؟ به خدا سوگند، هرگز آنچه چشم به راه آنيد، محقق نمي شود تا اينكه شما غربال شويد. به خدا سوگند، آنچه به آن اميد بسته ايد، رخ

ص: 98


1- سوره يونس 10، آيه 48.
2- كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، باب 30، ص 317، ح 3؛ بحار الأنوار، ج 51، ص 133.
3- الكافى، ج 1، ص 370 و 371، ح 6؛ كتاب الغيبة نعمانى، صص 208 و 209، ح 16 (با اندكى تفاوت).

نخواهد داد تا اينكه شما آزمايش شويد. به خدا سوگند، آنچه در انتظار تحقق آن هستيد، واقع نمي شود تا اينكه شما از هم جدا شويد. به خدا قسم، آنچه دل در گرو آن داريد، تحقق نخواهد يافت مگر پس از نااميدي شما. به خدا قسم، آنچه چشم انتظار آن هستيد، رخ نمي دهد، تا اينكه آنان كه مستعد تيره بختي اند، تيره بخت و آنان كه مستعد نيك بختي اند، نيك بخت شوند.

گفتني است نعماني نيز به هنگام بررسي روايات مربوط به غيبت امام زمان عليه السلام، پس از تعريف غيبت كبرا، فلسفه اين غيبت را امتحان و آزمايش مردم مي داند و براي اين موضوع به آيه اي از قرآن نيز استشهاد مي كند:

و غيبت دوم آن است كه سفيران و افرادي كه واسطه [ميان مردم و آن حضرت] بودند، برداشته شدند براي امري كه خداوند آن را اراده فرموده بود و نيز به خاطر تدبيري كه خدا در ميان مردم مقرر فرموده بود و همچنين براي واقع شدن آزمايش و امتحان و زير و رو و غربال شدن كساني كه ادعاي اين امر [تشيع] را مي كنند. همچنان كه خداي عزّ و جلّ فرموده است: «ما كانَ اللّهُ لِيَذَرَ المُؤْمِنيِنَ عَلي ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتّي يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ ما كانَ اللّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَي الْغَيْبِ...؛ و خدا بر آن نيست كه مؤمنان را به اين [حالي ]كه شما بر آن

هستيد، واگذارد تا آنكه پليد را از پاك جدا كند و خدا بر آن نيست كه شما را از غيب آگاه گرداند...»(1)

و هم اكنون آن زمان فرا رسيده است. خداوند در آن ما را از پايداران بر حق و از جمله كساني كه در غربال فتنه خارج نمي شوند، قرار دهد.(2)

برخي از دانش وران شيعه معتقدند رواياتي كه در آنها از امتحان مردم در زمان غيبت سخن گفته شده است، تنها جنبه خبري داشته و تنها بر سختي ها و

ص: 99


1- سوره آل عمران 3، آيه 179.
2- كتاب الغيبة نعمانى، باب 10، ص 174.

دشواري هايي كه در زمان غيبت براي شيعيان پيش مي آيد، دلالت مي كنند؛ زيرا اگر بپذيريم كه خداوند خواسته است با غيبت امام عليه السلام، مردم را امتحان كند، لازمه آن پذيرش ستمي است كه در زمان غيبت از سوي ستم كاران بر مؤمنان مي رود:

اخباري كه بر امتحان شيعه در زمان غيبت و دشواري كار برايشان و آزمايش صبر آنان بر غيبت، دلالت مي كنند، تنها از سختي هايي [كه براي] شيعيان [پيش مي آيد] خبر مي دهند، نه اينكه خداوند متعال امام عليه السلام را غايب كرده تا اينكه مردم را امتحان كند. چگونه خداوند چنين چيزي را اراده كند، در حالي كه لازمه آن، ظلم و معصيتي است كه از جانب ستم كاران بر مؤمنان مي رود و خداي متعال اين را نمي خواهد، بلكه سبب غيبت همان ترسي است كه گفته ايم.(1)

برخي از اهل تحقيق، اين اشكال شيخ طوسي را رد كرده و در پاسخ آن نوشته اند:

خداوند هرگز به ظلمي كه ظالمان در حق مؤمنان روا مي دارند، راضي نيست و آن را نه تكوينا و نه تشريعا اراده نكرده است. تكوينا اراده نكرده چون ظلم ظالمان به اختيار و حريت خود ايشان صورت مي گيرد و خداوند در فعل اختياري هيچ انساني، خواست تكويني خود را تحميل نمي كند؛ چرا كه اگر چنين كند، جبر لازم مي آيد و خداوند، عادل تر از آن است كه كسي را مجبور به كاري كند و سپس به خاطر انجام آن، مذمت و عقوبتش فرمايد. از طرفي، خواست تشريعي خداوند نيز درست خلاف ظلم آنهاست؛ چون اراده تشريعي عبارت است از امر و نهي الهي و خداوند ظالمان را از ارتكاب ظلم نهي فرموده است. پس خداوند هيچ اراده اي

ص: 100


1- كتاب الغيبة طوسى، ص 335.

(نه تكويني و نه تشريعي) در مورد ظلم و ستم ظالمان بر مؤمنان ندارد. اما از آنجا كه خداوند، انسان هاي مختار را آزمايش مي كند، لازمه اختيار داشتن

آنها اين است كه «بتوانند» ظلم كنند و اگر خداي متعال مانع ظلم ظالمان نشود، مخالف عدل و حكمت خويش عمل نكرده است. پس جلوگيري نكردن از وقوع ظلم - به خاطر امتحان يا هر حكمت ديگر - به معناي اراده آن از ناحيه خداوند نمي باشد.(1)

ه ) ستم پيشه بودن انسان ها

از برخي روايات چنين برمي آيد كه علت يا فلسفه غيبت، ستم پيشه بودن انسان ها بوده است. در روايتي كه از امام علي عليه السلامنقل شده، در اين زمينه چنين آمده است:

وَ اعْلَمُوا أَنَّ الأَرْضَ لاتَخلُو مِنْ حُجَّةِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَلكِنَّ اللَّهَ سَيُعْمِي خَلْقَهُ عَنْها بِظُلْمِهِم وَجَوْرِهِمْ وَ إسْرافِهِمْ عَلي أَنْفُسِهِمْ.(2)

بدانيد كه زمين از حجت خداي عزوجل خالي نمي ماند، ولي گاهي خداوند به دليل ستم و اسرافي كه آفريدگان بر خودشان روا مي دارند، حجتش را از آنها مخفي مي دارد.

اين موضوع براي هر پژوهشگر تاريخ زندگاني ائمه دوازده گانه شيعه عليهم السلام مسلّم است كه هر چه از عصر امام علي عليه السلامبيشتر فاصله مي گيريم، ميزان حضور امامان معصوم در متن وقايع جامعه كاهش مي يابد. فشار و تهديدهاي خلفاي جور از يك سو و نااهلي مردم زمانه از سوي ديگر نيز سبب مي شود كه روز به روز از تعداد ياران باوفا گرداگرد ائمه عصر كم شود و در نتيجه،

ص: 101


1- سيد محمد بنى هاشمى، راز پنهانى و رمز پيدايى، چاپ اول: تهران، نيك معارف، 1384، صص236و237.
2- كتاب الغيبة نعمانى، ص 141، ح 2.

ايشان، خود را در غربت و تنهايي بيشتري احساس كنند. به بيان ديگر، جامعه اسلامي روز به روز شايستگي خود را براي پذيرش امام معصوم بيشتر از دست داد تا جايي كه هر چه به عصر غيبت صغرا نزديك تر مي شويم، از ارتباط مستقيم ائمه با مردم و حضور عملي ايشان در جامعه كاسته مي شود.

اين نكته در زندگاني امام هادي عليه السلام و امام عسكري عليه السلام به خوبي مشهود است. امام هادي عليه السلام حدود سي سال پيش از ميلاد امام عصر عليه السلام، رفته رفته ارتباط خود را با مردم زمان خويش كم كرد و جز با شمار اندكي از ياران خاص خود تماس نمي گرفت. امام عسكري عليه السلامنيز در عصر خود بيشتر با نامه نگاري با ياران خود ارتباط برقرار مي كرد و بسياري از امور شيعيان خود را از طريق نمايندگان و وكيلان خويش حل و فصل مي كرد و كمتر با آنها به طور مستقيم روبه رو مي شد. البته شايد بتوان در پيش گرفتن اين سيره از سوي اين دو امام بزرگوار را اقدامي در جهت زمينه سازي براي غيبت امام مهدي عليه السلام تفسير كرد،

ولي با در نظر گرفتن شرايط كلي جامعه اسلامي در آن روزگار، اين موضوع كه آن بزرگواران به دليل نااهلي مردم زمانه در غربت و تنهايي به سر مي بردند، چندان دور از ذهن نيست.

براي روشن تر شدن اين موضوع، عبارتي را كه مسعودي در إثبات الوصية آورده است، نقل مي كنيم:

روايت شده كه ابوالحسن عسكري [امام هادي عليه السلام] خود را از بسياري از شيعيان پوشيده مي داشت و جز تعداد اندكي از ياران خاص آن حضرت، ايشان را نمي ديدند و هنگامي كه امر [امامت] به ابومحمد [امام حسن عسكري عليه السلام] منتقل شد، ايشان چه با ياران خاص خود و چه با مردم عادي از پشت پرده سخن مي گفت مگر هنگامي كه آن حضرت براي رفتن به دارالخلافه از خانه خارج

ص: 102

مي شد. اين شيوه تنها از سوي آن امام و پيش از ايشان از سوي پدرشان در پيش گرفته شد تا مقدمه اي براي غيبت صاحب الزمان باشد و مردم با اين شيوه خو بگيرند و غيبت را انكار نكنند.(1)

بعضي تاريخ نگاران، كلام مسعودي را مبالغه آميز توصيف كرده اند،(2) ولي در مجموع، از اين كلام و به قرينه ديگر اسناد تاريخي مي توان استناد كرد كه ارتباط امام هادي و امام عسكري عليهماالسلام با جامعه بسيار كاهش يافته بود و آن دو امام بر شيوه ائمه پيش از خود نبودند و ارتباط چنداني با مردم نداشتند.

بنابراين، مي توان گفت چون ميان قابليت ها و شايستگي هاي ذاتي مردم براي پذيرش امام معصوم عليه السلام و ميزان حضور امام در جامعه، ارتباط متقابلي وجود دارد، به هر اندازه كه جامعه شايستگي خود را از دست دهد و از ارزش هاي الهي فاصله بگيرد، امام معصوم نيز كه يكي از تجليات رحمت الهي به شمار مي آيد، از جامعه فاصله مي گيرد و از حضور خود در جامعه مي كاهد؛ زيرا رحمت الهي در جايي فرود مي آيد كه سزاوار رحمت باشد.

در قرآن كريم مي خوانيم:

ذلِكَ بِأَنَّ اللّه َ لَم يَكُ مُغَيِّرا نِعمَةً أَنعَمَها عَلي قَومٍ حَتّي يُغَيِرّوُا ما بِأَنفُسِهِم... .(3)

اين [كيفر] بدان سبب است كه خداوند، نعمتي را كه بر قومي ارزاني داشته است، تغيير نمي دهد مگر آنكه آنان آنچه را در دل دارند، تغيير دهند... .

به بيان ديگر، به مصداق قاعده يادشده كه قرآن كريم بيان مي دارد. آن گاه كه

ص: 103


1- على بن حسين مسعودى، إثبات الوصية للإمام علي بن ابى طالب، چاپ اول: قم، مؤسسة انصاريان، 1417 ه- . ق، ص 272؛ شيخ عباس قمى، منتهى الآمال، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، 1373، ج 2، ص 565 .
2- ر.ك: تاريخ الغيبة الصغرى، ص 223.
3- سوره انفال 8، آيه 53 .

جامعه اسلامي دگرگون شد و مسلمانان از نظر دروني تغيير يافتند و ارزش هاي الهي خود را از دست دادند، خداوند نيز نعمت وجود امام معصوم عليه السلام در ميان مردم را كه از بزرگ ترين نعمت هاي الهي به شمار مي آيد، از آنها گرفت و امام از ديدگان مردم پنهان شد. شاهد بر اين مدعا روايتي است كه از امام باقر عليه السلام نقل شده و در آن آمده است: «إِذا غَضِبَ اللّه ُ تَبارَكَ وَ تَعالي عَلي خَلقِهِ، نَحّانا عَن جَوارِهِم؛ هنگامي كه خداوند از آفريدگانش خشمگين شود، ما [اهل بيت ]را از مجاورت با آنها دور مي سازد.»(1)

آن حضرت در جايي ديگر مي فرمايد:

إنَّ اللّهَ إذاكَرِهَ لَنا جَوارَ قَوْمٍ نَزَعْنا مِنْ بَيْنِ أَظْهُرِهِمْ.(2)

هرگاه خداوند مجاورت قومي را براي ما نپسندد، ما را از ميان ايشان بيرون مي برد.

باشد تا با گذشت سال ها، مردم به خسارت بزرگي كه از ناحيه نبود معصوم در ميان خود متحمل شده اند، پي ببرند و بار ديگر آماده پذيرش نعمت بزرگ الهي؛ يعني حضور مستمر امام معصوم عليهم السلام در جامعه شوند.

و) نبود ياران وفادار براي امام

از روايات متعددي استفاده مي شود كه استمرار غيبت امام مهدي عليه السلام و ظهور نكردن آن حضرت، به دليل يافت نشدن ياران وفادار به تعداد لازم؛ يعني سيصد و سيزده نفر است كه از آن جمله مي توان به روايت نقل شده از امام موسي كاظم عليه السلام اشاره كرد. در اين روايت، ايشان خطاب به يكي از ياران خود مي فرمايد:

يَابنَ بُكَيرِ إِنّي لَأقُولُ لَكَ قَولاً قَد كانَتْ آبائِي عليهم السلام يَقُولُهُ: لَو كانَ فِيكُمْ عِدَّةَ أَهلِ بَدرٍ لَقامَ قائِمُنا... .(3)

ص: 104


1- الكافى، ج 1، كتاب الحجة، باب في الغيبة، ص 343، ح 31.
2- شيخ صدوق، علل الشرايع، نجف، المكتبة الحيدرية، 1385 ه . ق، ج 1، ص 285، باب 179، ح 2.
3- ابوالفضل على طبرسى، مشكاة الأنوار، بيروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، 1411 ه . ق، ص70.

... اي پسر بكير! من به تو سخني را مي گويم كه پدران من نيز پيش از من آن را بر زبان رانده اند و آن اين است كه اگر در ميان شما به تعداد كساني كه در جنگ بدر [با پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ]بودند، [ياران مخلص] وجود داشت، قيام كننده ما [اهل بيت ]ظهور مي كرد.

اين موضوع از روايتي نيز كه نعماني آن را در كتاب خود، از امام صادق عليه السلام نقل كرده است، استفاده مي شود:

أَنَّهُ دَخَلَ عَلَيْه بَعضُ أَصحابِهِ فَقالَ لَهُ: جُعِلتُ فِداكَ إِنِّي وَ اللّه ِ أحِبُّكَ وَ أُحِبُّ مَن يُحِبُّكَ يا سَيِّدِي، ما أَكثَرَ شَيعَتَكُم، فَقالَ لَهُ: أُذْكُرْهُم، فَقالَ كَثيرٌ، فَقالَ: تُحصِيهِم! فَقالَ: هُم أَكثَرُ مِن ذلِكَ، فَقالَ أَبُو عَبدِاللّه ِ عليه السلام: اَما لَو كَمُلَتِ العِدَّةُ المَوصُوَفَةُ ثَلاثُمِائَةٍ وَ بِضَعةَ عَشَرَ كانَ الَّذِي تُريدُونَ... .(1)

يكي از ياران امام صادق عليه السلام بر آن حضرت وارد شد و عرضه داشت: فدايت گردم؛ به خدا سوگند، من تو را دوست مي دارم و هر كس كه تو را دوست دارد، دوست دارم. اي آقاي من! چه قدر شيعيان شما فراوانند! آن حضرت فرمود: آنان را بشمار. عرض كرد: بسيارند. آن حضرت فرمود: آنها را مي تواني بشماري؟ عرض كرد: آنها از شمارش بيرونند. حضرت ابوعبداللّه (صادق) عليه السلامفرمود: ولي اگر آن شماره اي كه توصيف شده است؛ يعني سيصد و اندي تكميل مي شد، آنچه در پي آنيد، رخ مي داد... .

امام جواد عليه السلام در روايتي پس از معرفي قائم آل محمد عليهم السلام بر اين نكته تصريح مي كند كه فراهم شدن تعداد مشخص از ياران آن حضرت (سيصد و سيزده نفر) شرط تحقق ظهور است. ازاين روايت نيز مي توان استفاده كرد كه استمرار غيبت به دليل نبود تعداد مورد نياز ازياران وفادار است:

ص: 105


1- كتاب الغيبة نعمانى، ص 203، ح4.

هُوَ الَّذِي تُطْوي لَهُ الأَرْضُ وَ يَذِلُّ لَهُ كُلُّ صَعْبٍ [وَ] يَجْتَمِعُ إِلَيْهِ مِنْ أَصْحابِهِ عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ: ثَلاثُمِأَةٍ وَ ثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً مِنْ أَقاصِي الأَرْضِ وَ ذلِكَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَميعا إِنَّ اللّهَ عَلي كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ.»(1)

فَإذا اجْتَمَعَتْ لَهُ هذِهِ العِدَّةُ مِنْ أَهْلِ الإخْلاصِ أَظْهَرَ اللّهُ أَمْرَهُ فَإِذا كَمُلَ لَهُ الْعِقْدُ وَ هُوَ عَشَرَةُ آلافِ رَجُلٍ خَرَجَ بِإِذْنِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.(2)

او همان كسي است كه زمين برايش در هم پيچيده مي شود و هر سختي برايش همواره مي گردد [و] ياران او به تعداد اهل بدر - سيصد و سيزده نفر - از اطراف زمين به گرد او جمع مي شوند و اين همان سخن خداي عزّ و جلّ است كه فرمود: «هر كجا باشيد، خداوند

همگي شما را [به سوي خود باز ]مي آورد. در حقيقت، خدا بر همه چيز تواناست.» پس هنگامي كه اين تعداد از اهل اخلاص جمع شدند، خداوند امر او را آشكار مي كند و آن گاه كه ده هزارنفر براي او كامل شد، به اذن خداي عزّ و جلّ خروج مي كند.

گفتني است شيخ مفيد رحمه الله نيز در يكي از رساله هاي خود بر اين موضوع تأكيد مي كند كه فراهم نبودن تعداد مورد نياز از ياران برگزيده، يكي از دلايل استمرار غيبت است. او مي نويسد:

در مجلس يكي از رؤسا حاضر شدم، بحثي در امامت مطرح و به گفت وگو درباره غيبت [امام زمان عليه السلام] منجر شد. صاحب آن مجلس گفت: «آيا شيعه از جعفر بن محمد عليه السلامروايت نمي كند كه: اگر به تعداد اهل بدر - سيصد و اندي نفر - براي امام جمع شوند، خروج با شمشير بر ايشان واجب مي گردد؟» گفتم: اين حديث روايت شده است. گفت: ما يقين داريم كه تعداد شيعيان در اين زمان چندين برابر تعداد اهل بدر هستند، پس چه طور با وجود روايت ياد شده، غيبت

ص: 106


1- سوره بقره 2، آيه 148.
2- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، باب 36، ص 378، ح 2.

براي امام جايز مي باشد؟ در پاسخ او گفتم: هر چند تعداد شيعيان در اين زمان چندين برابر تعداد اهل بدر است و اگر به تعداد جماعت اهل بدر، اجتماع كنند، ديگر امام نمي تواند تقيه كند و ظهور بر او واجب مي شود، ولي در اين زمان هنوز اين تعداد با ويژگي ها و صفاتي كه در اهل بدر وجود داشت، محقق نشده است؛ زيرا لازم است كه اين جماعت در ويژگي هايي چون شجاعت، صبر بر مرگ، اخلاص در جهاد، ترجيح آخرت بر دنيا، پيراستگي باطني از عيوب و سلامتي عقلي سرآمد باشند و در هنگام كارزار سستي و درنگ نورزند... و همه شيعيان اين ويژگي ها را ندارند. اگر خداوند تعالي مي دانست كه در ميان آنها اين تعداد افراد با ويژگي هاي يادشده وجود دارد، قطعا امام عليه السلام ظهور مي كرد و بعد از اجتماع اين افراد به اندازه يك چشم برهم زدن هم غايب نمي شد، ولي روشن است كه واقعيت اين گونه نيست و ازاين رو، غيبت بر امام رواست.(1)

ز) آماده نبودن جوامع بشري

امام عصر عليه السلام در يكي از توقيع هاي خود مطلبي را بيان مي كنند كه شايد بتوان از آن استفاده كرد كه علت استمرار غيبت آماده نبودن جوامع بشري، به طور عام، و جوامع شيعي، به طور خاص، است. آن حضرت مي فرمايد:

لَو أَنَّ أَشياعَنا، وَفَّقَهُمُ اللّه ُ لِطاعَتِهِ، عَلَي اجتِماعٍ مِن القُلُوبِ فِي الوَفاءِ بِالعَهدِ عَلَيهِم، لَما تَأَخَّرَ عَنهُمُ الُيمنُ بِلِقائِنا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلَي حَقِّ المَعرِفَةِ وَ صِدْقِها مِنهُم بِنا.(2)

اگر شيعيان ما كه خداوند توفيق طاعتشان دهد، در راه ايفاي پيماني كه بر دوش دارند، هم دل مي شدند، ميمنت ديدار ما از ايشان به تأخير نمي افتاد و سعادت

ص: 107


1- محمد بن محمد بن نعمان شيخ مفيد، الرسالة الثالثة في الغيبة، مندرج در: سلسله مصنّفات الشيخ المفيد، ج 7، صص 11 و 12.
2- بحار الأنوار، ج 53، ص 177، ح 7.

ديدار ما زودتر نصيب آنان مي گشت؛ ديداري بر مبناي شناختي راستين و صداقتي از آنان نسبت به ما.

برخي فقيهان و متكلمان بزرگ شيعه نيز اين موضوع را كه علت غيبت، فراهم نبودن زمينه براي ظهور و آماده نبودن جوامع بشري است، تأييد كرده اند كه از آن جمله مي توان به شيخ طوسي و خواجه نصيرالدين طوسي رحمه الله اشاره كرد.

شيخ طوسي هنگام بحث از حكمت و سبب غيبت، ابتدا به شرح ديدگاه خود در اين زمينه پرداخته است و پس از بحث و بررسي هاي مفصل مي نويسد:

به طور قطع مي توان گفت علت غيبت امام ترس او از كشته شدن به دست ظالمان و باز داشتن آن حضرت از تصرف در اموري است كه تدبير و تصرف در آنها به دست او سپرده شده بود. پس هنگامي كه بين امام و مقاصد او مانع ايجاد شود، لزوم قيام به امامت ساقط مي گردد و هنگامي كه امام بر جان خود بيمناك شود، واجب است كه نهان زيستي را پيشه خود سازد و از ديده ها پنهان شود. هم چنان كه پيامبر - درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد - يك بار در شعب و بار ديگر در غار از ديده ها پنهان شد و اين تنها به دليل بيم از خطرهايي بود كه جان او را تهديد مي كرد.(1)

آن گاه در پاسخ به اشكال هايي كه ممكن است به مقايسه غيبت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آلهبا غيبت امام عصر عليه السلام گرفته شود، مي نويسد:

في الجمله بر خداي تعالي واجب است امام را به گونه اي تقويت كند كه براي او امكان قيام فراهم شود و دست او باز گردد. اين موضوع به وسيله فرشتگان و

ص: 108


1- كتاب الغيبة، ص 90.

آدميان امكان پذير مي شود. حال اگر خداوند اين كار را به وسيله فرشتگان انجام نداد، مي فهميم كه در اين كار مفسده اي بوده است. بنابراين واجب مي شود كه اين كار به وسيله آدميان انجام پذيرد. پس اگر انسان ها اين كار را انجام ندادند، به خود آنها برمي گردد، نه خداي تعالي. با اين بيان همه اشكال هاي از اين جنس باطل مي شود. پس همان گونه كه براي پيامبر - درود و سلام خداوند بر او و خاندانش باد - جايز بود در صورت نياز و به دليل بيم از ضرر از ديدگان مخفي شود و آثار و پي آمدهاي

اين مخفي شدن هم به كساني كه ايشان را وادار به اين كار كردند، برمي گشت، امام نيز مي تواند از ديدگان مخفي شود [و آثار و پي آمدهاي آن هم برعهده عوامل مخفي شدن آن حضرت است].(1)

از اين بيان شيخ طوسي به خوبي روشن مي شود كه علت اصلي استمرار غيبت امام عصر عليه السلام فراهم نشدن زمينه ظهور ايشان توسط آدميان بوده است. خواجه نصيرالدين طوسي نيز در اين زمينه مي فرمايد:

الإِمامُ لُطْفٌ فَيَجِبُ نَصْبُهُ عَلَي اللّهِ تَعالي تَحْصِيلاً لِلْغَرَضِ وَ وُجُودُهُ لُطْفٌ وَ تَصَرُّفُهُ لُطْفٌ آخَرُ وَ عَدَمُهُ مِنّا.(2)

[وجود] امام لطف(3)

است. پس واجب است كه او را نصب كند تا [بدين وسيله] غرض او [از خلقت] حاصل شود. وجود امام لطف است و تصرف او [در جامعه و اجراي احكام الهي] لطفي ديگر، و عدم تصرف او از [ناحيه ]ماست.

ص: 109


1- همان، ص 92.
2- ابوالحسن شعرانى، ترجمه و شرح كشف المراد علامه حلى، شرح تجريد الإعتقاد (خواجه نصيرالدين طوسى)، چاپ دوم: تهران، كتاب فروشى اسلاميه، 1398 ه . ق، ص 507.
3- «لطف» در اصطلاح متكلمان اين گونه تعريف شده است: «آنچه بنده را به طاعت خدا نزديك مى كند و از معصيت دور مى سازد، بى آنكه به حد اجبار و الزام برسد». سيد محسن خرازى، بداية المعارف الإلهية في شرح عقائد الإسلاميه، چاپ سيزدهم: قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1425ه . ق، ج 1، ص 230.

شارح تجريد الإعتقاد در شرح اين سخن خواجه مي نويسد:

خواجه فرمود: «و عدمه منّا» يعني تصرف نكردن امام عليه السلام از ناحيت ماست؛ چون لطف از طرف خدا آن است كه امام را معين فرمايد و بشناساند و لطفي كه بر مكلفان واجب است آن است كه هر يك او را به ديگران بشناساند و ادله امامت او را بگويد و هيچ كس مانع تصرف و تعليم و تبليغ سخنان او نشود و اين امور كه بر مردم واجب بود و نكردند موجب عدم تصرف او شد. نظير آن است كه خدا به هر كس دست و پا و چشم و گوش داد براي معيشت و از اينكه بداند ظالمي دست و پاي او را خواهد بست و مانع ديدن و شنيدن او خواهد شد، از دادن دست و پا و چشم و گوش دريغ نخواهد فرمود.(1)

ح) رازي از رازهاي خدا

ناگفته نماند كه برخي روايات، حكمت غيبت را رازي از رازهاي خدا دانسته اند كه تنها پس از ظهور آشكار مي شود. روايت زير كه از امام صادق عليه السلامنقل شده، از آن جمله است:

وَجْهُ الحِكمَةِ فِي غَيْبَتِهِ وَجْهُ الحِكْمَةِ فِي غَيَباتِ مَنْ تَقَدَّمَهُ مِنْ حُجَجِ اللّهِ تَعالي ذِكْرُهُ، إِنَّ وَجْهَ الحِكْمَةِ في ذلِكَ لايَنْكَشِفُ إلاّ بَعْدَ ظُهُورِه كَما لَمْ يَنكَشِفْ وَجْهُ الحِكْمَةِ فيما أَتاهُ الخِضْرُ عليه السلام مِنْ خَرْقِ السَّفِينَةِ، وَ قَتْلِ الغُلامِ وَ إِقامَةِ الجِدارِ لِمُوسي عليه السلام إِلي وقتِ افْتِراقِهِما. يا ابنَ الفَضْل! إنَّ هذا الأَمْرَ أَمْرٌ مِنَ [أَمرِ ]اللّهِ تَعالي، و سِرٌّ مِنْ سِرِّ اللّهِ، و غَيبٌ مِنْ غَيْبِ اللّهِ... .(2)

حكمت غيبت او همان حكمتي است كه در غيبت حجت هاي الهي پيش از او بوده است و وجه حكمت غيبت او پس از ظهورش آشكار مي شود. هم چنان كه

ص: 110


1- همان، ص 509.
2- كمال الدين و تمام النعمة، باب 44، ص 482، ح 11.

وجه حكمت كارهاي خضر عليه السلام از شكستن كشتي و كشتن پسر و به پا داشتن ديوار، بر موسي عليه السلامروشن نشد تا آنكه وقت جدايي آنها فرارسيد. اي پسر فضل! اين امري از امور الهي و سرّي از اسرار خدا و غيبي از غيب هاي پروردگار است... .

در پايان بررسي حكمت و فلسفه غيبت امام مهدي عليه السلام نكاتي را يادآور مي شويم:

1. با توجه به علل و عوامل مختلفي كه در روايات معصومان عليهم السلام و سخنان دانش وران بزرگ شيعه براي غيبت آن حضرت برشمرده شده است، اظهارنظر قطعي درباره علت اصلي غيبت امكان پذير نيست و شايد بتوان گفت مجموعه اي از اين علل و عوامل زمينه ساز آغاز غيبت و استمرار آن بوده اند.

2. مهم ترين نكته اي كه در بررسي علل و عوامل غيبت بايد به آن توجه داشت اين است كه آيا مردم عصر امامان معصوم عليهم السلام و اعصار بعدي در فراهم آوردن زمينه هاي غيبت و تداوم آن نقش داشته اند يا خير. تبيين اين موضوع تأثير زيادي در نظريه هاي مربوط به ظهور امام عصر عليه السلام دارد و بر اساس آن مي توان درمورد نقش مردم در زمينه سازي ظهور و فراهم آوردن مقدمات آن اظهارنظر كرد.(1)

بر اساس ديدگاهي كه علت يا فلسفه غيبت را ستم پيشه بودن انسان ها، نبود ياران وفادار براي امام عليه السلام يا آماده نبودن جوامع بشري مي داند به صراحت مي توان براي مردم در پيش افتادن ظهور و تحقق آن نقش قائل شد و گفت حضور مجدد امام معصوم عليه السلام در جامعه مشروط به آن است كه انسان ها راه صلاح و رستگاري را در پيش گيرند؛ ستمي را كه در حق امامان معصوم روا داشته اند جبران كنند؛ به وظايف و تكاليفي كه دربرابر امام عصر عليه السلام دارند،

ص: 111


1- براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: على رضا نودهى، نظريه اختيارى بودن ظهور: بررسى نقش شيعيان در تعجيل و تحقق ظهور، چاپ اول: تهران، موعود عصر عليه السلام، 1385.

عمل نمايند و با انجام اقدام هاي فرهنگي و اجتماعي زمينه را براي بازگشت امام به صحنه جامعه فراهم سازند.(1)

حتي بر اساس ديدگاهي كه علت غيبت را آزمايش مردم مي داند مي توان به نتايج ياد شده رسيد؛ زيرا اگر مردم به درستي متوجه شدند غيبت امتحاني بزرگ براي آنهاست سعي خواهند كرد كه در اين امتحان سربلند بيرون آيند و اين خود زمينه ساز ظهور خواهد بود.

ص: 112


1- گفتنى است برخى از صاحب نظران معتقدند نمى توان «آماده نبودن اجتماع بشرى و عدم لياقتمردم براى پذيرش و بهره گيرى از نعمت حضور امام معصوم در جامعه و فراهم نبودن تعداد لازم ياران و انصار براى آن حضرت» را از جمله علت هاى غيبت برشمرد و بر اين اساس، همه نتايجى را كه بر اين علت بار شد، مردود مى دانند. ر.ك: راز پنهانى و رمز پيدايى، صص 249 - 264.

فصل ششم: مباحث تكميلي

اشاره

فصل ششم: مباحث تكميلي

پرسش هاي مختلفي درباره زندگي و شخصيت امام مهدي عليه السلامدر اذهان مردم وجود دارد. پرسش هايي كه هر از چند گاه در ميان دانش آموزان، دانشجويان و ديگر اقشار، مطرح و به دغدغه ذهني آنها تبديل مي شود. با توجه به فراواني كساني كه در مجالس و محافل مختلف به طرح اين پرسش ها مي پردازند، در اين فصل به برخي از اين پرسش ها اشاره مي كنيم و به اجمال به آنها پاسخ مي دهيم. پيش از آن، نكته اي را به عنوان مقدمه يادآور مي شويم.

امام علي عليه السلام در بياني زيبا، ويژگي موضوع هايي را كه شايسته است انسان در پي دانستن آنها باشد، اين گونه برمي شمارد:

سَلْ عَمّا لابُدَّ لَكَ مِنْ عِلْمِهِ وَ لاتُعْذَرُ فِي جَهْلِهِ.(1)

[تنها] درباره چيزي پرسش كن كه ناچار از دانستن آني و هيچ عذري در ندانستن آن نداري.

با توجه به ويژگي ياد شده در برخورد با پرسش هاي مختلفي كه در زمينه موضوع مهدويت و انتظار مطرح مي شود، براي جلوگيري از هرگونه سردرگمي و گرفتار شدن به دغدغه هاي فكري بي حاصل، پيش از هر اقدام بايد از خود پرسيد:

ص: 113


1- جمال الدين محمد خوانسارى، شرح غرر الحكم و درر الكلم عبدالواحد بن محمد تميمى آمدى، چاپ چهارم: تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1373، ج 4، ص 136، ح 5595.

1. آيا موضوع اين پرسش از جمله موضوع هاي مرتبط با معرفت امام زمان عليه السلاماست كه ما به دانستن آنها موظف شده ايم؟

2. آيا يافتن پاسخ اين پرسش، ما را به اطاعت امام زمان عليه السلام، نزديك تر و از مخالفت او دورتر مي سازد يا خير؟

در صورتي كه دست يابي به پاسخ پرسش مطرح شده، يا در حوزه تكاليف و وظايف واجب ما بود يا در ميزان اطاعت ما از امام مهدي عليه السلاممؤثر بود، حتما براي رسيدن به پاسخ آن پرسش بايد تلاش كرد و در اين زمينه هيچ تأخيري جايز نيست. در مورد ديگر پرسش ها كه بيشتر جنبه اطلاعات عمومي دارد، نبايد ذهنمان را درگير سازيم، به گونه اي كه از وظايف اصلي خود در برابر امام زمان عليه السلام بازمانيم.

1. همسر و فرزندان امام زمان عليه السلام

اشاره

اين پرسش كه آيا امام زمان7 همسر و فرزند دارد يا خير؟ از جمله پرسش هايي است كه بسيار در جامعه ما مطرح مي شود و در كتاب ها و منابع مطالعاتي موضوع مهدويت هم پاسخ روشني به آن داده نشده است. گروهي به استناد برخي روايات و قواعد عمومي اسلام معتقدند كه امام مهدي عليه السلام ازدواج كرده است و همسر و فرزند دارد. گروهي هم با توجه به پاره اي ديگر از روايات بر اين باورند كه آن حضرت همسري اختيار نكرده است. در اينجا براي روشن شدن پاسخ اين پرسش، به بررسي ادله و مستندات اين دو گروه مي پردازيم:

الف) دلايل گروه نخست

كساني كه معتقدند امام مهدي عليه السلام ازدواج كرده است، به دو دسته دليل استناد مي كنند: نخست، رواياتي كه در فضيلت ازدواج وارد شده و در آنها تأكيد

ص: 114

شده است كه ازدواج، سنت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله است و هر كس از آن روي گرداند، از پيامبر نيست.(1)

محدث نوري رحمه الله در پاسخ كساني كه مي گويند: «معلوم نيست حضرت حجت عليه السلاماولاد و عيال داشته باشد»، مي نويسد:

چگونه ترك خواهند فرمود چنين سنت عظيمه جد اكرم خود را صلي الله عليه و آله با آن همه ترغيب و تحريص كه در فعل آن و تهديد و تخويف در تركش شده و سزاوارترين امت در اخذ به سنت پيغمبر، امام هر عصر است و تا كنون كسي ترك آن را از خصايص آن جناب نشمرده [است].(2)

دوم، روايات، دعاها و زيارت هايي است كه در آنها به نوعي به همسر و فرزند داشتن آن حضرت تصريح يا اشاره شده است. از آن جمله مي توان به موارد زير اشاره كرد:

1. شيخ طوسي درباره غيبت امام مهدي عليه السلام، به نقل از مفضل بن عمر، روايتي را از امام صادق عليه السلامنقل كرده است كه شايد بتوان از آن دريافت كه آن حضرت فرزند دارد:

إِنَّ لِصاحِبِ هذَا الأَمْرِ غَيْبَتَيْنِ إِحْديهُما تَطُولُ حَتّي يَقُولَ بَعْضُهُم: ماتَ وَ يَقُولَ بَعْضُهُمْ: قُتِلَ وَ يَقُولُ بَعْضُهُم: ذَهَبَ. لايَبْقي عَلي أَمْرِهِ مِنْ أَصْحابِهِ إِلاّ نَفَرٌ يَسِيرٌ لا يَطَّلِعُ عَلي مَوْضِعِه أَحَدٌ مِنْ وُلْدِهِ و لاغَيرهِ إلاَّ المَولَي الَّذِي يَلي أَمْرَهُ.(3)

همانا صاحب اين امر داراي دو غيبت است: يكي از آن دو چندان به درازا مي كشد كه برخي از مردم مي گويند: او مرده است و بعضي مي گويند: او

ص: 115


1- ر.ك: محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة، تصحيح و تحقيق: عبدالرحيم ربانى شيرازى، چاپ هشتم، تهران، اسلاميه، 1373، ج 14، باب 1 و 2 از ابواب مقدمات النكاح و آدابه، صص 2 - 9.
2- نجم الثاقب، ص 403.
3- كتاب الغيبه شيخ طوسى، ص 102؛ بحار الأنوار، ج 52، صص 152 و 153، ح 5.

كشته شده است و عده اي از ايشان مي گويند: او رفته است. تا اينكه از يارانش جز افراد اندكي، كسي بر امر او باقي نمي ماند و از جايگاهش نه كسي از فرزندانش و نه ديگري آگاهي دارد، مگر همان خدمت گزاري كه به كارهاي او مي رسد.

به نظر مي رسد استدلال به روايت ياد شده چندان درست نباشد؛ زيرا نعماني نيز در كتاب خود همين روايت را نقل كرده است، ولي پايان آن، با آنچه از شيخ طوسي نقل شد، متفاوت است و نمي توان از آن استفاده كرد كه آن حضرت فرزندي دارد. متن روايت چنين است:

لا يَطَّلِعُ عَلي مَوْضِعِه أَحَدٌ مِنْ وَلِيٍّ وَ لاغَيْرِهِ إِلاَّ الْمَوْلَي الَّذِي يَلي أَمْرَهُ.(1)

و از جايگاهش هيچ كس از دوست و بيگانه آگاهي نمي يابد، مگر همان خدمت گزاري كه به كارهاي او مي رسد.

علامه سيد جعفر مرتضي عاملي در اين زمينه مي نويسد:

با توجه به يكي بودن روايت از نظر طوسي و نعماني و وجود چنين اختلافي در محل مورد استشهاد، روايت مزبور قابل استدلال نمي باشد.(2)

اشكال هاي ديگري نيز به متن روايت شيخ طوسي وارد شده است كه براي رعايت اختصار به همين مقدار بسنده مي كنيم.(3)

2. ابوبصير از امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه فرمود:

ص: 116


1- كتاب الغيبة نعمانى، باب 10، ص 172، ح 5.
2- سيد جعفر مرتضى عاملى، دراسة في علامات الظهور و الجزيرة الخضراء، چاپ اول: بيروت، دارالبلاغة، 1412 ه . ق، ص 230؛ سيد جعفر مرتضى عاملى، جزيره خضرا در ترازوى نقد، ترجمه: محمد سپهرى، چاپ سوم: قم، دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، 1377، ص 218؛ شيخ محمدتقى شوشترى، الأخبار الدخيله، تصحيح: على اكبر غفارى، تهران، مكتبة الصدوق، 1401 ه . ق، ج 1، ص 150؛ تاريخ الغيبة الكبرى، ص 70.
3- ر.ك: جزيره خضرا، افسانه يا واقعيت؟!، ص 218.

كَأَنِّي¨ أَري نُزُولَ القائِمِ فِي¨ مَسْجِدِ السَّهْلَةِ بِأَهْلِهِ وَ عِيالِهِ.(1)

گويا مي بينم كه قائم عليه السلام با خانواده و فرزندانش در مسجد سهله فرود آمده است.

3. در بخشي از صلوات معروف به ضراب اصفهاني كه از امام عصر عليه السلامنقل شده و خواندن آن در عصر روز جمعه سفارش گشته، چنين آمده است:

أللّهُمَّ أَعْطِهِ فِي نَفْسِهِ وَ ذُرِّيَّتِهِ شِيعَتِهِ وَ رَعِيَّتِهِ وَ خاصَّتِهِ وَ عامَّتِهِ وَ عَدُوِّهِ وَ جَميعِ أَهْلِ الدُّنيا ما تُقِرُّ بِهِ عَينُهُ وَ تَسُرُّ به نَفْسُهُ.(2)

بار خدايا، به او درباره خودش، فرزندانش، شيعيانش، رعيتش، خاصش، عامش، دشمنش و همه اهل دنيا، عطا فرما آنچه را كه ديده اش را روشن و دلش را مسرور گرداند.

4. در يكي از دعاهاي عصر غيبت كه از امام رضا عليه السلام نقل شده است، عبارتي مشابه صلوات ضراب اصفهاني آمده است.(3)

محدث نوري، ادعيه و زيارات ديگري را نيز نقل مي كند كه در آنها تعابيري چون «ذريته»، «ولده»، «اهل بيته» به كار رفته است و به نوعي به همسر و فرزند داشتن امام عصر عليه السلام اشاره دارد.(4)

ب) دلايل گروه دوم

كساني نيز كه منكر ازدواج و فرزند داشتن امام عصر عليه السلام هستند، افزون بر خدشه در سند يا دلالت روايات مورد استناد گروه نخست،(5) به رواياتي استناد مي كنند كه در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

ص: 117


1- بحار الأنوار، ج 52، ص 317، ح 13.
2- همان، ص 22، ح 14.
3- ر.ك: بحار الأنوار، ج 95، ص 332.
4- ر.ك: نجم الثاقب، صص 403 - 406.
5- ر.ك: دراسة في علامات الظهور و الجزيرة الخضراء، صص 230 - 233.

1. شيخ طوسي از حسن بن علي خزاز نقل مي كند:

علي بن ابي حمزه(1)

بر ابي الحسن رضا عليه السلام وارد شد و به آن حضرت عرض كرد: «آيا تو امامي؟» حضرت فرمود: «آري.» پس او گفت: «من از جدت جعفر بن محمد عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: امامي وجود ندارد، مگر اينكه نسلي از او به جا مي ماند.» پس فرمود:

أَنَسِيتَ يا شَيخُ أَوْ تَناسَيْتَ؟ لَيْسَ هكَذا قالَ جَعْفَرُ عليه السلام إِنَّما قالَ جَعْفَرُ عليه السلام: لا يَكُونُ الإِمامُ إِلاّ وَ لَهُ عَقبٌ إِلاّ الإِمامُ الَّذِي خَرَجَ عَلَيه الحُسَينُ بْنُ عَليٍّ عليه السلام فَإِنَّهُ لا عَقبَ لَهُ.

اي پيرمرد! فراموش كرده اي يا خود را به فراموشي زده اي. جعفر اين گونه نگفت، بلكه جعفر گفت: امامي وجود ندارد، مگر اينكه فرزندي دارد؛ به جز امامي كه حسين بن علي - درود بر آنها باد - پس از او [از قبر] بيرون مي آيد؛ همانا او فرزندي ندارد.

پس گفت: راست گفتي، فدايت شوم، شنيدم كه جدت چنين مي فرمود.(2)

2. مسعودي نيز در إثبات الوصية، روايتي مشابه همين روايت نقل كرده است.(3)

ص: 118


1- او يكى از سران واقفه بود. گفتنى است «واقفه» اسم عام براى هر گروهى است كه بر خلاف جمهور در يكى از مسائل امامت در قبول رأى اكثريت توقف مى كرده اند، ولى معمولاً اين لقب نام عمومى فرقى از شيعه است كه در مقابل «قطعيه» منكر رحلت امام موسى كاظم عليه السلام شدند و امامت را به آن حضرت قطع كردند و منكر امامت فرزندش شدند. محمدجواد مشكور، فرهنگ فرق اسلامى، چاپ دوم: مشهد، بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1372، صص 454 و 456.
2- كتاب الغيبة شيخ طوسى، صص 134 و 135؛ محمد بن جرير طبرى، دلايل الإمامة، نجف اشرف، الحيدريه، 1382ه . ق، صص 130 و 131؛ بحار الأنوار، ج 53، ص 75، ح 77.
3- على بن حسين مسعودى، إثبات الوصية، قم، بصيرتى، بى تا، ص 201.

ناگفته نماند كه برخي از عالمان شيعه گفته اند: مراد اين روايت از اينكه مي گويد «او فرزندي ندارد» اين است كه «او فرزندي كه امام باشد، ندارد».(1)

در پايان بررسي دلايل و مستندات دو گروه بايد دو نكته را يادآور شويم:

1. در مورد اين پرسش كه آيا امام زمان عليه السلام همسر و فرزند دارد يا خير؟ به صراحت و با قطع و يقين نمي توان اظهار نظر كرد، ولي اين جاي هيچ گونه نگراني نيست؛ زيرا روشن شدن يا روشن نشدن پاسخ اين پرسش، در ميزان معرفت و اطاعت ما نسبت به آن حضرت هيچ تأثيري ندارد. ازاين رو، هرگز نبايد خود را آنچنان به اين گونه پرسش ها مشغول داريم كه از وظايف اصلي مان نسبت به حجت خدا باز مانيم.

2. حتي اگر بپذيريم كه امام زمان عليه السلام همسر و فرزند دارد، هيچ لزومي ندارد كه آنها چون خود امام زمان داراي عمر طولاني باشند؛ چون داشتن عمر طولاني تنها براي آن حضرت ضروري است و همسر و فرزندان آن حضرت مي توانند چون ديگر انسان ها باشند.

2. محل اقامت امام عصر

اشاره

موضوع محل اقامت و سكونت امام مهدي عليه السلام در زمان غيبت نيز از جمله موضوع هايي است كه ذهن بسياري از مردم را به خود مشغول داشته است و معمولاً در مجالس و محافل مهدوي مورد پرسش قرار مي گيرد.

پيش از پاسخ گويي به اين پرسش، يادآوري اين نكته ضروري است كه براي غيبت امام مهدي عليه السلام دو معنا قابل تصور است:

نخست ناپيدا بودن امام؛ يعني اينكه آن حضرت در دوران غيبت از نظر

ص: 119


1- ر.ك: نجم الثاقب، ص 407.

جسمي از ديدگان مردم به دور است و اگر چه آن حضرت مردم را مي بيند و از حال آنها باخبر مي شود، ولي كسي توان ديدن ايشان را ندارد.

دوم، ناشناس بودن امام: در اين فرض، آن حضرت در طول زمان غيبت در ميان مسلمانان حضور مي يابد و با آنها مواجه مي شود، ولي كسي او را نمي شناسد و به هويت واقعي اش پي نمي برد.(1)

بحث از محل اقامت و سكونت امام مهدي عليه السلام در زمان غيبت اگر چه در هر دو فرض مطرح مي شود، ولي به نظر مي رسد در فرض دوم، اين موضوع كمتر جاي بحث دارد و آن حضرت با مخفي داشتن هويت خود، در هر كجا كه بخواهد مي تواند زندگي كند.

در زمينه محل اقامت امام مهدي عليه السلام، روايت هاي گوناگوني وجود دارد كه با توجه به آنها، محل هاي احتمالي اقامت آن حضرت را مي توان به سه دسته تقسيم كرد:

الف) محل هاي دور دست و ناآشنا

برخي روايات، محل خاصي را براي اقامت امام مهدي عليه السلام تعيين نمي كنند و جايگاه ايشان را در بيابان ها و كوه ها، مكان هاي دوردست و محل هايي مي دانند كه هيچ كس از آن آگاهي ندارد. از جمله در روايتي كه از خود آن حضرت نقل شده است، ايشان خطاب به علي بن مهزيار مي فرمايد:

يا بنَ المازِيارِ أَبي أَبُو مُحَمَّد عَهِدَ إِليَّ أَنْ لا أُجاوِرَ قَوْما غَضِبَ اللّه ُ عَلَيْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ لَهُمُ الخِزْيُ فِي الدُّنيا و الآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ، وَ أَمَرَنِي أَنْ لا أَسْكُنَ مِنَ الجِبالِ إِلاّ وَعْرَها وَ مِنَ البِلادِ إِلاّ عَفْرَها.(2)

ص: 120


1- براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: همين كتاب، صص 88 - 92.
2- كتاب الغيبة شيخ طوسى، ص 161.

اي پسر مهزيار! پدرم ابو محمد از من پيمان گرفت كه هرگز با قومي كه خداوند بر آنها خشم گرفته، آنها را لعنت كرده، براي آنها در دنيا و آخرت بيچارگي رقم خورده و عذابي دردناك در انتظار آنان است، هم نشين نباشم و به من دستور داد كه براي اقامت، كوه هاي سخت و سرزمين هاي خشك و دوردست را برگزينم.

همچنين آن حضرت در توقيع شريفي كه خطاب به شيخ مفيد صادر شده است، در اين زمينه مي فرمايد:

نَحْنُ وَ إِنْ كُنّا ثاوِينَ [نائِينَ] بِمَكانِنا النّائِي عَنْ مَساكِنِ الظَّالِمينَ حَسْبَ الَّذِي أَراناهُ اللّه ُ تَعالي لَنا مِنَ الصَّلاحِ وَ لِشِيعَتِنا الْمُؤْمِنينَ فِي ذلِكَ ما دامَتْ دَوْلَةُ الدُّنيا لِلْفاسِقِينَ فَإِنّا يُحِيطُ عِلما بِأَنْبائِكُمْ و لا يَعْزُبُ عَنّا شَيْ ءٌ مِن أَخبارِكُم.(1)

ما بر اساس آنچه خداي تعالي براي ما و شيعيان مؤمنان مصلحت ديده، تا زماني كه دولت دنيا از آن فاسقان است، در سرزمين هاي دوردستي كه از جايگاه ستمگران دور است، سكنا گزيده ايم، ولي از آنچه بر شما مي گذرد، آگاهيم و هيچ يك از اخبار شما بر ما پوشيده نمي ماند.

در روايتي كه پيش از اين از امام صادق عليه السلام نقل شد، آن حضرت، جايگاه امام مهدي عليه السلام را جايي ناشناس معرفي مي كند كه جز معدود افرادي از آن آگاهي ندارند:

و هيچ كس از دوست و بيگانه از جايگاهش آگاهي نمي يابد، مگر همان خدمت گزاري كه به كارهاي او مي رسد.(2)

ص: 121


1- الإحتجاج، تحقيق: ابراهيم البهادرى، محمد هادى به، به اشراف: جعفر سبحانى، چاپ اول: قم، اسوه، 1413 ه- . ق، ج2، صص 597 و 598؛ بحار الأنوار، ج 53، ص 176.
2- كتاب الغيبة نعمانى، ص 172، ح 5.

اين گونه روايات، گوياي آن است كه امام مهدي عليه السلام بر اساس امر الهي، در مكان هايي ناشناخته، دور از دست رس، به دور از شهرها و آبادي ها زندگي مي كند و كسي از محل اقامت آن حضرت آگاه نيست.

ب) محل هاي خاص و شناخته شده
اشاره

در برخي روايات، از مكان هايي خاص به عنوان اقامت گاه امام مهدي عليه السلامدر دوران غيبت ياد شده است كه از آن جمله مي توان به موارد زير اشاره كرد:

اول - مدينه

در برخي روايات، از مدينه منوره به عنوان محل اقامت امام عصر عليه السلام ياد شده است. در روايتي كه از امام محمد باقر عليه السلامنقل شده است، در اين زمينه چنين مي خوانيم:

لابُدَّ لِصاحِبِ هذا الأَمْرِ مِنْ عُزْلَةٍ و لابُدَّ فِي عُزْلَتِهِ مِنْ قُوَّةٍ و ما بِثَلاثِينَ مِنْ وَحْشَةٍ وَ نِعْمَ المَنْزِل طَيِّبَة.(1)

صاحب اين امر ناگزير از كناره گيري است و او در [زمان] كناره گيري خود ناگزير از [داشتن] نيرو و تواني است. او با وجود آن سي نفر هيچ هراسي ندارد. چه خوب جايگاهي است [مدينه] طيبه.

در كتاب شريف بحار الأنوار ذيل اين روايت چنين آمده است:

«طيبه» يكي از نام هاي مدينه طيبه است. اين روايت دلالت مي كند كه آن حضرت عليه السلامغالبا در اين شهر و در حوالي آن است. همچنين دلالت مي كند كه همواره با ايشان سي نفر از ياران خاصشان هستند و اگر يكي از آنها بميرد، كس ديگري جاي گزين او مي شود.(2)

ص: 122


1- الكافى، ج 1، ص 340؛ كتاب الغيبة شيخ طوسى، ص 102؛ بحار الأنوار، ج 52، ص 153، ح 6.
2- بحار الأنوار، ج 52، ص 153.

در روايت ديگري كه از امام حسن عسكري عليه السلام نقل شده است، آن حضرت در پاسخ اين پرسش راوي كه مي پرسد: «اگر حادثه اي براي شما روي دهد، سراغ فرزندتان را از كجا بگيريم؟» مي فرمايد: «در مدينه».(1)

دوم - كوه رضوي

برخي روايات، «كوه رضوي» در نزديكي مدينه را پناه گاه و اقامت گاه امام عصر عليه السلاممعرفي كرده اند كه روايت زير از آن جمله است:

عبدالاعلي مولي آل سام مي گويد: به همراه ابي عبدالله [ امام صادق] عليه السلام[از مدينه] خارج شديم. زماني كه به روحاء [در اطراف مدينه] رسيديم، آن حضرت دقايقي نگاهش را به كوهي كه در آن منطقه بود، دوخت و آن گاه فرمود:

تَري هَذا الجَبَلَ؟ هذا جَبَلٌ يُدعي رَضْوي مِن جِبالِ فارْس أَحَبَّنا فَنَقَلَهُ اللّه ُ إِلَينا. أَما إِنَّ فِيه كُلُّ شَجَرَةٍ مطعم، و نِعْمَ أَمانٌ لِلخائِفِ مَرَّتينِ. أَما إِنَّ لِصاحِبِ هذا الأَمْرِ غَيْبَتَينِ، واحدةٌ قَصِيرَةٌ وَ الأُخْري طَوِيلَةٌ.(2)

اين كوه را مي بيني؟ اين كوه، «رضوي» نام دارد و از كوه هاي فارس است. چون ما را دوست داشت، خداوند آن را به سوي ما منتقل كرد. در آن، همه درخت هاي ميوه دار وجود دارد و در دو مرحله پناه گاهي خوب براي خائف [امام زمان ]است. آگاه باش كه براي صاحب اين امر دو غيبت است كه يكي از آنها كوتاه و ديگري بلند است.

در دعاي ندبه نيز از اين مكان نام برده شده است.(3)

ص: 123


1- الكافى، ج 1، ص 328، ح 2؛ كتاب الغيبة شيخ طوسى، ص 139؛ بحار الأنوار، ج 51، ص 161، ح11.
2- كتاب الغيبة شيخ طوسى، ص 103؛ بحار الأنوار، ج 52، ص 153، ح 7.
3- ر.ك: بحار الأنوار، ج 99، ص 108.

ياقوت حموي در مورد منطقه «رضوي» مي فرمايد:

رضوي، كوهي است ميان مكه و مدينه در نزديكي ينبع و داراي آب فراوان و درختان زيادي است. كيسانيه(1)

مي پندارند كه محمد بن حنفيه در آنجا زنده و مقيم است.(2)

گفتني است در احاديث فراواني، از «رضوي» ياد شده و از آن بسيار ستايش شده است.(3)

سوم - ذي طوي

مكان ديگري كه در روايات از آن به عنوان محل اقامت امام عصر عليه السلام ياد شده، «ذي طوي» است. «ذي طوي»، نام كوهي در اطراف مكه است. در روايتي كه از امام محمد باقر عليه السلام نقل شده، چنين آمده است:

يَكُونُ لِصاحِبِ هَذا الأَمْرِ غَيْبَةٌ فِي بَعْضِ هذِهِ الشِّعابِ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلي ناحِيَةِ ذِي طُوي.(4)

صاحب اين امر را در يكي از اين دره ها غيبتي است. [در اين حال، آن حضرت] با دست خود به ناحيه ذي طوي اشاره كرد.

ص: 124


1- «كيسانيه» پيروان «مختار بن ابوعبيده ثقفى» بودند. او نخست براى پيشرفت كار خود دعوت به على بن الحسين عليهماالسلام سپس دعوت به محمد حنفيه مى كرد. البته كار او مبتنى بر اعتقاد وى به اهل بيت نبود، بلكه مى خواست از آن بهره بردارى سياسى كرده باشد و چون كارش بالا گرفت، خود دعوى دريافت وحى از خداوند كرد و عباراتى مسجع و مقّفى به تقليد قرآن به زبان مى راند. فرهنگ فرق اسلامى، ص 373
2- ياقوت حموى، مراصد الإطلاع على أسماء الأمكنة و البقاع، بيروت، دارالجيل، 1412 ه . ق، ج 2، ص620 .
3- ر.ك: بحار الأنوار، ج 52، ص 306؛ ج 53، ص 97.
4- كتاب الغيبة نعمانى، ص 182.

گفتني است در دعاي ندبه نيز به نام اين مكان اشاره شده(1) و در برخي روايات، از همين منطقه به عنوان محل تجمع ياران امام مهدي عليه السلام ياد شده است.(2)

ج) در ميان مردم

دسته سوم از روايات مانند دسته اول، از جايگاه و مكان خاصي نام نمي برند و از آنها استفاده مي شود كه امام مهدي عليه السلامبه صورت ناشناس در ميان مردم زندگي مي كند. در روايتي كه از امام صادق عليه السلام نقل شده است، در اين زمينه، چنين مي خوانيم:

چگونه اين مردم، اين موضوع را انكار مي كنند كه خداوند با حجتش همان گونه رفتار مي كند كه با يوسف رفتار كرد؟ همچنين چگونه انكار مي كنند كه صاحب مظلوم شما - همان كه از حقش محروم شده و صاحب اين امر [حكومت ]است - در ميان ايشان رفت و آمد مي كند، در بازارهايشان راه مي رود و بر فرش هاي آنها قدم مي نهد، ولي او را نمي شناسند، تا زماني كه خداوند به او اجازه دهد كه خودش را معرفي كند، چنان كه به يوسف اجازه داد، آن زمان كه برادرانش از او پرسيدند: «آيا تو يوسف هستي؟» پاسخ دهد كه «آري، من يوسف هستم».(3)

حال اين پرسش مطرح مي شود كه كدام يك از اين سه دسته روايت قابل پذيرش هستند و آيا راهي براي جمع كردن ميان آنها وجود دارد يا خير؟

به نظر مي رسد ميان اين سه دسته روايت، تعارضي وجود ندارد و آن حضرت بسته به شرايط و موقعيت هاي مختلفي كه پيش مي آيد، زندگي به صورت ناشناس در ميان مردم و اقامت در مكان هايي چون مدينه منوره يا

ص: 125


1- ر.ك: كتاب الغيبة نعمانى، ص 315؛ بحار الأنوار، ج 52، ص 306، ح 80؛ ص 307، ح 81.
2- ر.ك: بحار الأنوار، ج 99، ص 108.
3- كتاب الغيبة نعمانى، ص 164؛ الكافى، ج 1، صص 336 و 337، ح 4.

دوري گزيدن از مردم و اقامت در مناطق دور از دست رس را انتخاب مي كند.

به بيان ديگر، بر اساس دومين معنايي كه براي غيبت قابل تصور است؛ يعني ناشناس بودن امام مهدي عليه السلام، آن حضرت، الزامي براي اقامت در محلي خاص يا دور از دست رس ندارد و مي تواند به صورت طبيعي در ميان مردم زندگي كند. البته ممكن است رعايت مصالحي ديگر، آن حضرت را وادار كند كه بر اساس سفارش پدر بزرگوارشان، كوه ها و بيابان ها را اقامت گاه خود برگزيند.

بديهي است اگر قرار باشد آن حضرت به صورت ناشناس در ميان مردم زندگي كند، مكان هايي چون مدينه منوره در كنار قبر جد بزرگوارش، بهترين مكان خواهد بود.

3. جزيره خضرا

اشاره

3. جزيره خضرا

يكي ديگر از موضوع هاي مرتبط با زندگي و شخصيت امام مهدي عليه السلام كه در مجامع مختلف درباره آن پرسش مي شود، موضوع «جزيره خضرا» است. بسياري مي پرسند آيا واقعا امام زمان عليه السلام در اين جزيره دوردست در اقيانوس اطلس زندگي مي كند؟ آيا چنان كه برخي مي گويند: ياران و فرزندان آن حضرت نيز در اين جزيره اند؟ و... . در پاسخ اين پرسش ها بايد گفت كه موضوع «جزيره خضرا» به عنوان محل اقامت و زندگاني حضرت وليّ عصر عليه السلام در عصر غيبت كبرا، برگرفته از حكايتي است كه عالمان شيعه، درباره استناد آن، اتفاق نظر ندارند. گروهي آن را پذيرفته و در نتيجه معتقد به وجود جزيره خضرا هستند و جمعي، آن را بي اعتبار دانسته و اساسا وجود چنين جزيره اي را رد مي كنند. در اينجا براي روشن تر شدن موضوع، به بررسي اين ديدگاه ها و مهم ترين دلايل دو گروه مي پردازيم.

ص: 126

الف) ديدگاه موافقان

اين گروه از عالمان شيعه، حكايت جزيره خضرا را اين گونه نقل مي كنند:

شخصي به نام زين الدين علي بن فضل مازندراني، در سال 690 ه . ق از سرزمين «بربر»، طي سفري به اقيانوس اطلس، سه روز با كشتي در دل آب حركت مي كند تا به جزاير روافض (شيعيان) مي رسد. در آنجا مطلع مي شود كه جزيره اي به نام جزيره خضرا وجود دارد كه فرزندان حضرت وليّ عصر عليه السلامدر آنجا زندگي مي كنند. وي مدت چهل روز در همان محل اسكانش مي ماند. پس از چهل روز، هفت كشتي حامل مواد غذايي، از جزيره خضرا به اين جزيره مي آيد. ناخداي كشتي، او را با نام و نام پدرش صدا مي زند و مي گويد: «مشخصات تو را به من گفته اند و اجازه داده اند كه تو را به جزيره خضرا ببرم.» آن گاه او را به آنجا مي برد. پس از شانزده روز دريانوردي، سرانجام به «آب هاي سفيد»ي مي رسند و ناخدا توضيح مي دهد كه اين آب ها، مانند «سور بلد» (ديوار شهر)، جزيره را در بر گرفته است و كشتي هاي دشمنان هرگز نمي توانند از آنها بگذرند و به بركت وجود حضرت ولي عصر عليه السلام، در آن غرق مي شوند.

سپس به جزيره خضرا مي رسد. در آنجا جمعيت انبوهي را با بهترين لباس ها و نيكوترين وضع مشاهده مي كند و شهري بسيار آباد با درختاني سرسبز و انواع ميوه ها و بازارهاي بسيار و ساختمان هاي مجلل از سنگ هاي شفاف رخام مي بيند. شخص بزرگواري به نام سيّد شمس الدّين كه او را نوه پنجم امام زمان عليه السلاممعرفي مي كنند، مسئول تعليم، تربيت و اداره جزيره خضرا و نايب خاص حضرت عليه السلام در آن جزيره است. او مستقيما از امام عليه السلامفرمان مي گيرد، ولي آن حضرت را نمي بيند و تنها هر صبح جمعه نامه اي به خط

ص: 127

امام عليه السلام در نقطه معيني گذاشته مي شود كه در آن، اوامر آن حضرت و آنچه تا يك هفته مورد نياز خواهد بود، نوشته شده است.

علي بن فاضل، مدت هجده روز در آن جزيره اقامت مي كند و از محضر سيّد شمس الدّين استفاده مي كند و پس از آن، به او دستور مي رسد كه به وطنش باز گردد.

علي بن فاضل، آنچه را از سخنان سيّد شمس الدّين استفاده مي كند، در كتابي به نام الفوائد الشّمسيّه گرد مي آورد و ماجراي تشرف خود را به تني چند از عالمان معاصر خويش بازگو مي كند.

فضل بن يحيي طيبي، نويسنده قرن هفتم هجري قمري، در 11 شوال 669 ه- . ق، اين حكايت را از زبان علي بن فاضل در شهر حلّه مي شنود و آن را در كتابي با نام جزيرة الخضراء گرد مي آورد.(1)

اين كتاب از سوي عالمان زير مورد توجه واقع شده است:

- شهيد اول آن را به خط خود نوشته است كه خط او در خزانه اميرمؤمنان عليه السلامپيدا شده است.

- محقق كركي آن را به فارسي برگردانده است.

- علامه محمدباقر مجلسي آن را در بحار الأنوار نقل كرده است.

- شيخ حر عاملي آن را در كتاب إثبات الهداة درج نموده است.

- وحيد بهبهاني به مضمون آن فتوا داده است.

- بحرالعلوم در كتاب رجال خويش، آن را مورد استناد قرار داده است.

- قاضي نوراللّه شوشتري، محافظت بر آن را بر هر مؤمني لازم دانسته است.

ص: 128


1- به نقل از: ناجى النجار، جزيره خضراء و تحقيقى پيرامون مثلث برمودا، ترجمه و تحقيق: على اكبر مهدى پور، چاپ ششم: قم، مؤلف، 1411 ه . ق، صص 52 و 53.

- ميرزا عبداللّه اصفهاني (افندي) آن را در كتاب رياض العلماء نقل كرده است.

- ميرزاي نوري آن را در كتاب جنه المأوي و نجم الثاقب آورده است.(1)

بر اساس حكايت علي بن فاضل، امام مهدي عليه السلام و فرزندان ايشان، در جزيره خضرا، واقع در اقيانوس اطلس سكونت دارند و همه ساله، در موسم حج، حج مي گزارند و پس از زيارت پدران و اجداد طاهرينشان عليهم السلامدر حجاز، عراق و طوس، مجددا به اين جزيره باز مي گردند. آن حضرت عليه السلامغالبا در اين جزيره اقامت دارد.(2)

گفتني است حكايتي نيز درباره محل اقامت امام مهدي عليه السلام از سوي شخصي به نام انباري نقل شده است، ولي به دليل آنكه وي، آن را از شخصي مجهول نقل كرده است، به همان حكايت پيشين بسنده مي كنيم.(3)

ب) ديدگاه مخالفان

جمعي از عالمان شيعه حكايت ياد شده را كه بر وجود جزيره خضرا به عنوان محل اقامت غالب حضرت امام زمان عليه السلام دلالت مي كند، داراي اشكال مي دانند و از آنجا كه دليل ديگري در دست نيست، وجود چنان جزيره اي را نمي پذيرند.

پيش از نقل اشكال هاي وارد بر اين حكايت، لازم است اشاره اي به سند آن داشته باشيم. علاّمه مجلسي در كتاب خود مي نويسد:

رساله اي مشهور به «داستان جزيره خضرا واقع در درياي سفيد» يافتم. چون اين رساله دربردارنده ياد كساني است كه آن حضرت را ديده اند و همچنين در آن مطالب شگفت انگيزي وجود دارد، دوست دارم آن را در اينجا بياورم. از

ص: 129


1- ر.ك: همان، صص 53 و 54.
2- همان.
3- همان، ص54.

آن جا كه اين رساله را در اصول (كتاب هاي روايي) معتبر نيافتم، براي آن بابي مستقل گشودم و آن را آن گونه كه يافتم، نقل مي كنم.(1)

وي آن گاه به نقل حكايت مي پردازد. در آغاز حكايت پس از خطبه آغازين چنين آمده است:

در خزانه امير مؤمنان و سرور اوصيا و حجت پروردگار جهانيان و امام پرهيزكاران، علي بن ابي طالب - درود خدا بر او باد - متني به خط شيخ فاضل و دانشمند عامل، فضل بن يحيي بن علي طيبي كوفي - قدس اللّه روحه - يافتم كه در آن چنين آمده بود: «... اين بنده نيازمند به بخشش خداوند سبحان متعال، فضل بن يحيي بن علي طيبي امامي كوفي كه خداي او را ببخشايد، چنين مي گويم: ...».

فضل بن يحيي در ادامه رساله به واسطه شيخ شمس الدّين بن نجيح حلّي و شيخ جلال الدين عبداللّه بن حرام حلي، حكايت جزيره خضرا را از زين الدّين علي بن فاضل مازندراني نقل مي كند.(2)

علامه سيد جعفر مرتضي عاملي، به بررسي سند اين حكايت پرداخته و اشكال ها و پرسش هاي متعددي را متوجه آن دانسته است كه در اينجا به مهم ترين آنها اشاره مي كنيم:

1. نخستين پرسش ما درباره فردي است كه در ابتداي روايت مي گويد: «در خزانه اميرمؤمنان... علي بن ابي طالب - درود خدا بر او باد - متني به خط شيخِ فاضل و دانشمند عامل، فضل بن يحيي طيبي يافتم».

اين شخص از نظر ما ناشناخته و اسم و نسب و خصوصيات ديگر او كاملاً مجهول است. با يك نظر اجمالي به ابتداي روايت مي فهميم كه او به طور قطع

ص: 130


1- بحار الأنوار، ج 52، ص 159.
2- همان.

مجلسي رحمه اللهنيست؛ چرا كه ايشان با صراحت فرمودند: «اين داستان را از يك رساله ديگر نقل مي كنم».

همان گونه كه سيّد هاشم بحراني رحمه الله (از معاصران مجلسي) در نقل داستان مي گويد: «بعضي از بزرگان فرموده اند كه اين حديث را به خط شيخ فاضل... يافته ايم»،(1) اين جمله هم مانند عبارت مجلسي دلالت ندارد كه بحراني مستقيما از راوي شنيده باشد. بر فرض اينكه بپذيريم بحراني مستقيما از راوي شنيده است اين پرسش مطرح مي شود كه چگونه بحراني او را ديده و داستان را بدون واسطه از او شنيده، ولي مجلسي او را نديده است با اينكه بحراني و مجلسي هر دو در يك زمان مي زيسته اند. ديگر اينكه به چه علت مجلسي به نقل از يك رساله متداول بسنده كرده و راجع به نويسنده و صاحب آن، تحقيق نكرده است تا حقيقت داستان را از او شفاها سؤال كند.

2. پرسش دوم اينكه چگونه اين شخصِ «مجهول»، خط طيبي را شناخت و اطمينان يافت كه آنچه را در آن رساله يافته، خط طيبي است. آيا خط طيبي آن چنان مشهور و معروف بوده كه حتي اين فرد مجهول الحال هم آن را شناخته است؟

شايد واقع مطلب بر اين شخص مشتبه شده باشد. به اين جهت كه مثلاً وقتي كه ديده طيّبي اين داستان را روايت مي كند، فكر كرده لابد كاتب آن هم اوست؛ در صورتي كه بين اين دو امر، ملازمه اي نيست.

3. با توجه به اين نكته، ما مشاهده مي كنيم كه «علي بن فاضل» (كسي كه در روايت به عنوان «مازندراني» توصيف مي شود و بعد خودش را در متن همين

ص: 131


1- سيد هاشم بحرانى، تبصرة الولى، قم، مؤسسة المعارف الاسلامى، 1411 ه . ق، ص 243.

روايت، «عراقي» معرفي مي كند) تلاش زيادي براي اثبات برخي از فضايل به نفع خودش دارد و اين نكته از متن گفتارش با سيّد شمس الدّين، آنجا كه از ملاقات با امام سخن مي گويد، به روشني معلوم مي شود:

اي سرورم، من يكي از بندگان مخلص آن حضرت هستم؛ با اين همه امام را نديده ام. بعد سيّد شمس الدّين به من فرمود: چرا، تو او را دو مرتبه ديده اي... .(1)

و آن دو مرتبه را برايش توضيح مي دهد.

علاوه بر اين، همه روايت درصدد اثبات يك فضيلت بي نظير براي اوست و آن، اينكه او خدمت كسي رسيده كه ديگران نرسيده اند و همچنين درصدد اثبات عنايت و توجه امام به اوست.

پس وقتي ما اين نكات را مورد توجه قرار مي دهيم و بر آن، اين حقيقت را بيفزاييم كه هيچ يك از معاصران علي بن فاضل، او را توثيق نكرده و مورد اعتماد ندانسته اند و فقط كساني او را قابل اعتماد دانسته اند كه صدها سال پس از او زيسته اند و جالب اينكه، دليل و مستند آنها در اعتماد به او، ظاهرا خود روايت جزيره خضرا است، نتيجه مي گيريم: اطمينان به صحت آنچه او براي ما نقل مي كند، امكان ندارد؛ چون احتمال مي دهيم اصل قضيه و ريشه داستان، از بافته هاي ذهن اوست كه براي رسيدن به شهرت يا براي نايل شدن به اهداف ديگري، آن را ساخته است، همچنان كه در طول تاريخ، نمونه هاي آن را مشاهده كرده ايم.

4. از جمله نكاتي كه شك و بدگماني ما را در خصوص اين راوي و داستانش افزايش مي دهد اين است كه معاصران او مانند علامه حلي رحمه الله و ابن داود كه در سال 707 ه . ق از تأليف كتاب رجالي خود فراغت يافته بود و

ص: 132


1- بحار الأنوار، ج 52، ص 172.

همچنين علماي ديگر، به طور كلي او را ناديده گرفته و هيچ كدام از آنها حتي يك كلمه درباره او سخن نگفته اند. با اينكه داستان گران بها و بي نظير او، بايد آنها را تشويق و تحريك مي كرد كه به داستان و راوي آن اشاره كنند؛ راوي و داستانش را بستايند و چنين داستاني را به عنوان يكي از دلايل امام و امامت قرار دهند و آن را شايسته نقل در كتاب هاي خود بدانند. وقتي مي بينيم دانشمندان اسلامي، مطالب و داستان هاي كم اهميت تري را در نوشته هايشان آورده اند، ولي اين داستان را ناديده انگاشته اند، پي مي بريم كه شايد آن را دروغ و باطل به حساب آورده اند يا آن را نشنيده اند يا اساسا چنين داستاني در زمان آنها ساخته نشده بود!

همه اين احتمالات وجود دارد و همه آنها، ما را به شك در اين داستان و راوي آن فرا مي خواند. شايد كسي بگويد كه شخصيت هاي برجسته ديگري هم وجود دارند كه نويسندگان معاصر آنها، نامشان را در كتاب هاي رجالي خود نياورده اند و شايد نسبت به اين راوي نيز همين مسئله اتفاق افتاده باشد، ولي ما با دقت متوجه مي شويم كه اين پاسخ در حقيقت تلاش بيهوده اي است؛ زيرا اين چنين شخصيت هايي اگر چه در بعضي از كتاب هاي رجالي مطرح نشده اند، ولي در كتاب هاي ديگري كه در همان زمان تأليف گرديده، به قلم آمده و مطرح شده اند. يا اينكه حداقل، مورد اعتماد بودن آنها با قراين و شواهدي غير از آنچه خود آنها راجع به خودشان گفته اند، ثابت شده است و برخلاف علي بن فاضل، يك داستان منحصر به فرد نداشته اند كه كتاب هاي معتبر تاريخ، مانند آن را ثبت و ضبط نكرده باشند.

ص: 133

آري، همين كه معاصران علي بن فاضل، داستان او را ناديده انگاشته اند و هيچ گونه خبري از آن نداده اند باعث برانگيخته شدن شك و بدگماني جدّي ما نسبت به او مي شود.

5. از جمله نكات جالب توجه اينكه در خود روايت به صراحت آمده است: علي بن فاضل، داستان را از شروع تا پايان، در حضور طيبي و گروهي از علماي حلّه و اطراف آنكه براي زيارت شيخ آمده بودند، توضيح مي دهد. حال اينكه ما هيچ فردي از اين عدّه را پيدا نكرديم كه داستان را بي واسطه يا دست كم با واسطه نقل كند. در صورتي كه از آنها انتظار مي رود تا آن را در شهرها و در بين مردم منتشر ساخته باشند و اين داستان جالب را نُقل مجالس و محافل كنند؛ زيرا در اين حكايت، جايگاه وجود امام زمان عليه السلام و فرزندانش در يك موضع استثنايي و پيچيده تعيين شده است.

همچنين ما انتظار داشتيم مردم گروه گروه به زيارت قهرمان اين كشف عجيب نايل شوند و به او تبرك جويند و تلاش كنند داستان را مستقيما از خودش بشنوند و در كتاب هاي ديگر ثبت كنند و دانشمندان هم با آوردن نام او و داستانش در كتاب هاي رجالي و غيررجالي خود، تبرك بجويند، ولي هيچ يك از اين حوادث رخ نداد و تنها فردي كه آن را نقل كرده، «طيبي كوفي» است. البته اين نقل هم توسط فرد ناشناس، در بين اوراقي در ميان گنجينه اي از كتاب ها كشف شده است و عجيب اينكه نويسنده ناشناس داستان هم، به خاطر خط معروف و مشهورش، توسط اين مرد ناشناس، شناخته و كشف شده است.(1)

ص: 134


1- دراسة في علامات الظهور و الجزيرة الخضراء، صص 195 - 198، ترجمه به نقل از: ابوالفضل طريقه دار، جزيره خضرا، افسانه يا واقعيت؟!، چاپ هفتم: قم، بوستان كتاب، 1382، صص 115 - 119.

گفتني است، پرسش ها و اشكال هاي يادشده از سوي كساني ديگر نيز مطرح شده است.(1)

چنان كه ملاحظه شد، مهم ترين پرسش و اشكالي كه علامه سيدجعفر مرتضي عاملي درباره سند حكايت جزيره خضرا مطرح مي كند، مربوط به شخصي است كه رساله مشهور به «داستان جزيره خضرا» را در خزانه اميرمؤمنان علي عليه السلام يافته است. ايشان تصريح مي كند كه «اين شخص از نظر ما ناشناخته و اسم و نسب و خصوصيات ديگر او كاملاً مجهول است.» در پاسخ اين پرسش و اشكال بايد گفت كه شيخ شهيد قاضي نورالله شوشتري (شهيد 1019 ه . ق) در كتاب مجالس المؤمنين تصريح كرده است كه يابنده اين رساله شهيد اول بوده است و اين جمله آغاز حكايت كه «متني به خط شيخ فاضل و دانشمند عامل، فضل بن يحيي بن علي طيبي كوفي يافتم» از آن شهيد بزرگوار است.(2)

حضرت آيت الله صافي گلپايگاني پس از بيان مطلب ياد شده، در پاسخ كساني كه به سند حكايت جزيره خضرا اشكال مي كنند، مي نويسد:

بعد از آنكه دانستيم يابنده رساله در خزانه [اميرمؤمنان] و كسي كه از آن نسخه برداري كرده، شهيد اول بوده است كه خود نزديك به زمان فضل بن يحيي و آشنا به خط او بوده و او را به فضل و علم و عمل توصيف كرده است. و بعد از آنكه [دانستيم] فضل بن يحيي،شيخ زين الدين علي بن فاضل را به پرهيزكاري و

ص: 135


1- ر.ك: محمدتقى شوشترى، الأخبار الدخيله، تصحيح: على اكبر غفارى، تهران، مكتبة الصدوق، 1401 ه . ق، ج 1، ص 146.
2- سيد نورالله شوشترى، مجالس المؤمنين، چاپ اول: تهران، كتاب فروشى اسلاميه، 1365، ج 1، صص 78 و 79.

صلاح توصيف كرده است و اين خبر را به واسطه دو عالم فاضل شنيده است، قول به جعلي بودن اين خبر و استناد آن به دشمنان و... سخني بدون علم است.(1)

با توجه به مطالب ياد شده، اظهارنظر صريح و قطعي در مورد درستي يا نادرستي حكايت جزيره خضرا مشكل به نظر مي رسد و بهتر است به جاي مخالفت يا موافقت بي چون و چرا با اين حكايت، علم آن را به خدا بسپاريم و چنان كه پيش از اين يادآور شده ايم، بيشتر به دنبال شناخت وظايف قطعي خود در برابر امام زمان عليه السلامو عمل به آنها باشيم؛ زيرا دانستن يا ندانستن محل اقامت امام عصر عليه السلامو وجود داشتن يا وجود نداشتن محلي به نام جزيره خضرا، هيچ تأثيري در معرفت ما نسبت به امام زمان و نزديكي با آن حضرت ندارد.(2)

4. وفات يا شهادت امام عصر عليه السلام

اشاره

در برخورد با بسياري از اقشار مردم، يكي از نخستين پرسش هايي كه مطرح مي شود اين است كه آيا سرانجام، امام مهدي عليه السلام هم، چون پدران بزرگوار خويش به شهادت مي رسد يا اينكه به مرگ طبيعي از دنيا مي رود؟

در پاسخ اين پرسش بايد گفت هر يك از اين دو احتمال، مؤيداتي در روايات دارد كه در اينجا به بررسي آنها مي پردازيم:

ص: 136


1- لطف الله صافى گلپايگانى، منتخب الأثر في الإمام الثاني عشر عليه السلام، چاپ اول: قم، مكتب المؤلف، 1422 ه . ق، ج 3، ص 426.
2- براى مطالعه بيشتر در موضوع جزيره خضرا، ر.ك: بحار الأنوار، ج 52، صص 159 - 174؛نجم الثاقب، صص 391 - 410؛ منتخب الأثر في الإمام الثاني عشر عليه السلام، ج 3، صص422 - 431؛ جزيره خضرا و تحقيقى پيرامون مثلث برمودا؛ جزيره خضرا، افسانه يا واقعيت؟!؛ غلام رضا نظرى، جزيره خضرا تحريفى در تاريخ شيعه، چاپ اول: قم، طليعه نور، 1378.
الف) دسته اول روايات

از دسته اي روايات استفاده مي شود كه آن حضرت به مرگ طبيعي از دنيا مي رود. روايات زير از آن جمله اند:

1. ام سلمه از پيامبر خدا چنين نقل مي كند:

المَهدِيُّ مِنْ عِتْرَتِي مِنْ وُلْدِ فاطِمَةٍ... وَ يَعْمَلُ فِي الناسِ بِسُنَّةِ نَبِيِّهِمْ فَيَلْبِثُ سَبْعَ سِنيِنَ ثُمَّ يَتَوَفّي وَ يُصَلِّي عَلَيهِ المُسْلِمُونَ.(1)

مهدي از خاندان من و از فرزندان فاطمه است... و او در ميان مردم به سنت پيامبرشان عمل مي كند. پس هفت سال درنگ مي كند و آن گاه از دنيا مي رود و مسلمانان بر او نماز مي گزارند.

2. در روايتي كه در تفسير آيه شريفه: «ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيهِمْ؛ پس [از چندي] دوباره شما را بر آنان چيره مي كنيم.»(2) از امام صادق عليه السلام نقل شده، در اين زمينه چنين آمده است:

خُروجُ الحُسَيْنِ فِي سَبْعِينَ مِنْ أصحابِهِ عَلَيهِمُ [الْ] بِيضُ المُذَهَّبَةُ لِكُلِّ بِيضَةٍ وَجْهانِ المُؤَدُّونَ إلَي النّاسِ أَنَّ هذَا الحُسَينَ عليه السلام قَدْ خَرَجَ [حَتّي] لا يَشُكُّ المُؤْمِنُونَ [فِيهِ] وَ أَنَّهُ لَيْسَ بِدَجّالٍ وَ لا شَيطانٍ وَ الحُجَّةُ القائِمُ عليه السلام بَيْنَ أَظْهُرِهِمْ فَإِذا اسْتَقَرَّتِ المَعْرِفَةُ فِي قُلُوبِ المُؤْمِنينَ أَنَّهُ الحُسَيْنُ عليه السلام جاءَ الحُجَّةَ المَوْتُ فَيَكُونُ الَّذِي يُغَسِّلُهُ وَ يُكَفِّنُهُ وَ يُحَنِّطُهُ وَ يُلَحِّدُهُ فِي حُفْرَتِهِ الحُسَيْنُ [بنُ عَلِيٍّ عليهماالسلام ]وَ لا يَلِي الوَصِيَّ إلاَّ الوَصِيُّ.(3)

ص: 137


1- بحار الأنوار، ج 51، ص 104، ح 39.
2- سوره اسراء 17، آيه 6 .
3- سيدهاشم حسينى بحرانى، سيماى حضرت مهدىعج در قرآن، ترجمه: سيد مهدى حائرى قزوينى، چاپ سوم: تهران، آفاق، 1376، صص 214 و 215. همچنين ر.ك: بحار الأنوار، ج 53، ص94، ح 103.

[منظور] خروج [امام] حسين عليه السلام با هفتاد تن از يارانش [در زمان رجعت است،] در حالي كه كلاه خودهاي زريني كه دو رو دارد، بر سر دارند و اعلام كنندگاني به مردم برسانند: اين حسين است كه خارج شده است تا آنجا كه مؤمنان هيچ شك و ترديد درباره او نكنند و بدانند كه او دجال و شيطان نيست و اوست حجت قائم [به حق] در ميان آنها و چون معرفت به اينكه آن حضرت، همان حسين عليه السلاماست، در دل هاي شيعيان استقرار يافت، حضرت حجت را مرگ فرا مي رسد و كسي كه آن جناب را غسل مي دهد و كفن و حنوط مي كند و به خاك مي سپارد، همان حسين [بن علي] عليهماالسلامخواهد بود و جز وصي و امام، هيچ كس متصدي [كار كفن و دفن] وصي نشود.

3. در روايت ديگري نيز امام صادق عليه السلامدر پاسخ به اين پرسش كه اولين كسي كه به دنيا رجعت خواهد كرد، چه كسي است، مي فرمايد:

الحُسَينُ يَخْرُجُ عَلي أَثَرِ القائِمِ عليه السلام ... وَ يُقبِلُ الحُسَينُ فِي أَصحابِهِ اَلَّذِينَ قُتِلُوا مَعَهُ وَ مَعَهُ سَبْعُونَ نَبِيّا، كَما بُعِثُوا مَعَ مُوسَي بنَ عِمْرانَ، فَيَدْفَعُ إِلَيْهِ القائِمُ الخاتَمَ، فَيَكُونُ الحُسَيْنُ عليه السلامهُوَ الَّذِي يَلِي غُسْلَهُ وَ كَفَنَهُ وَ حُنُوطَهُ وَ يُوارِيِه فِي حُفْرَتِهِ.(1)

[امام]حسين عليه السلام در پي قائم عليه السلام خروج مي كند... حسين عليه السلام به همراه آن گروه از يارانش كه با او به شهادت رسيدند، به پيش مي آيد، در حالي كه هفتاد پيامبر، او را همراهي مي كنند، آن گونه كه به همراهي موسي بن عمران فرستاده شدند. قائم عليه السلام، انگشتر خود را به او واگذار مي كند. پس حسين عليه السلام، نخستين كسي است كه عهده دار غسل و كفن و حنوط آن حضرت مي شود و ايشان را در قبر خود قرار مي دهد.

ص: 138


1- بحار الأنوار، ج 53، ص 103، ح 130.
ب) دسته دوم روايات

از دسته ديگري از روايات كه به طور عام دلالت بر به شهادت رسيدن همه ائمه معصومين عليهم السلام مي كنند، شايد بتوان استفاده كرد كه امام مهدي عليه السلام نيز چون پدران بزرگوار خويش به شهادت مي رسد. از اين دسته روايات نيز به نمونه هايي اشاره مي كنيم:

1. از امام حسن مجتبي عليه السلام در اين زمينه چنين روايت شده است:

وَ اللّهِ لَقَدْ عَهِدَ إِلَينا رَسُولُ اللّهِ عليه السلام أَنَّ هذَا الأَمرَ يَمْلِكُهُ إثنا عَشَرَ إماما مِنْ وُلْدِ عَلِيٍّ وَ فاطِمَة، ما مِنّا إِلاّ مَسْمُومٌ أَوْ مَقْتُولٌ.(1)

به خدا سوگند، پيامبر خدا با ما پيمان بسته است كه اين امر [امامت] را دوازده تن امام از فرزندان علي و فاطمه به دست خواهند گرفت و هيچ كدام از ما نيست، مگر اينكه مسموم يا كشته مي شود.

2. امام صادق عليه السلام نيز در اين باره مي فرمايد: «وَ اللّهِ ما مِنّا إِلاّ مُقْتُولٌ شَهِيدٌ؛ به خدا سوگند، هيچ يك از ما نيست، مگر اينكه كشته مي شود و به شهادت مي رسد».(2)

3. از امام رضا عليه السلام نيز مشابه همين تعبير روايت شده است.(3)

گفتني است اين دسته روايات معمولاً براي پاسخ گويي به شبهه هايي كه در مورد شيوه از دنيا رفتن برخي امامان مطرح مي شود، مورد استفاده قرار مي گيرد. علامه مجلسي نيز در كتاب خود، بابي را با عنوان «باب شدة محنهم و أنّهم أعظم الناس مصيبة و أنّهم عليهم السلاملايموتون إلاّ بالشهادة؛ باب شدت سختي هاي امامان معصوم و اينكه مصيبت هاي آنها از همه مردم بزرگ تر بود و اينكه آنها نمي ميرند، مگر با شهادت»(4) به بررسي اين روايات اختصاص داده است.

ص: 139


1- همان، ج 27، ص 217، ح 19.
2- همان، ص 209، ح 7.
3- همان، ص 214، ح 16.
4- همان، صص 207 - 217.

4. نويسنده كتاب إلزام الناصب به نقل «برخي از علما»، عبارتي را نقل كرده است كه دلالت بر شهادت امام مهدي عليه السلام مي كند. او مي نويسد:

فَإِذا تَمَّتِ السَّبعُونَ السَّنَةِ اَتَي الحُجَّةَ الْمَوْتُ فَتَقْتُلُهُ امْرَأَةٌ مِنْ بَنِيتَمِيمٍ إِسْمُها سَعِيدَةٌ وَ لَها لِحيَةٌ كَلِحيَةِ الرَّجُلِ بِجاونٍ صَخْر مِنْ فَوْقِ سَطْحٍ وَ هُوَ مُتَجاوِزٌ فِي الطَّرِيقِ فَإِذا ماتَ تَولِّي تَجْهِيزَهُ الْحُسَيْنُ عليه السلام.(1)

هنگامي كه هفتاد سال [حكومت حضرت] حجت به پايان رسيد، مرگ به سراغ او مي آيد. زني از بني تميم به نام سعيده كه به سان مردان، مو بر چهره دارد، از بالاي پشت بام هاوني سنگي به سوي آن حضرت كه در حال گذشتن از آن مسير است، پرتاب مي كند و او را مي كشد. پس از درگذشت آن حضرت، امام حسين عليه السلام عهده دار خاك سپاري او مي شود.

گفتني است عبارت ياد شده از سوي برخي صاحب نظران مورد نقد و بررسي قرار گرفته است كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

شهيد سيد محمد صدر در اين زمينه مي نويسد:

اين متن اساسا قابليت اثبات موضوع [شهادت حضرت] را ندارد؛ زيرا روايت نقل شده، از يكي از معصومين نيست، بلكه از بعضي از علما كه ما نمي دانيم كيست، نقل شده است. حتي اگر اين متن - چنان كه از ظاهر آن برمي آيد - اشاره به مضامين برخي روايات داشته باشد، تبديل به روايت مرسلي مي شود كه نه سند آن مشخص است و نه امامي كه از او روايت شده است. افزون بر اينكه سند روايات ياد شده معمولاً ضعيف و مضامين آنها دور از ذهن است، به گونه اي كه نمي توان با آنها چيزي را ثابت كرد.(2)

ص: 140


1- على يزدى حائرى، إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب، چاپ دوم: قم، مكتبة الرضى، 1404 ه . ق، ج 2، ص 167.
2- سيد محمد صدر، تاريخ ما بعد از ظهور، چاپ اول: بيروت، دارالتعارف، 1392ه- . ق، ص 881 .

نام برده نقدهاي ديگري نيز به متن و محتواي اين عبارت وارد كرده است كه به همين مقدار بسنده مي كنيم.(1)

سيد محمدكاظم قزويني نيز پس از نقل عبارت إلزام الناصب مي نويسد:

كاش اين عالم بزرگوار رواياتي را كه اين مطلب از آنها برداشت شده است، مي آورد تا چگونگي شهادت آن پيشواي جهاني بر ما روشن مي گشت و كاش نگارنده اين كتاب، نام اين دانشمندي را كه فشرده سخن او را آورده است، ذكر مي كرد... . به هر حال، به نظر ما اين مطلب سربسته و نارسا و بدون دليل است. ازاين رو، پذيرفتن شهادت آن حضرت بدين صورت مشكل است. شهادت او به وسيله سم نيز در روايت تصريح نشده است. بنابراين، چگونگي رحلت آن گرامي را تنها خدا مي داند و بس.(2)

در هر حال، با توجه به اين دو دسته روايات، اظهار نظر صريح و قطعي در مورد چگونگي وفات امام مهدي عليه السلاممشكل به نظر مي رسد به ويژه با توجه به اين مطلب كه درباره شيوه شهادت آن حضرت فقط يك روايت در بعضي منابع شيعي نقل شده است كه آن هم چندان اعتباري ندارد.

ص: 141


1- ر.ك: همان، ص 883.
2- سيد محمدكاظم قزوينى، امام مهدى عليه السلام از ولادت تا ظهور ترجمه: الإمام المهدى عليه السلام من المهد إلى الظهور، ترجمه و تحقيق: على كريمى و محمد حسينى، چاپ پنجم: قم، الهادى، 1383، ص 785.

ص: 142

بخش دوم: معرفت امام زمان عليه السلام

اشاره

ص: 143

ص: 144

فصل اول: ضرورت و مفهوم معرفت امام

اشاره

1. معرفت امام در آموزه هاي اسلامي

«معرفت امام» جايگاه و اهميت ويژه اي در آموزه هاي اسلامي دارد و در سخنان پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام تأكيد فراواني بر آن شده است. براي روشن تر شدن اين موضوع به برخي از رواياتي كه در اين زمينه وارد شده است، اشاره مي كنيم:

1. در روايتي كه به صورت متواتر(1)

و از طريق شيعه و اهل سنت از پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله نقل شده، نشناختن امام زمان و معرفت نداشتن نسبت به او با مردن در عصر جاهليت (عصر كفر و شرك) برابر دانسته شده است. در اين روايت مي خوانيم:

ص: 145


1- «تواتر» [در لغت] يعنى يكى پس از ديگرى و همراه با فاصله... و در اصطلاح، حديث «متواتر»، خبر جماعتى است كه سلسله روايت آن تا به معصوم در هر طبقه به حدى باشد كه امكان توافق آنها بر كذب به طور عادى محال باشد و موجب علم گردد.» سيدرضا مؤدب، علم الحديث: پژوهشى در مصطلح الحديث يا علم الدراية، چاپ اول: قم، احسن الحديث، 1378، ص 23، ر.ك: كاظم مدير شانه چى، علم الحديث و دراية الحديث، چاپ پانزدهم: قم، دفتر انتشارات اسلامى، بى تا، ج 2، ص 33. خبر متواتر به لفظى، معنوى و اجمالى تقسيم شده است. «متواتر لفظى، خبرى است كه همه ناقلين، مضمون آن را يكسان و با الفاظ واحد ذكر نمايند و با هم تطابق لفظى دارند... متواتر معنوى، خبرى است كه همه ناقلين مضمون واحدى را با عبارات مختلف نقل مى نمايند» علم الحديث: پژوهشى در مصطلح الحديث يا علم الدراية، ص 27. «متواتر اجمالى و آن علم اجمالى به صحت يكى از چند حديثى است كه در يك موضوع وارد شده» علم الحديث و دراية الحديث، ص 37.

مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِيْتَةً جاهِلِيَّةً.(1)

هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلي از دنيا رفته است.

2. امام باقر عليه السلام در اين زمينه مي فرمايد:

مَنْ ماتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةً جاهِلِيَّةً وَ مَنْ ماتَ وَ هُوَ عارِفٌ لاِءِمامِهِ لَمْ يَضُرُّهُ تَقَدَّمَ هَذا الأَمْرِ أَوْ تَأَخَّرَ وَ مَنْ ماتَ وَ هُوَ عارِفٌ لاِءِمامِهِ كانَ كَمَنْ هُوَ مَعَ الْقائِمِ فِي فُسْطاطِهِ.(2)

هر كس در حالي كه امامي نداشته باشد، بميرد، مردنش، مردن جاهليت است و هر آن كه در حال شناختن امامش بميرد، پيش افتادن يا تأخير اين امر [دولت آل محمد عليهم السلام]، او را زيان نرساند و هر كس بميرد در حالي كه امامش را شناخته، همچون كسي است كه در خيمه قائم[ عليه السلام]با آن حضرت باشد.

3. حارث بن مغيره از امام صادق عليه السلام چنين نقل مي كند:

قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِاللّهِ عليه السلام: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله: «مَنْ ماتَ لايَعْرِفُ إِمامَهُ ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً»؟ قالَ: نَعَمْ، قُلْتُ: جاهِلِيَّةَ جَهْلاءَ أَوْ جاهِلِيَّةً لايَعْرِفُ إِمامَهُ؟ قالَ: جاهِلِيَّةَ كُفْرٍ وَ نِفاقٍ وَ ضَلالٍ.(3)

به ابوعبدالله [امام صادق] عليه السلام عرض كردم: آيا رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «كسي كه بميرد و امامش را نشناسد به مرگ جاهلي از دنيا رفته است»؟ فرمود: آري. گفتم:

ص: 146


1- ر.ك: الكافى، ج 1، ص 376، ح 2، ص 377، ح 3 و ج 2، ص 21، ح 9؛ كتاب الغيبة نعمانى، ص130، ح 6؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 409، ح 9؛ بحار الأنوار، ج 8 ، ص 368، ج 32، صص 321 و 331، ج 51، ص 160 و ج 68، ص 339؛ سليمان بن ابراهيم القندوزى، ينابيع المودّة، چاپ اول: تهران، اسوه، 1416 ه . ق، ج 3، ص 372؛ براى مطالعه بيشتر در زمينه جايگاه اين روايت در متون روايى شيعه و اهل سنت، ر.ك: مهدى فقيه ايمانى، شناخت امام يا راه رهايى از مرگ جاهلى، چاپ اول: قم، مؤلف، 1412 ه . ق؛ على اكبر مهدى پور، او خواهد آمد، چاپ دوازدهم: قم، رسالت، 1384، صص 93 - 115.
2- الكافى، ج 1، ص 371، ح 5.
3- همان، ص 377، ح 3.

جاهليت كامل يا جاهليتي كه امامش را نشناسند؟ فرمود: جاهليت كفر و نفاق و گمراهي.

2. ضرورت معرفت امام

حال اين پرسش مطرح مي شود كه چرا در آموزه هاي اسلامي اين همه بر لزوم معرفت امام تأكيد شده است؟ براي يافتن پاسخ اين پرسش، لازم است كه نگاهي اجمالي به جايگاه امام و امامت در مكتب اسلام داشته باشيم:

1. در روايتي كه از امام رضا عليه السلام نقل شده، در اين زمينه چنين آمده است:

إِنَّ الإِمامَةَ زِمامُ الدِّينِ وَ نِظامُ الْمُسْلِمِينَ وَ صَلاحُ الدُّنْيا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنيِنَ إِنَّ الإِمامَةَ أُسُّ الإِسْلامِ النامِي وَ فَرْعُهُ السّامِي بِالإِمامِ تَمامُ الصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ الصِّيامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهادِ وَ تُوْفِيرُ الفَيءِ وَ الصَّدَقاتِ وَ إِمْضاءَ الْحُدُودِ وَ الْأَحْكامِ وَ مَنْعُ الثَّغُورِ وَ الأَطْرافِ. الإِمامُ يُحِلُّ حَلالَ اللّهِ وَ يُحَرِّمُ حَرامَ اللّهِ وَ يُقِيمُ حُدُودَ اللّهِ وَ يَذُبُّ عَنْ دِينِ للّهِ وَ يَدْعُو إِلي سَبِيلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الحَسَنَةِ وَ الْحُجَّةِ الْبالِغَةِ.(1)

امامت، زمام دين و مايه نظام مسلمانان و صلاح دنيا و عزت مؤمنان است. امامت، اساس رشد يابنده اسلام و شاخه بلند آن است. تماميت نماز و روزه و حج و جهاد و گردآوري ماليات و صدقات و اجراي حدود و احكام و حراست از مرزهاي اسلام همه به دست

امام است. امام، حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام مي كند و حدود خدا را برپا مي دارد و از دين خدا دفاع مي كند. او با حكمت و اندرز و حجت رسا [مردم] را به راه پروردگارش فرامي خواند.

با توجه به اين روايت به خوبي روشن مي شود كه بقاي همه اصول و فروع اسلام به وجود امام بسته است و آموزه هاي اسلامي جز با وجود امام تحقق عين

ص: 147


1- همان، ص 200، ح 1؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 676.

و عملي نمي يابد. از اين رو كسي كه امام زمانش را نشناسد، هيچ بهره اي هم ازاعمال خود نخواهد برد.

2. در روايتي كه از امام باقر عليه السلام نقل شده، اين موضوع با صراحت بيشتري بيان شده است. آن حضرت مي فرمايد:

ذُرْوَةُ الأَمْرِ وَ سَنامُهُ وَ مِفْتاحُهُ وَ بابُ الأَشْياءِ وَ رِضَا الرَّحْمنِ الطّاعَةُ لِلاْءِمامِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ. إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَد أَطاعَ اللّهَ وَ مَنْ تَوَلّي فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظا»(1)

أَما لَوْ أَنَّ رُجلاً قامَ لَيْلَهُ وَ صامَ نَهارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مالِهِ وَ حَجَّ جَمِيعِ دَهْرِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلايَةَ وَلِيِّ اللّهِ فَيُوالِيَهُ وَ يَكُونُ جَمِيعُ أَعْمالِهِ بِدَلالَتِهِ إِلَيْهِ ما كانَ لَهُ عَلَي اللّهِ جَلَّ وَ عَزَّ حَقٌّ فِي ثَوابِهِ وَ لاكانَ مِنْ أَهْلِ الإِيمانِ.(2)

بالاترين مرتبه امر [دين] و كليدش و در همه چيز و مايه خرسندي خداي رحمان، پيروي از امام بعد از شناخت اوست. همانا خداي عزّ و جلّ مي فرمايد: «هر كس از پيامبر فرمان بَرَد، در حقيقت خدا را فرمان برده و هر كس روي گردان شود، ما تو را بر ايشان نگهبان نفرستاده ايم» همانا اگر مردي شب ها را به عبادت به پاخيزد و روزها را روزه دارد و تمام اموالش را صدقه دهد و در تمام دوران عمرش به حج رود و امر ولايت وليّ خدا را نشناسد تا از او پيروي كند و تمام اعمالش با راهنمايي او باشد، براي او از ثواب خداي جلّ و عزّ حقي نيست و او از اهل ايمان نباشد.

اين روايت ضرورت و فلسفه تأكيدهاي فراوان اسلام بر شناخت امام را به خوبي آشكار مي كند و روشن مي سازد كه معرفت امام از آن رو اهميت دارد

ص: 148


1- سوره نساء 4، آيه 80.
2- الكافى، ج 2، ص 19، ح 5.

كه مقدمه پيروي و اطاعت از اوست. به همين دليل است كه مي بينيم در بسياري از روايت هاي «من مات» به جاي تعبير «و لم يعرف امام زمانه»، عبارت هايي چون «و ليس عليه إمام»(1)

يا «و ليس له إمام»(2) يا «و ليس له إمام يأتمّ به»(3)، «و ليس له إمام

يسمع له و يطيع»(4)

«و ليس عليه طاعة»(5)، «و ليس في عنقه بيعة»(6) آمده است كه همه آنها بر مقدمه بودن معرفت براي پيروي و اطاعت از امام - به عنوان شرط نجات و رستگاري - دلالت مي كند.

3. توجه به روايت ذيل كه از امام حسين عليه السلام نقل شده است اين موضوع را روشن تر مي سازد. آن حضرت در اين روايت با اشاره به فلسفه آفرينش انسان مي فرمايد:

أَيُّهَا الناسُ! إِنَّ اللّه َ، جَلَّ ذِكرُهُ، ما خَلقَ العِبادَ إِلاّ لِيَعرِفوهُ فإِذا عَرَفوهُ عَبَدُوهُ فَإِذا عَبَدُوهُ استَغنَوا بِعِبادَتِهِ عَن عِبادَةِ ماسَواهُ.

هان اي مردم! همانا خداوند - بزرگ باد ياد او - بندگان را نيافريد مگر براي اينكه او را بشناسند. پس هرگاه او را بشناسند، او را بپرستند و هرگاه او را بپرستند، با پرستش او، از بندگي هر آنچه جز خداست، بي نياز شوند.

ص: 149


1- ر.ك: همان، ج 1، ص 376، ح 1.
2- ر.ك: همان، ح 2.
3- ر.ك: محمد بن مسعود عياشى، تفسير العياشى، بيروت، اعلمى، 1417ه . ق، ج 2، ص 185، ح1699.
4- ر.ك: محمد بن محمد بن نعمان شيخ مفيد، الإختصاص، تصحيح و تعليق: على اكبر غفارى، چاپ چهارم: قم، جماعة المدرسين فى الحوزة العلمية فى قم المقدسة، 1414 ه- . ق، صص 268و269.
5- ر.ك: ابن حجر هيثمى، مجمع الزوائد، قاهره، 1353 ه . ق، ج 5، ص 223.
6- على بن حسام الدين المتقى البرهان الفورى، كنز العمال في سنن الأقوال و الأفعال، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1413 ه- . ق، ج 1، ص 103، ح 263.

مردي پرسيد: اي فرزند رسول خدا، پدر و مادرم فدايت، معرفت خدا چيست؟ حضرت فرمود: «مَعرِفَةُ أَهلِ كُلِّ زَمانٍ إِمامَهُمُ الَّذِي يَجِبُ عَلَيهِم طاعَتُهُ؛ اين است كه اهل هر زماني، امامي را كه بايد از او فرمان برند، بشناسند».(1)

بنابراين، مي توان گفت: فلسفه آفرينش انسان، رسيدن به مقام معرفت خداست. اين معرفت حاصل نمي شود مگر به معرفت امام و حجت عصر عليه السلام؛ زيرا امام، آينه تمام نماي حق و واسطه شناخت خداست، چنان كه امام صادق عليه السلامفرمود:

... نَحنُ العالِمُونَ (القائِمُونَ) بِأَمرِهِ وَ الدّاعُونَ إِلي سَبيلِهِ، بِنا عُرِفَ اللّه ُ وَ بِنا عُبِدَ اللّه ُ، نَحنُ الأَدِلاّءُ عَلَي اللّه ِ وَ لَولانا ما عُبِدَ اللّه ُ.(2)

ما دانايان (برپا دارندگان) به امر خدا و دعوت كنندگان به راه او هستيم. به واسطه ما خدا شناخته و پرستيده مي شود. ما راهنمايان به سوي خدا هستيم و اگر ما نبوديم، خدا پرستيده نمي شد.

4. توجه به مفاد دعاهايي كه خواندن آنها در عصر غيبت مورد تأكيد قرار گرفته است، نيز ما را به اهميت موضوع شناخت حجت خدا و نقش آن در زندگي انسان رهنمون مي سازد.

بر اساس روايتي كه زرارة بن اعين از امام صادق عليه السلام نقل مي كند، آن حضرت پس از پيش گويي غيبت قائم عليه السلامدر پاسخ اين پرسش زراره كه: «اگر آن زمان را درك كردم، چه عملي را پيشه خود سازم؟» مي فرمايد:

يا زُرارَةُ إِنْ أَدْرَكْتَ ذلِكَ الزَّمانَ فَأَدِمْ هذا الدُّعاءَ: «أَللّهُمَّ عَرِّفْني نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْني نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ، أَللّهُمَّ عَرِّفْني رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْني

ص: 150


1- گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم، فرهنگ جامع سخنان امام حسين عليه السلام (ترجمه موسوعة الكلمات الإمام الحسين عليه السلام، چاپ ششم: قم، معروف و مشرقين، 1381، صص 604 و 605 .
2- بحار الأنوار، ج26، ص260، ح38. همچنين ر.ك: همان، ص247، ح14.

رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ، أَللّهُمَّ عَرِّفْني حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْني حُجَّتَكَ، ضَلَلْتُ عَنْ ديني».(1)

اي زراره! اگر آن زمان را درك كردي پيوسته اين دعا را بخوان: «بار الها! خودت را به من بشناسان؛ كه اگر خودت را به من نشناساني، پيامبرت را نخواهم شناخت. بار الها! فرستاده ات را به من بشناسان؛ كه اگر فرستاده ات را به من نشناساني، حجت تو را نخواهم شناخت. بار الها! حجت خود را به من بشناسان؛ كه اگر حجتت را به من نشناساني، از دينم گمراه مي شوم.

اين دعا با اندك تفاوتي، در يكي از توقيعات امام عصر عليه السلام نيز آمده است.(2)

3. مفهوم معرفت امام

شيخ صدوق رحمه الله درباره ضرورت معرفت امام و آنچه كه هر مسلمان بايد در مورد امام خود بداند، مي نويسد:

بر ما واجب است كه پيامبر [اسلام] و امامان پس از او را كه درود خدا بر آنان باد، با نام ها و ويژگي هايشان بشناسيم. اين امر فريضه واجبي است كه بر ما لازم آمده است و خداوند عذر هيچ كس را در مورد آن نمي پذيرد، خواه جاهل [قاصر ]باشد و خواه [جاهل ]مقصّر.(3)

نويسنده كتاب ارزشمند مكيال المكارم، مراد و مقصود از «معرفت امام» را كه در روايت ها بر آنها تأكيد شده است، چنين توضيح مي دهد:

بدون ترديد، مقصود از شناختي كه امامان ما - درودها و سلام هاي خداوند بر ايشان باد - تحصيل آن را نسبت به امام زمانمان امر فرموده اند، اين است كه ما آن

ص: 151


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، باب 33، صص 342 و 343، ح 24.
2- ر.ك: همان، باب 45، ص 512، ح 43.
3- محمد بن على بن حسين شيخ صدوق، الهداية [فى الاصول و الفروع]، تحقيق: مؤسسةالإمام الهادى عليه السلام، چاپ دوم: قم، مؤسسة الإمام الهادى عليه السلام، 1384، صص 28 و 29.

حضرت را چنان كه هست بشناسيم، به گونه اي كه اين شناخت سبب درامان ماندن ما از شبهه هاي ملحدان و مايه نجاتمان از اعمال گمراه كننده مدعيان دروغين باشد. چنين شناختي جز به دو امر به دست نمي آيد: شناختن شخص امام به نام و نسب و دوم، شناخت ويژگي هاي او. به دست آوردن اين دو شناخت از اهم واجبات است.(1)

بايد دانست شناخت ويژگي هاي امام در عصر ما از اهميت بيشتري برخوردار است و در واقع، اين نوع شناخت مي تواند در زندگي فردي و اجتماعي منتظران منشأ اثر و تحول باشد؛ زيرا اگر كسي به حقيقت به صفات و ويژگي هاي امام عصر عليه السلام و نقش و جايگاه آن حضرت در هستي و فقر و نياز خود نسبت به او آگاه شود، هرگز از ياد و نام آن حضرت غافل نمي شود.

نكته اي كه بايد در نظر داشت، اين است كه شناخت امام زمان عليه السلاماز شناخت ديگر امامان معصوم عليهم السلامجدا نيست. اگر كسي به طور كلي به شأن و جايگاه ائمه هدي آگاه شد، صفات و ويژگي هاي آنها را شناخت و به مسئوليت خود در برابر آنها پي برد، به يقين، به شناختي شايسته از امام عصر عليه السلام نيز دست مي يابد.

4. راه هاي به دست آوردن معرفت

اشاره

معرفت امام زمان عليه السلام نيز چون برخي ديگر از معرفت ها از دو طريق حاصل مي شود:

الف) معرفت اكتسابي

يكي از راه هاي پي بردن به مراتب و مقامات بلند امامان معصوم شيعه به طور كلي و امام عصر عليه السلام به طور خاص، مطالعه و تأمل در كتاب ها و مقاله هايي است كه در اين زمينه نگاشته شده است.(2)

ص: 152


1- مكيال المكارم في فوائد الدعا للقائم، ج 2، ص 107.
2- از جمله آنها به كتاب هاى زير مى توان اشاره كرد: الكافى، ج1، كتاب الحجة، صص 168 - 438؛ الهداية، صص 30 - 50؛ ابوجعفر محمد بن حسن صفار قمى، بصائر الدرجات في فضائل آل محمد عليهم السلام، چاپ اول: قم، مكتبة آيه الله العظمى المرعشي النجفي، 1404 ه . ق، لطف اللّه صافى گلپايگانى، معرفت حجت خدا شرح دعاى أللّهمّ عرّفنى نفسك، چاپ اول: قم، حضرت معصومه، 1375؛ سيدمحمد بنى هاشمى، معرفت امام عصر عليه السلام، چاپ اول: تهران، نيك معارف، 1375؛ سيد حسن ميرجهانى طباطبايى، ولايت كليّه، تحقيق و تصحيح: سيدمحمد لولاكى، چاپ اول: قم، الهادى، 1382؛ «جايگاه امام معصوم عليه السلام درنسبت با كل هستى»؛گفت وگوبا آيت اللّه محمدعلى گرامى، موعود، سال اول، ش2، خرداد و تير1376 و ش13، مرداد و شهريور 1376؛ سيدمحمد مهدى ميرباقرى، «معرفت الله، معرفت ولى خداست»، موعود، سال پانزدهم، ش70، آذر 1385؛ «معرفت امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف : اقتراح با حضور حجج الاسلام و المسلمين محمدباقر تحريرى، سيد محمدمهدى ميرباقرى و دكتر ابراهيم شفيعى سروستانى»، موعود، سال دوازدهم، ش 86 و 87 ، فروردين و ارديبهشت 1386.

همچنين خواندن زيارت جامعه كبيره و تأمل و تدبّر در اوصافي كه در اين زيارت براي ائمه معصومين عليهم السلام نقل شده، در حصول معرفت نسبت به مقام و جايگاه امام در هستي بسيار مؤثراست.(1)

شايد بتوان گفت شناخت نشانه هاي ظهور نيز يكي از فروع شناخت امام عصر عليه السلاماست؛ زيرا شناخت دقيق نشانه هاي ظهور سبب مي شود انسان، فريب مدعيان دروغين مهدويت را نخورد و در دام شياداني كه ادعاي «مهدي» بودن دارند، نيفتد.

براي ظهور منجي آخرالزمان، نشانه هاي حتمي و ترديدناپذيري شمرده شده است كه با مشاهده آنها به حقانيت آن منجي و اينكه او واقعا همان

ص: 153


1- برخى از شرح هاى زيارت جامعه كبيره كه علاقه مندان را در درك مفاهيم بلند مطرح شده در اين زيارت يارى مى كند، به شرح زير است:سيدحسين همدانى درود آبادى، الشموس الطالعة فى شرح الزيارة الجامعة، تهران، مصطفوى، 1378ه- . ق؛ احمد زمرديان، مقام ولايت در شرح زيارت جامعه كبيره، چاپ سوم: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1366؛ عبدالعلى گويا، على و زيارت جامعه كبيره، چاپ اول: تهران، زرارة، 1378؛ عبدالله جوادى آملى آيت الله، ادب فناى مقربان: شرح زيارت جامعه كبيره، تحقيق و تنظيم محمد صفايى، چاپ اول: قم، مركز نشر اسراء، 1381؛ محمدباقر تحريرى، جلوه هاى لاهوتى: شرح زيارت جامعه كبيره، 3 ج، چاپ اول: تهران، دارالمعارف، 1384.

امام منتظر؛ يعني امام مهدي عليه السلام است، مي توان پي برد. بنابراين، بر همه منتظران لازم است كه پس از شناخت كامل امام عصر عليه السلام، به مطالعه و شناسايي نشانه هاي ظهور نيز بپردازند.(1)

ب) معرفت اعطايي

در آموزه هاي اسلامي بر تأثير پرهيزكاري و انجام اعمال شايسته در حصول معرفت راستين و نهادينه شدن آن در وجود آدمي بسيار تأكيد شده است. بر اساس اين آموزه ها انسان مي تواند با عمل كردن به آموخته هاي خود، مرزهاي دانايي اش را گسترش دهد و به آنچه نمي داند دست يابد. قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد:

يا أَيُّها الَّذِينَ امَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا.(2)

اي كساني كه ايمان آورده ايد، اگر از خدا پروا داريد، براي شما [نيروي] تشخيص حق از باطل قرار مي دهد.

و در جايي ديگر مي فرمايد:

إِلَيْهِ يَصْعَدُ الكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ يَرْفَعُهُ.(3)

سخنان پاكيزه به سوي او بالا مي رود و كار شايسته به آن رفعت مي بخشد.

ص: 154


1- براى آشنايى با نشانه هاى ظهور مى توان به كتاب هاى زير مراجعه كرد: سيدحسن ميرجهانى، نوائب الدهور في علايم الظهور، دو جلد در چهار مجلد، كتاب خانه صدر، 1369؛ على كورانى، عصر ظهور، ترجمه كتاب عصر الظهور، ترجمه: عباس جلالى، چاپ پنجم: تهران، سازمان تبليغات اسلامى، 1371؛ كامل سليمان، روزگار رهايى يوم الخلاص، ترجمه: على اكبر مهدى پور، چاپ سوم: تهران، آفاق، 1376، ج 2، صص 817 - 887؛ محمد خادمى شيرازى، نشانه هاى ظهور او، قم، مسجد مقدس جمكران، 1378. براى آشنايى بيشتر با منابع مطالعاتى موضوع نشانه هاى ظهور، ر.ك: ابراهيم شفيعى سروستانى، «آخرالزمان شناسى در آثار اسلامى» مندرج در كتاب پيشگويى ها و آخرالزمان (مجموعه مقالات).
2- سوره انفال 8، آيه 29؛ ر.ك: سوره طلاق (65)، آيه 2 و 3.
3- سوره فاطر 35، آيه 10.

علامه طباطبايي در تفسير اين آيه و بيان مراد از «كلم الطيب؛ سخن هاي پاكيزه» چنين مي نويسد:

مراد از آن صرف لفظ نيست، بلكه لفظ بدان جهت كه معنايي طيب (پاكيزه) دارد منظور است. پس در نتيجه مراد از اين «كلم طيب» عقايد حقي مي شود كه انسان اعتقاد به آن را زيربناي اعمال خود قرار مي دهد.(1)

ايشان در ادامه، به بررسي رابطه علم و عمل و تأثير عمل شايسته در رفعت علم پرداخته و مي نويسد:

عمل از فروع علم و آثار آن است، آثاري كه هيچ گاه از آن جدا شدني نيست. هر چه عمل مكرر شود، اعتقاد راسخ تر، روشن تر و در تأثيرش قوي تر مي گردد.(2)

امام باقر عليه السلام نيز در زمينه نقش عمل به دانسته ها در افزايش دانايي مي فرمايد:

مَنْ عَمِلَ بِما يَعْلَمْ عَلَّمَهُ اللّهُ ما لَمْ يَعْلَمْ.(3)

هر كس به آنچه مي داند، عمل كند، خداوند آنچه را نمي داند به او مي آموزد.

بنابراين، كساني كه در پي معرفت امام عصر عليه السلام و راه يافتن به ولايت ايشان هستند بايد افزون بر مطالعه و تحقيق و تدبر در ويژگي هاي امامان معصوم عليهم السلام، در پيروي از اين بزرگواران و دوري از مخالفت آنها نيز بكوشند و خود را از همه آلودگي هايي كه پيشوايان معصوم نمي پسندند، پيراسته سازند. در اين صورت است كه مي توان اميدوار بود انوار معرفت اين

ص: 155


1- سيد محمدحسين طباطبايى، تفسير الميزان، ترجمه: سيد محمدباقر موسوى همدانى، چاپ اول: تهران، بنياد علمى و فكرى علامه طباطبايى با همكارى مركز نشر فرهنگى رجاء، 1363، ج 17، ص29.
2- همان.
3- بحار الأنوار، ج 75، ص 189، ح 44.

حجت هاي الهي در قلب ما راه يابد.

در روايتي كه از امام باقر عليه السلام نقل شده است، در اين زمينه چنين مي خوانيم:

وَ اللّهِ يا أَبا خالِدٍ لايُحِبُّنا عَبْدٌ وَ يَتَوَلاّنا حَتّي يُطَهِّرُ اللّهُ قَلْبَهُ وَ لايُطَهِّرُ اللّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتّي يُسَلِّمُ لَنا وَ يَكُونَ سِلْما لَنا، فَإِذا كانَ سِلْما لَنا سَلَّمَهُ اللّهُ مِنْ شَدِيدِ الْحِسابِ وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ الْقِيامَةِ الأَكْبَرِ.(1)

اي اباخالد! به خدا سوگند بنده اي ما را دوست ندارد و از ما پيروي نكند تا اينكه خدا قلبش را پاكيزه كرده باشد و خدا قلب بنده اي را پاكيزه نمي كند تا اينكه تسليم محض ما شده و با ما آشتي كرده باشد. پس چون با ما از در آشتي درآمد، خدا از حساب سخت نگاهش دارد و هراس بزرگ روز رستاخيز ايمنش سازد.

ناگفته نماند كه در اين راه بايد از عنايت حضرت حق نيز مدد جوييم و - همچنان كه در دعايي كه پيش از اين بدان اشاره كرديم، ملاحظه شد - از درگاه الهي نيز توفيق شناخت حجتش را درخواست كنيم تا بدين وسيله از گمراهي و سرگرداني نجات يابيم.

ص: 156


1- الكافى، ج 1، ص 194، ح 1.

فصل دوم: ويژگي هاي امامان معصوم عليهم السلام

اشاره

همه ما كم و بيش تاكنون در مورد لزوم «معرفت امام زمان عليه السلام»، مطالبي خوانده يا شنيده ايم و به اجمال مي دانيم بر اساس روايات قطعي و ترديدناپذيري كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام نقل شده، نداشتن معرفت نسبت به امام زمان عليه السلامبه منزله مرگ در زمان جاهليت؛ يعني مردن در حال كفر و شرك است. همچنين از جايگاه و نقشي كه در آموزه هاي اسلامي براي امامان معصوم عليهم السلامترسيم شده است، شناخت داريم، ولي شايد بسياري از ما نسبت به كم و كيف و لوازم اين معرفت چندان آگاه نباشيم و به درستي ندانيم كه چه شناخت تفصيلي بايد نسبت به امام عصر خود داشته باشيم. اين وضعيت براي كساني كه همه افتخار خود را در پذيرش امامان معصوم و اعتقاد به امام عصر عليه السلاممي دانند، هرگز زيبنده نيست. ازاين رو، همه بايد در حد توان و درك خود براي رسيدن به سطحي قابل قبول از شناخت و معرفت امام بكوشيم و معرفت اجمالي خود را به معرفت تفصيلي تبديل كنيم.

دانشوران بزرگ شيعه از ديرباز با درك عميقي كه نسبت به اهميت و جايگاه موضوع امامت در مجموعه معارف اسلامي داشته اند، براي تبيين ابعاد مختلف اين موضوع، به ويژه ويژگي هاي امامان معصوم تلاش فراواني كرده و با بهره گيري از منابع متقني كه در اختيارشان بوده است، به توضيح و

ص: 157

تشريح موضوع يادشده پرداخته اند كه كتاب هاي ارزشمند اين عالمان پرهيزكار شاهدي بر اين مدعاست.

يكي از كتاب هاي گران سنگي كه ابعاد مختلف معرفت امام به طور نسبتا كامل و در عين حال به اختصار در آن بيان شده، كتاب الهداية [في الأصول و الفروع ]اثر محدث و فقيه بزرگ شيعه شيخ صدوق رحمه الله(1)

است. اين عالم فرزانه در «باب الإمامه» اين كتاب پس از بيان مباني امامت و اصول اعتقاد شيعه در

ص: 158


1- ابوجعفر محمد بن على بن حسين بن بابويه قمى مشهور به شيخ صدوق از فقيهان و محدثان بزرگ شيعه است كه بسيارى از علماى اماميه، كلام او را به مانند نص منقول و خبر مأثور مى دانند. او پس از سال 305 ه . ق به دعاى امام مهدى عليه السلام به دنيا آمد و در قم نزد مشايخى همچون پدرش، على بن حسين بابويه م329 ه . ق، محمد بن حسن بن احمد بن وليد، محمد بن على ماجيلويه و احمد بن على بن ابراهيم قمى به تحصيل پرداخت. استعداد و نبوغ او در فراگيرى علوم زبانزد محافل علمى قم بود. آن گاه به رى رفت كه در آن زمان پايتخت آل بويه بود و در آنجا اقامت گزيد و از محضر علماى بزرگ اين شهر استفاده كرد. از آن پس، با مسافرت به شهرهاى نيشابور، بغداد، همدان، سرخس، مرو، بلخ، سمرقند، فرغانه (در جنوب شرقى ازبكستان)، ايلاق (در اطراف تاشكند) و جاهاى ديگر، هم از محضر مشايخ بزرگ حديث كه در اين شهرها مى زيستند، استفاده كرد و هم با برقرار كردن كرسى تدريس در اين شهرها، معارف شيعى را در سرتاسر جهان اسلام منتشر ساخت. تأليفات شيخ صدوق بالغ بر سيصد جلد كتاب و رساله بوده است كه برخى از آنها اكنون در دست رس است. برخى از تأليفات فقهى و روايى موجود شيخ صدوق عبارتند از: التوحيد، كتاب من لايحضره الفقيه، الأمالى، علل الشرائع، عيون أخبار الرضا عليه السلام، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، الخصال، كمال الدين و تمام النعمة، معانى الأخبار، المقنع فيالفقه و الهدايه. او در سال 381ه . ق. در شهر رى ديده از جهان فرو بست و در همين شهر به خاك سپرده شد. آرام گاه وى در آنجا معروف و زيارت گاه شيعيان است. (با استفاده از مقدمه مترجم كتاب كمال الدين و تمام النعمة (منصور پهلوان)). يكى از كتاب هاى ارزشمند اين فقيه و محدث عالى مقام، كتاب الهداية [في الأصول و الفروع] است كه به سبك برخى از كتاب هاى قدما بخشى از آن به اصول مباحث كلامى و اعتقادى و بخشى ديگر به فروع (مباحث فقهى) اختصاص يافته است. بخش اصول اين كتاب با وجود حجم كم آن، دربردارنده مهم ترين معارف اسلامى و شيعى و به بيان ديگر يك دوره فشرده اعتقادات؛ شامل مباحث توحيد، نبوت، امامت و... است.

اين زمينه، به موضوع معرفت امامان پرداخته و در ذيل بابي با عنوان «باب شناخت اماماني كه پس از پيامبر، حجت بر مردم هستند»، به تفصيل در اين زمينه سخن گفته است.

با توجه به اتقان و استحكام مطالب اين كتاب و همچنين با توجه به مشي متعادل شيخ صدوق؛ كه از ديرباز به عنوان جريان مخالف با خط غلوّ شناخته شده است، در اين فصل، با محور قرار دادن مباحث امامت كتاب ياد شده به تحليل و بررسي ويژگي هاي امامان معصوم عليهم السلام مي پردازيم، باشد تا به مدد انفاس قدسي اين فقيه وارسته، همه ما بيش از پيش به معرفت امام زمان خود نائل شويم.

شيخ صدوق رحمه الله در آغاز باب ياد شده از كتاب الهداية، دوازده ويژگي امامان معصوم عليهم السلام را كه لازم است هر مسلمان نسبت به آنها معتقد باشد، برشمرده است. اين ويژگي ها به شرح زير است:(1)

1. پيشوايان دوازده گانه

اشاره

1. پيشوايان دوازده گانه

نخستين ويژگي امامان اهل بيت عليهم السلام اين است كه نام و تعداد آنها براساس نص الهي و تعيين رسول گرامي اسلام مشخص شده است و هيچ تغيير و تبدّلي در آن راه نمي يابد. از اين رو، بر همه معتقدان به امامت لازم است كه تمامي امامان دوازده گانه را يكي پس از ديگري از امام علي عليه السلام تا خاتم اوصيا حجت بن الحسن العسكري عليهماالسلامبپذيرد و به آنها معتقد باشد.

شيخ صدوق در اين زمينه مي نويسد:

ص: 159


1- گفتنى است شيخ صدوق رحمه الله در كتاب الإعتقادات خود نيز به اين ويژگى ها اشاره كرده است. ر.ك: الإعتقادات، تحقيق: عصام عبدالسيد، مندرج در مصنفات شيخ المفيد، ج 5، صص 94 و 95.

[بر هر مسلمان] واجب است كه معتقد باشد حجت هاي خداي عزّ و جلّ بر آفريدگانش پس از پيامبر او، محمد صلي الله عليه و آله، امامان دوازده گانه هستند كه نخستين آنها، امير مؤمنان، علي زاده ابي طالب است و سپس حسن، سپس حسين، سپس علي زاده حسين، سپس محمد زاده علي، سپس جعفر زاده محمد، سپس موسي زاده جعفر، سپس علي فرزند موسي، سپس محمد فرزند علي، سپس علي فرزند محمد، سپس حسن فرزند علي، سپس علي فرزند محمد، سپس حسن فرزند علي و سپس حجت قائم، صاحب زمان، خليفه خدا در زمين كه صلوات خدا بر همه آنها باد... .(1)

از عصر پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله بر موضوع امامت امامان دوازده گانه تأكيد مي شد و ايشان در شرايط و موقعيت هاي مختلف، اين موضوع را به مردم گوشزد مي كرد. در منابع روايي شيعه و سني نيز روايات فراواني از آن حضرت وجود دارد كه در آنها اين موضوع به صراحت بيان شده است.

در اينجا براي روشن تر شدن موضوع، برخي از رواياتي را كه از طريق شيعه و سني در اين زمينه نقل شده است، بررسي مي كنيم:

الف) روايات سني

محدثان بزرگ اهل سنت در جوامع روايي خود، روايات مربوط به دوازده خليفه يا جانشين رسول خدا صلي الله عليه و آله را نقل كرده اند كه برخي از آنها به قرار زير است:

سليمان بن داوود معروف به ابوداوود طيالسي (م 204 ه . ق) در مسند خود از جابر بن سمره چنين نقل مي كند:

از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم كه مي فرمود: «إِنَّ الإِسلامَ لايَزالُ عَزِيزا إِلي اثني عَشَرَ خَلِيفَةً؛ اسلام پيوسته عزيز است تا دوازده خليفه [بيايند]».

ص: 160


1- الهداية، ص30.

آن گاه سخني فرمود كه من آن را نفهميدم. اين بود كه از پدرم پرسيدم: پيامبر خدا چه فرمود؟ او گفت: فرمود: «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْش؛ همه آنها از قريش هستند».(1)

اسماعيل بن ابراهيم جعفي معروف به بخاري (م256 ه . ق) در صحيح خود روايت ياد شده را با تفاوت اندكي نقل مي كند.(2)

احمد بن حنبل (م 241 ه . ق) نيز از جابر بن سمره نقل مي كند كه پيامبر خدا فرمود:

لايَزالُ الدِّينُ قائِما حَتّي يَكُونُ اثناعَشَرَ خَلِيفَةً مِنْ قُرَيْش.

اين دين پيوسته پابرجاست تا اينكه دوازده خليفه از قريش بيايند.(3)

او همچنين در مسند خود از مسروق چنين روايت مي كند:

نزد عبدالله بن مسعود نشسته بوديم، در حالي كه او قرآن مي خواند مردي به او گفت: اي ابوعبدالرحمان! آيا از رسول خدا صلي الله عليه و آله پرسيديد كه اين امت چند خليفه خواهد داشت؟ عبدالله گفت: از زماني كه به عراق آمده ام، كسي جز تو اين پرسش را از من نكرده است. سپس گفت: آري، از پيامبرخدا پرسيدم. فرمود: «إِثْنا عَشَرَ، كَعِدَّةِ نُقَباءِ بَنِي إسرائِيلَ؛ دوازده نفر به تعداد نقباي بني اسرائيل».(4)

ص: 161


1- سليمان بن داوود ابوداوود الطيالسى، مسند، بيروت، دارالمعرفة، بى تا، ص278، ح767.
2- ر.ك: اسماعيل بن ابراهيم بخارى، صحيح البخارى، بيروت، المكتبة الثقافية، ج 3، باب المناقب، مناقب عمر بن خطاب، ج4، ص264.
3- احمد بن حنبل، مسند احمد، بيروت، دارالفكر، بى تا، ج5، صص86 - 88.
4- همان، ج1، صص 398 و 406. در مورد تعداد نقباى بنى اسرائيل در آيه 12 سوره مائده چنين آمده است: «وَ لَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِيثاقَ بِنِيإِسْرائِيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اْثنَى عَشَرَ نَقِيبا؛ در حقيقت، خدا از فرزندان اسرائيل پيمان گرفت و از آنان دوازده سركرده برانگيختيم».

مسلم بن حجاج (م 261 ه . ق) نيز در صحيح خود روايت زير را نقل مي كند:

وَ لايَزالُ الدِّينُ قائِما حَتّي تَقُومَ السّاعَةُ، أَوْ يَكُونَ اثْناعَشَرَ خَلِيفَةً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْش.(1)

اين دين تا قيام قيامت يا تا زماني كه دوازده خليفه كه همگي از قريش هستند، [بر شما بيايد] پابرجا خواهد بود.

نكته اي كه در مورد روايات ياد شده بايد بدان توجه داشت، اين است كه منظور رسول خدا از دوازده خليفه پس از خود، كساني است كه شايستگي و صلاحيت خلافت و جانشيني ايشان را دارا هستند و لازم نيست حتما آنها بر اريكه قدرت نشسته باشند تا عنوان خليفه بر آنها بار شود. اگر چه خواست پيامبر در واقع اين بود كه همين دوازده نفر مورد نظر به خلافت ظاهري برسند و قدرت را به دست گيرند.

از سوي ديگر، اگر احاديث خلفاي دوازده گانه را به معناي يادشده حمل نكنيم، حتما بدون تفسير خواهد ماند؛ زيرا تعداد خلفاي اموي و عباسي كه همگي از قريش بوده و به حكومت ظاهري رسيده اند، چند برابر تعداد ذكر شده در اين احاديث است.(2)

ب) روایات شیعه

علمای شیعه نیز در کتاب های خود، روایت های دوازده امام را مورد توجه قرار داده و آنها را نقل کرده اند که در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم:

ص: 162


1- مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، بيروت، دار إحياء التراث العربى، ج2، ص19، كتاب الامارة.
2- براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: سيد ثامر هاشم العميدى، مهدى منتظر در انديشه اسلامى، ترجمه: محمدباقر محبوب القلوب، چاپ سوم: قم، مسجد مقدس جمكران، 1383، صص 121 - 125.

علی بن محمد خزاز قمی (از علمای قرن چهارم) در کتاب خود از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین نقل می کند:

أهل بيتي عترتي من لحمي و دمي وهم الأئمه بعدی، عدد نقباء بني إسرائيل(1).

خاندان من، عترت من از گوشت و خون من هستند. آنها امامان پس از من و به تعداد نقبای بنی اسرائیل هستند.

او همچنین از سلمان فارسی نقل می کند که پیامبر گرامی اسلام فرمود:

الائمه بعدی اثناعشر.ثم قال:کلهم من قریش،ثم یخرج قائما فیشفی صدور قوم مومنین (2)

امامان پس از من دوازده نفرند. آنگاه فرمود: همه آنها از قریش هستند. سپس قائم ما قیام میکند و قلوب مؤمنان شفا می یابد. محمد بن یعقوب کلینی (م 329 ه. ق) در «کتاب الحجة» الکافی، بابی را به روایاتی اختصاص داده که در موضوع امامان دو زاده گانه وارد شده است. او در این باب، بیست روایت از پیامبر اکرم نیه و امامان معصوم طلا در این زمینه نقل می کند.(3) از جمله این روایات، روایت زیر است که کلینی آن را به سند خود از امام محمدباقر * روایت می کند:

قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم): من ولي اثناعشر (أحدعشر قباء محجباء محدثون مفهمون آخرهم القائم بالحق یملاها عدلا كما ملئت جورا.(4)

ص: 163


1- ابوالقاسم علی بن محمد خزاز قمی، كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، قم، بیدار، 1359، ص 86، ح 49-51.
2- همان، ص 44.
3- ر.ک: الکافی، ج 1، صص 525 - 535.
4- همان، ص 534، ح 17.

پیامبر خدا - درود خدا بر او و خاندانش باد - فرمود: از فرزندان من، دوازده نفر پیشوا، برگزیده، محدث و مفهم(1) خواهند بود که آخرین آنها قيام کننده به حق است که زمین را از عدل پر میکند چنان که از ستم پر شده بود.

گفتنی است برخی بر روایت یادشده اشکال گرفته و گفته اند بر اساس این روایت باید تعداد جانشینان پیامبر اکرم ، سیزده نفر باشد؛ زیرا آن حضرت در اینجا می فرماید: «دوازده نفر از فرزندان من به پیشوایی می رسند» و با توجه به اینکه نخستین پیشوای مسلمانان، امام علی از فرزندان پیامبر نبود و ما هم يقين داریم که پیامبر اکرم ، ایشان را به جانشینی خود انتخاب کرده بود، در نتیجه، تعداد جانشینان پیامبر و پیشوایان مردم سیزده نفر خواهند بود، نه دوازده نفر. در پاسخ این اشکال باید گفت به ظاهر، اشتباهی از سوی نسخه نویسان الكافی رخ داده و به جای کلمه «أحد عشر»، «إثناعشر» نوشته شده است؛ زیرا در کتاب ابوسعید العصفری که از جمله اصول روایی شمرده می شود، این روایت به این صورت نقل شده است: «من وليي أحد عشر ثقباء نجباء...)).(2)

ص: 164


1- 1. منظور از « ث» و «فهم» بودن امامان معصوم طالب این است که آنها علوم و معارف مختلف را از طريق الهام ربانی دریافت می کنند؛ یعنی همان گونه که پیامبر از طریق وحی الهی به همه امور واقف می شد. آنها هم از طريق الهام بر همه آنچه بدان نیاز دارند، آگاه می شوند. البته با این تفاوت که پیامبر فرشته وحی را می دید، ولی امامان فرشته وحی را نمی بینند و تنها الهام های او را دریافت میکنند. در کتاب الکافی در بابی با عنوان «أن الأئمة محدثون مفهمون» پنج روایت در این زمینه نقل شده است که در یکی از آنها به نقل از امام صادق ع چنین می خوانیم: «نزد ابی عبدالله [امام صادق ) از محدث» بودن (امام) سخن به میان آمد. حضرت فرمود: او سخنان (فرشته) را می شنود، ولی شخص او را نمی بیند. پرسیدم: فدایت شوم، پس چگونه می فهمد که آن کلام فرشته است؟ فرمود: با آرامش و سکینه ای که به او ارزانی می شود می فهمد که آن کلام فرشته است». الكافي، ج 1،ص 271، ح 4.
2- . ر.ک: سامی البدری، شبهات و ردود، چاپ دوم: قم، مؤلف، 1417 ه. ق، ج 1، صص 63 و 64.

ابن شهرآشوب (م 588 ه. ق) نیز به سند خود نقل می کند که پیامبر خدا در یکی از خطبه های خود فرمود:

معاشر الناس،من اراد ان یحیی حیاتی ویموت میتتی فلیتول علی بن ابی طالب،و لیقتید من بعده.

ای مردم! هر کس می خواهد مانند من زندگی کند و مانند من از دنیا برود، سرپرستی علی بن ابی طالب را بپذیرد و از امامان پس از او پیروی کند. آنگاه پرسیده شد: امامان پس از شما چند نفرند؟ فرمود:

عدد الأسباط(1) و انفجرت موسی اثنا عشرة عين. 2 و 3 (2)

(3)

به تعداد قبایل (بنی اسرائیل برای موسی، دوازده چشمه جوشیدن گرفت.

2. والیان امر شیخ صدوق و پس از اشاره به نام دوازده امام به بیان ویژگی های این امامان و آنچه مسلمانان باید در مورد آنها معتقد باشند، پرداخته است:

واجب است که معتقد باشد آنها «اولى الأمره هستند؛ همانها که خداوند امر به اطاعت آنها کرده است.(4)

کلام شیخ صدوق اشاره به این آیه از قرآن کریم دارد که می فرماید:

2. واليان امر

شيخ صدوق رحمه الله پس از اشاره به نام دوازده امام به بيان ويژگي هاي اين امامان و آنچه مسلمانان بايد در مورد آنها معتقد باشند، پرداخته است:

واجب است كه معتقد باشد آنها «اولي الأمر» هستند؛ همان ها كه خداوند امر به اطاعت آنها كرده است.(5)

كلام شيخ صدوق اشاره به اين آيه از قرآن كريم دارد كه مي فرمايد:

ص: 165


1- . در مورد تعداد «اسباط» در آیه 160 سوره اعراف چنین می خوانیم: «و قطغناهم اثنتي عشرة أسباطة أمم؛ و آنان را به دوازده عشیره، که هر یک امتی بودند تقسیم کردیم».
2- ٢. اشاره به آیه 60 سوره بقره: «و إذ استسقى موسى لقومه فقلنا اضرب بعصاك الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا..، و هنگامی که موسی برای قوم خود در پی آب برآمد، گفتیم: «با عصایت بر آن تخته سنگ بزن. پس دوازده چشمه از آن جوشیدن گرفت...
3- رشيد الدين محمد ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، قم، العلامه، بی تا، ج 1، ص 301.
4- کتاب الهداية، ص 31.
5- كتاب الهداية، ص 31.

يا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ و أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُوْلِي الأَمْرِ مِنْكُمْ.(1)

اي كساني كه ايمان آورده ايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياي امر خود را [نيز ]اطاعت كنيد.

امين الاسلام طبرسي (468 - 548 ه . ق) ذيل اين آيه، در بيان مراد از «اولي الأمر» مي نويسد:

در [تفسير عبارت] «أولي الأمر»، دو نظر ميان مفسران وجود دارد. نظر اول اين است كه آنها حاكمان (امرا) هستند. اين نظر ابوهريره، ابن عباس - در يكي از دو روايتش - ، ميمون بن مهران و... است. نظر دوم اين است كه آنها عالمان هستند. اين نظر از جابر بن عبدالله، ابن عباس - در روايت ديگرش - مُجاهد، حسن و... نقل شده است... اما اصحاب ما [اماميه] از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام نقل كرده اند كه اولي الامر، امامان از آل محمد عليهم السلام هستند كه خداوند، اطاعتشان را به اطلاق واجب كرده است، هم چنان كه اطاعت خود و اطاعت پيامبرش را واجب كرده است. جايز نيست خداوند اطاعت از كسي را به طور مطلق واجب كند، مگر اينكه

عصمتش ثابت شده و دانسته شده باشد كه باطن او مثل ظاهرش است و او از هر گونه اشتباه و عمل ناپسندي به دور است. اين چيزي است كه نه در حاكمان وجود دارد و نه در عالمان... .(2)

چنان كه در كلام طبرسي نيز آمده بود، در روايات، «اولي الأمر» به صراحت به امامان معصوم عليهم السلام تفسير شده است. اين روايات را در بسياري از مجامع روايي مي توان ديد. كتاب الكافي در «باب فرض طاعة الأئمة» از «كتاب الحجة»، هفده روايت در اين زمينه نقل مي كند.(3)

ص: 166


1- سوره نساء 4، آيه 59.
2- ابوعلى فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1379 ه- . ق، ج2، ص64 .
3- ر.ك: الكافى، ج 1، صص 185 - 190.

در يكي از روايات، كليني به سند خود از حسين بن ابي علاء نقل مي كند كه نظرمان در مورد وجوب اطاعت اوصيا را به ابي عبدالله [امام صادق] عليه السلام عرضه داشتم. آن حضرت فرمود:

نَعَمْ هُمُ الَّذِينَ قالَ اللّهُ تَعالي: «أَطِيعُوا اللّهَ و أَطِيْعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الأَمْرِ مِنْكُمْ» وَ هُمُ الَّذِينَ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «إنّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ و رَسُولُهُ و الَّذِينَ آمَنُوا».(1)و(2)

آري، آنها كساني هستند كه خداوند تعالي درباره آنها فرمود: «خدا را اطاعت كنيد و پيامبر اولياي امر خود را [نيز ]اطاعت كنيد» و همان ها هستند كه خداوند - عزّ و جلّ - درباره ايشان فرمود:«خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياي امر خود را [نيز] اطاعت كنيد».

ايشان همچنين در روايت ديگري از ابي الصباح كناني نقل مي كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:

نَحْنُ قَومٌ فَرَضَ اللّهُ عَزَّ وَ جلَّ طاعَتَنا وَ أَنْتُمْ تَأْتَمّوُنَ بِمَنْ لايُعْذَرُ النّاسُ بِجَهالَتِهِ.(3)

ما قومي هستيم كه خداوند عزَّ وَ جَلّ اطاعتشان را واجب كرده است و شما از كسي پيروي مي كنيد كه مردم عذري در نشناختن او ندارند.

3. گواهان بر مردم

اشاره

شيخ صدوق رحمه الله در بيان سومين موضوعي كه هر مسلمان بايد درباره امامان خود بدان معتقد باشد، مي نويسد:

ص: 167


1- سوره مائده 5، آيه 55.
2- الكافى، ج 1، ص 187، ح 7.
3- همان، ص 186، ح 3.

واجب است كه معتقد باشد آنها گواهان بر مردمند.(1)

پيش از بررسي آيات و رواياتي كه در اين زمينه وارد شده، يادآوري اين نكته ضروري است كه شاهد يا گواه بودن امامان بر مردم، فرع آگاهي و اطلاع آنها از اعمال مردم است. به بيان ديگر، امامان آن گاه مي توانند به سود يا زيان مردم در روز قيامت گواهي دهند كه در دنيا از اعمال آنها آگاه باشند.

با توجه به آنچه گفته شد، براي روشن شدن سومين فرع از فروع معرفت امام، بايد دو موضوع را به صورت جداگانه بررسي كنيم؛ يكي، آگاهي امامان از اعمال مردم و ديگري، گواه بودن امامان بر اعمال آنها.

الف) آگاهي امامان از اعمال مردم

در آيات و روايات متعددي بر اين نكته تصريح شده است كه پيامبر خدا و امامان معصوم عليهم السلام از رفتار و كردار مردمان آگاهند و از هر چه بر آنها مي گذرد، باخبرند.

در يكي از آيات قرآن در اين زمينه چنين آمده است:

وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُم وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلي عَالِمِ الغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُم تَعْمَلُون.(2)

و بگو: [هر كاري مي خواهيد] بكنيد كه به زودي، خدا و پيامبر او و مؤمنان در كردار شما خواهند نگريست و به زودي به سوي داناي نهان و آشكار باز گردانيده مي شويد. پس شما را به آنچه انجام مي داديد، آگاه خواهد كرد.

امين الاسلام طبرسي ذيل آيه ياد شده مي فرمايد:

اين دستوري از سوي خداي سبحان به پيامبرش است كه به مكلّفان بگويد: به هر آنچه خداوند، شما را امر كرده است، عمل كنيد...؛ زيرا خداوند به زودي عمل

ص: 168


1- الهداية، صص31 و 32.
2- سوره توبه 9، آيه 105.

شما را مي بيند... . برخي گفته اند مراد از ديدن در اينجا دانستن و آگاه بودن است...؛ يعني خداي تعالي از كارهاي شما آگاه است و در برابر آنها به شما پاداش مي دهد. پيامبر او نيز اعمال شما را مي بيند و از آن آگاه است. از اين رو، نزد خداوند متعال به نفع شما گواهي مي دهد. همچنين مؤمنان نيز اعمال شما را مي بينند. گروهي گفته اند در اينجا منظور از مؤمنان، شهدا هستند و برخي گفته اند منظور از آنها فرشتگان و حافظاني هستند كه اعمال مردم را مي نويسند. اصحاب ما [اماميه ]روايت كرده اند كه اعمال اين امت در هر روز دوشنبه و پنج شنبه بر پيامبر - درود خدا بر او و خاندانش باد - عرضه مي شود و ايشان از آنها آگاه مي شود. اين اعمال بر امامان هدايت نيز عرضه مي شود و آنها از اعمال مردم مطلع مي شوند و مراد از «مؤمنان» در اين آيه نيز همان ها هستند.(1)

موضوع ياد شده در جوامع روايي شيعه نيز مورد توجه قرار گرفته است، تا آنجا كه بسياري از محدثان بابي از كتاب خود را به نقل رواياتي اختصاص داده اند كه در اين زمينه وارد شده است.(2)

بر اساس رواياتي كه در اين باب نقل شده است، اعمال مردم هر صبح و شام به حضور حجت و امام عصر عرضه مي شود و ايشان از اعمال خوب و پسنديده مردم شاد و از اعمال ناشايست آنها اندوهگين مي شوند.

در اينجا براي روشن تر شدن موضوع، به برخي از رواياتي اشاره مي كنيم كه در اين زمينه از امامان معصوم عليهم السلام نقل شده است:

1. ابوبصير در روايتي از امام صادق عليه السلام چنين نقل مي كند:

ص: 169


1- مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج5، ص 69.
2- براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: الكافى، ج 1، صص 219 و 220، باب «عرض الأعمال على النبى صلى الله عليه و آله و الأئمة عليهم السلام»؛ ابوجعفر محمد بن حسن صفار قمى، بصائر الدرجات، صص 424 - 428، باب «عرض الأعمال على الأئمّة الأحياء و الأموات»، صص 429 - 431؛ بحار الأنوار، ج 23، صص 333-335، باب «عرض الأعمال على الأئمّة عليهم السلام و أنّهم الشهداء على الخلق».

تُعْرَضُ الأَعْمالُ عَلي رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله أَعْمالَ الْعِبادِ كُلَّ صَباحٍ أَبْرارَها وَ فُجّارَها فَاحْذَرُوها وَ هُوَ قَولُ اللّه ِ تَعالي: «إِعْمَلُوا فَسَيَري اللّه ُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ... .(1)

اعمال نيك و بد همه بندگان هر صبح گاه بر پيامبر خدا - درود خدا بر او و خاندانش باد - عرضه مي شود. پس مراقب باشيد. اين سخن خداي تعالي است كه: «و بگو [هر كاري مي خواهيد ]بكنيد كه به زودي خدا و پيامبرش در كردار شما خواهند نگريست».

در روايت ديگري، سَماعه نقل مي كند كه روزي امام صادق عليه السلامفرمود: «ما لَكُمْ تَسُؤُونَ رَسُولَ اللّه ِ صلي الله عليه و آله؟ چرا فرستاده خدا - درود خدا بر او و خاندانش باد - را اندوهگين مي سازيد؟»

در اين هنگام مردي پرسيد: چگونه ما او را اندوهگين مي سازيم؟ و آن حضرت در پاسخش فرمود:

أَما تَعْلَمُونَ أَنَّ أَعْمالَكُمْ تُعْرَضُ عَلَيْهِ فَإِذا رَأي فِيها مَعْصِيَةً ساءَهُ ذلِكَ فَلاتَسُؤُوا رَسُولَ اللّه ِ وَ سَرُّوهُ... .(2)

مگر نمي دانيد كه اعمال شما بر آن حضرت عرضه مي شود و چون گناهي در آن ببيند، اندوهگين مي شود؟ پس فرستاده خدا را اندوهگين نكنيد و او را شادمان سازيد.

اينكه در روايات ياد شده تنها از عرضه اعمال مردم بر پيامبر خدا و آگاهي آن حضرت از رفتار و كردار آنها سخن به ميان آمده است، هرگز به معناي انحصار ويژگي ياد شده به آن حضرت نيست؛ زيرا اين ويژگي از آن حجت هاي الهي در هر عصر است و امامان معصوم عليهم السلام نيز چنان كه خود در موارد متعددي بيان فرموده اند، چون پيامبر خاتم صلي الله عليه و آلهاز اين ويژگي برخوردارند.

ص: 170


1- الكافى، ج 1، ص 219، ح 1.
2- همان، ح 3.

مُعلّي بن خُنَيس، يكي از اصحاب امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه آن حضرت در تفسير اين سخن خداي تبارك و تعالي كه «إِعْمَلُوا فَسَيَري اللّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُه وَ الْمُؤْمِنُونَ» فرمود:

هُوَ رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله وَ الأَْئِمَّةُ تُعْرَضُ عَلَيْهِمْ أَعْمالُ الْعِبادِ كُلَّ خَمِيس.(1)

اعمال بندگان در هر پنج شنبه بر پيامبر خدا و ائمه عليهم السلامعرضه مي شود.

يكي از اصحاب امام رضا عليه السلام نيز مي گويد:

روزي به امام رضا - درود خدا بر او باد - عرض كردم: براي من و خانواده ام به درگاه خدا دعا كنيد و آن حضرت فرمود:

أَوَلَسْتُ أَفْعَلُ وَ اللّه ِ إِنَّ أَعْمالَكُمْ لَتُعْرَضُ عَلَيَّ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ.

مگر دعا نمي كنم؟ به خدا سوگند كه اعمال شما در هر صبح و شام بر من عرضه مي شود.

راوي مي گويد: اين مطلب بر من سنگين آمد. پس امام عليه السلام به من فرمود:

أَما تَقْرَءُ كِتابَ اللّه ِ عَزَّ وَ جَلَّ: «قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَريَ اللّه ُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ المُؤْمِنُونَ»؟ قالَ: «هُوَ وَ اللّه ِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طالِبٍ».(2)

مگر تو كتاب خداي عزّ و جّل را نمي خواني كه مي فرمايد: «و بگو: [هر كاري مي خواهيد ]بكنيد كه به زودي خدا و پيامبر او و مؤمنان در كردار شما خواهند نگريست؟» به خدا كه آن [مؤمن] علي بن ابي طالب است.

امام مهدي عليه السلام نيز در يكي از توقيعات شريف خود كه خطاب به شيخ مفيد رحمه الله صادر شده به آگاهي كامل خود از احوال شيعيان اشاره كرده است:

ص: 171


1- بصائر الدرجات، ص 427، ح 2.
2- الكافى، ج 1، ص 219، ح 4.

فَإِنّا نُحِيطُ [يُحِيطُ] عِلْما [عِلْمُنا ]بِأَنْبائِكُمْ وَ لايَعْزِبُ عَنّا شَيْ ءٌ مِنْ أَخْبارِكُمْ.(1)

ما بر احوال شما آگاهيم و هيچ چيز از اخبار شما بر ما پوشيده نيست.

در اينجا ممكن است اين پرسش مطرح شود كه چرا در برخي روايات گفته شده است كه اعمال مردم هر شبانه روز بر پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله يا ائمه عليهم السلام عرضه مي شود و در برخي ديگر گفته شده كه اعمال مردم هر پنج شنبه بر اين حضرات عرضه مي گردد؟ در پاسخ بايد گفت اين دو دسته روايات هيچ منافاتي با يكديگر ندارند؛ زيرا احتمال دارد افزون بر عرضه روزانه اعمال مردم بر حجت هاي خدا، در هر پنج شنبه نيز اعمال يك هفته مردم به صورت يك جا بر آنها عرضه شود.(2)

ب) گواه بودن امامان بر اعمال مردم

چنان كه در روايات نقل شده از امامان معصوم عليهم السلام آمده است، حجت هاي خداوند (پيامبر و ائمه معصومين عليهم السلام) گواه بر اعمال مردم هستند و در روز قيامت به سود يا زيان آنها شهادت مي دهند.

محدثان بزرگوار شيعه به موضوع ياد شده توجه كرده و بسياري از آنها بابي از كتاب خود را به نقل روايات مرتبط با اين موضوع اختصاص داده اند.(3) مهم ترين دليل بر اين ويژگي حجت هاي الهي، آيه شريفه قرآن است كه مي فرمايد:

ص: 172


1- احمد بن على طبرسى، الإحتجاج، چاپ اول: قم، اسوه، 1413 ه . ق، ج 2، ص 598؛ بحار الأنوار، ج 53، ص 175.
2- ر.ك: مولا محمدصالح مازندرانى، شرح أصول الكافى، چاپ اول: بيروت، داراحياء التراث العربى، 1421 ه . ق، ج 5، ص291.
3- براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: الكافى، ج 1، صص 82 و 83، باب «في أنّ الأئمّة عليهم السلام أنّهم شهداء للّه في خلقه بما عندهم من الحلال و الحرام»؛ بحار الأنوار، ج 23، ص 333، باب «عرضُ الأعمال عليهم و أنّهم الشهداء على الخلق».

وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطا لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النّاسِ وَ يَكُونُ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدا.(1)

و بدين گونه شما را امتي ميانه قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد.

امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه شريفه مي فرمايد:

نَحْنُ الأُمَّةُ الْوُسْطي وَ نَحْنُ شُهَداءُ اللّه ِ عَلي خَلْقِهِ وَ حُجَجُهُ فِي أَرْضِهِ [...] فَرَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آلهالشَّهِيدُ عَلَيْنا بِما بَلَّغَنا عَنِ اللّه ِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَحْنُ الشُّهَداءُ عَلَي النّاسِ فَمَنْ صَدَّقَ صَدَّقْناهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مَنْ كَذَّبَ كَذَّبْناهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ.(2)

ما امت ميانه هستيم و ماييم گواهان خدا بر آفريدگانش و حجت هاي او در زمينش ]... [پس فرستاده خدا، گواه و ناظر بر ماست به سبب آنچه از سوي خداي عزّ و جلّ به ما ابلاغ كرده است و ما گواهانيم بر مردم. پس هر كه ما را تصديق كند، روز قيامت تصديقش مي كنيم و هر كه ما را تكذيب كند، روز قيامت تكذيبش مي كنيم.

سليم بن قيس نيز در همين زمينه از امام علي عليه السلام چنين نقل مي كند:

إِنَّ اللّه َ طَهَّرَنا وَ عَصَمَنا وَ جَعَلَنا شُهَداءَ عَلي خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ فِي أَرْضِهِ وَ جَعَلَنا مَعَ الْقُرْآنِ وَ جَعَلَ الْقُرْآنَ مَعَنا لا نُفارِقُهُ وَ لايُفارِقُنا.(3)

خداوند ما را پاكيزه داشته و از خطا حفظ كرده است. او ما را گواه بر آفريدگان خويش و حجت خود در زمين ساخته است. او ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داده است. نه ما از قرآن جدا مي شويم و نه قرآن از ما.

ص: 173


1- سوره بقره 2، آيه 142.
2- الكافى، ج 1، ص 190، ح 2.
3- همان، ص 191، ح 5.

4. راهنمايان به سوي خدا

شيخ صدوق رحمه الله در ادامه بيان لوازم معرفت امام يا ويژگي هاي امامان معصوم عليهم السلام، به نقش محوري ائمه در شناخت خداوند و ارتباط با او توجه كرده است و آنها را درهاي خداوند (ابواب الله)، راه به سوي او (سبيل الله) و راهنمايان بر او (ادّلاء عليه) معرفي مي كند:

]واجب است كه معتقد باشد امامان] درهاي خدا، راه به سوي او و راهنمايان به او هستند.(1)

از عبارت ياد شده به دست مي آيد كه امامان معصوم عليهم السلام در مسير رسيدن انسان به خدا چند نقش اساسي را بر عهده دارند: نخست اينكه انسان ها را به راه خدا رهنمون مي شوند و آنها را در اين مسير راهنمايي مي كنند. دوم اينكه خود، راهي به سوي خدا مي

شوند و سالكان طريق الي الله را ياري مي دهند كه با بهره گيري از اين راه روشن، بي هيچ خطا و اشتباهي به هدف خود برسند و سرانجام چون دري گشوده به سوي پروردگار، رهنوردان طريق هدايت را به سراي نجات و رستگاري داخل مي سازند.

اين ويژگي ها همه از شئون ولايت معصومان عليهم السلام و نشان دهنده نقش مهم و اساسي آنها در هدايت انسان هاست. هدايتي كه گاه جنبه تشريعي و ظاهري دارد و از طريق نشر آموزه هاي دين اسلام صورت مي گيرد و گاه جنبه تكويني و باطني دارد و از طريق تأثير بر نفوس انجام مي شود.

ويژگي هاي ياد شده نيز چون ديگر ويژگي هاي امامان معصوم عليهم السلامهم ريشه قرآني دارد و با آيات قرآن قابل اثبات است و هم ريشه روايي دارد و به استناد روايات مي توان آنها را اثبات كرد.

ص: 174


1- الهداية، صص 32 و 33.

قرآن كريم آن گاه كه از به امامت رسيدن تعدادي از پيامبران بني اسرائيل ياد مي كند، «هدايت به امر» را يكي از ويژگي هاي مقام «امامت» برشمرده است:

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقْامَ الصَّلوةِ وَ إِيتاءِ الزَّكوةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ.(1)

و آنان را پيشواياني قرار داديم كه به امر ما هدايت مي كردند و انجام دادن كارهاي نيك و برپا داشتن نماز و دادن زكات را به ايشان وحي كرديم و آنان پرستنده ما بودند.

همچنين در قرآن مي خوانيم:

وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِاياتِنا يُوقِنُونَ.(2)

و چون شكيبايي كردند و به آيات ما يقين داشتند، برخي از آنان را پيشواياني قرار داديم كه به امر ما [مردم را ]هدايت مي كردند.

چنان كه ملاحظه مي شود، خداوند متعال در اين آيات، پيامبران بزرگواري چون ابراهيم، اسحاق، يعقوب و موسي عليهم السلام را پس از سال ها مجاهدت، صبر و پايداري و رسيدن به مقام يقين، به عنوان «اماماني كه به امر او هدايت مي كنند»، برمي گزيند و آنان را به اين شرافت مفتخر مي سازد.

«هدايت به امر» كه اين همه ارزش و اهميت دارد، چيست و از چه ويژگي هايي برخوردار است؟ علامه طباطبايي ذيل نخستين آيه ياد شده مي نويسد:

اين هدايت كه خدا آن را از شئون امامت قرار داده، هدايت به معناي راهنمايي نيست؛ زيرا مي دانيم كه خداي تعالي، ابراهيم را وقتي امام قرار داد كه سال ها

ص: 175


1- سوره انبياء 21، آيه 73.
2- سوره سجده 32، آيه 24.

داراي منصب نبوت بود - هم چنان كه توضيحش در ذيل آيه «إِنّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماما»(1) گذشت - معلوم است كه نبوت جداي از منصب هدايت به معناي راهنمايي نيست. پس هدايتي كه منصب امام است، معنايي غير از رساندن به مقصد نمي تواند داشته باشد و اين معنا يك نوع تصرف تكويني در نفوس است كه با آن تصرف، راه را براي بردن دل ها به سوي كمال و انتقال دادن آنها از جايگاهي به جايگاهي بالاتر هموار مي سازد. و چون تصرفي است تكويني و عملي است باطني، به ناچار، امري كه با آن هدايت صورت مي گيرد، نيز امري تكويني خواهد بود، نه تشريعي كه صرف اعتبار است، بلكه همان حقيقتي است كه آيه شريفه زير آن را تفسير مي كند: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلُّ شَيْ ءٍ؛ چون به چيزي اراده فرمايد، كارش اين بس كه مي گويد: «باش»؛ پس [بي درنگ ]موجود مي شود. پس [شكوهمند ]و پاك است آن كسي كه ملكوت هر چيزي در دست اوست و به سوي اوست كه بازگردانيده مي شويد.»(2) و مي فهماند كه هدايت به امر خدا از فيوضات معنوي و مقامات باطني است كه مؤمنان به وسيله عمل صالح به سوي آن هدايت مي شوند و از رحمت پروردگارشان برخوردار مي گردند.

و چون امام به وسيله امر هدايت مي كند، با در نظر گرفتن اينكه «باء» در «بأمر» باء سببيت و يا آلت است، مي فهميم كه خود امام پيش از هر كس برخوردار از آن هدايت است و از او به ديگر مردم منتشر مي شود و بر حسب اختلافي كه در مقامات دارند، هر كس به قدر استعداد خود، از آن بهره مند مي شود.

از اينجا مي فهميم كه امام رابط ميان مردم و پروردگارشان در اخذ فيوضات ظاهري

ص: 176


1- سوره بقره 2، آيه 124.
2- سوره يس 36، آيه 82 و 83 .

و باطني است. همچنان كه پيغمبر رابطه ميان مردم و خداي تعالي است، در گرفتن فيوضات ظاهري؛ يعني شرايع الهي كه از راه وحي نازل گشته و از ناحيه پيغمبر به ساير مردم منتشر مي شود.

همچنين مي فهميم كه امام، دليلي است كه مردم را به سوي مقاماتش راهنمايي مي كند، همچنان كه پيامبر، دليل است كه مردم را به سوي اعتقادات حقه و اعمال صالح راه مي نمايد. البته بعضي از اولياي خدا تنها پيغمبرند و بعضي تنها امامند و بعضي داراي هر دو مقام هستند؛ مانند ابراهيم و دو فرزندش عليهم السلام.(1)

با تأمل در عبارت هاي ياد شده درمي يابيم كه ائمه معصومين عليهم السلام هم از طريق هدايت تشريعي و ظاهري و هم از طريق هدايت تكويني و باطني، مردم را به سوي خداوند رهنمون مي شوند و آنها را در رسيدن به مقصدشان ياري مي دهند. هدايت تشريعي و ظاهري از طريق نشر حقايق دين و بيان معارف اعتقادي، اخلاقي و فقهي اسلام است و هدايت تكويني و باطني از طريق تأثير در نفوس، هموار كردن راه تكامل، دادن توفيق درك حقايق يا همان شرح صدر و همچنين باز كردن چشم بصيرت آدمي در شناختن راه هاي انحرافي و مسلك هاي سياسي و اعتقادي گوناگون و تشخيص صراط مستقيم از مسير گمراهي است.

در روايات نقل شده از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام بر اين نكته كه اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام نيز از مقام هدايت به امر برخوردارند، تصريح شده است، چنان كه در روايتي كه جابر بن عبدالله انصاري از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آلهنقل مي كند، چنين مي خوانيم:

ص: 177


1- الميزان فى تفسير القرآن، ج 17، ص 304؛ ج 1، صص 226-276، ذيل آيه 124 سوره بقره.

إِنَّ رَسُولَ اللّه ِ صلي الله عليه و آله قالَ لِي يَوْما يا جابِرُ إِذا أَدْرَكْتَ وَلَدي مُحَمَّدا فَاقْرَئْهُ مِنّي السَّلام أَما إِنَّهُ سَمِيّي وَ أَشْبَهُ النّاسِ بِي، عِلْمُهُ عِلْمِي وِ حُكْمُهُ حُكْمِي بِسَبْعَةٍ مِنْ وَلَدِهِ أُمَناءٌ مَعْصُومُونَ أَئِمَّةَ أَبْرارِ السّابِعُ مِنْهُمْ مَهْدِيُّهُمُ الَّذِي يَمْلَأُ الأَْرْضَ قِسْطا وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْرا وَ ظُلْما ثُمَّ تَلا رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله: «جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلوةِ وَ إِيتاءِ الزَّكوةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ».(1)

رسول خدا - درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد - روزي به من فرمود: «اي جابر! هنگامي كه فرزندم محمد [باقر عليه السلام ]را ديدار كردي، سلام مرا به او برسان. همانا او هم نام من و شبيه ترين مردم به من است. علم او علم من و حكم او حكم من است. هفت نفر از فرزندان او امناي معصوم و امامان هستند. هفتمين از آنها مهدي آنهاست كه زمين را از قسط و عدل پر مي كند، همچنان كه از جور و ستم پر شده بود. آن گاه رسول خدا - درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد - اين آيه را تلاوت فرمود: «و آنان را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مي كردند و به ايشان انجام دادن كارهاي نيك و بر پا داشتن نماز و دادن زكات را وحي كرديم و آنان پرستنده ما بودند».

قرآن كريم در آياتي ديگر، به شكلي بسيار زيبا و لطيف، ذوي القربي يا اهل بيت پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله را راهي به سوي پروردگار معرفي و اعلام كرده است كه هر كس مي خواهد راهي به سوي پروردگارش بجويد، چاره اي جز دست يازيدن به مودّت ذوي القربي يا خاندان پيامبر اسلام ندارد.

ص: 178


1- سيد هاشم بحرانى الحسينى، البرهان فى تفسير القرآن، چاپ اول: بيروت، مؤسسة الأعلمى، 1419 ه- . ق، ج 4، ص65 .

خداوند متعال در يك جا پيامبرش را خطاب قرار مي دهد و به آن حضرت مي فرمايد به مردم بگو من در برابر رسالت خود، پاداشي جز دوستي خويشاوندانم از شما درخواست نمي كنم:

قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرا إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي.(1)

بگو: به ازاي آن [رسالت]، پاداشي از شما خواستار نيستم، مگر دوستي درباره خويشاوندان.

در جاي ديگر به پيامبرش مي فرمايد به مردم بگو آنچه من در برابر رسالتم از شما خواستم، براي خود شماست:

قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلي اللّه ِ وَ هُوَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ.(2)

بگو: «هر مزدي كه از شما خواستم، آن از خودتان مزد من جز بر خدا نيست، و او بر هر چيزي گواه است.

سرانجام در آيه ديگري تصريح مي كند:

قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلي رَبِّهِ سَبِيلاً.(3)

بگو: «بر اين [رسالت]، پاداشي از شما نمي خواهم، جز اينكه هر كس بخواهد راهي به سوي پروردگارش [در پيش ]گيرد».

در دعاي شريف ندبه كه بر اساس اسناد معتبر از امام صادق عليه السلام نقل شده است،(4) پس از اشاره به آيات ياد شده مي خوانيم:

ص: 179


1- سوره شورا 42، آيه 23.
2- سوره سبا 34، آيه 47.
3- سوره فرقان 25، آيه 57.
4- ر.ك: على اكبر مهدى پور، با دعاى ندبه در پگاه جمعه، چاپ اول: تهران، موعود عصر، 1380، صص 40 - 55.

فَكانُوا هُمُ السَّبِيلُ إِلَيْكَ وَ الْمَسْلَكُ إِلي رِضْوانِكَ.(1)

پس ايشان (اهل بيت) همان راه به سوي تو و طريق به سوي رضوان تو بودند.

در بسياري از روايات و زيارات نقل شده از معصومان عليهم السلام نيز به نقش محوري حجت هاي الهي در شناخت خدا و ارتباط با او اشاره شده است كه در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

امام باقر عليه السلام در روايتي مي فرمايد:

الُ مُحَمَّدٍ أَبْوابُ اللّه ِ وَ سَبِيلُهُ وَ الدُّعاةُ إِلَي الْجَنَّةِ وَ القادَةُ إِلَيْها وَ الأَدِلاّءُ عَلَيْها إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ.(2)

آل محمد، درهاي خدا، راه او، دعوت كنندگان به سوي بهشت، رهبري كنندگان به سوي آن و راهنمايان به آن تا روز قيامت هستند.

امام صادق عليه السلام نيز در ذيل آيه شريفه: «وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللّه َ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ به خانه ها از در [ورودي ]آنها درآييد و از خدا بترسيد؛ باشد كه رستگار شويد.»(3) مي فرمايد:

الأَوْصِياءُ هُمْ أَبْوابُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّتِي يُؤْتي مِنْها وَ لَوْلاهُمْ ما عُرِفَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِهِمُ احْتَجَّ اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالي عَلي خَلْقِهِ.(4)

[اوصياي پيامبر] درهاي خداوند هستند كه از طريق آنها بايد وارد شد و اگر ايشان نبودند، خداوند - عزّ و جلّ - شناخته نمي شد و خداوند - تبارك و تعالي - به [وجود ]آنها [در روز قيامت] بر آفريدگانش احتجاج مي كند.

ص: 180


1- سيد على بن موسى ابن طاووس، مصباح الزائر، قم، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 1417ه- . ق، ص 447؛ سيد على بن موسى ابن طاووس، إقبال الأعمال، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1417 ه- . ق، ص 296؛ بحار الأنوار، ج 99، ص 105؛ شيخ عباس قمى، مفاتيح الجنان.
2- بحار الأنوار، ج 2، ص 104.
3- سوره بقره 2، آيه 189.
4- الكافى، ج 1، ص 193، ح 2.

آن حضرت در روايتي ديگر نيز در اين زمينه مي فرمايد:

نَحْنُ الْعالِمُونَ (القائِمُونَ) بِأَمْرِهِ وَ الدّاعُونَ إِلي سَبِيلِهِ، بِنا عُرِفَ اللّه ُ وَ بِنا عُبِدَ اللّه ُ، نَحْنُ الأَدِلاّءُ عَلَي اللّه ِ وَ لَوْلانا ما عُبِدَ اللّه ُ.(1)

ما دانايان (برپا دارندگان) به امر خدا و دعوت كنندگان به راه او هستيم. به واسطه ما خدا شناخته مي شود. ما راهنمايان به سوي خدا هستيم و اگر ما نبوديم، خدا پرستيده نمي شد.

آن حضرت همچنين در روايت زيبايي كه از امام علي عليه السلام نقل مي كند، به بياني ديگر به نقش محوري امامان در هدايت انسان ها به سوي خدا و نجات و رستگاري آنها اشاره كرده است:

جاءَ ابْنُ الكَوّاءِ إِلي أَميرِ المُؤْمِنينَ عليه السلام فَقالَ: يا أَمِيرَ الْمؤمِنينَ «وَ عَلَي الأَْعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كلاًّ بِسِيماهُمْ»؟ فَقالَ: نَحْنُ عَلَي الأَْعْرافِ نَعْرِفُ أَنْصارَنا بَسِيماهُمْ، وَ نَحْنُ الْأَعْرافُ الَّذي لايُعْرَفُ اللّه ُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلاّ بِسَبِيلِ مَعْرِفَتِنا وَ نَحْنُ الأَْعْرافُ يُعَرِّفُنَا اللّه ُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَي الصِّراطِ فَلا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ عَرَفَنا وَ عَرَفْناهُ وَ لايَدْخُلُ النّارَ إِلاّ مَنْ أَنْكَرَنا وَ أَنْكَرْناهُ. إِنَّ اللّه َ تَبارَكَ وَ تَعالي لَوْ شاءَ لَعَرَّفَ الْعِبادَ نَفْسَهُ وَلكِنْ جَعَلَنا أَبْوابَهُ وَ صِراطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِي يُؤْتي مِنْهُ، فَمَنْ عَدَلَ عَنْ وِلايَتِنا أَوْ فَضَّلَ عَلَيْنا غَيْرَنا، فَإِنَّهُمْ عَلَي الصِّراطِ لَناكِبُونَ... .(2)

ص: 181


1- بحار الأنوار، ج 26، ص 260، ح 38.
2- الكافى، ج 1، ص 184، باب معرفة الإمام و الردّ اول اليه، ح 9؛ ر.ك: نهج البلاغه، امام على بن ابى طالب عليه السلام، گردآورنده: شريف رضى، ترجمه: محمدمهدى فولادوند، چاپ اول: تهران، صائب، 1380، خطبه 152، ص190.

ابن كوّاء (يكي از سران خوارج) خدمت اميرمؤمنان - درود خدا بر او باد - رسيد و گفت: «اي امير مؤمنان! [اين آيه ]«و بر اعراف(1)

مرداني هستند كه هر يك [از آن دو دسته] را از سيمايشان(2)

مي شناسند»(3)] به چه معناست؟ [پس آن حضرت فرمود: ما بر اعراف

هستيم و يارانمان را از سيمايشان مي شناسيم. ما همان اعراف(4)

هستيم كه خداوند جز از راه معرفت ما شناخته نمي شود. ما همان اعراف هستيم كه خداوند - عزّ و جلّ - در روز قيامت بر صراط ما را ]به مردم[ مي شناساند. پس به بهشت نرود مگر كسي كه ما را بشناسد و ما هم او را بشناسيم و به دوزخ نرود مگر كسي كه ما را انكار كند و ما نيز او را از خود ندانيم. اگر خداوند - تبارك و تعالي - مي خواست، خودش را ]مستقيم [به مردم مي شناساند، ولي ما را درهاي خود، صراط خود، راه خود و مسيري كه از آن داخل شوند، قرار داد. پس هر كس از ولايت ما سرپيچي كند يا ديگري را بر ما ترجيح دهد، از راه درست (صراط)، سخت منحرف شده است.

در شرح اصول كافي ذيل اين روايت، نكته هايي مطرح شده است كه توجه به آنها ما را در فهم بهتر مفاد روايت ياري مي دهد:

مقصود از اين روايت اين است كه اهل هر زماني به بهشت داخل نمي شوند مگر اينكه آنها امامشان از عترت طاهره عليهم السلام را بشناسند؛ يعني به حق ولايت و صدق امامت آنها معرفت داشته باشند و امام نيز آنها را به تصديق و پيروي بشناسد.

ص: 182


1- «اعراف» در اينجا به معناى «قسمت هاى بالاى حجاب است كه بين دوزخ و بهشت حايل است، به طورى كه اعرافيان در آنجا هم دوزخيان را مى بينند و هم بهشتيان را». ر.ك: الميزان فى تفسير القرآن، ج5، ص 145.
2- «سيما» در لغت به معناى علامت است. (ر.ك: الميزان فى تفسير القرآن، ج 5، ص5)
3- سوره اعراف 7، آيه 46.
4- «اعراف» در اين قسمت از روايت، معادل «عرفاء» جمع عريف و به معناى كسى است كه ياران خود را مى شناساند يا معروف مى كند. (ر.ك: شرح اصول كافى، ج 5، ص 145).

دليل اين موضوع را با دو بيان مي توان تقرير كرد: نخست اينكه داخل شدن به بهشت براي هيچ يك از افراد اين امت امكان پذير نيست مگر با پيروي از شريعت نبوي و عمل به آن و اين محقق نمي شود مگر با معرفت شريعت و معرفت كيفيت عمل به آن و اين تنها با بيان صاحب و برپا دارنده شريعت و ارشاد و تعليم او امكان پذير است. موضوع ياد شده نيز تحقق نمي پذيرد مگر اينكه مأموم، امام خود، حقانيت امامت او و صدق ولايت او را بشناسد تا بتواند از او پيروي كند و امام نيز مأموم را بشناسد تا او را هدايت كند. بنابراين، داخل شدن در بهشت متوقف بر اين است كه امام، مأمومين خود را بشناسد و مأمومين نيز امام خود را. دوم اينكه معرفت امامان، معرفت حقانيت امامت و صدق ولايت آنها، ركني از اركان دين است و هيچ كس داخل بهشت نمي شود مگر اينكه اين ركن را به درستي برپا دارد.(1)

حسن ختام اين بحث را فرازي از زيارت حضرت صاحب الامر عليه السلام قرار مي دهيم، آنجا كه مي خوانيم:

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بابَ اللّه ِ الَّذِي لايُؤْتي إلاّ مِنْهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَبِيلَ اللّه ِ الَّذِي مَنْ سَلَكَ غَيْرَهُ هَلَكَ.(2)

سلام بر تو اي در ]گشوده] خدا كه جز از آن نتوان به خدا رسيد؛ سلام بر تو اي راه خدا؛ آن راهي كه هر كس جز آن را بپويد، نابود مي شود.

با توجه به آنچه گفته شد، به روشني درمي يابيم كه چرا در اسلام اين همه بر ضرورت شناخت امام عصر عليه السلام تأكيد شده است تا آنجا كه فرموده اند:

ص: 183


1- شرح اصول كافى، ج 5، ص 145.
2- بحار الأنوار، ج 99، ص 98؛ مفاتيح الجنان، زيارت دوم حضرت صاحب الامر عليه السلام.

مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً.(1)

هركس بميرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلي مرده است.

و از همه ما خواسته اند پيوسته دعا كنيد كه خداوند حجتش را به شما بشناساند؛ زيرا اگر حجت او را نشناسيم، از دين گمراه مي شويم:

أَللّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ظَلَلْتُ عَنْ دِيني.(2)

بارالها! حجت خود را به من بشناسان كه اگر حجتت را به من نشناساني، از دينم گمراه مي گردم.

5. جايگاه هاي علم الهي

اشاره

شيخ صدوق رحمه الله در ادامه بيان ويژگي هاي امامان معصوم عليهم السلام، درباره جايگاه و منزلت علمي ائمه مي فرمايد:

[واجب است معتقد باشد كه] آنها جايگاه (و خزانه) علم الهي اند.(3)

در اين زمينه نيز روايات فراواني از ائمه معصومين عليهم السلام نقل شده است؛ تا آنجا كه در برخي از مجامع روايي، ابواب ويژه اي به نقل روايات وارد شده در اين موضوع اختصاص يافته است كه از آن جمله مي توان به بصائر الدرجات،(4)

الكافي(5) و بحار الأنوار(6)اشاره كرد.

ص: 184


1- بحار الأنوار، ج 8 ، ص 368.
2- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 512.
3- الهداية، ص33.
4- ر.ك: بصائر الدرجات، صص 103-106، باب في الأئمّة أنّهم خزّان الله في السّماء و الأرض على علمه، صص 109-112، باب فى الأئمة عليهم السلامأنّه صار إليهم جميع العلوم التي خرجت إلى الملائكة و الأنبياء و أمر العالمين.
5- الكافى، ج 1، صص 192 و 193، باب أَنّ الأئمّة عليهم السلام ولاة أمر اللّه و خزنة علمه؛ صص 255 و 256، باب أنّ الأئمّة عليهم السلاميعلمون جميع العلوم التي خرجت إلى الملائكة و الرسل عليهم السلام.
6- ر.ك: بحار الأنوار، ج 26، صص 105- 108، باب أنّهم عليهم السلام، خزّان الله على علمه و حملة عرشه.

در روايتي از امام باقر عليه السلام، در اين زمينه چنين آمده است:

وَاللّه ِ إِنّا لَخُزّانُ اللّه ِ فِي سَمائِهِ وَ أَرْضِهِ لا عَلي ذَهَبٍ وَ لا عَلي فِضَّةٍ إِلاّ عَلي عِلْمِهِ.(1)

به خدا سوگند، ما خزانه داران خدا در آسمان و زمين او هستيم، ولي نه بر طلا و نقره، بلكه بر علم او.

امام صادق عليه السلام نيز در اين باره مي فرمايد:

نَحْنُ وُلاةُ أَمْرِاللّه ِ وَ خَزَنَةُ عِلْمِ اللّه ِ وَ عَيْبَةُ وَحْيِ اللّه ِ.(2)

ما سرپرستان امر خدا، خزانه داران علم خدا و جايگاه وحي خدا هستيم.

در زيارت «جامعه كبيره» كه از امام هادي عليه السلام نقل شده است، نيز خطاب به ائمه اهل بيت عليهم السلام عرضه مي داريم:

اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ... وَ خُزّانَ الْعِلْمِ.(3)

سلام بر شما اي خاندان پيامبر... و خزانه داران دانش.

در پاره اي ديگر از روايات، با دسته بندي علوم خداوند به علم خاص (علمي كه تنها مخصوص خداوند است و كسي از آن آگاهي ندارد) و علم عام (علمي كه فرشتگان مقرب و انبياي مرسل از آن آگاهي دارند)، تصريح شده است كه ائمه اهل بيت عليهم السلام نيز چون فرشتگان مقرب و انبياي مرسل از علم عام خداوند بهره مندند.

در يكي از رواياتي كه در اين زمينه از امام باقر عليه السلام نقل شده است، چنين مي خوانيم:

ص: 185


1- بصائر الدرجات، ص 103، ح 1؛ الكافى، ص 192، ح 2.
2- الكافى، ص 192، ح 3.
3- محمد بن على بن حسين شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، تحقيق: سيدحسن موسوى خرسان، تهران، دارالكتب الإسلامية، 1410 ه- . ق، ج 2، ص 610 .

إِنَّ لِلّهِ عِلْما عاما وَ عِلْما خاصّا فَأَمَّا الْخاصُّ فَالَّذي لَمْ يَطَّلِعْ عَلَيْهِ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ أَمَّا عِلْمُهُ الْعامُ الَّذِي اطَّلَعَتْ عَلَيْهِ الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبِينَ وَ الأَْنْبِياءُ المُرْسَلِينَ قَدْ رُفِعَ ذلِكَ كُلُّهُ إِلَيْنا.(1)

همانا براي خداوند، دو علم است؛ علم عام و علم خاص. علم خاص، علمي است كه [حتي ]فرشتگان مقرب و پيامبران مرسل هم از آن آگاهي ندارند. علم عام خداوند كه فرشتگان مقرب و پيامبران مرسل از آن آگاهند، به طور كامل به ما ارزاني شده است.

از امام صادق عليه السلام نيز رواياتي به همين مضمون نقل شده است.(2)

پرسشي كه در اينجا مطرح مي شود، اين است كه اين علوم چگونه به امامان معصوم عليهم السلام افاضه مي شود؟ در پاسخ اين پرسش بايد گفت كه بر اساس برخي روايات، ائمه عليهم السلام علوم خود را از سه طريق دريافت مي كنند: 1. ارث بردن از پدران خويش (علومي كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام و از آن حضرت نسل بعد از نسل به همه امامان منتقل شده است)؛ 2. منابع مكتوب (كتاب هايي مانند صحيفه و جامعه از امام علي عليه السلام به فرزندان معصومش به ارث رسيده و دست به دست گشته است)؛ 3. الهام رباني (علومي كه از طريق فرشته وحي يا به طور مستقيم به آنان الهام مي شود).

در روايتي كه از امام موسي بن جعفر عليهماالسلام نقل شده است، در اين زمينه چنين مي خوانيم:

ص: 186


1- بصائر الدرجات، ص 109، ح 1و3؛ ص 110، ح 5 و 6؛ ص 111، ح11 و 12.
2- همان، ص 109، ح 2؛ ص 110، ح 4، 7 و 8 ؛ ص 111، ح 10 و 13.

مَبْلَغُ عِلْمِنا عَلي ثَلاثَةِ وُجُوهٍ: ماضٍ وَ غابِرٍ وَ حادِثٍ. فَأَمَّا الْماضِي فَمُفَسَّرٌ وَ أَمَّا الغابِرُ فَمَزْبُورٌ وَ أَمّا الحادِثُ فَقَذْفٌ فِي الْقُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِي الأَسْماعِ وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلمِنا وَ لانَبِيٍّ بَعْدَ نَبِيِّنا.(1)

آنچه علم ما بدان راه پيدا مي كند بر سه قسم است: گذشته، آينده و پديد شونده. گذشته [براي ما] تفسير شده است؛ آينده [براي ما] نوشته شده است و پديده شونده از طريق انداختن در دل و تأثير در گوش [به ما الهام مي شود]. اين [قسم اخير ]بهترين دانش ماست و پيامبري پس از پيامبر ما نيست.

در تعليقه اي كه فيض كاشاني رحمه الله بر اين روايت دارد، در توضيح اين سخن امام كاظم عليه السلام كه مي فرمايد: «پيامبري پس از پيامبر ما نيست» چنين آمده است:

چون خبر دادن از فرشته، نزد مردم تنها مخصوص پيامبران است، اين سخن امام عليه السلام [كه برخي از علوم از راه الهام به ما مي رسد] اين توهم را ايجاد مي كند كه آن حضرت ادعاي پيامبري كرده است، از اين رو، ايشان اين توهم را با اين جمله كه «پيامبري پس از پيامبر ما نيست» رد مي كند؛ زيرا تفاوت پيامبر و محدّث تنها در ديدن و نديدن فرشته است، نه شنيدن صداي او.(2)

به بيان ديگر، آن حضرت با اين جمله مي خواهند بگويند اگرچه به ما نيز چون پيامبر الهام مي شود، ولي اين بدان معنا نيست كه ما به درجه پيامبري رسيده ايم.

در روايت ديگري كه مفضل بن عمر نقل مي كند، درباره اقسام علوم ائمه چنين آمده است:

ص: 187


1- الكافى، ج 1، كتاب الحجة، باب جهات علوم الائمة عليهم السلام، ص 264، ح 1؛ بصائر الدرجات، باب فيه تفسير الائمة لوجود علومهم الثلاثة و تأويل ذلك، ص 319، ح 3.
2- محمدمحسن فيض كاشانى، كتاب الوافى، چاپ اول: اصفهان، مكتبة الامام اميرالمؤمنين عليه السلام، 1406 ه . ق، ج 3، ص 606 .

قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ عليه السلام: رُوِّينا عَنْ أَبِي عَبْدِاللّهِ عليه السلام أَنَّهُ قالَ: إِنَّ عِلْمَنا غابِرٌ وَ مَزْبُورٌ وَ نَكْتٌ فِي الْقُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِي الأَسْماعِ. فَقالَ: أَمَّا الغابِرُ فَما تَقَدَّمَ مِنْ عِلْمِنا وَ أَمَّا الْمَزْبُورُ فَما يَأْتِينا وَ أَمّا النَّكْتُ فِي القُلُوبِ فَإِلْهامٌ وَ أَمَّا النَّقْرُ فِي الأَسْماعِ فَأَمْرُ الْمَلَكِ.(1)

به ابوالحسن امام موسي بن جعفر عليهماالسلام عرض كردم: براي ما از اباعبدالله [امام جعفر صادق] عليه السلام روايت كرده اند كه فرموده است: همانا علم ما يا [مربوط به ]گذشته است، يا نوشته شده است، يا [از طريق] وارد شدن در دل و تأثير در گوش الهام شده است. پس آن حضرت فرمود: گذشته مربوط به امور پيشين است [كه مي دانيم]؛ نوشته شده مربوط به اموري است كه در آينده مي آيد و وارد شدن در دل الهام و تأثير در گوش امر فرشته است.

در اينجا با توجه به روايات ياد شده به بررسي راه هاي سه گانه دست يابي امامان به علم مي پردازيم:

الف) ارث بردن از پدران خويش

در بسياري از روايات بر اين موضوع تصريح شده است كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله همه علوم خود را به اميرمؤمنان علي عليه السلاممنتقل كرد و اين علوم نسل بعد از نسل به همه امامان منتقل شد.(2)

در بخشي از روايتي كه ابوبصير از امام صادق عليه السلام نقل كرده، در زمينه انتقال علم از پيامبر اسلام به علي عليه السلام، چنين آمده است:

ص: 188


1- همان، ح 3؛ بصائر الدرجات، ص 318، ح 2.
2- ر.ك: همان، باب في الأئمة عليهم السلام أنّهم ورثوا علم ادم و جميع العلماء، صص 114 - 117 و باب في العلماء أنّهم يرثون العلم بعضهم من بعض، صص 117 - 118؛ الكافى، ج 1، باب أنَّ الأئمة عليهم السلامورثة العلم، يرث بعضهم بعضا العلم، صص 221 - 223 و باب «أَنّ ألائمة ورثوا علم النبى و جميع الأنبياء و الأوصياء من قبلهم، صص 223 - 226.

يا أَبا مُحَمَّدٍ عَلَّمَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله عَلِّيا عليه السلام أَلفَ بابٍ يُفْتَحُ مِنْ كُلِّ بابٍ أَلْفُ بابٍ.(1)

اي ابامحمد! پيامبر خدا - درود خدا بر او و خاندانش باد - هزار باب از علم به علي - درود خدا بر او باد - آموخت كه از هر باب آن هزار باب گشوده مي شد.

در روايت ديگري، امام باقر عليه السلام در اين زمينه مي فرمايد:

يَمُصُّونَ الِّثمادُ وَ يَدَعُونَ النَّهْرَ الْعَظِيمِ، قِيلَ لَهُ: وَ مَا النَّهرُ الْعَظِيمُ؟ قالَ: رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله وَ الْعِلْمُ الَّذِي أَعْطاهُ اللّهُ. إِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَمَعَ لُِمحَمَّدٍ صلي الله عليه و آلهسُنَنَ النَّبِيِّينَ مِنْ آدَمَ وَ هَلُمَّ جَرّا إِلي مُحَمَّدٍ صلي الله عليه و آله. قِيلَ لَهُ: وَ ما تِلْكَ السُّنَنُ؟ قالَ: عِلْمُ النَّبِيِّينَ بِأَسْرِهِ، وَ إِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلي الله عليه و آله وَ صَيَّرَ ذَلِكَ كُلَّهُ عِنْدَ أَمِيرِالْمُؤْمُنِينَ عليه السلام.(2)

مردم آب اندك را مي مكند و نهر بزرگ را رها مي كنند. گفته شد: نهر بزرگ چيست؟ فرمود: رسول خدا - درود خدا بر او و خاندانش باد - و علمي است كه خدا به او ارزاني داشته است. همانا خداي عزّ و جلّ سنت هاي تمام پيامبران از آدم تا محمد را براي او گرد آورد. پرسيده شد: آن سنت ها چه بود؟ فرمود: تمام علوم پيامبران. رسول خدا [نيز] تمام آن را به اميرمؤمنان - درود خدا بر او باد - تحويل داد.

تاكنون مشخص شد كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله همه علومي را كه خدا به او ارزاني داشته بود، به وصي خود، اميرمؤمنان عليه السلام منتقل كرد. با توجه به دو روايتي كه پس از اين خواهد آمد، روشن خواهد شد كه چگونه اين علوم از نخستين امام شيعيان به ديگر امامان معصوم عليهم السلام منتقل شده است.

ص: 189


1- الكافى، ج 1، ص 239، ح 1.
2- همان، ص 222، ح 6.

در روايتي كه از امام محمدباقر عليه السلام نقل شده، در اين زمينه چنين آمده است:

إِنَّ العِلْمَ الَّذِي نَزَلَ مَعَ آدَمَ عليه السلام لَمْ يُرْفَعْ، وَ الْعِلْمُ يَتَوارَثُ وَ كانَ عَلِيٌّ عليه السلامعالِمَ هذِهِ الأُمَّةِ وَ إِنَّهُ لَمْ يَهْلِكْ مِنّا عالِمٌ قَطُّ إِلاّ خَلَفَهُ مَنْ أَهْلِهِ مَنْ عَلِمَ مِثْلَ عِلْمِهِ، أَوْ ما شاءَ اللّهُ.(1)

علمي كه با آدم فرود آمد بالا نرفت و علم به ارث منتقل مي شود. علي - درود خدا بر او باد - عالم اين امت بود. هيچ گاه عالمي از ما خاندان نمي ميرد مگر اينكه از خاندانش كسي جانشين وي شود كه به اندازه او يا به اندازه اي كه خدا خواهد، مي داند.

در روايت ديگري كه مفضل بن عمر از امام صادق عليه السلام نقل مي كند، در اين باره چنين مي خوانيم:

إِنَّ سُلَيْمانَ وَرِثَ داوُدَ وَ إِنَّ مُحَمَّدا وَرِثَ سُلَيْمانَ وَ إِنّا وَرِثْنا مُحَمَّدا وَ إِنَّ عِنْدَنا عِلمَ التَّوراةِ وَ الإِنْجِيلِ وَ الزَّبُورِ وَ تِبْيانَ ما فِي الأَلْواحِ. قالَ: قُلتُ: إِنَّ هذا لَهُوَ الْعِلْمُ؟ قالَ: لَيْسَ هذا هُوَ الْعِلْمُ. إِنَّ الْعِلْمَ الَّذِي يَحْدُثُ يَوْما بَعْدَ يَوْمٍ وَ ساعَةً بَعْدَ ساعَةٍ.(2)

سليمان از داود ارث برد و محمد از سليمان ارث برد و ما از محمد ارث برديم. علم تورات، انجيل، زبور و بيان آنچه در الواح [موسي] بود، نزد ماست. عرض كردم: آيا اين همان علم [كامل] است [كه در اختيار شما ائمه است ]فرمود: اين آن علم [كامل] نيست. آن علم، علمي است كه روز به روز و ساعت به ساعت پديد مي آيد.

ص: 190


1- همان، ح 2.
2- همان، ص 225، ح4.

روايت اخير افزون بر اينكه مشخص مي سازد اهل بيت پيامبر عليهم السلامهمه علوم آن حضرت را به ارث برده اند، مشخص مي سازد كه علم آنها منحصر به موارد ذكر شده در روايت نيست، بلكه آنها علمي دارند كه روز به روز و ساعت به ساعت افزايش مي يابد.

فيض كاشاني رحمه الله در شرح خود بر كتاب الكافي در ذيل اين روايت مي نويسد:

شايد مراد اين روايت اين است كه علم [واقعي] علمي نيست كه با شنيدن و خواندن كتاب ها و حفظ آنها به دست مي آيد؛ زيرا آن تقليد است. علم [واقعي] علمي است كه روز به روز و ساعت به ساعت از سوي خداي سبحان به قلب مؤمن جاري مي شود و با آن حقايقي آشكار مي شود كه نفس را به اطمينان مي رساند، سينه را گشايش مي بخشد و دل را نوراني مي كند.(1)

در روايتي ديگر، وقتي راوي به امام صادق عليه السلام عرض مي كند: «أَخْبِرْنِي عَنْ عِلْمِ عالِمِكُمْ؛ از علم عالم خود [؛ يعني امام از شما خاندان] به من خبر دهيد» آن حضرت مي فرمايد: «وِراثَةٌ مِنْ رَسُولِ اللّهِ وَ مِنْ عَلِيٍّ عليه السلام؛ از پيامبر خدا - درود خدا بر او و خاندانش باد - و علي - درود خدا بر او باد - به [ما] ارث رسيده است.» راوي مي پرسد: «إِنّا نَتَحَدَّثُ أَنَّهُ يُقْذَفُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ يُنْكَتُ فِي آذانِكُمْ؟؛ به ما گزارش مي دهند كه علم به دل شما الهام مي شود و در گوش شما وارد مي شود.» امام در پاسخ او مي فرمايد: «أَوْ ذاكَ؛ گاهي هم چنين است».(2)

پرسشي كه در اينجا مطرح مي شود اين است كه انتقال علم از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به امام علي عليه السلام و از آن حضرت به ديگر امامان، چگونه صورت گرفته است، آيا اين انتقال در طول زمان و با استفاده از وسايل عادي مانند كتاب

ص: 191


1- كتاب الوافى، ج 3، ص 554.
2- الكافى، ج 1، باب جهات علوم الأئمة، ص 264، ح 2؛ بصائر الدرجات، ص327، ح 5.

و نوشتار انجام شده است يا اينكه از راه هاي غيرعادي در مدت زماني كوتاه؟

در يكي از باب هاي كتاب بصائر الدرجات پنج روايت در مورد انتقال علم از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به امام علي عليه السلام در آخرين لحظات زندگي آن حضرت نقل شده است كه همه آنها دلالت بر اين دارد كه انتقال علم به صورت غيرعادي و در زماني كوتاه انجام شده است.(1)

در يكي از اين روايات كه از امام صادق عليه السلام نقل شده است، چنين مي خوانيم:

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله فِي المَرَضِ الَّذِي تَوفّي فِيهِ لِعايِشَةِ وَ حَفْصَةِ: أُدْعُوا لِي خَلِيلِي. فَأَرْسَلَتا إِلي أَبَوَيْهِما فَلَمّا جاءا. نَظَرَ إِلَيْهِما رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله فَأَعْرَضَ عَنْهُما ثُمَّ قالَ: أُدْعُوا خَلِيلِي فَأَرْسَلَتا إِلي عَليٍ عليه السلامفَجاءَ فَلَم يَزَلْ يُحَدِّثُهُ فَلَمّا خَرَجَ لَقِياهُ فَقالا ما حَدَّثَكَ خَلِيلُكَ فَقالَ: حَدَّثَنِي بِأَلْفِ بابٍ يَفْتَحُ كُلُّ بابٍ أَلْفَ بابٍ.(2)

پيامبر خدا - درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد - در بيماري كه منجر به وفات ايشان شد، به عايشه و حفصه فرمود: خليلم را نزد من بياوريد. پس آن دو به دنبال پدران خود فرستادند. هنگامي كه آنها آمدند پيامبر خدا نگاهي به ايشان كرد و روي خود را برگرداند. سپس گفت: خليلم را نزد من بياوريد. پس به دنبال علي - درود خدا بر او باد - فرستادند. پس علي آمد و پيامبر بي وقفه با او گفت وگو كرد. پس هنگامي كه علي خارج مي شد آن دو به او گفتند: خليلت از چه چيز با تو گفت وگو مي كرد؟ پس فرمود: برايم از هزار باب كه از هر يك از آنها هزار باب ديگر گشوده مي شود، سخن گفت.

ص: 192


1- بصائر الدرجات، صص 313 - 315.
2- همان، صص 314 و 315، ح 5.

گفتني است در برخي ديگر از روايات اين باب آمده است كه پس از آمدن علي عليه السلام، پيامبر خدا صلي الله عليه و آله سينه خود را به سينه او چسبانيد و در حالي كه به گوش او اشاره مي كرد، هزار حديث بر او خواند كه از هر يك از آنها هزار باب گشوده مي شد.(1)

هر يك از امامان نيز به همين روش يا روشي مشابه، علوم را از امام پيش از خود دريافت كرده اند.

ب) استفاده از منابع مكتوب

به اعتقاد شيعيان، امامان معصوم عليهم السلام يكي پس از ديگري از پدران خويش كتاب هايي را به ارث مي برند كه در آنها بخشي از علوم الهي به وديعت سپرده شده است.(2)

جامعه و مصحف فاطمه عليهاالسلام دو مورد از اين كتاب هاست.

در روايتي كه ابوبصير از امام صادق عليه السلام نقل كرده، در مورد كتاب جامعه چنين آمده است:

يا أَبامُحَمَّدٍ! وَ إِنَّ عِنْدَنا الجامِعَةَ وَ ما يُدْرِيهِمْ مَا الْجامِعَةُ؟ قالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِداكَ وَ ما الجامِعَةُ؟ قالَ: صَحِيفَةٌ طُولُها سَبْعُونَ ذِراعا بِذِراعِ رَسُولِ اللّهِ صلي الله عليه و آلهوَ إِملائِهِ مِنْ فَلْقِ فِيهِ وَ خَطِّ عَلِيٍ بِيَمِينِهِ، فِيها كُلُّ حَلالٍ وَ حرامٍ وَ كُلُّ شَيءٍ يَحْتاجُ النّاسُ إِلَيْهِ حَتَّي الأَرْشِ فِي الخَدْشِ.(3)

اي ابامحمد! همانا جامعه نزد ماست. مردم چه مي دانند كه جامعه چيست؟ گفتم: قربانت گردم جامعه چيست؟ فرمود: كتابي است كه طول آن [بر مبناي ]ذراع پيامبر خدا - درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد - به هفتاد ذراع مي رسد. [اين

ص: 193


1- ر.ك: همان، ص 314، ح3.
2- ر.ك: الكافى، ج 1، صص 238 - 242؛ بصائر الدرجات، صص 162- 173 و صص 191 و 192.
3- الكافى، ج 1، ص 239، ح 1.

كتاب] به املاي زباني آن حضرت و دست خط علي است. تمام حلال و حرام و همه آنچه مردم به آن نياز دارند، حتي جريمه خراش [جزيي پوست بدن] در آن موجود است.

آن حضرت در روايت ديگري در مورد مصحف فاطمه عليهاالسلام نيز مي فرمايد:

إِنَّ فاطِمَةَ مَكَثَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللّهِ صلي الله عليه و آله خَمْسَةَ وَ سَبْعِينَ يَوْما وَ كانَ دَخَلَها حُزْنٌ شَدِيدٌ عَلي أَبِيها وَكانَ جِبْرَئِيلُ عليه السلام يَأتِيها فَيُحْسِنُ عَزاءَها عَلي أَبِيها وَ يُطَيِّبُ نَفْسِها وَ يُخْبِرُها عَنْ أَبِيها وَ مَكانَهُ وَ يُخْبِرُها بِمايَكُونُ بَعْدَها فِي ذُرِّيَّتِها وَ كانَ عَلِيٌّ عليه السلاميَكْتُبُ ذلِكَ، فَهذا مُصْحَفُ فاطِمَةَ عليهاالسلام.(1)

فاطمه پس از پيامبر خدا - درود خدا بر او و خاندانش باد - هفتاد و پنج روز در دنيا درنگ كرد. او از دوري پدر اندوه بسياري داشت. جبرئيل - سلام خدا بر او باد - نزد وي مي آمد و او را در مرگ پدرش تسلي مي داد و خوش دل مي ساخت. همچنين او را از احوال و جايگاه پدر آگاه مي كرد و سرگذشت اولادش را پس از او برايش مي گفت و علي - سلام خدا بر او باد - اينها را مي نوشت. اين نوشته ها مصحف فاطمه - درود خدا بر او باد - است.

در برخي روايات تصريح شده است كه در مصحف فاطمه عليهاالسلام چيزي در زمينه حلال ها و حرام هاي الهي نيامده، بلكه در آن، تنها درباره آنچه در آينده رخ خواهد داد، سخن گفته شده است.(2)

ج) دريافت از فرشته وحي

در اين زمينه روايتي از امام صادق عليه السلام نقل شده كه بسيار گوياست. در اين روايت كه در واقع، گزارش مشاهدات امام صادق عليه السلام از ديدار

ص: 194


1- همان، ص 241، ح 5.
2- ر.ك: همان، ص 240، ح 2.

حضرت الياس عليه السلامبا امام باقر عليه السلامدر مسجدالحرام و پرسش هاي متعدد آن حضرت از امام چهارم شيعيان عليه السلاماست، موضوع هاي متعددي مطرح شده كه يكي از آنها علم امامان عليهم السلاماست.

امام باقر عليه السلام در ابتداي روايت ياد شده، پس از اشاره به اين مطلب كه در علم خداوند هيچ اختلافي نيست، در پاسخ حضرت الياس كه از ايشان مي پرسد: «چه كسي از اين علم كه در آن هيچ اختلافي (تناقضي) نيست، آگاهي دارد؟» مي فرمايد:

أَمّا جُمْلَةُ الْعِلْمِ فَعِنْدَ اللّه ِ جَلَّ ذِكْرُهُ وَ أَمّا ما لابُدَّ لِلْعِبادِ فَعِنْدَ الأَْوْصِياءِ.(1)

همه علوم نزد خداوند - جلّ ذكره - است، ولي آن دسته از علوم كه [دانستن آنها ]براي بندگان ضروري است، نزد اوصياست.

آن گاه در پاسخ اين پرسش كه «اوصيا چگونه اين علوم را فرا مي گيرند؟» فرمود:

كَما كانَ رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله يَعْلَمُهُ إِلاّ أَنَّهُمْ لايَرَوْنَ ما كانَ رَسوُلُ اللّه ِ صلي الله عليه و آلهيَرَي، لأَِنَّهُ كانَ نَبِيّا وَ هُمْ مُحَدَّثُونَ وَ أَنَّهُ كانَ يُفِدْ إِلَي اللّه ِ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَسْمَعُ الْوَحْيَ وَ هُمْ لايَسْمَعُونَ.(2)

همان گونه كه پيامبر خدا - درود خدا بر او و خاندانش باد - اين علوم را فرامي گرفت. با اين تفاوت كه آنها آنچه را رسول خدا - درود خدا بر او و خاندانش باد - مي ديد، نمي بينند؛ زيرا او پيامبر بود و آنها الهام شدگان (راست گمانان). آن حضرت به عنوان رسول در پيشگاه خداي صاحب عزت و جلال حاضر مي شد و وحي را مي شنيد در حالي كه آنها وحي را نمي شنوند.

ص: 195


1- همان، ص243، ح 1.
2- همان.

چنان كه ملاحظه مي شود، امام باقر عليه السلام در اين روايت در تبيين شيوه علم آموزي امامان معصوم عليهم السلام از تعبير «محدَّثون» استفاده كرده است. در توضيح اين تعبير امام باقر عليه السلام، يادآوري دو نكته ضروري است:

نكته اول - در روايات ما در موارد متعددي امامان معصوم عليهم السلام با اين تعبير توصيف شده اند، تا آنجا كه در كتاب هاي الكافي(1) و بصائر الدرجات،(2) بابي با عنوان «أنّ الأئمة عليهم السلام محدّثون مفهّمون» به نقل روايات وارد شده در اين زمينه اختصاص يافته است.

در يكي از روايات اين باب، محمد بن اسماعيل از امام موسي بن جعفر عليهماالسلام چنين نقل مي كند:

سَمِعْتُ أَبَا الحَسَنِ عليه السلام يَقُولُ: «الأَئِمَّةُ عُلَماءٌ صادِقُونَ مُفَهَّمُونَ مُحَدَّثُونَ».(3)

از ابا الحسن [امام موسي بن جعفر] عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: «امامان، علماي صادق، مفهَّم(4)

و محدَّث(5)

هستند».

نكته دوم - تعبيرهايي چون «محدّثون؛ الهام شدگان يا راست گمانان» و «مفهّمون؛ فهمانيده شدگان» كه در مورد امامان معصوم عليهم السلام وارد شده است، به اين معناست كه آنها علوم و معارف مختلف را از طريق الهام رباني دريافت مي كنند؛ يعني همان گونه كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله از طريق وحي بر همه امور آگاه و از علوم الهي برخوردار مي شدند، ايشان نيز از طريق الهام بر همه آنچه بدان

ص: 196


1- ر.ك: همان، صص 270 و271، ح 1 - 5 و ص 534، ح 18.
2- بصائر الدرجات، صص 319 - 324.
3- الكافى، ص 271، ح 3؛ بصائر الدرجات، ص 319، ح 1.
4- «مُفهَّم» به كسى اطلاق مى شود كه مفهوم را از آسمان و ملكوت دريافت مى كند.
5- «مُحدَّث» به كسى گفته مى شود كه فرشتگان با او سخن مى گويند.

نياز دارند، آگاه مي شوند. البته با اين تفاوت كه پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله، فرشته وحي را مي ديد، ولي ائمه عليهم السلامفرشته وحي را نمي بينند و تنها الهام هاي او را دريافت مي كنند.

در روايتي كه از امام صادق عليه السلام نقل شده، درباره مفهوم «محدّث» چنين آمده است:

سُمِّيَتْ فاطِمَةُ عليهاالسلام مُحَدَّثَةً لِأَنَّ الْمَلائِكَةَ كانَتْ تَهِبْطُ مِنَ السَّماءِ فَتُنادِيَها كَما تُنادِي مَرْيَمُ بِنْتَ عِمران.(1)

فاطمه - درود خدا بر او باد - را از اين رو «محدثه» ناميدند كه فرشتگان از آسمان بر او فرود مي آمدند و او را مخاطب قرار مي دادند، چنان كه مريم دختر عمران را مخاطب قرار مي دادند.

در روايت ديگري كه محمد بن سلم از امام صادق عليه السلام نقل كرده است، در اين زمينه چنين مي خوانيم:

ذُكِرَ الُْمحَدَّثُ عِنْدَ أَبي عَبْدِاللّه ِ عليه السلام فَقالَ: إِنَّهُ سَمِعَ الصَّوْتَ وَ لايَرَي الشَّخْصَ. فَقُلْتَ لَهُ: جُعِلْتُ فِداكَ، كَيْفَ يَعْلَمُ أَنَّهُ كَلامَ الْمَلَكِ؟ قالَ: إِنَّهُ يُعْطي السَّكِينَةُ وَ الْوَقارُ حَتّي يَعْلَمُ أَنَّهُ كَلامُ الْمَلَكِ.(2)

نزد ابي عبدالله [امام صادق] عليه السلام از «محدث» بودن [امام] سخن به ميان آمد. حضرت فرمود: «او سخنان را مي شنود، ولي شخص [فرشته] را نمي بيند.» پرسيدم: «فدايت شوم، پس چگونه مي فهمد كه آن كلام فرشته است؟» فرمود: «با آرامش و سكينه اي كه به او عطا مي شود، مي فهمد كه آن كلام فرشته است».

ص: 197


1- علل الشرايع، ج 1، باب 146، ص 182، ح 1.
2- الكافى، ج 1، ص 271، ح 4؛ بصائر الدرجات، ص 323، ح 9.

گفتني است در ميان ائمه معصومين عليهم السلام، امام علي عليه السلام، به عنوان يك استثنا هم فرشته وحي را مي ديد و هم صداي او را مي شنيد. آن حضرت در اين زمينه چنين مي فرمايد:

لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَيْهِ صلي الله عليه و آله، فَقُلْتُ: يا رَسُولَ اللّه ِ، ما هذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقالَ: هذَا الشَّيْطانُ قَدْ ايَسَ مِنْ عِبادَتِهِ. إِنَّكَ تَسْمَعُ ما أَسْمَعُ وَ تَري ما أَري، إِلاّ أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ وَ لكِنَّكَ لَوَزِيرٌ وَ إِنَّكَ لَعَلي خَيْرٍ.(1)

هنگامي كه وحي بر پيامبر نازل مي شد، صداي ناله شيطان را شنيدم. پرسيدم: «اي پيامبرخدا، اين صداي ناله چيست؟» فرمود: «اين شيطان است. از اينكه او را بپرستند، نوميد شده است. تو هم مي شنوي هرچه من مي شنوم و مي بيني آنچه من مي بينم، جز آنكه تو پيامبر نيستي، ولي تو وزير مني و به راه خير مي روي».

گفتني است امامان معصوم عليهم السلام افزون بر علومي كه از طريق فرشته وحي دريافت مي كنند، علومي را هم به طور مستقيم از ذات باري تعالي و با حضور در عرش الهي دريافت مي كنند. در روايات متعددي به اين موضوع اشاره شده است كه در هر شب جمعه

ارواح همه پيامبران و اوصياي آنها بر گرد عرش الهي جمع مي شوند و پس از سرشار شدن از علم، بار ديگر به بدن هاي خود باز مي گردند. از اين علم در روايات با عنوان «علم مستفاد» تعبير شده است.

در روايتي كه در اين زمينه از امام صادق عليه السلام نقل شده است، چنين مي خوانيم:

وَاللّهِ إِنَّ أَرْواحَنا وَ أَرْواحَ النَّبِيِّينَ لَتَوافَي الْعَرْشَ لَيْلَةَ كُلِّ جُمْعَةٍ فَما تَرِدُ فِي أَبْدانَنا إِلاّ بِجَمِّ الْغَفِيرِ مِنِ الْعِلْمِ.(2)

ص: 198


1- نهج البلاغه، ترجمه: محمد مهدى فولادوند، خطبه 234، ص 316.
2- بصائر الدرجات، ص 132، ح 6.

به خدا سوگند ارواح ما و ارواح پيامبران هر شب جمعه به عرش الهي درمي آيند و تا زماني كه سرشار از علم [و معرفت] نشده اند، به بدن هاي ما باز نمي گردند.

در روايت ديگري، مفضل از امام صادق عليه السلام چنين نقل مي كند:

ما مِنْ لَيْلَةِ جُمْعَةٍ إِلاّ وَ لِأَوْلِياءِ اللّهِ فِيها سُرُورٌ. قُلْتُ: كَيْفَ ذلِكَ؟ جُعِلْتُ فِداكَ. قالَ: إِذا كانَ لَيْلَةُ الْجُمْعَةِ وافي رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله العَرْشَ وَ وافي الأَئِمَّةُ عليهم السلام وَ وافَيْتُ مَعَهُمْ فَما أَرْجِعُ إِلاّ بِعِلْمٍ مُسْتَفادٍ وَ لَولا ذلِكَ لَنَفَدَ ما عِنْدِي.(1)

هيچ شب جمعه اي نيست مگر اينكه در آن براي اولياي خدا شادماني است. گفتم: قربانت گردم، آن شادماني چگونه است؟ فرمود: چون شب جمعه شود، پيامبر خدا - درود خدا بر او و خاندانش باد - و امامان - درود خدا بر آنان باد - به عرش درآيند و من نيز ايشان را همراهي مي كنم. پس از آنجا برنمي گردم مگر با علم بهره گرفته شده (مستفاد) و اگر چنين نبود آنچه نزد من است نابود مي شد.

نكته سوم - اينكه كساني غير از پيامبران مخاطب فرشتگان قرار گيرند و با آنها از عالم غيب سخن گفته شود، در امت هاي پيشين هم سابقه داشته است و در آن امت ها هم كساني به عنوان «محدَّث» شناخته مي شدند. در صحيح بخاري از جوامع روايي اهل سنت، دو روايت از پيامبر گرامي اسلام روايت شده كه مؤيد اين مطلب است. در نخستين روايت چنين مي خوانيم:

لَقَدْ كانَ فِيما قَبْلِكُمْ مِنَ الأُمَمِ مُحَدَّثُونَ... .(2)

در امت هاي پيش از شما كساني بودند كه به آنها الهام مي شد.

در ارشاد الساري لشرح صحيح البخاري در شرح واژه «محدَّثون» كه در اين روايت به كار رفته، چنين آمده است:

ص: 199


1- همان، ص 131، ح 5 ؛ الكافى، ج 1، ص 254، ح 3.
2- صحيح البخارى، ص 78، ح 185.

الهام شدگان، يا كساني كه امور، قبل از خبردار شدن به دلشان مي افتد، درست مانند كسي كه ديگري با او سخن گفته است، يا كساني كه سخن درست بي آنكه قصد كرده باشند، بر زبانشان جاري مي شود.(1)

در روايت دوم نيز مي خوانيم:

لَقَدْ كانَ فِيمَنْ كانَ قَبْلِكُمْ مِنْ بَنِيإِسْرائِيلَ رِجالٌ يُكَلَّمُونَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا أَنْبِياءَ.(2)

در ميان پيشينيان شما از بني اسرائيل مرداني بودند كه با آنها [از عالم غيب ]سخن گفته مي شد، بدون آنكه پيامبر باشند.

در شرح صحيح بخاري تصريح شده كه مراد از «يكلَّمون» سخن گفتن فرشتگان با آنهاست.(3)

6. مفسران وحي

شيخ صدوق رحمه الله، ششمين موضوعي را كه هر مسلمان بايد در مورد امامان خود بدان معتقد باشد، اين گونه بيان مي كند:

[واجب است كه معتقد باشد كه] آنها ترجمان (مفسران) وحي هستند.(4)

ائمه معصومين عليهم السلام در روايات متعددي، خود را با اين تعبير توصيف كرده اند. از جمله در روايتي كه سدير از امام صادق عليه السلام نقل كرده، چنين آمده است:

ص: 200


1- احمد بن محمد القسطلانى، إرشاد الساري لشرح صحيح البخاري، بيروت، دار إحياء التراث العربى، ج 6، ص 103.
2- صحيح البخاري، ج 3، ص 185.
3- إرشاد الساري لشرح صحيح البخاري، ج 6، ص 103.
4- كتاب الهداية، ص 33.

نَحْنُ خُزّانُ عِلْمِ اللّه ِ، نَحْنُ تَراجِمَةُ أَمْرِ اللّه ِ... .(1)

ما خزانه داران علم خدا و ترجمان امر اوييم.

در زيارت جامعه كبيره نيز امامان عليهم السلام با تعبير «تراجمة لوحيه»(2)

توصيف شده اند.

در اينجا براي روشن شدن مفهوم «ترجمان وحي بودن امامان معصوم عليهم السلام» برخي از آيات و روايات مرتبط با اين موضوع را بررسي مي كنيم. قرآن كريم در بياني زيبا تنها خداوند و «الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ؛ ريشه داران در دانش» را به عنوان كساني كه دانا به تأويل كتاب (= قرآن) هستند، معرفي مي كند و مي فرمايد:

وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاّ اللّه ُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ امَنّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا.(3)

تأويل كتاب را جز خدا و ريشه داران در دانش كسي نمي داند. [آنان كه] مي گويند: «ما بدان ايمان آورديم. همه [چه محكم و چه متشابه ]از جانب پروردگار ماست».

بريد بن معاويه ذيل آيه ياد شده، از امام باقر يا امام صادق عليهماالسلام چنين روايت مي كند:

فَرَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله أَفْضَلُ الرّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ، قَدْ عَلَّمَهُ اللّه ُ عَزَّ وَ جَلَّ جَمِيعَ ما أَنْزَلَ عَلَيْهِ مِنَ التَّنْزِيلِ وَ التَّأْوِيلِ، وَ ما كانَ اللّه ُ لِيُنْزِلَ عَلَيْهِ شَيْئا لَمْ يُعَلِّمْهُ تَأْوِيلَهُ وَ أَوْصِياؤُهُ مِنْ بَعدِهِ يَعْلَمُونَهُ كُلَّهُ... وَ الْقُرْآنُ خاصٌّ وَ عامٌّ وَ مُحْكَمٌ وَ مُتَشابِهٌ وَ ناسِخٌ وَ مَنْسُوخٌ، فَالرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَعْلَمُونَهُ.(4)

پيامبر خدا - درود خدا بر او و خاندانش باد - ، برترين ريشه داران در دانش است. خداوند - عزّ و جلّ - هم تنزيل و هم تأويل آنچه را بر او نازل كرده است،

ص: 201


1- الكافى، ج 1، ص 269، ح 6؛ بصائر الدرجات، ص 62، ح 9.
2- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 610 .
3- سوره آل عمران3، آيه7.
4- الكافى، ص 213، ح 2.

به او آموخت. امكان ندارد كه خداوند چيزي را بر او نازل كند، ولي تأويلش را به او نياموزد. اوصياي پيامبر نيز

پس از او همه اين امور را مي دانند... و قرآن خاص و عام، محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ دارد، ولي ريشه داران در علم همه آنها را مي دانند.

بي ترديد قرآن به عنوان كلام خدا، از اصلي ترين منابع استنباط احكام و معارف دين به شمار مي رود و ظواهر آن بر ما حجت است. با اين حال، سخن در اين است كه اين كتاب، عهده دار بيان همه معارف و حقايق الهي نيست و تنها به تبيين اصول معارف و احكام پرداخته است. قرآن كريم به سان ديگر متون ديني با بيان رهنمودهاي كلي و چارچوب تفكر اسلامي، وظيفه تشريح و توضيح خود را بر عهده پيامبر اعظم صلي الله عليه و آلهو اوصياي او گذاشته است. در قرآن كريم چنين تصريح شده است:

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ.(1)

اين قرآن را به سوي تو فرود آورديم، تا براي مردم آنچه را به سوي ايشان نازل شده است توضيح دهي.

پيامبر گرامي اسلام بنا بر خبر متواتري كه از طريق شيعه و اهل سنت از ايشان نقل شده است، مي فرمايد:

إِنِّي تارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ ما إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا: كِتابَ اللّه ِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي، وَ أَنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّي يَرِدا عَلَيَّ الْحَوْضَ.(2)

ص: 202


1- سوره نحل16، آيه 44.
2- محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشيعة، چاپ هشتم: تهران، اسلاميه، 1373، ج 18، ابواب صفات القاضى، باب 5، ص 19، ح 9؛ علاءالدين على متقى هندى، كنز العمّال فى سنن الأقوال و الأفعال، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1413 ه . ق، ج 1، ص 173، ح 873 .

من دو چيز گران سنگ را ميان شما به يادگار مي گذارم و تا زماني كه بدان ها تمسك مي جوييد، هرگز گمراه نمي شويد؛ يكي، كتاب خدا و ديگري، خاندان و اهل بيت من. اين دو از يكديگر جدا نمي شوند تا زماني كه در [كنار] حوض [كوثر] بر من وارد شوند.

قرآن كريم چنان كه در كلام نبي اكرم صلي الله عليه و آله نيز بدان اشاره شده، از اهل بيت عليهم السلامجدايي ناپذير است. براي شناخت احكام خدا تنها به ظواهر قرآن نمي توان بسنده كرد، بلكه بايد با مراجعه به روايات امامان معصوم عليهم السلامكه مفسران قرآن و مبلغان احكام آن هستند، از ابعاد مختلف حكمي كه در قرآن بدان اشاره شده است، آگاه شد.

در روايتي كه از امام علي عليه السلام نقل شده، ارتباط قرآن و اهل بيت عليهم السلامچنين بيان شده است:

إِنَّ اللّه َ طَهَّرَنا وَ عَصَمَنا وَ جَعَلَنا شُهَداءَ عَلي خَلْقِهِ، وَ حُجَّتَهُ فِي أَرْضِهِ وَ جَعَلَنا مَعَ الْقُرْآنِ (وَ الْقُرْآنَ) مَعَنا، لانُفارِقُهُ وَ لايُفارِقُنا.(1)

خداوند، ما را پاكيزه داشته و از خطا حفظ كرده است. او ما را گواه بر آفريدگان خويش و حجت خود در زمين قرار داده است. ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داده است. نه ما از قرآن جدا مي شويم و نه قرآن از ما.

در «باب وجوب رجوع به معصومان عليهم السلام، در همه احكام» در كتاب وسائل الشيعه بيش از چهل روايت از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آلهو ائمه عليهم السلامنقل شده است كه همگي به نوعي بر لزوم مراجعه به امامان معصوم عليهم السلامبراي شناخت احكام خدا دلالت مي كنند.(2)

در يكي از روايات اين باب از امام باقر عليه السلام، در تفسير آيه شريفه:

ص: 203


1- وسائل الشيعه، ج 18، ابواب صفات القاضى، باب 13، ص 132، ح 4.
2- ر.ك: همان، صص 62 - 77.

فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ.(1)

اگر خود نمي دانيد، از اهل ذكر بپرسيد.

چنين روايت شده است:

قالَ رَسُولُ اللّه : الذِّكْرُ أَنَا وَ الأَْئِمَّةُ أَهْلُ الذِّكْرِ.(2)

پيامبر خدا فرمود: [در اين آيه مراد از] «ذكر» من هستم و ائمه نيز «اهل ذكر» هستند.

7. پايه هاي توحيد

اعتقاد به اينكه امامان معصوم عليهم السلام، اركان و پايه هاي توحيد هستند، يكي ديگر از موضوع هايي است كه شيخ صدوق رحمه اللهدر بحث معرفت امام عليه السلامبدان توجه نموده و با عبارت زير از آن ياد كرده است:

واجب است كه معتقد باشد آنها... پايه هاي توحيدند.(3)

اين موضوع نيز همانند ديگر موضوع هاي پيشين، در روايت ها، زيارت ها و دعاهاي نقل شده از حضرات معصومين عليهم السلاممورد تأكيد قرار گرفته و از آن به عنوان يكي از ويژگي هاي امامان معصوم عليهم السلام ياد شده است.

در روايتي كه از سيدالعابدين علي بن الحسين عليهماالسلام، نقل شده، در اين زمينه چنين آمده است:

لَيْسَ بَيْنَ اللّه ِ وَ بَيْنَ حُجَّتِهِ حِجابٌ، فَلا لِلّهِ دُونَ حُجَّتِهِ سَتْرٌ، نَحْنُ أَبْوابُ اللّه ِ، وَ نَحْنُ الصِّراطُ الْمُسْتَقِيمِ، وَ نَحْنُ عَيْبَةُ عِلْمِهِ، وَ نَحْنُ تَراجِمَةُ وَحْيِهِ، وَ نَحْنُ أَرْكانُ تَوْحِيدِهِ وَ نَحْنُ مَوْضِعُ سِرِّهِ.(4)

ص: 204


1- سوره نحل16، آيه 43.
2- وسائل الشيعه، ج 18، ابواب صفات القاضى، باب 7، ص 42، ح 4.
3- الهداية، ص 34.
4- محمد بن على بن حسين شيخ صدوق، معانى الأخبار، قم، جماعة المدرسين في الحوزة العلمية، 1371، ص 35،ح5 .

بين خداوند و حجتش هيچ حجابي نيست و خداوند در برابر حجتش هيچ پوششي ندارد. ما دروازه هاي خدا، صراط مستقيم، مخزن علم او، ترجمان وحي او، پايه هاي توحيد او و جايگاه سرّ او هستيم.

در زيارت جامعه كبيره نيز از ائمه معصومين عليهم السلام با اين عنوان ياد شده است:

وَ رَضِيكُمْ... أَرْكانا لِتَوْحِيدِهِ.(1)

و خداوند، شما را پسنديد به اينكه ... پايه هاي توحيد او باشيد.

در يكي از دعاهاي ماه رجب نيز كه به امام عصر عليه السلام منسوب است، امامان معصوم عليهم السلام با اين ويژگي توصيف شده اند:

فَجَعَلْتَهُمْ مَعادِنَ لِكَلِماتِكَ وَ أَرْكانا لِتَوْحِيدِكَ.(2)

پس خداوند، شما را معادن كلمات خود و پايه هاي توحيد خود قرار داد.

براي روشن شدن مفهوم اين ويژگي امامان، بايد ابتدا نكته هايي را درباره توحيد و جهان بيني توحيدي يادآور شويم:

جهان بيني توحيدي، اساس جهان بيني اسلامي را تشكيل مي دهد. بر اساس اين جهان بيني، مبدأ و منتهاي جهان، يكي است و جز خداي يگانه كسي سزاوار پرستش نيست.

استاد شهيد مرتضي مطهري در اين باره مي نويسد:

جهان بيني توحيدي؛ يعني جهان «يك قطبي» و «تك محوري» است. جهان بيني توحيدي؛ يعني جهان ماهيت «از اويي» (إنّا للّه) و «به سوي اويي» (إنّا إليه راجعون)(3)دارد.

ص: 205


1- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 371، ح 2.
2- سيد بن طاووس، إقبال الأعمال، بيروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، 1417 ه . ق، ص 646.
3- سوره بقره2، آيه 156.

(1)

توحيد، درجات و مراتب دارد، همچنان كه شرك نيز كه مقابل توحيد است، مراتب و درجات دارد. تا انسان همه مراحل توحيد را طي نكند، موحد واقعي نيست.(2)

ايشان در ادامه سخنان خود، با تقسيم مراتب توحيد به «توحيد نظري» و «توحيد عملي»، مراتب سه گانه توحيد نظري را اين گونه برمي شمارد:

«توحيد ذاتي»؛ يعني شناختن ذات حق به وحدت و يگانگي ... «توحيد صفاتي»؛ يعني درك و شناسايي ذات حق به يگانگي عيني با صفات و يگانگي صفات با يكديگر... «توحيد افعالي»؛ يعني درك و شناختن اينكه جهان با همه نظامات و سنن و علل و معلولات و اسباب و مسبّبات، فعل او و كار او و ناشي از اراده اوست.(3)

استاد شهيد درباره توحيد عملي نيز مي فرمايد:

توحيد عملي يا «توحيد در عبادت»؛ يعني يگانه پرستي. به عبارت ديگر، در جهت پرستش حق، يگانه شدن.(4)

با روشن شدن مفهوم و مراتب توحيد مي توان گفت كه هم درك مراتب توحيد و هم تحقق عيني آن در فرد و جامعه، بدون وجود پيشواياني كه هم در توحيد نظري و هم در توحيد عملي، سرآمد روزگار خود بوده و به بالاترين مراتب توحيد دست يافته باشند، امكان پذير نيست. از همين رو، امام علي عليه السلام مي فرمايد:

ص: 206


1- مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 2 جهان بينى توحيدى، چاپ هشتم: تهران و قم، صدرا، 1375، ص 83 .
2- همان، ص 99.
3- همان، صص 99-103.
4- همان، ص 105.

إِنَّ لِ«لا إِلهَ إِلاَّ اللّه ُ» شُرُوطا وَ إِنِّي وَ ذُرِّيَّتِي مِنْ شُرُوطِها.

«لا إله إلاّ الله» شرط هايي دارد و من و فرزندانم از جمله اين شرط ها هستيم.(1)

امام رضا عليه السلام نيز در حديث معروف «سلسلة الذهب» به واسطه پدران خود از پيامبر خدا و آن حضرت نيز از جبرئيل عليه السلامنقل مي كند كه خداوند تعالي فرمود:

لا إِلهَ إِلاَّ اللّه ُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ [مِنْ] عَذابِي.(2)

«لا إله إلاّ اللّه» (توحيد) قلعه استوار من است. پس هر كس در قلعه من داخل شود، از عذاب من در امان مي ماند.

آن گاه در تكميل حديث مي فرمايد:

بِشُرُوطِها وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِها.

[تحقق آنچه گفتم] شروطي دارد و من از جمله آن شروطم.

اين سخن به اين نكته اشاره دارد كه داخل شدن در قلعه توحيد و ايمني يافتن از عذاب دوزخ بدون پذيرش ولايت امام معصوم عليه السلامامكان پذير نيست.

شيخ صدوق رحمه الله در كتاب التوحيد پس از نقل روايت ياد شده، در توضيح «شروط توحيد» چنين مي نويسد:

از شروط لا إله إلاّ اللّه (توحيد) پذيرش اين موضوع است كه [امام ]رضا عليه السلاماز سوي خداي عزّ و جلّ [به عنوان ]امام بر بندگان [برگزيده شده ]و پيروي از او بر آنها واجب است.(3)

جالب اينجاست كه در روايت ديگري كه از امام رضا عليه السلام نقل شده است، خداوند متعال مي فرمايد:

ص: 207


1- على بن محمد الليثى الواسطى، عيون الحكم و المواعظ، تحقيق: حسين الحسنى البيرجندى، چاپ اول: قم، دارالحديث، 1376، ص 151، ح 2312.
2- معانى الأخبار، صص 370 و 371، ح 1؛ محمد بن على بن الحيسن شيخ صدوق، التوحيد، قم، جماعة المدرسين في الحوزة العلمية، 1416 ه . ق، ص 25؛ بحار الأنوار، ج 3، ص 7، ح 16.
3- التوحيد، ص 25.

وِلايَةُ عَلِيِ بْنِ أَبِيطالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ نارِي.(1)

ولايت علي بن ابي طالب، دژ استوار من است. پس هر كس در دژ من وارد شود، از آتش من ايمني مي يابد.

اين روايت به روشني نقش محوري امامان عليهم السلام در توحيد و يگانگي خدا را نشان مي دهد و روشن مي سازد كه وارد شدن در حصن ولايت امامان عليهم السلام؛ يعني داخل شدن در حصن ولايت خدا و پذيرش توحيد و يگانگي او.

يكي از صاحب نظران در زمينه نقش امامان معصوم عليهم السلام در توحيد علمي (نظري) مي نويسد:

اگرچه خداوند - تبارك و تعالي - انسان را به فطرت توحيدي آفريد و همراه آن عقل را به او عنايت فرمود تا خود از اين طريق به توحيد نايل گردد، اما انسان به كمك اين قوا و تجهيزات فقط قادر به درك كلياتي از معارف بلند توحيدي است و از درك دقايق و لطافت آنها

عاجز است و لذا عقل حكم مي كند كه انسان همواره نيازمند كساني است كه به مرتبه توحيد ناب نايل شده تا از آن مراتب رفيع به او خبر دهند و به اين وسيله او را از ورطه جهالت و افراط و تفريط برهانند.(2)

جايگاه و نقش ارزنده امامان معصوم عليهم السلام در تبيين و توصيف توحيد نظري آن گاه روشن مي شود كه عقايد بي پايه اهل سنّت را درباره خدا و صفات او ملاحظه كنيم و ببينيم كه چگونه آنها به واسطه دور افتادن از مكتب اهل بيت عليهم السلاماز يك سو، قائل به امكان ديدن خدا با چشم (رؤيت)؛ مشابهت او با مخلوقاتش (تشبيه) و دارا بودن چشم، گوش، دست و پا چون انسان ها (تجسيم)

ص: 208


1- معانى الأخبار، ص 371، ح 1.
2- جلوه هاى لاهوتى شرح زيارت جامعه كبيره، ج 2، ص 286.

شده اند(1) و از سوي ديگر، در حل مسائلي چون جبر و تفويض، قضا و قدر و... درمانده و به بن بست هاي فكري گرفتار آمده اند.

براي درك نقش و جايگاه ائمه عليهم السلام در توحيد عملي و گسترش يگانه پرستي در جهان نيز تنها كافي است نگاهي اجمالي به تاريخ صدر اسلام بيفكنيم تا دريابيم چگونه امت اسلام با سر باز زدن از ولايت ائمه معصومين عليهم السلام در برابر طاغوت هايي چون معاويه، يزيد، مروان بن حكم، عبدالملك بن مروان و حجاج بن يوسف سر تسليم فرود آورد. بدين ترتيب، جامعه اسلامي به جاي رسيدن به جامعه توحيدي به جامعه اي گرفتار شرك و كفر، تبديل و در دست كساني اسير شد كه مردم را به جاي اطاعت خدا به اطاعت خود فرا مي خواندند.

روايات اسلامي، با توجه به نقش حساس و تعيين كننده امامان معصوم عليهم السلام در تحقق عيني توحيد در جامعه بر ضرورت شناخت امام و حجت الهي در هر عصر، تأكيد و نشناختن امام را برابر با مرگ در حال كفر و شرك دانسته اند.(2) از اين رو بود كه امام حسين عليه السلامهنگام سخن گفتن از فلسفه آفرينش، معرفت خدا را غايت خلقت معرفي مي كند و در پاسخ اين پرسش كه معرفت خدا چيست، مي فرمايد: «معرفت امامي كه اطاعت او واجب است»:

هان اي مردم! همانا خداوند - بزرگ باد ياد او - بندگان را نيافريد مگر براي اينكه او را بشناسند. پس هرگاه او را بشناسند، او را بپرستند و هرگاه او را بپرستند، با

ص: 209


1- ر. ك: صحيح مسلم، ج 8 ، ص 32، ابو داوود سليمان بن اشعث؛ سنن ابى داوود، بيروت، داراحياء التراث العربى، بى تا، ج 2، ص 419؛ صحيح البخارى، ج 2، جزء4، ص 141. ر.ك: مركز المصطفى للدراسات الاسلاميه، العقائد الإسلامية، چاپ اول: قم، مركز المصطفى للدراسات الإسلامية، 1419 ه . ق، ج 2، صص 71-131.
2- ر. ك: الكافى، ج 1، ص 371، ح 5؛ بحار الأنوار، ج 8 ، ص 368 و ج 32 ، صص 321 و 333.

پرستش او از بندگي هر آنچه جز خداست، بي نياز شوند. مردي پرسيد: اي فرزند رسول خدا صلي

الله عليه و آله، پدر و مادرم فدايت، معرفت خدا چيست؟ حضرت فرمود: اين است كه اهل هر زماني، امامي را كه بايد از او فرمان برند، بشناسند.(1)

افزون بر آنچه گفته شد، ائمه اطهار عليهم السلام در توحيد و يگانه پرستي، جايگاه و نقش ديگري هم دارند كه به اين اعتبار هم مي توان آنها را «پايه هاي توحيد» به شمار آورد و آن نقشي است كه آنها در هدايت مردم به سوي خدا و رساندن آنها به مقصد نهايي بر عهده دارند كه پيش از اين در بحث از «باب الله» و «سبيل الله» بودن امامان عليهم السلام به آن اشاره كرديم و گفتيم كه جز از طريق آنها نمي توان به خدا رسيد. به همين دليل در زيارت جامعه كبيره مي خوانيم:

مَنْ أَرادَ اللّه َ بَدَءَ بِكُمْ وَ مَنْ وَحَدَّهُ قَبِلَ عَنْكُمْ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُمْ.(2)

هر كس خدا را مي خواهد، به شما آغاز مي كند و هر كس او را به يگانگي مي شناسد، از شما مي پذيرد و هر كس آهنگ او دارد، به شما رو مي كند.

8. پيراستگان از خطا و لغزش

شيخ صدوق، هشتمين ويژگي امامان معصوم عليهم السلام را اين گونه بيان مي كند:

واجب است كه معتقد باشد ... آنها از هر گونه اشتباه و لغزش پيراسته اند و آنها كساني هستند كه خدا آلودگي را از آنها زدوده و پاك و پاكيزه شان داشته است.(3)

عبارت ياد شده، به مقام عصمت ائمه عليهم السلام اشاره دارد كه يكي از مهم ترين ويژگي هاي امامان به شمار مي آيد. براي روشن شدن اين ويژگي امامان اهل بيت عليهم السلام نيز ابتدا آيات قرآن و در ادامه، روايات مربوط را بررسي مي كنيم.

ص: 210


1- فرهنگ جامع سخنان امام حسين عليه السلام، صص 604 و 605.
2- من لايحضره الفقيه، ج 2، صص 373 و 374.
3- الهداية، ص 34.

قرآن كريم به صراحت از اين ويژگي اهل بيت عليهم السلام سخن گفته است، آنجا كه مي فرمايد:

إِنَّما يُرِيدُ اللّه ُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا.(1)

خدا فقط مي خواهد آلودگي را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.

ذيل اين آيه كه به «آيه تطهير» معروف شده است، روايات فراواني از شيعه و سنّي نقل شده است كه مشخص مي سازد مخاطب آيه تنها اهل بيت پيامبراعظم عليهم السلامهستند و اشخاص ديگري در شمول اين آيه وارد نمي شوند. همچنين مراد از آن، عصمت اهل بيت عليهم السلام از هر گونه گناه، خطا و لغزش است.

براي روشن شدن اين موضوع، ابتدا رواياتي را كه از طريق اهل سنّت نقل شده است، بررسي مي كنيم. سيد بن طاووس در كتاب سعدالسعود تصريح مي كند كه روايات مربوط به تخصيص آيه تطهير به اهل بيت عليهم السلاماز پانزده طريق به وسيله راويان اهل سنّت نقل شده است.(2)

اكنون به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

جلال الدين سيوطي از مفسران اهل سنّت، ذيل آيه ياد شده، از ابن عباس نقل مي كند كه پيامبر خدا فرمود:

فَأَنَا وَ أَهْلُ بَيْتِي مُطَهَّرُونَ مِنَ الذُّنُوبِ.(3)

پس من و خاندانم از هر گونه گناه پيراسته ايم.

او همچنين در روايات ديگري از ابن عباس نقل مي كند كه:

ما شاهد بوديم پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نُه ماه [پي در پي] هر روز، پنج مرتبه به هنگام نماز به در خانه علي بن ابي طالب مي آمد و مي فرمود:

ص: 211


1- سوره احزاب33، آيه 33.
2- ر. ك: سيد بن طاووس، سعدالسعود، قم، مكتبة الرضى، 1363، ص 107.
3- جلال الدين سيوطى، تفسير الدر المنثور، بيروت، دارالفكر، 1414 ه- . ق، ج 5، ص 199.

اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّه ِ وَ بَرَكاتُهُ أَهْلَ الْبَيْتِ «إِنَّما يُريدُ اللّه ُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا» اَلصَّلوةُ رَحِمَكُمُ اللّه ُ.(1)

درود و رحمت و بركات خدا بر شما اهل بيت باد. «خدا فقط مي خواهد آلودگي را از شما خاندان بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.» خدا شما را رحمت كند. وقت نماز است.

ابن صباغ مالكي نيز نقل مي كند كه:

رسول خدا صلي الله عليه و آله به اهل بيت [خود] دعا كرد. پس خداوند - عزّ و جلّ - اين آيه [تطهير] را فرستاد.(2)

در كتاب هاي روايي و تفسيري شيعه نيز ذيل آيه تطهير، روايات فراواني نقل شده است. تنها در تفسير البرهان، بيش از شصت روايت در اين زمينه آورده شده است(3) كه تنها به دو مورد از آنها اشاره مي كنيم:

در يكي از احاديث نقل شده در اين كتاب از امام علي عليه السلام چنين روايت شده است:

دَخَلْتُ عَلي رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةِ، وَ قَدْ نَزَلَتْ عَلَيْهِ هذِهِ الآيَه: «إِنَّما يُرِيدُ اللّه ُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا» فَقالَ رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله: يا عَلِيُّ، هذِهِ الآيَةُ نَزَلَتْ فِيكَ وَ فِي سِبْطَيّ وَ الٌأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِكَ... .(4)

در خانه ام سلمه بر رسول خدا - درود خدا بر او و خاندانش باد - وارد شدم، در حالي كه آيه «خدا فقط مي خواهد آلودگي را از شما خاندان [پيامبر ]بزدايد

ص: 212


1- همان.
2- ابن الصباغ المالكى، الفصول المهمّة، نجف، مكتبة دارالكتب، بى تا، ص 24.
3- ر.ك: البرهان في تفسير القرآن، ج 6، صص 252 - 286.
4- همان، ج 6، ص 255، ح 7.

و شما را پاك و پاكيزه گرداند» نازل شده بود. پس فرستاده خدا فرمود: اي علي! اين آيه درباره تو، دو فرزندزاده ام و امامان از فرزندان تو نازل شده است.

در روايت ديگري، امام سجاد عليه السلام از ام سلمه چنين نقل مي كند:

اين آيه در خانه من و در روز [اختصاصي] من نازل شد. رسول خدا - درود خدا بر او و خاندانش باد - نزد من بود. پس علي، فاطمه، حسن و حسين را فرا خواند. در اين هنگام، جبرئيل وارد شد و عباي فدكي را بر آنها انداخت. آن گاه پيامبر فرمود: «أَللّهُمَّ هوُلاءِ أَهْلُ بَيْتِي أَللّهُمَّ أَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيرا؛ خداوندا، اينها خاندان من هستند. خداوندا، پليدي را از آنها دور ساز و آنها را پاك و پاكيزه فرما.» جبرئيل گفت: «آيا من هم از شما هستم؟» پس پيامبر فرمود: «وَ أَنْتَ مِنّا، يا جَبْرَئَيِلُ؛ [آري] تو هم از مايي، اي جبرئيل!».

ام سلمه مي گويد: گفتم: «اي رسول خدا! من هم از خاندان شما هستم؟» سپس از جاي خود حركت كردم تا با آنها [به زير عبا] داخل شوم، ولي پيامبر - درود خدا بر او و خاندانش باد - فرمود: «كُونِي مَكانَكَ، يا أُمَّ سَلَمَة، إِنَّكَ إِلي خَيْرٍ، أَنْتِ مِنْ أَزْواجِ نَبِيّ اللّه ِ؛ در جاي خود باش، اي ام سلمه! تو بر خيري، تو از همسران پيامبر خدايي».

در اين هنگام فرمود: «إِقْرَأ، يا مُحَمَّدُ: إِنَّما يُرِيدُ اللّه ُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا؛ بخوان اي محمد: خدا فقط مي خواهد آلودگي را از شما خاندان بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند».

[اين آيه] در مورد پيامبر، علي، فاطمه، حسن و حسين - صلوات خدا بر همه آنان باد - است.(1)

ائمه اطهار عليهم السلام در موارد متعددي به عصمت خود تصريح كرده اند. از جمله در روايتي كه از امام علي عليه السلامنقل شده است، چنين مي خوانيم:

ص: 213


1- همان، صص 262 و 263، ح22.

إِنَّ اللّه َ طَهَّرَنا وَ عَصَمَنا وَ جَعَلَنا شُهَداءَ عَلي خَلْقِهِ.(1)

خداوند، ما را پاكيزه داشته و از خطا حفظ كرده است. او ما را گواه بر آفريدگان خود قرار داده است.

امام سجاد عليه السلام در اين باره مي فرمايد:

الإِمامُ منِّا لايَكُونُ إِلاّ مَعْصُوما وَ لَيْسَتِ العِصْمَةُ فِي ظاهِرِ الخِلْقَةِ فَيُعْرَفُ بِها فَلِذكَ لايَكُونُ إِلاّ مَنْصُوصٌ.(2)

امام از ما جز معصوم نيست. عصمت در ظاهر آفرينش نيست تا كسي به آن شناخته شود. از اين رو، امام بايد [از جانب خدا نصب] و به او تصريح شود.

امام رضا عليه السلام نيز در روايتي، با توصيف امامان، ويژگي عصمت آنان را اين گونه بيان مي كند:

فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الخَطَاءَ وَ الزَّلَلِ وَ العِثارِ.(3)

امام، معصوم، تأييد شده، توفيق يافته و استوار شده است. او از اشتباه، لغزش و سقوط در امان است.

در پايان، براي روشن شدن مفهوم عصمت در آموزه هاي شيعي، توجه شما را به بياني از شيخ صدوق رحمه الله در الإعتقادات جلب مي كنيم:

به اعتقاد ما، پيامبران، رسولان، امامان و فرشتگان - صلوات خدا بر همه آنها باد - معصوم هستند و از هر گونه آلودگي پيراسته اند. آنها هيچ گناهي، چه كوچك و چه بزرگ، مرتكب نمي شوند و با آنچه خدا به آنها امر فرموده است، مخالفت نمي ورزند و به آنچه به آن امر شده اند، عمل مي كنند. هر كس عصمت آنان را در چيزي از احوال آنها نفي كند، ايشان را نشناخته است. ما معتقديم

ص: 214


1- الكافى، ج 1، ص 191، ح 5.
2- بحار الأنوار، ج 25، ص 194، ح 5.
3- همان، ج 17، ص 108.

آنها موصوف به كمال و تمامند و نسبت به ابتدا و انتهاي امور خود علم دارند. آنها را در مورد هيچ يك از احوالشان نمي توان به نقص، عصيان و ناداني متصف كرد.(1)

9. صاحبان معجزه ها و نشانه ها

شيخ صدوق رحمه الله در بيان يكي ديگر از ويژگي هاي امامان كه همه بايد بدان معتقد باشند، مي فرمايد:

واجب است معتقد باشد... آنها صاحب معجزه ها و نشانه ها هستند.(2)

در روايتي كه از امام صادق عليه السلام نقل شده، در مورد كمترين اندازه معرفت امام چنين آمده است:

أَدْني مَعْرِفَةِ الإِمامِ أَنَّهُ عِدْلُ النَّبِيِ إِلاّ دَرَجَةَ النُّبُوَّةِ.(3)

كمترين حد معرفت امام آن است كه [بداني] او با پيامبر برابر است مگر در درجه نبوت.

بر اين اساس مي توان گفت امامان معصوم عليهم السلام همه ويژگي هاي پيامبر اعظم صلي الله عليه و آلهرا دارند كه ارائه نشانه و معجزه براي اثبات حقانيت خود از آن جمله است، چنان كه در شرح حال امامان دوازده گانه آمده است، هر يك از آنها براي اثبات امامت خود، افزون بر توسل به نص پيامبر اكرم صلي الله عليه و آلهيا امام پيش از خود، نشانه ها و معجزه هايي را آشكار مي ساختند و بدين وسيله هم راه را

ص: 215


1- الإعتقادات، ص 96.
2- الهداية، ص 35.
3- بحار الأنوار، ج 36، ص 407، ح 16.

بر مدعيان دروغين امامت مي بستند و هم به شيعيان خود اعتماد و اطمينان مي بخشيدند.(1)

در اينجا براي روشن تر شدن بحث، به بخش هايي از ادعيه، زيارات و روايات نقل شده از امامان معصوم عليهم السلام كه در آنها به اين موضوع تصريح شده است، اشاره مي كنيم:

در يكي از زيارت هاي اميرمؤمنان علي عليه السلام كه از امام صادق عليه السلام نقل شده، خطاب به آن حضرت چنين آمده است:

السَّلامُ عَلي صاحِبَ الدَّلالاتِ وَ الآياتِ الباهِراتِ وَ المُعْجِزاتِ القاهِراتِ.(2)

سلام بر صاحب راهنماها و نشانه هاي آشكار و معجزه هاي چيره كننده.

در دعاي ندبه نيز خطاب به امام عصر عليه السلام چنين مي خوانيم:

يَا بنَ الاياتِ وَ البَيِّناتِ يَا بنَ الدَّلائِلِ الظّاهِراتِ، يَا بنَ البَراهِينِ الواضِحاتِ الباهِراتِ.(3)

اي زاده نشانه ها و معجزه ها! اي زاده دليل هاي آشكار! اي زاده برهان هاي روشن و خيره كننده!

در كتاب بصائر الدرجات، موارد متعددي از معجزه هاي امامان معصوم عليهم السلام نقل شده است كه از آن جمله مي توان به سبز شدن و ميوه دادن درخت

ص: 216


1- در بسيارى از كتاب هايى كه در زمينه تاريخ زندگانى و شرح حال ائمه عليهم السلام نوشته شده، بخشى به شرح كرامت ها و معجزه هاى اين بزرگواران اختصاص يافته است كه از آن جمله مى توان به كتاب هاى زير اشاره كرد: الإرشاد، ج 1، صص 305 - 353 اخبار غيبى و كرامات امام على عليه السلام؛ ج 2، صص 182 - 185 (كرامات امام صادق عليه السلام)؛ صص 221 - 230 (كرامات و معجزات امام كاظم عليه السلام)؛ صص 254 - 258 (كرامات امام رضا عليه السلام)؛ صص 281 -294 (كرامات امام جواد عليه السلام)؛ صص 301- 308 (كرامات امام هادى عليه السلام)؛ 321 - 335 (كرامات امام حسن عسكرى عليه السلام)؛ صص 355 - 367 (كرامات امام زمان عليه السلام).
2- بحار الأنوار، ج 100، ص 306، ح 23.
3- همان، ج 99، ص 105؛ مفاتيح الجنان.

خشكيده به فرمان اميرمؤمنان علي عليه السلام، اطاعت درخت نخل از امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام و فرو ريختن خرماي قرمز و زرد براي آن دو امام و يارانشان؛(1) زنده شدن مرده و شفا يافتن كور مادرزاد و پيس به دست امام محمدباقر و امام جعفر صادق عليهماالسلام(2)

اشاره كرد.

در يكي از رواياتي كه در اين كتاب نقل شده است، ابوبصير چنين نقل مي كند:

بر اباعبدالله [امام جعفر صادق عليه السلام] و اباجعفر [امام محمد باقر] عليه السلام وارد شدم و عرضه داشتم: «شما وارث رسول خدا صلي الله عليه و آلههستيد؟» فرمود: «آري.» گفتم: «رسول خدا همه علومي را كه انبيا داشتند به ارث برده بود؟ فرمود: «آري.» گفتم: «آيا شما مي توانيد مردگان را زنده سازيد و كور مادرزاد و پيس را بهبود بخشيد؟» فرمود: «بله، به اذن خدا.» سپس فرمود: «نزديك من بيا، اي ابامحمّد!» پس دست خدا را بر چشم و صورت من كشيد و من خورشيد، آسمان، زمين، خانه ها و همه آنچه را در اتاق بود، ديدم. آن گاه فرمود: «آيا دوست مي داري اين گونه باشي و براي تو همان چيزي باشد كه ديگر مردم دارند و در روز قيامت هم آنچه بر مردم مي آيد، بر تو بيايد يا اينكه مي خواهي به همان وضعي كه بودي، برگردي و [در عوض] بهشت خالص از آن تو باشد؟» گفتم: «به همان وضعي كه بودم، برمي گردم.» پس دست خود را بر چشمم كشيد و به همان حالت پيشين باز گشتم.(3)

شيخ طوسي در كتاب الغيبة، ماجرايي را نقل مي كند كه از آن به خوبي مي توان به آشكار شدن معجزه ها و نشانه ها از سوي امامان معصوم عليهم السلامو هراس خلفاي جور از اين موضوع دست يافت. در اين حكايت كه محمد بن خالد برقي آن را از محمد بن غياث مهبلي نقل مي كند، چنين آمده است:

ص: 217


1- بصائرالدرجات، صص 252 - 257، جزء پنجم، باب 13، ح 2، 5، 10 و 11.
2- همان، صص 269 - 272، جزء ششم، باب 3، ح 1، 3، 5 و 7؛ صص 272 - 274، باب 4، ح 1، 2،3و 5.
3- همان، ص 269، ح 1.

هنگامي كه هارون الرشيد، ابا ابراهيم [موسي بن جعفر] عليه السلام را زنداني كرد و آن حضرت در زندان نشانه ها و معجزه هايي را آشكار ساخت، رشيد شگفت زده شد. ازاين رو، يحيي بن خالد برمكي را فراخواند و به او گفت: اي اباعلي! آيا تو هم اين عجايبي را كه ما به آن گرفتار شده ايم، مي بيني؟ آيا درباره اين مرد تدبيري نمي انديشي كه ما را از اندوه او رهايي سازد؟...(1)

10. مايه هاي ثبات و پايداري جهان

در اعتقاد شيعه، وجود امامان مايه ثبات و پايداري كره زمين و امنيت و آرامش ساكنان آن است. شيخ صدوق در ادامه سخنان خود، درباره اين ويژگي امامان معصوم عليهم السلام مي نويسد:

واجب است معتقد باشد... آنها مايه امنيت ساكنان زمين هستند، همچنان كه ستارگان مايه امنيت ساكنان آسمان هستند.(2)

در اين زمينه نيز چون ديگر موارد پيشين، روايات فراواني وارد شده است. در روايتي كه اميرمؤمنان علي عليه السلام از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل كرده است، چنين مي خوانيم:

النُّجُوم أَمانٌ لِأَهْلِ السَّماءِ فَإِذا ذَهَبَتِ النُّجُومُ ذَهَبَ أَهْلُ السَّماءِ، وَ أَهْلُ بَيْتِي أَمانٌ لِأَهْلِ الأَرْضِ فَإِذا ذَهَبَ أَهْلُ بَيْتِي ذَهَبَ أَهْلُ الأَرْضِ.(3)

ستارگان، اماني براي اهل آسمانند. پس هنگامي كه ستارگان نابود شدند، اهل آسمان نيز نابود مي شوند و خاندان من اماني براي اهل زمينند. پس هنگامي كه خاندان من از بين بروند، اهل زمين نيز از بين مي روند.

ص: 218


1- كتاب الغيبة طوسى، صص 19 و 20.
2- الهداية، ص 36.
3- كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 205، ح 17 - 19.

در باب «أنّهم أمان لأهل الأرض من العذاب» در كتاب بحار الأنوار نيز، بيش از شش روايت با همين مضمون نقل شده است.(1)

سرانجام در توقيع شريفي كه از سوي امام عصر عليه السلام خطاب به اسحاق بن يعقوب صادر شده، چنين آمده است:

وَ إِنِّي لَأَمانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ كَما أَنَّ النُّجُومَ أَمانٌ لِأَهْلِ السَّماءِ.(2)

و من اماني براي ساكنان زمين هستم همچنان كه ستارگان، اماني براي اهل آسمان هستند.

براي روشن شدن مضمون اين روايات بايد چند نكته را يادآور شويم:

1. در اين زمينه كه مراد از «اهل آسمان» در اين روايت چه كساني هستند، دو احتمال وجود دارد:

نخست اينكه اهل آسمان فرشتگان و ساير موجودات مجرد باشند؛ بر اين اساس، اين پرسش مطرح مي شود كه آيا منظور از آسمان همين افلاكي است كه محيط بر زمان ماست يا عالم ملكوتي است كه افقي عالي تر از افق عالم ملك و محسوس دارد. برخي مفسران بر اساس ظاهر برخي آيات به قول نخست و برخي ديگر به قول دوم متمايل شده اند.(3)

دوم اينكه اهل آسمان موجودات مادي شبيه ما انسان ها باشند. شايد بتوان از برخي روايات استفاده كرد كه موجودات جهان تنها به ساكنان كره زمين محدود نمي شود و در ديگر كرات هم موجوداتي زندگي مي كنند. در روايتي از اميرمؤمنان علي عليه السلام كه در ذيل آيه 6 سوره صافات نقل شده است، چنين مي خوانيم:

ص: 219


1- ر.ك: بحار الأنوار، ج 27، صص 308 - 310.
2- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 485، ح 4؛ كتاب الغيبة طوسى، ص 177.
3- ر.ك: الميزان فى تفسير القرآن، ج 17، صص 124 و 125.

هذِهِ النُّجُومُ الَّتِي فِي السَّماءِ مَدائِنٌ مِثْلُ الْمَدائِنِ الَّتِي فِي الأَرْضِ مَرْبُوطَةٌ كُلِّ مَدِينَةٍ بِعَمُودَينِ مِنْ نُورٍ، طُولُ ذلِكَ العَمُودِ فِي السَّماءِ مَسِيرَةُ مِأَتَيْنِ وَ خَمْسِينَ سَنَةٍ.(1)

اين ستارگاني كه در آسمان هستند، شهرهايي مانند شهرهاي زمينند. هر يك از اين شهرها با دو ستون نور به يكديگر مرتبط مي شوند كه طول هر ستون در آسمان به اندازه مسافتي است كه در 250 سال پيموده مي شود.

2. همه كهكشان ها و منظومه هاي نامحدودي كه در آسمان ها وجود دارند، به وسيله نيروي جاذبه اي كه ميان هسته مركزي آن كهكشان يا منظومه و كرات پيرامون آن وجود دارد، حفظ مي شوند، تا آنجا كه اگر لحظه اي اين نيروي جاذبه قطع شود، همه كرات در هم مي ريزند و بر اثر برخورد با هم نابود مي شوند. خداوند اين موضوع را كه در علم جديد به تأييد رسيده است، بيش از هزار سال پيش از كشف نيروي جاذبه، در قرآن كريم تبيين كرده است؛ آنجا كه مي فرمايد:

اللّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها.(2)

خدا [همان] كسي است كه آسمان ها را بدون ستون هايي كه آنها را ببينيد، برافراشت.

با توجه به دو نكته ياد شده مي توان گفت استمرار حيات و بقاي ساكنان همه كرات به استمرار حالت تعادل ميان ستارگان، سيارگان و ديگر اجرام آسماني كه به وسيله نيروي جاذبه ميان كرات برقرار مي شود، بستگي دارد و اگر زماني اين ستارگان از بين بروند، به دليل از بين رفتن حالت تعادل، كرات ديگر نيز از بين خواهند رفت. براي مثال، اگر خورشيد به عنوان بزرگ ترين

ص: 220


1- البرهان فى تفسير القرآن، ج 6، ص 11، ح 2.
2- سوره رعد 13، آيه 2؛ سوره لقمان (31)، آيه 10.

ستاره منظومه شمسي، از بين برود، كره زمين و ديگر كرات اين منظومه بر اثر برخورد با يكديگر از بين مي روند و حيات ساكنان زمين به خطر مي افتد.(1)

3. خداي تعالي، ستارگان را قطب و محور منظومه ها و كهكشان هاي جهان قرار داده است و با وجود آنها حيات و بقاي سياره ها و ديگر اجرام آسماني كه در منظومه ها و كهكشان هاي بي شمار هستي قرار دارند، استمرار و دوام مي يابد. به همين ترتيب، اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام و به تعبير بهتر، حجت هاي الهي را نيز قطب و محور كل هستي قرار داده و همه نعمت ها، بركت ها و فيض هاي مادي و معنوي خود را به واسطه وجود آنها كه خليفه هاي خدا بر روي زمين هستند، نصيب بندگانش مي فرمايد.

اين موضوع از بسياري از روايات، ادعيه و زيارت هاي نقل شده از معصومين عليهم السلاماستفاده مي شود كه در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم.

امام علي عليه السلام در بخشي از روايت مفصلي كه به «حديث اربعمائة» شهرت يافته است در اين زمينه مي فرمايد:

بِنا يَفْتَحُ اللّهُ وَ بِنا يَخْتِمُ اللّهُ وَ بِنا يَمْحُو ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ بِنا يَدْفَعُ اللّهُ الزَّمانَ الْكَلِبِ وَ بِنا يُنْزِلُ الْغَيْثَ.(2)

خداوند به وسيله ما آغاز مي كند و به وسيله ما پايان مي دهد. به وسيله ما آنچه را بخواهد محو يا اثبات مي كند و به وسيله ما سختي ها و دشواري ها را برطرف مي سازد و به وسيله ما باران را فرو مي فرستد.

امام صادق عليه السلام به واسطه پدر بزرگوارش، از جد گرامي خود، امام سجاد عليه السلام در اين زمينه چنين روايت مي كند:

ص: 221


1- براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: على اكبر مهدى پور، او خواهد آمد، قم، رسالت، 1384،ج 2، صص 174 - 177.
2- ابوجعفر محمد بن على بن حسين شيخ صدوق، كتاب الخصال، چاپ پنجم: قم، مؤسسة النشر الإسلامى، 1416 ه . ق، ج 2، ص 626.

نَحْنُ الَّذِينَ بِنا يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَي الْأَرْضِ إِلاّ بِإِذْنِهِ وَ بِنا يُمْسِكُ الأَرْض أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِها وَ بِنا يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ تَنْشُرُ الرَّحْمَة وَ تَخْرُجُ بَرَكاتِ الأَرْضِ.(1)

ما كساني هستيم كه خداوند به وسيله ما، آسمان را از اينكه جز به اذن او بر زمين فرو افتد، نگه مي دارد و به وسيله ما، زمين را از اينكه ساكنانش را پريشان سازد، حفظ مي كند و به وسيله ما، باران را فرو مي فرستد، رحمتش را جاري مي سازد و بركات زمين را خارج مي كند.

در يكي از زيارت هاي امام حسين عليه السلام كه از امام صادق عليه السلام نقل شده و شيخ صدوق رحمه اللهروايت آن را صحيح ترين روايت ها دانسته است،(2) خطاب به امامان معصوم عليهم السلامچنين مي خوانيم:

بِكُمْ تُنْبِتُ الْأَرْضُ أَشْجارَها وَ بِكُمْ تُخْرُجُ الأَشْجارُ أَثْمارَها وَ بِكُمْ تُنْزِلُ السَّماءُ قَطْرَها وَ رِزْقَها وَ بِكُمْ يَكْشِفُ اللّهُ الْكَرْبَ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ اللّهُ الْغَيْثَ... .(3)

به واسطه شما درختان از زمين مي رويند؛ به واسطه شما درختان به بار مي نشينند و به واسطه شما آسمان قطرات [باران] و روزي اش را فرو مي ريزد. خداوند به واسطه شما غم و اندوه را برطرف مي سازد و به واسطه شما باران را نازل مي كند.

جالب توجه اينكه، در ادامه همين زيارت تصريح شده كه نه تنها نعمت هاي مادي بلكه همه آنچه خداوند براي بندگانش مقدر فرموده است، به وسيله امامان معصوم بر بندگان جاري مي شود:

إِرادَةُ الرَّبِّ فِي مَقادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ وَ الصّادِرُ عَمّا فُصِّلَ مِنْ أَحْكامِ العِباد.(4)

ص: 222


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، باب 21، ص 207، ح 22.
2- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 361.
3- همان، ص 359؛ الكافى، ج 4، ص 577، ح 2؛ بحار الأنوار، ج 98، ص 3، ح 3؛ مفاتيح الجنان، زيارت اول از زيارات مطلقه امام حسين عليه السلام.
4- الكافى، ج 4، ص 577، ح 2؛ بحار الأنوار، ج 98، ص 153، ح 3؛ مفاتيح الجنان.

اراده پروردگار در تقدير امورش و آنچه از احكام بندگان كه تفصيل يافته است، به سوي شما نازل و از خانه هاي شما صادر مي شود.

علامه مجلسي رحمه الله اين قسمت از زيارت ياد شده را اين گونه معنا مي كند:

مقدرات خداي تعالي در شب قدر بر شما نازل مي شود و... آفريدگان آنها را از شما اخذ مي كنند و فرامي گيرند.(1)

در روايت ديگري كه از امام حسن عسكري عليه السلام نقل شده است، در اين زمينه چنين مي خوانيم:

إِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالي لَمْ يُخَلِّ الأَرْضَ مُنْذُ خَلَقَ آدَمَ عليه السلام وَ لايُخَلِّيها إِلي أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِن حُجَّةٍ للِّهِ عَلي خَلْقِهِ، بِهِ يُدْفِعُ الْبَلاءَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ بِهِ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِهِ يُخْرِجُ بَركاتِ الأَرْضِ.(2)

خداي تبارك و تعالي از زمان آدم تاكنون زمين را از حجت خودش بر آفريدگان خالي نگذاشته است و تا روز قيامت هم خالي نخواهد گذاشت. به واسطه اوست كه بلا را از اهل زمين دفع مي كند و به خاطر اوست كه باران را فرو مي فرستد و بركات زمين را بيرون مي آورد.

در بخشي از زيارت «جامعه كبيره» در اين باره چنين آمده است:

بِكُمْ فَتَحَ اللّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ يُمْسِكَ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَي الأَرْضِ إِلاّ بِإِذْنِهِ وَ بِكُمْ يُنَفِّسُ الهَمَّ وَ يَكْشِفُ الضُّرَّ.(3)

خداوند به وسيله شما آغاز كرده است و به وسيله شما پايان مي دهد. به وسيله شما باران را نازل مي كند و آسمان را از اينكه جز به اذن او بر زمين فرو افتد، نگه مي دارد و به وسيله شما اندوه را مي برد و سختي ها را برطرف مي سازد.

ص: 223


1- بحار الأنوار، ج 98، ص 156.
2- همان، ج2، باب 38، صص 384 و 385، ح 1.
3- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 374؛ مفاتيح الجنان.

در بخشي از دعاي «عديله»، موضوع ارتباط هستي و بقاي حجت حق، حضرت مهدي عليه السلام با بقا و هستي جهانيان چنين بيان شده است:

بِبَقائِهِ بَقِيتِ الدُّنْيا وَ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَري وَ بِوُجوُدِهِ ثَبَتَتِ الأَرْضُ وَ السَّماءُ.(1)

به بقاي او دنيا باقي است و به بركت او مردم روزي داده مي شوند و به وجود او آسمان و زمين پابرجاست.

4. همه آفريدگان براي استمرار حيات و بقايشان نيازمند فيض خداوندي هستند، به گونه اي كه اگر اين فيض يك لحظه قطع شود، هستي آنها به پايان مي رسد. از آنجا كه همه فيض هاي خداوندي به واسطه حجت هاي الهي به مردم مي رسد و همه بلاها و سختي ها به واسطه وجود آنها برطرف مي شود، اين موضوع كه بدون وجود حجت هاي الهي، حيات و بقاي ساكنان كره زمين به خطر مي افتد، كاملاً قابل تصور است.

افزون بر روايات ياد شده، دسته ديگري از روايات نيز وجود دارند كه در آنها با تعبيري ديگر، بر به هم پيوستگي بقا و حيات ساكنان كره زمين با بقا و حيات اهل بيت عصمت و طهارت: تأكيد شده است. در يكي از اين روايات، امام باقر عليه السلام از پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله نقل مي كند كه آن حضرت خطاب به امير مؤمنان علي عليه السلامفرمود:

إِنِّي وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي وَ أَنْتَ يا عَلِيُ زَرُّ الْأَرْضِ - أَعْنِي أَوتادَها وَ جِبالَها- بِنا أَوْتَدَ اللّهُ الأَرْضَ أَنْ تَسِيخَ بِأَهْلِها، فَإِذا ذَهَبَ الإِثنا عَشَرَ مِنْ وُلْدِي ساخَتِ الأَرْضُ بِأَهْلِها وَ لَمْ يُنْظَرُوا.(2)

ص: 224


1- «دعاى عديله» دعاى مأثور نيست و در مجامع روايى شيعه نقل نشده است، ولى چنان كه در كلمات بسيارى از بزرگان آمده، مضامين آن برگرفته از روايات است. ر.ك: ميرزاحسين النورى الطبرسى، مستدرك وسائل الشيعة، تهران، المكتبة الإسلاميه، 1382 ه . ق، ج 1، ص 93 در حاشيه باب 30 از ابواب الإحتضار؛ على نمازى شاهرودى، مستدرك سفينة البحار، تهران، قسم الدراسات الاسلامية في مؤسسة البعثة، 1363، ج 7، ص 121.
2- كتاب الغيبة طوسى، ص 92.

من و يازده تن از فرزندانم و تو اي علي! لنگرهاي زمين هستيم. خداوند به وسيله ما زمين را استوار كرده است كه ساكنانش را در دل خود فرو نبرد. هنگامي كه دوازده فرزندم از روي زمين بروند، زمين ساكنانش را در دل خود فرو مي برد و به آنها مهلت داده نمي شود.

اين روايت با اندك تغييري در صدر آن در منابع فراواني از رسول گرامي اسلام روايت شده است. آن حضرت در روايت ديگري مي فرمايد:

لَنْ يَزالَ هذَا الدِّينُ قائِماً إِلي إِثنا عَشَرَ مِنْ قُرَيْشٍ، فَإِذا مَضَوْا ساخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِها.(1)

تا پايان [امامت] دوازده تن از قريش، اين دين پا برجاست. هنگامي كه آنها رخت بربندند، زمين ساكنانش را در كام خود فرو مي برد.

در روايتي كه از امام صادق عليه السلام نقل شده است، آن حضرت در پاسخ اين پرسش كه: «آيا زمين بدون امام باقي مي ماند؟» مي فرمايد:

لَوْ بَقِيتِ الأَْرْضُ بِغَيْرِ إِمامٍ لَساخَتْ.(2)

اگر زمين خالي از امام بماند، فرو مي ريزد.

روايات بسياري با اين مضمون نقل شده اند كه به همين تعداد بسنده مي كنيم.(3)

ص: 225


1- بحار الأنوار، ج 36، ص 268.
2- الكافى، ج 1، ص 179، ح 10.
3- براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: همان، صص 178 و 179، باب «أنّ الأرض لاتخلو منحجة»؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، صص 202 - 217، باب «العلة التى من أجلها يحتا ج إلى الإمام عليه السلام؛ كتاب الغيبة نعمانى، صص 136 - 139، باب «ما روى أنّ اللّه لايخلي أرضه بغير حجة».

11. وسيله هاي نجات و رستگاري امت

شيخ صدوق رحمه الله، يازدهمين ويژگي حجت هاي الهي را اين گونه بيان مي كند:

واجب است معتقد باشد... مثل آنها در اين امت مانند «كشتي نوح» و «باب حطّه» است.(1)

روايات فراواني در زمينه اين ويژگي امامان عليهم السلام وارد شده است كه در اينجا برخي از آنها را بررسي كنيم.

ابوذر غفاري نقل مي كند از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله شنيدم كه مي فرمود:

إِنِّي خَلَّفْتُ فِيكُمُ الثَّقْلَيْنِ: كِتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ أَنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّي يَرِدا عَلَيَّ الْحَوْضَ أَلا وَ أَنَّ مَثَلَهُما فِيكُمْ كَسَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَ فِيها نَجا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرِقَ.(2)

همانا من دو چيز گران بها را در ميان شما به يادگار گذاشتم: كتاب خدا و عترتم (خاندانم) و اين دو از يكديگر جدا نمي شوند تا در كنار [حوض كوثر ]بر من وارد شوند. آگاه باشيد كه مثل آنها در ميان شما مانند كشتي نوح است كه هر كس بر آن سوار شود، نجات مي يابد و هر كس از آن دوري كند، غرق مي شود.

ابن عباس نيز نقل مي كند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله خطاب به امير مؤمنان علي عليه السلام فرمود:

... وَ مَثَلَ الأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِي [بَعْدِي] مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبها نَجا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرِقَ.(3)

... مثل امامان از نسل تو [بعد از من] مثل كشتي نوح است كه هر كس بر آن سوار شود، نجات مي يابد و هر كس از آن كناره گيرد، غرق مي شود.

ص: 226


1- الهداية، صص 35 و 36.
2- كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 39، ح 59.
3- همان، ص 241، ح 5.

روايات ديگري نيز به همين مضمون از امامان معصوم عليهم السلام نقل شده است كه از ذكر آنها خودداري و به همين مقدار بسنده مي كنيم.(1)

با توجه به روايات ياد شده مي توان گفت چون حجت هاي الهي تنها معيارهاي شناخت حق از باطل و معروف از منكرند، نجات و رستگاري نيز تنها در گرو پيروي و اطاعت از آنهاست. پس هر كس راهي جز راه آنها را بپيمايد و سر در گرو اطاعت كسي جز آنان بگذارد، جز گمراهي بهره اي نخواهد داشت.

قسمتي از زيارت «جامعه كبيره» كه از امام هادي عليه السلام نقل شده است، اين موضوع را به خوبي روشن مي سازد:

هَلَكَ مَنْ عاداكُمْ وَ خابَ مَنْ جَحَدَكُمْ وَ ضَلَّ مَنْ فارَقَكُمْ وَ فازَ مَنْ تَمَسَّكَ بِكُمْ وَ أَمِنَ مَن لَجِأَ إِلَيْكُمْ وَ سَلِمَ مَنْ صَدَّقَكُمْ وَ هُدِيَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ مَنِ اتَّبَعَكُمْ فَالْجَنَّةُ مَأْوَيهُ وَ مَنْ خَالَفَكُمْ فَالنّارُ مَثْويهُ.(2)

هر كه با شما دشمني ورزيد، نابود شد؛ هر كه شما را تكذيب كرد، نوميد گشت؛ هر كه از شما دوري گزيد، گمراه شد؛ هر كس به شما تمسك جست، پيروز شد؛ هر كه به شما پناه آورد، ايمني يافت؛ هر كه شما را تصديق كرد، به سلامت رسيد؛ هر كه با شما همراه شد، هدايت يافت؛ هر كس شما را پيروي كرد، بهشت پناه گاه اوست و هر كس به مخالفت با شما برخاست، آتش جايگاه اوست.

تاريخ اسلام، بهترين گواه بر اين موضوع است كه چگونه كساني كه از هدايت هاي امامان عليهم السلام سر پيچيدند و حاضر به اطاعت آنها و پذيرش ولايتشان نشدند، به وادي گمراهي و سرگشتگي افتادند و سرانجام به ولايت طاغوت سر سپردند.

ص: 227


1- ر.ك: كتاب الغيبة نعمانى، ص 4، ح 2؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام، تحقيق: مؤسسة الإمام الخمينى رحمه الله، چاپ اول: مشهد، المؤتمر العالمى للإمام الرضا عليه السلام، 1413 ه- . ق، ج 2، ص 26، ح 10.
2- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 372؛ مفاتيح الجنان.

در مورد تشبيه دومي كه در كلام شيخ صدوق به آن اشاره شده بود؛ يعني «باب حطّه» بايد گفت «باب» در لغت به معناي جاي داخل شدن، در، آنچه با آن در بسته شود از چوب يا هر چيز ديگر و دروازه است. «حطّه» نيز مصدر از «حَطَّ، يَحِطُّ، حَطّاً» به معناي بار را بر زمين نهادن و فرود آمدن از بلندي است. البته به معناي فرو ريختن گناه نيز آمده است.(1)

پيش از بررسي رواياتي كه در اين زمينه از پيامبر اسلام و امامان معصوم عليهم السلامنقل شده، لازم به يادآوري است كه تعبير «باب حطّه» ريشه اي قرآني دارد، آنجا كه خداوند مي فرمايد:

وَ إِذْ قُلْنا ادخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةِ فَكُلُوا مِنها حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدَا وَ ادْخُلُوا البابَ سُجَّدا وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ وَ سَنَزِيدُ الُْمحْسِنِينَ.(2)

و [نيز به ياد آريد] هنگامي كه گفتيم: «بدين شهر درآييد و از هر جاي آن خواستيد، فراوان بخوريد و سجده كنان از در [بزرگ] درآييد و بگوييد [خداوندا ]گناهان ما را بريز تا خطاهاي شما را ببخشايم و [پاداش ]نيكوكاران را خواهيم افزود.

امين الاسلام طبرسي ذيل آيه ياد شده مي نويسد:

همه مفسران اتفاق دارند كه مراد از «قريه» در اين آيات «بيت المقدس» است و آيه كريمه «ادخلوا الأرض المقدسة؛ به سرزمين مقدس داخل شويد» آن را تأييد مي كند ... قتاده، حسن و بيشتر اهل علم مي گويند: معناي «حطّه» آن است كه خدايا گناه ما را فرو ريز. [به بيان ديگر] اين عبارت، امر به استغفار است. ابن عباس مي گويد: آنها (بني اسرائيل) مأمور شدند كه بگويند «اين امر حق

ص: 228


1- ر.ك: مجمع البيان، ج 1، ص 17؛ فرهنگ لاروس، ج 1، ص 842 .
2- سوره بقره 2، آيه 58.

است.» [ولي] عكرمه مي گويد: آنها مأمور شدند كه بگويند «لا إله إلاّ اللّه» كه خود اين كلمات، گناه آنان را مي ريخت و چون همه اينها سبب ريختن گناه مي شود، تعبير به «حطّه» شده است.(1)

در روايات فراواني، اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام به «باب حطّه» يا دري كه ورود به آن موجب ريختن گناهان مي شود، تشبيه شده اند.

ابن عباس از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل مي كند كه فرمود:

مَنْ دانَ بِدِينِي وَ سَلَكَ مِنهاجِي وَ اتَّبَعَ سُنَّتِي فَلْيَدُنْ بِتَفْضِيلِ الأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي عَلي جَمِيعِ أُمَّتِي فَإِنَّ مَثَلَهُمْ فِي هذِهِ الأُمَّةِ مَثَلُ بابِ حِطَّةٍ فِي بَنِي إِسْرائِيلِ.(2)

هر كس به دين من ايمان آورد، راه مرا بپيمايد و سنّت مرا پيروي كند، بايد به برتري امامان از خاندان من بر همه [افراد ]امتم باور داشته باشد. مثل آنها در اين امت مانند «باب حطّه» در بني اسرائيل است.

امام علي عليه السلام نيز در همين زمينه مي فرمايد:

هؤُلاءِ بَنُو إِسْرائِيلِ نُصِبَ لَهُمْ بابُ حِطَّةٍ وَ أَنْتُمْ يا مَعْشَرَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ نُصِبَ لَكُمْ بابُ حِطَّةِ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام وَ أُمِرْتُمْ بِاتِّباعِ هُداهُمْ وَ لُزوُمِ طَرِيقَتِهِمْ لِيُغْفَرَ لَكُمْ بِذلِكَ خَطاياكُمْ وَ ذُنُوبُكُمْ وَ لِيَزْدادَ الُْمحْسِنُونَ مِنْكُمْ وَ بابُ حِطَّتِكُمْ أَفْضَلُ مِنْ بابُ حِطَّتِهِمْ لِأَنَّ ذلِكَ كانَ بِأَخاشِيبَ وَ نَحْنُ النّاطِقُونَ الصّادِقُونَ المُؤْمِنوُنَ الْهادُونَ الْفاضِلُونَ.(3)

اين بني اسرائيل است كه براي آنها دري گشوده شد كه [ورود به آن ]گناهانشان را فرو مي ريخت. براي شما اي جماعت امت محمّد! دري گشوده شده است

ص: 229


1- مجمع البيان، ج 1، صص 118 و 119.
2- ابوجعفر محمد بن على بن الحسين شيخ صدوق، الأمالى، بيروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، 1400ه . ق، ص 69، مجلس 17، ح 6.
3- بحار الأنوار، ج 23، صص 122 و 123، ح 47.

كه گناهانتان را فرو مي ريزد. اين در، اهل بيت محمّد - بر آنها درود باد- هستند كه شما به پيروي از هدايت آنها و پيمودن راه آنها سفارش شده ايد تا بدين وسيله گناهان و خطاهاي شما بخشيده و [پاداش ]نيكوكارانتان افزوده شود. دري كه گناهان شما را فرو مي ريزد (باب حطّه)، از دري كه گناهان آنها را فرو مي ريخت، برتر است؛ زيرا آن از چوب بود و ما سخن گويان راست گو، مؤمن، هدايت گر و برتر هستيم.

در تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليه السلام نيز ذيل آيه 58 سوره بقره آمده است:

إِعْتِقادُنا لِوِلايَتِهِما حِطَّةٌ لِذُنُوبِنَا وَ مَحْوٌ لِسَيِّئاتِنا.(1)

اعتقاد ما به ولايت محمد و علي، گناهان ما را فرو مي ريزد و بدي هاي ما را ناپديد مي كند.

با توجه به اين ويژگي اهل بيت عصمت و طهارت است كه در بخشي از زيارت جامعه كبيره مي خوانيم:

وَ جَعَلَ صَلوتَنا عَلَيْكُمْ وَ ما خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلايَتِكُمْ طِيباً لِخَُلْقِنا وَ طَهارَةً لِأَنْفُسِنا وَ تَزْكِيَةً لَنا وَ كَفّارَةً لِذُنُوبَنا.(2)

و خداوند، درود (صلوات) ما بر شما و آنچه را از ولايت شما مخصوص ما كرد، مايه نيكويي آفرينش [خلق و خوي] ما، پاكي جان هاي ما، پاكيزگي و پيراستگي [روح] ما و پوشاننده گناهان ما قرار دارد.

ص: 230


1- ر.ك: البرهان فى تفسير القرآن، ج 2، ص 227.
2- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 372.

12. سرسپردگان امر الهي

شيخ صدوق، دوازدهمين ويژگي امامان معصوم عليهم السلام را اين گونه بيان مي كند:

واجب است كه معتقد باشد... آنها بندگان ارجمند خدايند كه در سخن بر او پيشي نمي گيرند و خود به دستور او كار مي كنند.(1)

كلام شيخ صدوق به آيه اي از آيات كلام خداي تعالي اشاره دارد، آنجا كه مي فرمايد:

وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لايَسبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ.(2)

و گفتند: «[خداي] رحمان فرزندي اختيار كرده.» منزه است او، بلكه [فرشتگان] بندگاني ارجمندند كه در سخن بر او پيشي نمي گيرند و خود به دستور او كار مي كنند.

امام علي عليه السلام در بخشي از روايت مفصلي كه خطاب به ابوذر غفاري و سلمان فارسي ايراد شده است،(3)

مي فرمايد:

نَحْنُ عِبادُ اللّهِ المُكْرَمُونَ الَّذِينَ لايَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ.(4)

ما بندگان ارجمند خداييم، همان ها كه در سخن بر او پيشي نمي گيرند و خود به دستور او كار مي كنند.

ص: 231


1- الهداية، ص 37.
2- سوره انبياء 21، آيه 26 و 27.
3- در آغاز اين روايت، سلمان و ابوذر خطاب به امير مؤمنان على عليه السلام مى گويند: «اى امير مؤمنان! ما آمده ايم تا درباره معرفت شما بالنورانيه از شما بپرسيم.» آن حضرت مى فرمايد: «معرفتى بالنّورانيّة معرفة الله عزّ و جلّ و معرفة الله عزّ و جلّ معرفتى بالنّورانيّة و هو الدّين الخالص ...؛ معرفت من بالنورانية معرفت خداى عزّ و جّل است و معرفت خداى عزّ و جّل معرفت من بالنورانية است واين همان دين خالص است.» ايشان در ادامه روايت، به ويژگى هاى اين معرفت اشاره مى كند. ر.ك: بحار الأنوار، ج 26، ص 81.
4- بحار الأنوار، ج 26، ص 7.

در قسمتي از زيارت جامعه كبيره نيز از امامان معصوم عليهم السلام با همين تعبير ياد شده است.(1)

با توجه به اين ويژگي امامان معصوم عليهم السلام، مي توان گفت: امامان معصوم عليهم السلام از پيش خود نه چيزي مي گويند و نه كاري انجام مي دهند، بلكه آنها هر آن چه مي گويند و هر آن چه انجام مي دهند، همه به امر خداست. ازاين رو، آنها معيار تشخيص حق و باطل و بيان كننده حلال و حرام الهي اند و مردم با تسليم در برابر آن ها مي توانند به راحتي به راهي كه خشنودي خداوند در آن است، رهنمون شوند.

با توجه به همين موضوع، در بسياري از روايات بر مرجعيت امامان معصوم عليهم السلامدر تشخيص حق و باطل و تبيين حلال و حرام الهي تأكيد شده است.(2)

ص: 232


1- ر.ك: من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 371.
2- ر.ك: همين كتاب، صص 253 - 255.

فصل سوم: مباني اعتقاد به امامت

اشاره

شيخ صدوق رحمه الله پس از بيان ويژگي هاي دوازده گانه پيشوايان معصوم، چند موضوع مهم را كه در ارتباط ميان مردم و اين پيشوايان بايد مورد توجه قرار گيرد، يادآوري مي كند. هر يك از اين موضوع ها، اساس اعتقاد به امامت و ولايت به شمار مي آيد و بيان كننده جايگاه امام معصوم در جامعه است.

در اينجا براي روشن تر شدن موضوع، ابتدا هر يك از موضوع هاي كليدي يادشده را مطرح مي كنيم و آن گاه با استفاده از آيات قرآن و روايات معصومين به تبيين مباني و مستندات آنها مي پردازيم.

1. ضرورت دوستي با امامان معصوم و ترك دشمني با آنها

نخستين موضوعي كه شيخ صدوق رحمه الله در تبيين مباني اساسي امامت و ولايت شيعي به آن اشاره مي كند، ضرورت دوستي با امامان معصوم و ترك دشمني با آنها، به عنوان مرز ايمان و كفر است. ايشان دوستي با اهل بيت عليهم السلام را عين ايمان و دشمني با آنها را عين كفر دانسته است و مي فرمايد:

واجب است معتقد باشد دوست داشتن آنها ايمان و دشمن داشتن آنها كفر است.(1)

ص: 233


1- كتاب الهداية، ص 37.

موضوع ياد شده برگرفته از روايات فراواني است كه به ويژه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آلهنقل شده است. از جمله در يكي از اين روايات مي خوانيم:

نَظَرَ اللّه ُ (سُبْحانَهُ) إلي أَهلِ الأَرْضِ نَظْرَةً وَ اخْتارَنِي مِنْهُمْ، ثُمَّ نَظَرَ نَظْرَةً فَاخْتارَ عَلِيّاً أَخِي وَ وَزِيري وَ واّرِثِي، وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِي أُمَّتي، وَ وَلِيِ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي، مَنْ والاهُ فَقَد والَي اللّه َ وَ مَنْ عاداهُ فَقَدْ عادَي اللّه َ وَ مَنْ أَحَبَّهُ أَحَبَّهُ اللّه ُ وَ مَنْ أبْغَضَهُ أبْغَضَهُ اللّه ُ، لايُحِبُّهُ إِلاّكُلُّ مُؤْمِنٍ وَ لايُبْغِضُهُ إِلاّ كُلُّ كافِرٍ.(1)

خداوند سبحان نگاهي به زمينيان كرد و مرا از ميان آنها برگزيد. آن گاه نگاهي ديگر كرد و علي را (به عنوان) برادر، ياور، وارث، وصي، جانشين من در امتم و سرپرست هر مؤمن پس از من برگزيد. هر كس او را به سرپرستي گيرد، خدا را به سرپرستي گرفته و هر كس با او به دشمني برخيزد، با خدا به دشمني برخاسته است. هر كس او را دوست بدارد، خدا [هم] او را دوست مي دارد و هر كس با او دشمني كند، خدا [هم] با او دشمني مي كند. او را دوست ندارد مگر مؤمن و او را دشمن ندارد مگر كافر.

آن حضرت در روايت ديگري خطاب به اميرمؤمنان علي عليه السلاممي فرمايد:

يا عَلِيُّ لايُحِبُّكَ إِلاّ مَنْ طابَتْ وِلادَتُهُ وَلايُبْغِضُكَ إِلاّ مَن خَبُثَتْ وِلادَتُهُ وَ لايُوالِيكَ إِلاّ مُؤْمِنٌ وَ لايُعادِيكَ إِلاّ كافِرٌ.(2)

اي علي! تو را دوست ندارد مگر كسي كه از دامان پاكيزه اي به دنيا آمده و با تو كينه ورزي نمي كند، مگر كسي كه از دامان ناپاكي متولد شده است و تو را به سرپرستي نمي گيرد مگر مؤمن و با تو دشمني نمي كند مگر كافر.

در اين ميان، عبداللّه بن مسعود مي پرسد: اي فرستاده خدا! نشانه انسان هاي ناپاك و كافر در زمان حيات خودتان را كينه ورزي نسبت به علي و دشمني با او

ص: 234


1- كتاب الغيبة نعمانى، باب 4، ص 83 ، ح 12.
2- كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، باب 24، ص 261، ح 8 .

بيان كردي. نشانه ناپاك و كافر پس از شما در حالي كه شخص با زبان اظهار اسلام مي كند، ولي آنچه را در دل دارد، پوشيده مي دارد، چيست؟ آن حضرت در پاسخ او، پس از معرفي جانشينان امام علي عليه السلاممي فرمايد:

لايُحِبُّهُم إلاّ مَنْ طابَتْ وَلادَتُهُ وَلايُبْغِضُهُم إِلاّ مَنْ خَبُثَتْ وِلادَتُهُ وَ لايُوالِيهِمْ إِلاّ مُؤمِنٌ وَ لايُعادِيهِم إِلاّ كافِرٌ.(1)

تنها كساني كه از داماني پاك به دنيا آمده اند، آنها را دوست دارند و تنها كساني كه از داماني ناپاك متولد شده اند، با آنها كينه ورزي مي كنند. تنها مؤمنان سرپرستي آنها را مي پذيرند و تنها كافران با آنها به دشمني برمي خيزند.

در بخشي از زيارت جامعه كبيره نيز در اين زمينه مي خوانيم:

مَنْ أَحَبَّكُمّ فَقَدْ أَحَبَّ اللّه َ وَ مَنْ أَبْغَضَكُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللّه َ.(2)

هر كس به شما مهر ورزد، به درستي به خدا مهر ورزيده و هر كس با شما دشمني كند، به درستي با خدا دشمني كرده است.

2. لزوم پيروي از امامان معصوم عليهم السلامو ترك مخالفت با آنها

امامان معصوم عليهم السلام به دليل دارا بودن ويژگي هايي چون سرسپردگي و تسليم محض نسبت به اوامر و نواهي الهي، پاكي و پيراستگي از هرگونه خطا و اشتباه و فاني شدن در اراده و خواست خداوند به مقامي رسيده اند كه امر و نهي آنها عين امر و نهي الهي است. به همين دليل، كسي كه از آنها پيروي كند، دقيقاً مانند اين است كه از خدا پيروي كرده است و كسي كه با آنها مخالفت كند، دقيقاً مانند كسي است كه با خدا مخالفت كرده است. شيخ صدوق اين ويژگي امامان معصوم عليهم السلام را اين گونه بيان مي كند:

ص: 235


1- همان، صص 261 و 262.
2- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 375.

واجب است معتقد باشد... دستور آنها، دستور خدا؛ نهي آنها، نهي خدا؛ پيروي از آنها، پيروي از خدا؛ مخالفت با آنها، مخالفت با خدا؛ دوست آنها، دوست خدا و دشمن آنها، دشمن خداست.(1)

همه ويژگي هايي كه شيخ صدوق به آنها اشاره كرده، در روايات ذكر شده است كه در ادامه به برخي از آنها اشاره مي كنيم. پيش از بررسي روايات بايد توجه داشت كه اين ويژگي ها در فرموده خداي متعال ريشه دارد آنجا كه مي فرمايد:

يا أيُّها الَّذِينَ امَنُوا أَطِيعُوا اللّه َ و أطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الأَمْرِ مِنْكُم.(2)

اي كساني كه ايمان آورده ايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياي امر خود را (نيز) اطاعت كنيد.

چنان كه در بررسي نخستين ويژگي امامان گفته شد، مراد از «أولي الأمر» در آيه، امامان از آل محمد عليهم السلام هستند. بر اساس اين آيه همچنان كه اطاعت خدا و رسول واجب است، اطاعت امامان هم واجب است و ميان اطاعت از آنها و اطاعت از خدا هيچ تفاوتي وجود ندارد.

روايات فراواني از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام نقل شده است كه از همه آنها برمي آيد كه اطاعت امامان هم سنگ اطاعت خداوند و مخالفت با آنها به منزله مخالفت با خداست. در اين مجال، به دو مورد از اين روايات كه برجستگي ويژه اي دارند، اشاره مي كنيم.

در روايت مفصلي كه سليم بن قيس از امام علي عليه السلام نقل كرده است، حضرت در جريان نبرد صفين و در پاسخ به نامه معاويه، جريان غديرخم را يادآور مي شود و مردم را با ذكر سوگند به خدا، گواه مي گيرد كه مگر رسول خدا صلي الله عليه و آلهدر آخرين خطبه خود نفرمود:

ص: 236


1- الهداية، صص 37 و 38.
2- سوره نساء 4، آيه 59.

أَيُّها النّاسُ إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُم أَمْرَينِ [ثَقَلَينِ] لَنْ تَضِلُّوا ما [إنْ ]تَمَسَّكْتُم بِهِما: كِتابَ اللّه ِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَيْتِي، فَإِنَّ اللَّطيِفَ الخَبِيرِ قَدْ أَخْبَرَنِي وَ عَهِدَ إِلَيَّ أَنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّي يَرِدا عَلَيَّ الحَوْضَ.(1)

اي مردم! من در ميان شما دو چيز [گران سنگ] را به يادگار گذاشتم. تا زماني كه به آنها تمسك مي جوييد، هرگز گمراه نمي شويد؛ [آن دو چيز ]كتاب خداي عزّو جلّ و خاندانم [هستند]. همانا [خداي] لطيف و خبير به من خبر داد و با من پيمان بست كه اين دو از يكديگر جدا نمي شوند تا زماني كه در كنار حوض [كوثر] بر من وارد شوند.

مردم در پاسخ گفتند: به خدا ما شهادت مي دهيم كه همه آنچه گفتي از رسول خدا صلي الله عليه و آلهبود. آن گاه دوازده نفر از ميان جماعت برخاستند و گفتند: ما شهادت مي دهيم پيامبر خدا در آخرين خطبه اي كه در روز وفاتش بيان كرد، در پاسخ عمر بن خطاب كه پرسيد: اي رسول خدا [آيا آنچه گفتي] همه اهل بيت تو را شامل مي شود؟ فرمود:

لا، وَلكِنْ لِأَوْصِيائِي مِنْهُمْ عَلِيٌّ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ وارِثِي وَ خَليفَتي فِي أُمَّتِي وَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي وَ هُوَ أَوَّلُهُمْ وَ خَيْرُهُمْ ثُمَّ وَصِيُّهُ بَعْدُهُ ابْنِي هذا وَ أشارَ إلَي الحَسَنِ ثُمَّ وَصِيُّهُ [ابنِي] هذا وَ أَشارَ إِلي الحُسَينِ ثُمَّ وَصِيُّهُ ابنِي بَعْدُهُ سَمِيُّ أَخِي، ثُمَّ وَصِيُّهُ بَعْدُهُ سَمِيِّي¨ ثُمَّ سَبْعَةٌ مِنْ وُلْدِهِ واحِدٌ بَعْدَ واحِدٍ حَتّي يَرِدُوا عَلَيَّ الحَوْضَ، شُهَداءُ اللّه ِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَجُهُ عَلي خَلْقِهِ مَنْ أَطاعَهُم أَطاعَ اللّه َ وَ مَنْ عَصاهُمْ عَصَي اللّه َ.(2)

خير، [آنچه گفتم] براي اوصياي من است. يكي از آنها علي است كه برادرم، وزيرم، وارثم، خليفه ام در امتم و سرپرست هر مؤمن پس از من است. او

ص: 237


1- كتاب الغيبة نعمانى، ص 73، ح 8 .
2- همان.

نخستين آنها و برترين آنهاست. آن گاه وصي پس از او اين پسرم - اشاره به حسن فرمود - سپس وصي او اين پسرم - اشاره به حسين فرمود - سپس وصي او فرزندم و هم نام برادرم [علي ]سپس وصي او هم نام من [محمد] و سپس هفت نفر از فرزندان او يكي پس از ديگري خواهند بود تا زماني كه در كنار حوض [كوثر] بر من وارد شوند. آنها گواهان خدا در زمين و حجت هاي او بر آفريدگانش هستند. هر كس آنها را اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده است و هر كس به ستيز با آنها برخيزد، به ستيز با خدا برخاسته است.

در اين هنگام، هفتاد نفر از مجاهدان بدر و مانند آنها از مهاجران برخاستند و گفتند: ما [آنچه گفتي] به ياد مي آوريم و هرگز فراموش نمي كنيم. گواهي مي دهيم كه ما اين سخنان را از رسول خدا - درود خدا بر او و خاندانش باد - شنيديم.(1)

عبدالعظيم بن عبداللّه حسني نيز نقل مي كند كه بر آقايم علي بن محمد [هادي] عليهماالسلام وارد شدم و به ايشان گفتم: «مي خواهم دينم را بر شما عرضه كنم تا اگر پسنديده است، بر آن پايداري ورزم تا [روزي كه ]خداي عزّ و جلّ را ديدار كنم.» آن حضرت فرمود: «دينت را عرض كن.» پس گفتم: اقرار مي كنم و معتقدم كه «إِنَّ وَلِيَّهُمْ وَلِيُّ اللّه ِ وَ عَدُوَّهُم عَدُوُّ اللّه ِ وَ طاعَتَهُم طاعَةُ اللّه ِ وَ مَعْصِيَتَهُم

مَعْصِيَةُ اللّه ِ...؛ همانا دوستدار آنها دوستدار خدا، دشمنان آنها دشمن خدا، پيروي از آنها پيروي از خدا، و مخالفت با آنها مخالفت با خداست... .» در اين هنگام، علي بن محمد عليهماالسلامفرمود:

يا أَبَاالقاسِمَ هذا وَاللّه ِ دِينُ اللّه ِ الَّذِي ارْتَضاهُ لِعِبادِهِ فَأَثْبِتْ عليه ثَبَتَّكَ اللّه ُ بِالقَوْلِ الثابِتِ فِي الحَياةِ الدُّنيا وَ [فِي ]الآخِرَةِ.(2)

ص: 238


1- همان.
2- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، باب 37، صص 379 و 380، ح 1.

اي اباالقاسم! به خدا سوگند، اين همان ديني است كه خداوند از بندگانش مي پذيرد. پس بر آن پايدار باش. خداوند اعتقاد تو را در دنيا و آخرت پايدار بدارد.

افزون بر روايات ياد شده، روايات فراواني از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلامنقل شده است كه همگي مفاد اقراري را كه بر زبان عبدالعظيم حسني عليه السلام جاري شده است، تأييد مي كند.(1)

3. خالي نماندن زمين از حجت هاي الهي

اشاره

يكي ديگر از مباني اساسي امامت و ولايت، اعتقاد به ضرورت وجود حجت الهي در هر عصر است. بر اساس اين اعتقاد، خداوند از ابتداي آفرينش تا روز قيامت همواره انسان هاي شايسته اي را به عنوان حجت هاي خود بر مردم برگزيده است و انسان ها هيچ گاه بي نياز از اين حجت ها نمي شوند. البته حجت هاي الهي همواره ظاهر و آشكار نيستند و چه بسا كه در برخي دوره ها، بر اساس مصالح و حكمت هايي، از ديدگان مردم پنهان شوند.

شيخ صدوق رحمه الله در مورد اين مبناي مهم اعتقادي مي نويسد:

و واجب است كه معتقد باشد كه زمين هيچ گاه از حجت خدا بر آفريدگانش خالي نمي ماند، خواه اين حجت آشكار و شناخته شده باشد و خواه ترسان و پنهان از ديده ها.(2)

براي روشن شدن معنا و مفهوم حجت و تبيين جايگاه و نقش حجت هاي الهي در هستي لازم است كه نكاتي را يادآور شويم:

ص: 239


1- ر.ك: همان، ج 1، ص 251، ح 1، ص 260، ح 5 ، ص 262، ح 8 ، ص 279، ح 25؛ الكافى، ج 1، ص206، ح 5 ، ص 208، ح 4؛ كتاب الغيبة نعمانى، ص 237، ح 26؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص375.
2- الهداية، ص 38.

«حجت» در لغت به معني دليل، برهان و راهنما است. به عبارت ديگر، «آنچه به آن دعوي يا مطلبي را ثابت كنند»، حجت گويند.(1)

راغب اصفهاني، حجت را اين گونه معنا كرده است:

راهنمايي آشكار به راه مستقيم و آنچه به وسيله آن مي توان به درستي يكي از دو مخالف پي برد.(2)

در روايات آمده است كه خداوند تعالي دو حجت بر بندگانش دارد: يكي حجت آشكار كه رسولان، پيامبران و امامان هستند و ديگري حجت پنهان كه عقل و خرد انسان است. از امام موسي كاظم عليه السلام در اين زمينه چنين نقل شده است:

إِنَّ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حُجَّتَيْنِ: حُجَّةٌ ظاهِرةٌ و حُجَّةٌ باطِنَةٌ. فَأَمّا الباطِنَةُ فَالرُّسُلُ وَ الأَنبِياءُ وَ الأَئِمَّةُ و أَمَّا الباطِنَةُ فَالْعُقُولُ.(3)

براي خدا بر مردم دو حجت است: حجتي آشكار و حجتي پنهان. حجت پنهان رسولان، پيامبران و امامان، و حجت پنهان خردها هستند.

در آموزه هاي اسلامي، موضوع «حجت» از جايگاه و اهميت بسزايي برخوردار است و در آيات قرآن، روايات و ادعيه به جا مانده از معصومان عليهم السلام، از زواياي مختلف به اين موضوع پرداخته شده است. به دليل

ص: 240


1- ر.ك: احمد بن محمد الفيومى، مصباح المنير فى غريب شرح الكبير، بيروت، دارالفكر، بى تا، ص121؛ ابن منظور، لسان العرب، چاپ اول: بيروت، دار احياء التراث العربى و مؤسسة التاريخ العربى، 1416 ه- . ق، ج 3، ص 53؛ سعيد الخورى الشرتونى اللبنانى، أقرب الموارد في فصح العربية و الشوارد، قم، مكتبة آيت الله العظمى المرعشى النجفى، 1403 ه- . ق، ج 1، ص 164؛ فرهنگ لاروس، ج 1، ص808؛ حسن عميد، فرهنگ عميد، چاپ پنجم: تهران، اميركبير، 1363، ج1، ص779.
2- ابوالقاسم حسين بن محمد راغب اصفهانى، مفردات ألفاظ القرآن في غريب القرآن، تحقيق: نديم مرعشلى، بيروت، دارالكلمات العربى، 1392 ه- . ق، ص107.
3- بحار الأنوار، ج 1، ص 37.

جايگاه و اهميت اين موضوع، برخي مجموعه هاي روايي شيعه از جمله الكافي، بخشي را با عنوان «كتاب الحجة» به بيان روايات مربوط به اين موضوع اختصاص داده اند.(1)

مهم ترين مباحثي كه در اين زمينه در آموزه هاي قرآني و روايي مطرح شده، به شرح زير است:

الف) حجت هاي الهي، مايه بسته شدن راه بهانه جويي بر مردم

خداوند در قرآن كريم در اين باره مي فرمايد:

رُسُلاً مُ-بَشِّرِينَ وَ مُنذِرينَ لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَي اللّه ِ حُجَّةٌ بَعدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللّه ُ عَزيزا حَكيما.(2)

پيامبراني كه بشارت دهنده و بيم دهنده بودند تا براي مردم پس از [فرستادن] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجتي نباشد و خدا توانا و حكيم است.

خداوند در اين آيه، هدف از فرستادن پيامبران را اتمام حجت بر مردم و بستن راه استدلال و بهانه جويي بر آنها دانسته است. بنابراين، مي توان گفت كه پيامبران، «حجت» خدا بر مردم هستند و با آمدن آنها، ديگر كسي نمي تواند در درگاه خدا مدعي شود كه چرا راه مستقيم را به ما نشان ندادي.

در دعاي شريف ندبه نيز به اين موضوع توجه شده و پس از اشاره به چند تن از پيامبران بزرگوار الهي چنين آمده است:

وَ كُلٌّ شَرَعْتَ لَهُ شَريعَةً وَ نَهَجْتَ لَهُ مِنهاجا وَ تَخَيَّرتَ له أَوصِياءَ مُسْتَحْفِظا بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ مِنْ مُدَةٍ إلي مُدَّةٍ إِقامةً لِدينكَ وَ حُجَّةً علي عِبادِكَ و لِئلاّ يَزُولَ الحَقُّ عَنْ مَقَرِّهِ وَ يَغْلِبَ الباطِلُ عَلي أَهلِهِ و لِئَلاّ يَقُولَ أَحَدٌ «لَولا أرْسَلْتَ إلَينا

ص: 241


1- ر. ك: الكافى، ج 1، صص 168 - 438.
2- سوره نساء 4، آيه 165.

رَسُولاً مُنْذِرا و أقَمْتَ لَنا عَلَما هادِيا فَنَتَّبِعَ اياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزي»(1)...

.(2)

و براي هريك از آنان شريعتي و روشي معين كردي و برايش جانشيناني نگهبان انتخاب كردي تا هر كدام يكي پس از ديگري، در مدتي معين دينت را برپا دارند و حجت بر بندگانت باشند تا حق از جايگاه خود خارج نشود و باطل بر حق مداران چيره نگردد و كسي نتواند بگويد: «چرا پيامبري هشداردهنده به سوي ما نفرستادي و نشانه اي هدايتگر براي ما به پا نداشتي تا پيش از آنكه خوار و رسوا شويم، از آياتت پيروي كنيم؟»

ب) نياز هميشگي به حجت

در اعتقاد اسلامي، بشر همواره نيازمند هدايتگر است. به همين دليل، از ابتداي آفرينش انسان تاكنون هيچ گاه جهان از پيامبران و امامان هدايتگري كه حجت هاي خدا بر بندگانش هستند، خالي نبوده است. بر اساس اين اعتقاد، اگر بر روي كره زمين تنها دو نفر باقي مانده باشند، يكي از آنها حجت الهي خواهد بود: «لَو لَمْ يَبْقِ فِي الأَرْضِ إِلاّ اثنانَ لَكانَ أَحَدُهُما الحُجَّة»(3)

دانشوران شيعه اين موضوع را تحت عنوان «اضطرار به حجت» (ناگزيري از حجت) مطرح ساخته اند.(4) امام محمد باقر عليه السلام در اين باره مي فرمايد:

ص: 242


1- سوره طه 20، آيه 134.
2- بحار الأنوار، ج 99، ص 105.
3- الكافى، ج 1، ص 179، به نقل از امام صادق عليه السلام.
4- براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: الكافى، ج 1، كتاب الحجّة، باب الإضطرار إلى الحجة، صص 168 - 174؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، باب العلة التي من أجلها يحتاج إلى الإمام عليه السلام، صص201 - 210؛ كتاب الغيبة نعمانى، باب 9، صص 139 و 140؛ بحار الأنوار، ج 23، باب الاضطرار الى الحجة و أنّ الأرض لاتخلو من حجة، صص 1 - 56.

وَ اللّه ِ ما تَرَكَ اللّه ُ أَرضَا مُنذُ قَبَضَ آدَمَ عليه السلام إِلاّ وَ فيها إِمامٌ يُهتَدي بِهِ إِليَ اللّه ِ وَ هُوَ حُجَّتُهُ عَلي عِبادِهِ، وَ لاتَبقَي الأَرضُ بِغَيرِ إِمامٍ حُجَّةٍ لِلّهِ عَلي عِبادِهِ.(1)

به خدا سوگند، خداوند از روزي كه آدم عليه السلام قبض [روح] شد، هيچ سرزميني را از پيشوايي كه [مردم] به وسيله او به سوي خدا هدايت مي شوند، خالي نگذاشته است. اين پيشوا، حجت خدا بر بندگانش است و هرگز زمين بدون امامي كه حجت خدا بر بندگانش باشد، باقي نمي ماند.

امام صادق عليه السلام نيز در همين زمينه مي فرمايد:

ما زالَتِ الْأَرْضُ إِلاّ وَلِلّهِ تَعالي ذِكْرُهُ فِيها حُجَّةٌ يُعَرِّفُ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ وَ يَدْعُو إِلي سَبِيلِ اللّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ لايَنْقَطِعُ الْحُجَّةُ مِنِ الأَرْضِ إِلاّ أَرْبَعِينَ يَوْما قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ. فَإِذا رَفَعَتِ الْحُجَّةُ أُغْلِقَ بابُ التَّوْبَةِ وَ لَنْ يَنْفَعَ نَفْسا إِيمانُها لَمْ تَكُنْ امَنَتْ مِن قَبْلِ أَنْ تَرْفَعَ الْحُجَّةُ.(2)

تا زماني كه زمين پابرجاست، در آن براي خداي تعالي حجتي است كه حلال و حرام را [به مردم] مي شناساند و [آنها را] به راه خدا فرامي خواند. حجت خدا از روي زمين برداشته نمي شود مگر تا چهل روز پيش از برپايي رستاخيز. پس آن گاه كه حجت خدا برداشته شد، در توبه بسته مي شود و ايمان كسي كه پيش از برداشته شدن حجت ايمان نياورده است، براي او سودي نخواهد داشت.

نياز هميشگي به حجت هاي الهي ريشه در اين واقعيت دارد كه آدمي براي پيمودن مسير هدايت و دست يافتن به حقيقت هستي همواره نيازمند راهنمايي انسان هاي شايسته اي است كه از سوي خداي متعال به اين منظور برگزيده شده و رسالت هدايت و راهبري آدميان را برعهده گرفته اند.

ص: 243


1- الكافى، ج 1، صص 178 و 179، ح 8 .
2- كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 229، ح 24؛ بحار الأنوار، ج 23، ص 41، ح 78.

پرسشي كه در اينجا ممكن است مطرح شود اين است كه با وجود كتاب هاي آسماني چه نيازي به اين انسان هاي برگزيده وجود دارد؟ در پاسخ اين پرسش بايد گفت: اولاً كتاب هاي آسماني خود نيازمند مفسر و مبيّن هستند و ثانيا اين كتاب ها بدون وجود حجت هاي الهي دچار تحريف و تبديل يا تأويل و تفسيرهاي بي اساس مي شوند تا آنجا كه حق بر مردم مشتبه شده و انسان ها بيش از پيش دچار سردرگمي مي گردند. ازاين رو، همواره بايد در كنار كتاب هاي آسماني انسان هاي برگزيده اي به عنوان مفسر و مبين كلام خدا وجود داشته باشد.

قرآن كريم نيز به اين واقعيت توجه كرده و رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله را عهده دار تبيين و توضيح آنچه بر مردم نازل شده، قرار داده است:

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ.(1)

و اين قرآن را به سوي تو فرود آورديم تا براي مردم آنچه را به سوي ايشان نازل شده است توضيح دهي، و اميد كه آنان بينديشند.

بديهي است، پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله هم بايد همواره كساني وجود داشته باشند كه با تبيين و تفسير قرآن مردم را در پيمودن طريق هدايت ياري و آنها را از افتادن به راه هاي انحرافي حفظ كنند.

از برخي مناظره هاي ياران امامان معصوم عليهم السلام با مخالفان خود كه محتواي آنها به تأييد امامان رسيده است، نيز مي توان به چرايي نياز هميشگي بشر به حجت هاي الهي پي برد. گزارش يكي از اين مناظره ها را مرور مي كنيم:

منصور بن حازم گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: همانا خدا برتر و بزرگوارتر از اين است كه به آفريدگانش شناخته شود، بلكه آفريدگان به خدا شناخته مي شوند. [آن حضرت] فرمود: راست گفتي. عرض كردم: كسي كه بداند

ص: 244


1- سوره نحل 16، آيه 44.

براي او پروردگاري است سزاوار است كه بداند براي آن پروردگار خشنودي و خشم است و خشنودي و خشم او جز به وسيله وحي يا فرستاده او شناخته نمي شود. كسي كه بر او وحي نازل نمي شود بايد كه در جست وجوي پيامبران باشد و چون ايشان را بيابد بداند كه ايشان حجت خدايند و اطاعتشان لازم است.

من به مردم (سنيان) گفتم: آيا شما مي دانيد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله حجت خدا بر آفريدگانش بود؟ گفتند: آري. گفتم: هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آلهدرگذشت حجت خدا بر آفريدگانش كيست؟ گفتند: قرآن. [گفتم:] من در قرآن نظر كردم و

ديدم مرجئه،(1)

قدريه(2) و [حتي ]زنديقي(3) كه به آن ايمان ندارد، در مناظره

ص: 245


1- پس از شهادت حضرت على عليه السلام و روى كار آمدن بنى اميه، توده مردم كه معروف به سواد اعظم شدند، در برابر خوار ج كه نه امامت حضرت على عليه السلام و نه خلافت معاويه را قبول داشتند و نيز در مقابل شيعيان على عليه السلام كه معتقد به امامت وى بودند، فرقه جديدى را تشكيل دادند كه «مرجئه» خوانده مى شوند. براى تسميه اين فرقه چند وجه ذكر كرده اند: نخست آنكه، اين فرقه نيت و عقيده را اصل شمردند و گفتار و كردار را بى اهميت دانستند. دوم آنكه، معتقد بودند همان گونه كه عبادت كردن با كفر سودى ندارد، گناه كردن هم چيزى از ايمان نمى كاهد. سوم آنكه، بعضى از دانشمندان مانند نوبختى «ارجاء» را به معنى اميدوار كردن گرفته اند؛ زيرا اين فرقه، اهل كباير را با اداى شهادتين از مزيت ايمان نوميد نمى ساختند و آنان را كافر نمى شمردند و براى همه اميد آمرزش داشتند. «مرجئه» از مخالفان سرسخت خوار ج بودند؛ زيرا خوار ج مى گفتند: مسلمان با ارتكاب گناه كبيره كافر مى شود، اما «مرجئه» برخلاف آنان عقيده داشتند كه مسلمانان با ارتكاب كبيره از اسلام خار ج نمى شود. فرهنگ فرق اسلامى، صص 401 و 402.
2- در زمان بنى اميه «قدريه» يا «معتزله» ظهور كردند و با فرقه مخالف خود «جبريه» يا «مجبّره» اختلاف داشتند. جبريه معتقد بودند كه بندگان خدا صاحب افعال خود نيستند و خير و شر را به خداوند نسبت مى دادند و نسبت آن دو را به انسان امرى مجازى مى دانستند. برخلاف ايشان معتزله يا قدريه طرفدار قدرت و حريت انسان بودند و آدمى را در كردار و رفتار خويش آزاد مى پنداشتند. همان، ص 356.
3- «زنادقه» جمع زنديق است و زنديق در اصطلاح به مسلمان ملحدى گويند كه تفسيرهاى او از نصوص شرعيه قرآن و سنت، موجب گمراهى مسلمانان گردد... . نخستين زنديقان از مواليان ايرانى در كوفه و حيره بودند كه خود را به قبايل عرب نسبت داده و عقايد كفرآميز خويش را اشاعه مى دادند. همان، صص210و211.

براي غلبه بر ديگران به آن استدلال مي كنند، پس دانستم كه قرآن بدون قيّم (برپادارنده) حجت نيست و هر چه آن برپا دارنده درباره قرآن بگويد، حق است. آن گاه به ايشان گفتم: برپادارنده قرآن كيست؟ گفتند: ابن مسعود قرآن را مي دانست، عمر هم مي دانست، حذيفه هم مي دانست. گفتم: تمام قرآن را؟ گفتند: نه، [گفتم:] من كسي را جز علي عليه السلام نديدم كه بگويد همه قرآن را مي داند. و هنگامي كه در ميان مردم چيزي رخ مي داد كه [همه در پاسخ آن در مي ماندند و به هر كس مراجعه مي كردند] مي گفت: نمي دانم [تنها او بود] كه مي گفت: مي دانم. پس گواهي مي دهم كه علي عليه السلامبرپادارنده قرآن، [امام ]مفترض الطاعة و حجت بر مردم پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله بود. هر آنچه او درباره قرآن بگويد حق است. آن گاه حضرت فرمود: خدايت رحمت كند.(1)

از اين مناظره نيز مي توان دريافت كه كتاب الهي به تنهايي براي هدايت بشر كافي نيست و همواره بايد در ميان مردم كسي كه آشنا به كتاب خداست حضور داشته باشد تا با تبيين و تفسير آن كتاب، راه هدايت را به انسان ها نشان دهد.

ج) لزوم زنده بودن حجت الهي

در روايات متعددي بر اين موضوع تأكيد شده است كه حجت الهي آن گاه برمردم اقامه مي شود كه امام زنده اي در ميان مردم باشد و مردم نيز او را بشناسند. امام صادق عليه السلام در اين باره مي فرمايد: «إِنِّ الحُجَّةَ لاتَقُومُ لِلّهِ عَزّ وَ جَلَّ عَلي خَلقِهِ إِلاّ بِإمامٍ حَتّي [حَيٍّ(2)]

يُعرَفُ؛ حجت خدا بر آفريدگانش تنها با امام [زنده اي ]كه شناخته شود، اقامه مي شود».(3)

ص: 246


1- الكافى، ج 1، صص 168 و 169، ح 2.
2- در برخى از نسخه هاى الكافى به جاى «حتى» كلمه «حىّ» آمده است.
3- الكافى، ج 1، ص 177، ح 2.

امام موسي بن جعفر عليهماالسلام نيز در اين زمينه مي فرمايد:

مَنْ ماتَ بِغَيْرِ إمامٍ ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً، إمامَ حَيٍّ يَعْرِفُهُ. فَقُلتُ: لَمْ أَسْمَعْ أَباكَ يَذْكُرُ هَذا - يِعنِي إماما حَيّا - فَقالَ: قَدْ وَاللّهِ قالَ ذلِكَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله، قالَ: وَ قالَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله: مَنْ ماتَ وَ لَيْسَ لَهُ إمامٌ يَسْمَعُ لَهُ وَ يَطِيعُ ماتَ مِيتَةً جاهِليّةً.(1)

هر كس بدون امام بميرد به مرگ جاهليت مرده است؛ امام زنده اي كه او را بشناسد. پس گفتم: از پدرتان نشنيدم كه اين لفظ - يعني امام زنده - را ذكر كرده باشد. فرمود: به خدا قسم كه آن را رسول خدا صلي الله عليه و آله ذكر كرد. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هر كس بميرد و امامي كه سخنش را بشنود و از او اطاعت كند، نداشته باشد، به مرگ جاهليت مرده است.

امام رضا عليه السلام به نقل از امام باقر عليه السلام چنين روايت مي كند: «إنّ الحُجَّةَ لاتَقُومُ لِلّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلي خَلقِهِ إِلاّ بِإِمامٍ حَيٍّ يَعرِفُونَهُ؛ حجت خداوند - عزّ و جلّ - بر مردم اقامه نمي شود مگر با امام زنده اي كه او را مي شناسند».(2)

با توجه به آنچه در زمينه نياز هميشگي مردم به حجت گفته شد و همچنين با توجه به روايت نقل شده از امام موسي بن جعفر عليهماالسلام كه در آن بر موضوع پيروي و اطاعت از امام تأكيد شده بود، فلسفه لزوم زنده بودن حجت هاي الهي روشن مي شود.

د) امكان غيبت حجت هاي الهي

حجت هاي الهي گاه آشكارا بر مردم ظاهر مي شوند و به صورت عادي در جامعه حضور مي يابند و گاه به دلايلي از ديدگاه مردم پنهان مي شوند و

ص: 247


1- الاءختصاص، صص 268 و 269؛ بحار الأنوار، ج 7، ص 20.
2- ابوالحسن عبدالله بن جعفر الحميرى، قرب الإسناد، چاپ اول: قم، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، 1413 ه . ق، ص 351.

نهان زيستي (غيبت) را برمي گزينند. اين موضوع گاه به صورت كلي و بيان اصل امكان غيبت حجت هاي الهي و گاه به صورت مصداقي و بيان موارد غيبت آنان در تاريخ، در روايات آمده است. يكي از مواردي كه در آن به اصل اين موضوع اشاره شده، روايتي است كه در آن، به نقل از امام علي عليه السلامچنين آمده است:

أَللّهُمَّ بَلي، لاتَخلُو الأَرضُ مِن قائِمٍ لِلّهِ بِحُجَّةٍ؛ إِمّا ظاهِرا مَشهُورا، وَ إِمّا خائِفا مَغمُورا، لِئَلاّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللّه ِ وَ بَيِّناتُهُ... .(1)

بلي، زمين تهي نماند از كسي كه حجت بر پاي خداست، پايدار و شناخته است و يا ترسان و پنهان از ديده هاست، تا حجت خدا باطل نشود و نشانه هايش از ميان نرود... .

در روايت ديگري كه از امام صادق عليه السلام نقل شده است، در اين زمينه چنين مي خوانيم:

وَ لَمْ تَخْلُ الأَرْضُ مُنْذُ خَلَقَ اللّهُ ادَمَ مِنْ حُجَّةٍ لِلّهِ فِيها ظاهِرٌ مَشْهُورٌ أَوْ غَائِبٌ مَسْتُورٌ، وَ لاتَخْلُو إِلي أَنْ تَقُومَ السّاعَةُ مِنْ حُجَّةِ اللّهِ فِيها، وَ لَولا ذلِكَ لَمْ يُعْبَدِ اللّهُ.(2)

از زماني كه خداوند آدم را آفريد تاكنون زمين از حجت خدا خالي نمانده است، خواه آن حجت آشكار و شناخته شده باشد، خواه غايب و پنهان [از ديده ها]. و تا روزي هم كه قيامت برپا شود، زمين از اين حجت هاي الهي خالي نخواهد ماند. اگر اين گونه نبود، خدا پرستيده نمي شد.

ص: 248


1- نهج البلاغه، ترجمه: سيد جعفر شهيدى، چاپ اول: تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1368، كلمات قصار 147، ص 388.
2- كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 207، ح 22؛ بحار الأنوار، ج 52، ص 92، ح 6.

افزون بر اين روايات كه در آنها به اصل امكان غيبت حجت هاي الهي پرداخته شده است، روايات فراواني وجود دارد كه در آنها از موارد غيبت حجت هاي خدا در طول تاريخ سخن گفته شده است.

شيخ صدوق رحمه الله در كتاب خود پس از بيان مقدمه اي طولاني درباره علت تأليف كتاب و پاسخ به برخي شبهه هايي كه فرقه هاي مختلف در زمينه غيبت امام دوازدهم عليه السلام مطرح مي كنند، به بيان موارد غيبت پيامبران و حجت هاي الهي در طول تاريخ مي پردازد و با بهره گيري از روايات به تفصيل در مورد غيبت ادريس، نوح، صالح، ابراهيم، يوسف، موسي و... عليهم السلام سخن مي گويد.(1)

در اينجا ممكن است اين پرسش مطرح شود كه در صورت غيبت حجت هاي الهي - با همه نقش هاي گسترده اي كه آنها در جوامع انساني دارند - مردم چگونه از وجود آنها بهره مند مي شوند؟

در پاسخ اين پرسش چند نكته را يادآور مي شويم:

1. بسياري از اموري كه در روايات از آنها به عنوان فوايد و آثار وجودي حجت هاي الهي و پيشوايان معصوم عليهم السلام ياد شده است، در زمان غيبت نيز استمرار دارند و غيبت ظاهري امام هيچ تأثيري در آنها ندارد. به بيان ديگر، اگرچه مردم در زمان غيبت به ظاهر از وجود امام محروم مي شوند، ولي آثار و بركات متعدد وجود امام - كه پيش از اين به تفصيل درباره آنها سخن گفتيم،(2)

همچنان شامل حال جهان و جهانيان مي شود و مردم پيوسته از آثار مادي و معنوي وجود امام بهره مند مي گردند. چنان كه مردم در زماني كه خورشيد در پشت ابر است و در ظاهر ديده نمي شود، از بركات بي شمار خورشيد

ص: 249


1- ر.ك: كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، صص 127 - 159.
2- ر.ك: همين كتاب، صص 157-233.

برخوردار مي شوند. اين موضوعي است كه در روايات متعددي بر آن تصريح شده است كه از آن جمله مي توان به موارد زير اشاره كرد:

پيامبر گرامي اسلام در پاسخ اين پرسش جابر بن عبدالله انصاري كه «آيا شيعيان آخرين امام، در زمان غيبتش از او بهره مند مي شوند؟» مي فرمايد:

إي وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ إِنَّهُمْ لَيَسْتَضِيئُونَ بِنُورِهِ وَ يَنْتَفِعُونَ بِوِلايَتِهِ فِي غَيْبَتِهِ كَانْتِفاعِ النّاسِ بِالشَّمْسِ وَ إِنْ تَجَلَّلَها سَحابٌ.(1)

آري، سوگند به پروردگاري كه مرا به پيامبري برانگيخت، مردم در زمان غيبت او از نورش روشنايي مي گيرند و از ولايتش بهره مند مي شوند، چنان كه از خورشيد در زماني كه ابرها آن را پوشيده اند، استفاده مي كنند.

امام صادق عليه السلام نيز در ادامه روايتي كه پيش از اين نقل شد، در پاسخ اين پرسش راوي كه «مردم چگونه از حجتي كه غايب و پنهان [از ديده ها]ست بهره مند مي شوند؟» مي فرمايد:

كَما يَنْتَفِعُونَ بِالشَّمْسِ إِذا سَتَرَها السَّحابِ.(2)

آن چنان كه از خورشيد در زماني كه ابرها آن را پوشانده اند استفاده مي كنند.

در توقيع شريفي كه از ناحيه مقدسه خطاب به اسحاق بن يعقوب صادر شده است، چنين مي خوانيم:

وَ أَمّا وَجْهُ الاْءِنْتِفاعِ بِي فِي غَيْبَتِي فَكَالاْءِنْتِفاعِ بِالشَّمْسِ إِذا غَيَّبَتْها عَنِ الْأَبْصارِ السَّحابُ.(3)

ص: 250


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 253، ح 3؛ بحار الأنوار، ج 36، ص 250، ح 67.
2- كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 207، ح 22؛ بحار الأنوار، ج 52، ص 92، ح 6.
3- كتاب الغيبة طوسى، ص 177؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 485، ح 4؛ بحار الأنوار، ج 53، ص 181، ح 10.

اما چگونگي بهره مند شدن از من در [زمان ]غيبتم بسان بهره مند شدن از خورشيد است هنگامي كه ابرها آن را از ديدگان پنهان داشته اند.

با نگاهي اجمالي به ويژگي هاي دوازده گانه امامان معصوم عليهم السلام كه شيخ صدوق رحمه اللهاعتقاد به آنها را از لوازم معرفت امام برشمرده است، درمي يابيم كه غيبت امام در بسياري از آنها تأثيري ندارد و اين ويژگي ها در هر حال براي آنها ثابت است. به بيان ديگر آنها در حال غيبت و حضور، واليان امر، گواهان بر مردم، راهنمايان به سوي خدا، جايگاه هاي علم الهي، پايه هاي توحيد، صاحبان معجزه ها و نشانه ها، مايه هاي ثبات و پايداري جهان، وسيله هاي نجات و رستگاري امت و سرسپردگان امر الهي هستند و مردم از همه اين ويژگي هاي آنها بهره مند مي شوند.

2. بي ترديد مردم در زمان غيبت، از بسياري از فوايد و آثار وجودي حجت هاي الهي نظير بيان حلال وحرام الهي، تبيين و تفسير كتاب آسماني، برپاداشتن حدود الهي، اجراي احكام خدا و... محروم مي شوند، ولي اين بدان معنا نيست كه مردم در زمان غيبت به حال خود واگذاشته شده و در وادي ناداني و گمراهي رها شده اند. مطالعه تاريخ غيبت امام دوازدهم نشان مي دهد كه اجداد طاهرين آن امام

سال ها پيش از آغاز غيبت، مردم را براي اين دوران آماده كرده و با معرفي فقها به عنوان نايبان عام امامان معصوم، تكليف آنها را در زمان غيبت روشن ساخته اند.(1)

3. درست است كه برخي از آثار و فوايد وجودي حجت خدا؛ مانند ولايت سياسي و اداره امور جامعه؛ ولايت تشريع و تبيين حكم الله واقعي؛

ص: 251


1- براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: همين كتاب، صص 310 -312.

بيان معناي دقيق آيات كتاب خدا و تفسير و تأويل آنها و... به حضور عيني و ملموس او در جامعه بستگي دارد، ولي بايد توجه داشت كه سبب محروميت جوامع انساني از آثار و فوايد يادشده، خود مردم بوده اند و اگر آنها در پي بهره مند شدن از اين آثار و فوايد هستند، بايد تلاش كنند كه موانع غيبت برطرف و در ظهور آخرين حجت خدا تعجيل شود.

ه) حجت هاي الهي، معيار تشخيص حق و باطل

يكي ديگر از ويژگي هاي ممتاز حجت هاي خداوند، معيار و شاخص بودن آنها براي شناسايي حق از باطل و معروف از منكر است. مردم براي اينكه بدانند آنچه در زندگي فردي و اجتماعي آنها مي گذرد، حق است يا باطل، معروف است يا منكر، چاره اي جز رجوع به آنان ندارند. در روايتي كه از امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام نقل شده است، در اين زمينه چنين مي خوانيم:

إِنَّ اللّهَ لَمْ يَدَعِ الْأَرْضَ بِغَيْرِ عالِمٍ وَ لَولا ذلِكَ لَمْ يُعَرَّفِ الْحَقُّ مِنَ الْباطِلِ.(1)

خداوند زمين را بدون عالم نگذاشته است و اگر اين گونه نبود، حق از باطل شناخته نمي شد.

امام صادق عليه السلام در روايت ديگري، در اين زمينه چنين مي فرمايد:

لَمْ تَخْلُ الأَرْضُ مُنْدُ كانَتْ مِنْ حُجَّةٍ عالِمٍ يُحْيِي فِيها ما يُمِيتُونَ مِنَ الْحَقِّ.(2)

زمين از همان گاه كه پديد آمده، از حجتي عالم كه هر حقي را مردم به دست فراموشي بسپارند، زنده مي كند، تهي نبوده است.

امام باقر عليه السلام نيز در زمينه مرجعيت امامان در تشخيص حق از باطل و درست از نادرست مي فرمايد:

ص: 252


1- الكافى، ج 1، ص 178، ح 5.
2- بحار الأنوار، ج 23، ص 37، ح 65.

إِنّما كُلِّفَ النّاسُ ثَلاثَةً: مَعْرِفَةَ الأَئمَّةِ و التَّسليِمَ لَهُم فِيما وَرَدَ عَلَيهِمْ و الرَّدَ إِلَيهِمْ فيِما اخْتَلَفُوا فِيه.(1)

مردم تنها به سه چيز تكليف شده اند: شناخت امامان؛ تسليم شدن به ايشان در آنچه بر آنها وارد مي شود و رجوع به آنها در آنچه در آن اختلاف دارند.

در قسمتي از زيارت آل ياسين كه از امام عصر عليه السلام نقل شده است، پس از آنكه تك تك امامان را به عنوان حجت خدا مي خوانيم و بر اين موضوع گواهي مي دهيم، خطاب به آنها مي گوييم:

فَالحَقُّ ما رَضِيتُمُوهُ وَ الباطِلُ ما أَسخَطْتُمُوهُ وَ المَعرُوفُ ما أَمَرتُمْ بِهِ وَ المُنكَرُ ما نَهَيتُمْ عَنهُ.(2)

حق آن است كه شما از آن خشنود شويد و باطل آن است كه شما از آن به خشم آييد. معروف آن است كه شما بدان امر كنيد و منكر آن است كه شما از آن نهي كنيد.

همچنين در بخشي از زيارت جامعه كبيره خطاب به حجت هاي الهي عرضه مي داريم: «وَ الحَقُّ مَعَكُم وَ فيكُمْ وَ مِنْكُمْ وَ إِلَيْكُمْ و أنْتُمْ أهْلُهُ و مَعْدِنُهُ؛ حق با شما، در شما، از شما و به سوي شماست و شما اهل حق و معدن آن هستيد».(3)

و) حجت هاي الهي، بيان كننده حلال و حرام الهي

يكي ديگر از ويژگي هاي منحصر به فرد حجت هاي خداوند، مرجعيت آنان براي بيان حلال و حرام الهي است. اين ويژگي از ابتداي تاريخ تا روزي كه بشر در كره زمين حيات دارد، استمرار داشته و خواهد داشت و بشر هيچ گاه از

ص: 253


1- همان، ص 391، ح1.
2- بحار الأنوار، ج 99، ص 82 ، ح 1.
3- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 372؛ بحار الأنوار، ج 99، ص 129، ح 4.

راهنمايي حجت هاي الهي بي نياز نخواهد شد. امام صادق عليه السلام در اين زمينه مي فرمايد:

مازالتِ الأَرضُ إِلاّ و لِلّهِ فِيها الحُجَّةُ يُعَرِّفُ الحَلالَ وَ الحَرامَ و يَدعُو النّاسَ إِلي سَبيلِ اللّهِ.(1)

تا زماني كه زمين پابرجاست، در آن، براي خدا حجتي است كه حلال و حرام را به مردم مي شناساند و آنها را به راه خدا فرا مي خواند.

آنچه گذشت، بخش كوچكي از معارف ارزشمندي است كه در آموزه هاي اسلامي درباره حجت هاي الهي آمده است. همين اندك نيز به خوبي نقش و جايگاه آنان را در هستي نشان مي دهد و روشن مي سازد كه ما منتظر ظهور چه شخصيتي هستيم. شخصيتي كه در عين غيبت ظاهري، در لحظه لحظه زندگي ما نقش دارد و همه خيرات و بركات مادي و معنوي به وسيله او به ما مي رسد. بي ترديد، چنين انتظاري آثار بسيار ارزشمندي در زندگي فردي و اجتماعي منتظران خواهد داشت. آثاري كه در هيچ يك از انتظارهايي كه ديگر اديان و مكتب ها، آن را تبليغ مي كنند، يافت نمي شود.

ص: 254


1- الكافى، ج 1، ص 178، ح3.

بخش سوم: مباني و كاركردهاي انتظار

اشاره

ص: 255

ص: 256

فصل اول: مباني قرآني انتظار موعود

اشاره

انتظار موعود در اسلام ريشه در آموزه هاي ديرپا و تخلف ناپذير قرآن كريم دارد. در اين كتاب مقدّس بر تشكيل حكومت صالحان، گسترش دين اسلام در سراسر جهان و تحقق آينده اي سرشار از عدالت و معنويت و به دور از هر گونه ستم و تباهي تأكيد شده و به همه جهانيان بشارت داده شده است كه فرجام جهان جز سعادت و نيك بختي نخواهد بود.

در اين فصل، آيات مرتبط با موضوع انتظار موعود دسته بندي و با بهره گيري از روايات به اختصار بررسي و تبيين شده است.

1. آشنايي با چند اصطلاح

اشاره

1. آشنايي با چند اصطلاح

پيش از بررسي آيات، لازم است كه درباره دو اصطلاح رايج در علوم قرآن كه با بحث ما مرتبط است، توضيح دهيم.(1)

الف) تفسير

يك - معناي لغوي تفسير: كلمه تفسير در لغت به معناي «روشن نمودن و تبيين» است. اهل ادب براي آن دو ريشه ذكر كرده اند كه هر دو به معناي «كشف» است: يكي «فسر» و ديگري «سفر» كه مقلوب «فسر» است؛ مانند «أسفر

ص: 257


1- در بررسى اين دو اصطلاح از مقاله زير استفاده شده است: محمد هادى قهارى كرمانى، «امام مهدى در قرآن بررسى تطبيقى» موعود، سال يازدهم، ش 68، مهر 1385.

الصبح؛ صبح روشن شد.» يا «أسفرت المرأة من وجهها؛ زن روي باز كرد و صورتش نمايان شد».(1)

تفاوت اين دو آن است كه: «سفر» به معناي كشف ظاهري و مادي و «فسر» به معني كشف باطني و معنوي به كار مي رود. چنان كه راغب اصفهاني مي گويد: «فسر به معناي اظهار معناي معقول است».(2)

دو - معناي اصطلاحي تفسير: در مورد معناي اصطلاحي تفسير، مفسران علوم قرآني(3)

نظرات گوناگوني دارند، ولي با بررسي احوال مفسران در قرون مختلف و بررسي عملكرد ايشان در كتاب هاي تفسير، تعريفي واحد از علم تفسير حاصل مي شود. هرچند كه ايشان به الفاظ و شكل هاي مختلف از آن تعبير كرده باشند. اين تعريف واحد «بيان مقصود الهي از الفاظ و آيات قرآن كريم» است.

چنان كه ملاحظه مي شود در اينجا نوعي ارتباط و هماهنگي ميان معناي اصطلاحي تفسير و معناي لغوي و لفظي آن يعني «كشف و بيان» وجود دارد.

نقش تفسير، پرده برداري از مدلول لفظ و بيان معناي آن است. در نتيجه بيان معناي ظاهري لفظ كه از ظاهر كلام به ذهن مي رسد، تفسير ناميده نمي شود و به تعبير شهيد صدر، كشف و بيان در معناي آن است. در نتيجه واژه «بيان» در معناي كلمه تفسير، به وجود درجه اي از خفا و پيچيدگي در معنا

ص: 258


1- اسماعيل بن حماد جوهرى، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربيه، تحقيق: احمد الغفور عطار، تهران، اميرى، 1368، ماده سفر.
2- راغب اصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن، تحقيق: نديم مرعشلى، بيروت دارالكلمات العربى 1392 ه . ق، ماده فسر.
3- ر.ك: بدرالدين زركشى، البرهان فى علوم القرآن، چاپ اول: بيروت، دارالكتب العلمية، 1408ه . ق، ج 3، ص 148؛ محمدبن يوسف ابوحيان اندلسى، البحر المحيط، بيروت، دارالفكر، 1403 ه . ق، ج 1، ص 14؛ فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان لعلوم القرآن، چاپ اول: بيروت، دارالمعرفة، 1417 ه . ق، ج 1، ص 8؛ محمدحسين ذهبى، التفسير والمفسرون، ج 1، ص 11.

اشاره دارد به گونه اي كه اين پنهان بودگي و پيچيدگي از طريق عمل تفسير، كشف و بر طرف مي گردد. البته در برخي موارد ذكر معناي ظاهر نيز تفسير و اظهار امر پنهان محسوب مي شود؛ زيرا گاهي اوقات نوعي خفا و پيچيدگي در كلام ظاهر نيز وجود دارد كه احتياج به اظهار و روشنگري دارد.

بنابراين، تفسير، مفهومي نسبي است؛ چرا كه معناي واحد ممكن است نسبت به شخصي احتياج به بيان و پرده برداري داشته باشد، در حالي كه نسبت به شخص ديگر چنين نيازي نباشد.

در مجموع به نظر مي رسد بهترين معنا براي واژه «تفسير»، معناي اخير باشد كه مورد تأييد بسياري از مفسران و دانشمندان علوم قرآني قرار گرفته و منظور ما در اين فصل نيز همين معناست.

ب) تأويل

از آن جا كه در بسياري از روايات تفسيري افزون بر تفسير آيه، به تأويل آن نيز اشاره شده يا اينكه فقط تأويل آيه بيان شده است و با عنايت به اينكه واژه تأويل از واژه هايي است كه در بين محققان داراي معاني مختلفي است، در اينجا به بررسي واژه تأويل مي پردازيم تا معلوم شود مقصود ما از واژه تأويل در اين فصل كدام يك از معاني آن است.

يك - معناي لغوي تأويل: در تهذيب اللغة آمده است: «أوْل» يعني رجوع؛ و «آل يؤوله إيالةً» يعني او را سياست و تأديب كرد.

ابن فارس در مقاييس اللغة آورده است: «اول»، داراي دو اصل است: يكي ابتداي امر كه واژه «اوّل»، به معناي ابتدا از اين اصل است و ديگري انتهاي امر. تأويل كلام به معناي عاقبت و سرانجام كلام، از اين باب است.

ابن اثير در النهاية، پس از ذكر معناي رجوع براي اول، مي نويسد:

ص: 259

مراد از تأويل، برگرداندن ظاهر لفظ از معناي اصلي به معنايي است كه دليلي بر آن قائم است، كه اگر آن دليل نباشد، نبايد از معناي ظاهري لفظ دست كشيد.(1)

با توجه به آنچه از كتاب هاي لغت نقل شد، مي توان گفت مجموعاً چهار معنا براي تأويل ارائه شده است:

1. مرجع و عاقبت؛ 2. سياست كردن؛ 3. تفسير و تدبير؛ 4. انتقال از معناي ظاهري لفظ به معناي غيرظاهر.

در ميان معاني چهارگانه يادشده، آنچه مي تواند در تأويل كلام كاربرد داشته باشد، معناي اول، سوم و چهارم است و معناي دوم به تأويل كلام ارتباطي ندارد.

دو - معناي اصطلاحي تأويل: اين واژه هفده مرتبه، در هفت سوره و پانزده آيه از قرآن كريم به كار رفته است. اين كاربردها را مي توان به صورت زير خلاصه كرد:

- تأويل قول؛(2)

- تأويل فعل؛(3)

- تأويل رؤيا.(4)

مفسران و دانشمندان علوم قرآني درباره معناي تأويل در اين آيات نظرهاي گوناگوني داده اند.(5)

در مجموع اگر بيان مصاديق خارجي آيات را

ص: 260


1- ر.ك: ابن اثير، النهاية في غريب الحديث و الأثر، بيروت، دارالفكر، بى تا، ماده اول.
2- ر.ك: سوره آل عمران 3، آيه 7؛ سوره اعراف (7)، آيه 53 و سوره يونس (10)، آيه 36.
3- ر.ك: سوره نساء 9، آيه 59؛ سوره اسراء (17)، آيه 35 و سوره كهف (18)، آيه 78 و 82 .
4- ر.ك: سوره يوسف 12، آيات: 6، 21، 36، 37، 44، 45، 100 و 101.
5- ر.ك: احمد بن عبدالحكيم ابن تيميّه، الأكليل في المتشابه و التأويل، اسكندريه، دارالإيمان، ص15؛ الميزان في تفسير القرآن، ج 3، صص 25 و 45؛ محمدهادى معرفت، تلخيص التمهيد، چاپ سوم: قم، مؤسسة النشر الإسلامى، 1418 ه . ق، ج 1، صص 482 و 483؛ محمدكاظم شاكر، روش هاى تأويل قرآن، چاپ سوم: قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، 1418 ه . ق، صص 98 - 100؛ محمد بن حسن طوسى (شيخ طوسى)، الأمالى، قم، دارالثقافة، 1414 ه . ق، ص 621.

جزو معاني باطني آيات در نظر بگيريم مي توان گفت واژه تأويل به معناي تبيين معاني باطني و مصاديق مختلف آيات قرآن كريم است و اين همان معنايي است كه در اين فصل از اين واژه مد نظر است.

در بسياري از روايات تفسيري در زمينه مهدويت تأويل هاي مختلفي از آيات قرآن ارائه شده كه اين تأويل ها شامل موارد ذيل است:

الف) گاهي آيه شريفه داراي مصاديق فراواني در خارج است و بر همه آنها منطبق مي شود كه يكي از اين مصاديق مربوط به بحث مهدويت مي شود. يا تحقق مفاد آيه شريفه بر دوران هاي مختلفي قابل انطباق است كه يكي از اين دوران ها مربوط به دوره امام مهدي عليه السلام مي باشد. به عنوان مثال در برخي روايات تفسيري شيعه در ذيل آيه 159 سوره نساء، تحقق و وقوع مفاد آيه مذكور در دوران رجعت دانسته شده است.

ب) ممكن است آيه شريفه داراي مصاديق مختلفي باشد يا مفاد آيه بر دوران هاي متفاوتي منطبق باشد، ولي مصداق اتم و اكمل آن، در روايات تفسيري، بر امام مهدي عليه السلام و مسائل مرتبط با آن حضرت انطباق يافته است. برخي روايات تفسيري شيعه در ذيل آيه 69 سوره نساء اين چنين مي باشند.

ج) گاهي نيز مصداق و تحقق عيني مفاد آيه منحصر به دوران امام زمان عليه السلام است كه روايات تفسيري به بيان اين مطلب پرداخته اند؛ از جمله اين موارد برخي روايات تفسيري شيعه در ذيل آيه 33 سوره توبه است كه تحقق اين آيه را در زمان ظهور مهدي

موعود عليه السلام دانسته اند. بنابراين، اگر در اين فصل مشاهده مي شود كه بسياري از روايات تفسيري به تأويل آيات پرداخته اند منظور از تأويل، يكي از موارد سه گانه ياد شده است.

ص: 261

2. پيشينه بحث از موعود قرآن

محدثان و مفسران گرانقدر شيعه از ديرباز به موضوع موعود در قرآن توجه كرده و در كتاب هاي خود به جمع آوري و تبويب آياتي پرداخته اند كه در كلمات معصومان عليهم السلام به اين موضوع تفسير يا تأويل شده اند.

علامه سيّد هاشم حسيني بحراني (م 1107 ه . ق) در كتاب المحجّة في ما نزل في القائم الحجّة عليه السلام كه با نام سيماي حضرت مهدي عليه السلام در قرآن به زبان فارسي ترجمه و منتشر شده است، با بهره گيري از روايات، 120 آيه مرتبط با اين موضوع را بررسي مي كند.

ناگفته نماند كه در مستدرك المحجّة، كه در انتهاي كتاب ياد شده آمده است، چهارده آيه ديگر به اين مجموعه افزوده شده است.

علامه مجلسي رحمه الله (1027 - 1111 ه . ق) در بحار الأنوار با استفاده از تفاسيري مانند تفسير القمي، تفسير فرات الكوفي، تفسير العياشي، تفسير كنز الفوائد و كتاب هايي چون الكافي ثقه الاسلام كليني، كمال الدّين و تمام النعمة شيخ صدوق، الإرشاد شيخ مفيد، كتاب الغيبة شيخ طوسي، كتاب الغيبة نعماني و...، بيش از شصت آيه را كه به قيام قائم عليه السلامتأويل شده اند، جمع آوري كرده است.(1)

در جلد پنجم از كتاب معجم أحاديث الامام المهدي عليه السلام كه به همت هيئت علمي مؤسسه معارف اسلامي و با اشراف حجت الاسلام و المسلمين علي كوراني منتشر شده است، بيش از 300 آيه قرآن كريم كه به گونه اي با شخصيت امام مهدي عليه السلام، ظهور آن حضرت و موضوعاتي چون رجعت ارتباط دارند، جمع آوري و روايات ذيل آنها بررسي شده است.(2)

ص: 262


1- ر.ك: بحار الأنوار، ج 51، صص 44 - 64.
2- معجم احاديث الإمام المهدى عليه السلام، ج 5.

در كتاب الآيات الباهرة في بقية العترة الطاهرة (تفيسر آيات القرآن في المهدي صاحب الزمان)، اثر آقاي سيد داود ميرصابري كه به باورنويسنده آن، كامل كننده كتاب هايي است كه پيش از اين كتاب اين زمينه نوشته شده، با استفاده از روايات معصومان عليهم السلام حدود 240 آيه مرتبط با موضوع مهدويت بررسي شده است.(1)

سعيد ابومعاش نيز در كتاب الإمام المهدي عليه السلام في القرآن و السنّة حدود 500 آيه را كه به نوعي با وجود مقدس امام عصر عليه السلامو ظهور ايشان ارتباط دارند، گردآورده و با بهره گيري از روايات به بررسي و شرح آنها پرداخته است.(2)

گفتني است برخي مفسران شيعه در كتاب هاي خود مجموعه آياتي را كه در شأن اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام تأويل شده اند، گرد آورده اند كه به طور طبيعي بخش قابل توجهي از اين كتاب ها نيز به آيات تأويل شده در شأن امام مهدي عليه السلاماختصاص دارد. از آن جمله مي توان به كتاب تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة اثر سيد شرف الدين علي الحسيني الاسترآبادي (از علماي نيمه دوم قرن دهم هجري) اشاره كرد.(3)

3. موضوع هاي مطرح شده در آيات

اشاره

در آياتي كه به ظهور امام مهدي عليه السلام تفسير يا تأويل شده اند، موضوع هاي مختلفي مطرح شده است كه اين موضوع ها را مي توان به شرح زير دسته بندي كرد:

ص: 263


1- ر.ك: سيد داود ميرصابرى، الآيات الباهرة في بقية العترة الطاهرة، چاپ اول: تهران، قسم الدراسات الإسلامية مؤسسة البعثة، 1402 ه .ق.
2- ر.ك: سعيد ابومعاش، الإمام المهدى في القرآن والسنة، چاپ دوم: مشهد، مجمع البحوث الإسلامية، 1425ه . ق.
3- ر.ك: سيد شرف الدين على الحسين استرابادى، تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، چاپ اول: قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1409 ه .ق.
الف) حتمي بودن حاكميت صالحان

دسته اي از آياتي كه با مهدي باوري ارتباط دارند، بيانگر ديدگاه قرآن درباره فرجام جهان هستند. در اين آيات به صراحت بيان شده است كه سرانجام، صالحان حكومت جهان را به دست خواهند گرفت و دين خدا بر سراسر جهان حكم فرما خواهد شد.

در اينجا به اجمال به برخي از اين آيات اشاره مي كنيم:

1. خداوند متعال در آيات متعددي از قرآن كريم بر اين حقيقت تأكيد كرده است كه سرانجام دين اسلام، برخلاف ميل كافران و مشركان بر همه اديان، پيروز خواهد شد.(1) در يكي از اين آيات چنين آمده است:

هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَ دِينِ الحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ المُشْرِكُونَ.(2)

او كسي است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند، هرچند مشركان خوش نداشته باشند.

روايات فراواني در تفسير اين آيه رسيده و در همه آنها تأكيد شده است كه اين آيه در زمان ظهور امام مهدي عليه السلام تحقق خواهد يافت. از آن جمله مي توان به روايت زير اشاره كرد كه از امام صادق عليه السلام نقل شده است:

وَ اللّهِ ما نَزَلَ تَأْوِيلُها بَعْدُ وَ لا يَنْزِلُ تَأْوِيلُها حَتّي يَخْرُجُ القائِمُ عليه السلامفَإِذا خَرَجَ القائِمُ عليه السلام لَمْ يَبْقَ كافِرٌ بِاللّهِ العَظِيمِ وَ لامُشْرِكٌ بِالإِمامِ إِلاّ كَرِهَ خُرُوجَهُ حَتّي أَنْ لَوْ كانَ كافِرا أَوْ مُشْرِكا فِي بَطْنِ صَخْرَةٍ لَقالَتْ: يا مُؤْمِنُ فِي بَطْنِي كافِرٌ فَاكْسِرْنِي وَ اقْتُلْهُ.(3)

ص: 264


1- ر.ك: سوره فتح 48، آيه 28.
2- سوره توبه 9، آيه 33.
3- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 670، ح 16؛ سيماى حضرت مهدى عليه السلام در قرآن، صص 150 و151.

به خدا سوگند تأويل آن هنوز نازل نشده است و تأويل آن نازل نخواهد شد تا اينكه قائم - درود خدا بر او باد - خروج كند. پس چون قائم - درود بر خدا بر او باد - خروج كند هيچ كافر به خداي عظيم و هيچ مشرك به امام باقي نماند مگر اينكه خروج او را خوش ندارد، تا اينكه اگر كافر يا مشركي در دل سنگي [مخفي ]باشد، آن سنگ [به زبان آمده و ]خواهد گفت: اي مؤمن! در شكم من كافري هست، مرا بشكن و او را به قتل رسان.

در روايت ديگري كه از امام علي عليه السلام نقل شده است، آن حضرت پس از خواندن آيه ياد شده مي فرمايد:

أَ ظَهَرَ بَعْدَ ذلِكَ؟ [قالوُا: نَعَم. قالَ:] كَلاّ فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ حَتّي لاتَبْقي قَرْيَةٌ إلاّ وَ يُنادِي فِيها بِشَهادَةِ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ اللّهُ [و أَنَّ مُحَمَّدا رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله] بُكْرَةً و عَشِيّا.(1)

آيا پس از آن [براي مشركان و كافران] چيرگي و غلبه اي هست؟ گفتند: آري. فرمود: هرگز، سوگند به آنكه جانم در دست اوست تا آنجا كه هيچ آبادي نماند مگر اينكه هر صبح و شام در آن به يگانگي خداوند و پيامبري محمّد - درود خدا بر او و خاندانش باد - ندا داده مي شود.

2. يكي ديگر از آياتي كه در آن با صراحت و با تأكيد فراوان از حاكميت صالحان بر زمين سخن گفته شده، آيه زير است:

وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ.(2)

و در حقيقت، در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد.

ص: 265


1- مجمع البيان، ج 5، ص 280؛ سيماى حضرت مهدى عليه السلام در قرآن، صص 152 و 153؛ بحار الأنوار، ج 51، ص 60، ح 59.
2- سوره انبياء21، آيه 105.

امام باقر عليه السلام در ذيل آيه ياد شده مي فرمايد: «هُمْ أَصحابُ المَهْدِي فِي آخِرِالزَّمانِ؛ [آن بندگان شايسته] ياران [حضرت ]مهدي در آخرالزّمان هستند».(1)

3. آيه زير يكي ديگر از آياتي است كه ديدگاه قرآن كريم درباره جهان آينده و آينده جهان را به خوبي بيان مي كند:

وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ امَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأَرْضِ كَما اسْتَخْلفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَُيمَكِنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنا يَعْبُدُونَنِي لايُشْرِكُونَ بِي شَيْئا و مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُوْلئِكَ هُمُ الفاسِقُونَ.(2)

خدا به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند، وعده داده است كه حتما آنان را در اين سرزمين جانشين [خود] قرار دهد؛ همان گونه كه كساني را كه پيش از آنان بودند، جانشين [خود] قرار داد و آن ديني را كه برايشان پسنديده است به سودشان مستقر كند و بيمشان را به ايمني مبدّل گرداند، [تا] مرا عبادت كنند و چيزي را با من شريك نگردانند و هر كس پس از آن به كفر گرايد، آنانند كه نافرمانند.

امام سجّاد عليه السلام در تفسير آيه ياد شده مي فرمايد:

هُمْ [وَاللّهِ] شِعَتُنا أَهْلُ البَيْتِ، يَفْعَلُ اللّهُ ذلِكَ بِهِمْ عَلي يَدَيْ رَجُلٍ مِنّا وَ هُوَ مَهْدِيُّ هذِهِ الأُمَّةِ وَ هُوَ الَّذِي قالَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله: لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنيا إِلاّ يَوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلِكَ الْيَومَ حَتّي يأتي [يَلي] رَجُلٌ مِنْ عِتْرَتي اسْمُهُ اسْمِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطا كَما مُلِئَتْ جَوْرا وَ ظُلْما.(3)

ص: 266


1- سيماى حضرت مهدى عليه السلام در قرآن، ص 251؛ همچنين ر.ك: بحار الأنوار، ج 51، ص 47، ح 6.
2- سوره نور 24، آيه 55.
3- مجمع البيان، ج 7، ص 152؛ سيماى حضرت مهدى عليه السلام در قرآن، صص 270 و 271.

آنها [به خدا سوگند] شيعيان ما خاندان پيامبر هستند. خداوند اين كار را به دست مردي از ما انجام خواهد داد و اوست مهدي اين امّت و هم اوست كه پيامبر خدا - درود خدا بر او و خاندانش باد - [درباره اش ]فرمود: چنانچه جز يك روز از دنيا باقي نماند خداوند آن روز را آنقدر طولاني خواهد ساخت تا مردي از عترت من كه نامش نام من است بيايد [زمام امور را به دست بگيرد ]زمين را پر از عدل و قسط مي كند همچنان كه از ظلم و جور پر شده باشد.

از امام صادق عليه السلام نيز در ذيل اين آيه چنين روايت شده است: «نَزَلَتْ فِي القائِمِ وَ أَصْحابِهِ؛ [اين آيه ]درباره [حضرت] قائم عليه السلام و ياران او نازل گشت».(1)

4. آيه ديگري كه در ترسيم ديدگاه قرآن در زمينه آينده جهان، مي توان به آن استناد كرد، اين آيه است:

وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ استُضْعِفُوا فِي الأَرضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الورِثِينَ.(2)

و خواستيم بر كساني كه در آن سرزمين فرودست شده بودند منّت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم ]گردانيم و ايشان را وارث زمين كنيم.

از امير مؤمنان علي عليه السلام در تفسير اين آيه، چنين روايت شده است:

هُمْ آلُ مُحَمَّدٍ يَبْعَثُ اللّهَ مَهْدِيَّهُمْ بَعْدَ جَهْدِهِمْ فَيُعِزُّهم و يُذِلُّ عَدُوَّهُمْ.(3)

ايشان خاندان محمّدند. خداوند مهدي آنها را پس از تلاش [و رنجشان] برمي انگيزد و آنها را عزّت مي دهد و دشمنشان را خوار مي گرداند.

ص: 267


1- كتاب الغيبة نعمانى، ص 240، ح 35؛ سيماى حضرت مهدى عليه السلام در قرآن، ص 263؛ براى مطالعه بيشتر در زمينه روايات ذيل آيه ياد شده ر.ك: البرهان فى تفسير القرآن، ج 5، صص 411-421.
2- سوره قصص 28، آيه 5.
3- كتاب الغيبة طوسى، ص 113؛ بحار الأنوار، ج 51، ص 54، ح 35. براى مطالعه ديگر روايات ذيل آيه ياد شده، ر.ك: بحار الأنوار، ج 24، ص 167، ح 49؛ سيماى حضرت مهدى عليه السلام در قرآن، صص296-301.

آن حضرت همچنين در يكي از كلمات قصار خود مي فرمايد:

لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْيا عَلَيْنا بَعْدَ شِماسِها عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلي وَلَدِها وَتَلاعَقِيبِ ذلِكَ «وَنُريدُ أَنْ نَمُنّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الوارِثِينَ».(1)

دنيا پس از سركشي روي به ما نهد، چون ماده شترِ بدخو كه به بچه خود مهربان بُوَد. سپس اين آيه را خواند: «و مي خواهيم بر آنان كه مردم ناتوانشان شمرده اند منت نهيم و آنان را امامان و وارثان گردانيم».

افزون بر آيات ياد شده، آيات ديگري در قرآن وجود دارد كه همه آنها به حاكميت دين حق در زمان ظهور امام مهدي عليه السلامتفسير يا تأويل شده اند.(2)

ب) ويژگي هاي زمان ظهور
اشاره

دسته ديگري از آيات قرآن كه به ظهور منجي موعود تفسير يا تأويل شده اند، بيان كننده برخي اوصاف و ويژگي هاي زمان ظهور منجي موعود عليه السلام هستند. از آن جمله مي توان به آيات زير اشاره كرد:

يك - روز آشكار شدن نشانه هاي پروردگار

در روايات متعددي كه به طريق شيعه و اهل سنّت از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام نقل شده، آمده است كه عبارت «روزي كه برخي نشانه هاي پروردگار آشكار شود» در آيه زير ناظر به آخرالزّمان و دوران ظهور امام مهدي عليه السلام است:

ص: 268


1- نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدى، كلمات قصار 209، ص 396.
2- ر.ك: سوره زخرف 43، آيه 66 و شرح آن در سيماى حضرت مهدى عليه السلام در قرآن، صص 348 و سوره ذاريات (51)، آيه 23 و شرح آن در سيماى حضرت مهدى عليه السلام در قرآن، صص 360-362.

يَومَ يَأْتي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لايَنْفَعُ نَفْسا إيمانُها لَم تَكُنْ امَنَتْ مِنْ قَبلُ أَو كَسَبَتْ فِي إيمانِها خَيرا قُلِ انتَظِرُوا إِنّا مُنْتَظِرُونَ.(1)

روزي كه پاره اي از نشانه هاي پروردگارت [پديد] آيد، كسي كه قبلاً ايمان نياورده يا خيري در ايمان خود به دست نياورده است، ايمان آوردنش سود نمي بخشد. بگو: «منتظر باشيد كه ما [هم ]منتظريم».

در يكي از اين روايات، از امام صادق عليه السلام چنين نقل شده است:

الآياتُ هُمُ الأَئِمَّةُ وَ الآيةُ الْمُنْتَظَرَةُ هُوَ القائِمُ عليه السلام فَيَوْمَئِذٍ لايَنْفَعُ نَفْسا إِيمانُها لَمْ تَكُنْ امَنَتْ مِن قَبلِ قيامِهِ بِالسَّيفِ وَ اِنْ امَنَت تَقَدَّمَهُ مِنْ ابائِهِ عليهم السلام(2)

مراد از نشانه ها امامان هستند و آن نشانه اي كه انتظار كشيده مي شود، قائم - درود خدا بر او باد - است. در آن زمان ايمان كسي كه پيش از قيام آن حضرت با شمشير، ايمان نياورده است براي او سودي نخواهد داشت، اگرچه به پدران آن حضرت كه پيش از او بودند، ايمان آورده باشد.

روايات ديگري نيز در اين زمينه رسيده است كه به همين مقدار بسنده مي كنيم.(3)

دو - روز خدا

در بسياري از روايات معصومين عليهم السلام بر اين نكته تأكيد شده كه يكي از مصاديق «روز خدا» در آيه شريفه قرآن كه مي فرمايد: «وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيّامِ اللّهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَأَياتٍ لِكُلِّ صَبّارٍ شَكُورٍ؛ و روزهاي خدا را به آنان يادآوري كن كه قطعا در اين [يادآوري] براي هر شكيباي سپاس گزاري عبرت هاست.»(4) روز ظهور حضرت مهدي عليه السلام است.

ص: 269


1- سوره انعام 6، آيه 158.
2- كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 18 و ج 2، ص 336، ح 8.
3- ر.ك: همان، ج 2، ص 357؛ البرهان في تفسير القرآن، ج 3، صص 121-123؛ بحار الأنوار، ج 51،ص51، ح 25؛ ج 52، ص 149، ح 76؛ معجم احاديث الإمام المهدى عليه السلام، ج 5، صص 100-110.
4- سوره ابراهيم 14، آيه 5.

در يكي از اين روايات به نقل از امام باقر عليه السلام چنين مي خوانيم:

أَيّامُ اللّهِ عَزَّ وَ جلَّ ثَلاثَةٌ: يَوْمَ يَقُومُ القائِمُ عليه السلام و يَوْمَ الكَرَّةِ وَ يَوْمَ القِيامَةِ.(1)

روزهاي خداي عزّ و جلّ سه تاست: روزي كه قائم - درود خدا بر او باد - به پا مي خيزد، روز رجعت و روز رستاخيز.

سه - روز وقت معلوم

در يكي از آيات شريف قرآن كه داستان آفرينش آدم و سرپيچي ابليس از سجده بر آدم را بازگو مي كند، آمده است كه خداوند در برابر درخواست ابليس كه تقاضا كرده بود تا روز برانگيخته شدن به او مهلت دهد، فرمود: تو تا «روز وقت معلوم» بيشتر مهلت نداري:

قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْني إِلي يَوْمِ يُبْعَثُونَ قالَ فَإِنَّكَ مِنَ المُنْظَرِينَ إِلي يَومِ الوَقْتِ الْمَعْلُومِ.(2)

[ابليس] گفت: «پروردگارا، پس مرا تا روزي كه برانگيخته خواهند شد، مهلت ده». فرمود: «تو از مهلت يافتگاني تا روز [و] وقت معلوم.

در روايات معصومان عليهم السلام تصريح شده كه مراد از «روز وقت معلوم»، روز قيام قائم آل محمّد عليه السلام است.

در روايتي كه از امام صادق عليه السلام نقل شده است، آن حضرت در پاسخ اين پرسش كه مراد از روز وقت معلوم چه روزي است، مي فرمايد:

أَتَحْسَبُ أَنَّهُ يَوْمَ يَبْعَثُ اللّهُ فِيهِ النّاسَ؟ إِنَّ اللّهَ أَنْظَرَهُ إِلي يَوْمِ يَبْعَثُ فِيهِ قاِئِمَنا، فَإذا بَعَثَ اللّهُ قائِمَنا كانَ فِي مَسْجِدِ الكُوفَةِ وَ جاءَ إِبْلِيسُ حَتّي يَجْثُوَ بَيْنَ يَدَيهِ

ص: 270


1- كتاب الخصال، ص 108، ح 75؛ معانى الأخبار، صص 365 و 366، ح 1؛ سيماى حضرت مهدى عليه السلام در قرآن، صص 189 و 190؛ بحار الأنوار، ج 51، ص 50، ح 23.
2- سوره حجر 15، آيه 36- 38.

عَلي رُكْبَتَيْهِ فَيَقُولُ: يا وَيْلَهُ مِنْ هَذا اليَومِ فَيُأْخَذُ بِناصِيَتِه وَ يُضْرَبُ عُنُقُهُ فَذلِكَ الْيَوْمُ هُوَ الْوَقْتُ الْمَعْلُومُ.(1)

آيا مي پنداري كه اين روز، روزي است كه خداوند در آن مردم را برمي انگيزد؟ [نه، اين چنين نيست] خداوند او را تا روزي كه قائم ما را برمي انگيزد، مهلت داد. پس هنگامي كه خداوند قائم ما را برمي انگيزد، ابليس در حالي كه بر روي زانوهايش راه مي رود، در مسجد كوفه به حضور آن حضرت مي رسد و مي گويد: اي واي از اين روز. آنگاه پيشاني او گرفته شده و گردنش زده مي شود. پس اين روز، همان وقت معلوم است.

اين روايت به خوبي جايگاه و اهميت ظهور موعود در فرهنگ قرآن را نشان مي دهد و روشن مي سازد كه در اين فرهنگ، ظهور به معناي پايان دوران اغواگري و رهزني شيطان - اين دشمن قسم خورده انسان - است. آري، با نابودي شيطان در اين دوران، يكي از بزرگ ترين موانع كمال، از پيش پاي انسان برداشته مي شود و او به راحتي مي تواند تا اوج قلّه انسانيت به پيش رود.(2)

گفتني است بر اساس برخي روايات، شيطان پس از ظهور و در دوران رجعت به دست پيامبر اسلام صلي الله عليه و آلهكشته خواهد شد.(3)

چهار - روز بسيار دشوار كافران

براساس برخي روايات، تأويل اين سخن خداوند متعال كه مي فرمايد: «المُلْكُ يَوْمَئِذٍ الحَقُّ للرَّحمنِ وَكانَ يَوما عَلَي الكافِرِين عَسيرا؛ آن روز، فرمانروايي به حق، از آن

ص: 271


1- تفسير العياشى، ج 2، ص 242؛ بحار الأنوار، ج 60، ص 254، ح 119 و ص 221، ح 63؛ سيماى حضرت مهدى عليه السلام در قرآن، صص 196 و 197.
2- براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: الميزان فى تفسير القرآن، ج 12، صص 159-161 و 175.
3- ر.ك: البرهان في تفسير القرآن، ج 4، ص 392؛ بحار الأنوار، ج 11، ص 154، ح 31.

[خدايِ ]رحمان است و روزي است كه بر كافران بسي دشوار است.»(1) روز ظهور امام مهدي عليه السلاماست.

از يكي از معصومان عليهم السلام در اين زمينه چنين روايت شده است:

إِنَّ المُلْكَ لِلرَّحمنِ الْيَومَ وَ قَبْلَ اليَوْمِ وَ بَعْدَ الْيَوْمِ وَلكِنْ إذا قامَ القائِمُ عليه السلام لَمْ يُعْبَدْ إِلاّ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالطّاعَةِ.(2)

همانا فرمانروايي امروز و پيش از امروز و بعد از امروز از آنِ خداي رحمان است، ولي چون قائم - درود خدا بر او باد - به پا خيزد جز خداي عزّ و جلّ عبادت نخواهد شد.

براساس اين روايت مي توان گفت روز ظهور به اين دليل بر كافران بسي دشوار و تحمل ناپذير است كه در آن روز هيچ كس جز خداي متعال پرستش نمي شود و بساط كفر و شرك از زمين برچيده خواهد شد.

پنج - روز پيروزي

يكي ديگر از آياتي كه به ظهور امام مهدي عليه السلام تأويل شده، آيه زير است:

وَ يَقُولُونَ مَتي هذا الْفَتْحُ إنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لايَنْفَعُ الَّذينَ كَفَرُوا إيمانُهُمْ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ.(3)

و مي پرسند: «اگر راست مي گوييد، اين پيروزي [شما] چه وقت است؟» بگو: «روز پيروزي، ايمان كساني كه كافر شده اند، سود نمي بخشد و آنان مهلت نمي يابند».

در روايات متعددي تصريح شده كه تأويل «روز پيروزي» در اين آيه، روز قيام قائم عليه السلام است.

ص: 272


1- سوره فرقان 25، آيه 26.
2- سيماى حضرت مهدى عليه السلام در قرآن، ص 275؛ البرهان فى تفسير القرآن، ج 5، ص 446.
3- سوره سجده 32، آيات 28 و 29.

از امام صادق عليه السلام در اين زمينه چنين روايت شده است:

يَوْمَ الفَتْحِ يَوْمَ تُفْتَحُ الدُّنيا عَلَي القائِمِ لايَنْفَعُ أَحَدا تَقَرَّبَ بِالإِيمانِ ما لَمْ يَكُنْ قَبْلَ ذلِكَ مُؤْمِنا وَ بَعْدَ هذَا الْفَتْحِ مُوقِنا... .(1)

در روز پيروزي؛ يعني روزي كه دنيا بر روي [حضرت] قائم گشوده مي شود، ايمان كسي به حال او سود خواهد بخشيد كه پيش از اين فتح ايمان داشته و پس از آن به يقين رسيده باشد.

افزون بر اوصاف و ويژگي هاي ياد شده، در آيات ديگري از قرآن كه به ظهور امام مهدي عليه السلام تفسير يا تأويل شده اند از روز ظهور آن حضرت با اوصافي چون «روز نااميدي كافران»(2)،

«روز فرارسيدن تأويل قرآن»(3)،

«روز بزرگ»(4)،

«روز برخاستن ندا، از جايي نزديك»(5) و «روز شنيده شدن صيحه آسماني»(6)

تعبير شده است.

ج) ويژگي هاي مهدي موعود

دسته اي ديگر از آياتي كه به ظهور امام مهدي عليه السلام تأويل شده اند، به ويژگي ها و صفات آن حضرت و جايگاه ايشان در عالم هستي اشاره دارند. برخي ويژگي هايي كه در روايات به وجود مقدّس امام مهدي عليه السلامتأويل شده، عبارت است از:

غيب عالم هستي؛(7) آنكه به پيشي گرفتن براي پيروي از او امر شده است؛(8)

ص: 273


1- سيماى حضرت مهدى عليه السلام در قرآن، ص 307؛ البرهان فى تفسير القرآن، ج 6، صص 211 و 212.
2- ر.ك: سوره مائده 5، آيه 3؛ البرهان فى تفسير القرآن، ج 2، ص 371.
3- ر.ك: سوره اعراف 7، آيه 53؛ سيماى حضرت مهدى عج الله تعالی فرجه الشریف در قرآن، ص 129.
4- ر.ك: سوره مريم 19، آيه 37؛ همان، صص 232 و 233.
5- ر.ك: سوره ق 50، آيه 41؛ همان، ص 359.
6- ر.ك: سوره ق 50، آيه 42؛ همان.
7- ر.ك: سوره بقره 2، آيه 3؛ همان، ص 36.
8- ر.ك: سوره بقره 2، آيه 148؛ همان، ص 43.

رفيق نيكو؛(1) پاره اي از نشانه هاي پروردگار؛(2)

نابود كننده باطل؛(3) غيب خداوند كه مردم به انتظار آن فرا خوانده شده اند؛(4)

قرآن عظيم؛(5) كسي كه خود و يارانش سخت نيرومندند؛(6)

سرپرست كسي كه مظلومانه كشته شده است؛(7) حقّي كه با آمدنش باطل نابود مي گردد؛(8) راه راست؛(9)

آنكه به همراه ياران شايسته

اش زمين را به ارث مي برد؛(10)

كسي كه خداوند او را به نور خود هدايت كرده است؛(11)

درمانده (مضطري) كه خداوند را مي خواند و خداوند نيز او را اجابت مي كند و گرفتاري اش را برطرف مي سازد؛(12) نور پروردگار كه زمين را روشن مي سازد؛(13) آب روان (گوارا)؛(14) اختر گرداني كه از ديده ها نهان شود و از نو درآيد؛(15)

يكي از برج هاي آسمان؛(16) روز روشني بخش زمين؛(17)

سپيده دم (طلوع فجر)؛(18)

داراي دين پايدار.(19)

ص: 274


1- ر.ك: سوره نساء 4، آيه 69؛ همان، ص 110.
2- ر.ك: سوره انعام 6، آيه 158؛ همان، صص 124-126.
3- ر.ك: سوره انفال 8، آيه 8؛ همان، ص 443.
4- ر.ك: سوره يونس 10، آيه 20؛ همان، ص 169.
5- ر.ك: سوره حجر 15، آيه 87؛ همان، ص 198.
6- ر.ك: سوره اسراء 20، آيه 5؛ همان، ص 218.
7- ر.ك: سوره اسراء 20، آيه 33؛ همان، صص 225-226.
8- ر.ك: همان، آيه 81؛ همان، ص 231.
9- ر.ك: سوره طه 20، آيه 135؛ همان، ص 242.
10- ر.ك: سوره انبياء 21، آيه 105؛ همان، صص 250-251.
11- ر.ك: سوره نور 24، آيه 35؛ همان، ص 262.
12- ر.ك: سوره نمل 27، آيه 62؛ همان، صص 290 و 291.
13- ر.ك: سوره زمر 39، آيه 69؛ همان، ص 323.
14- ر.ك: سوره ملك 67، آيه 30؛ همان، صص 387-391.
15- ر.ك: سوره تكوير 81، آيات 15 و 16؛ همان، صص 412 و 413.
16- ر.ك: سوره برو ج 85، آيه 1؛ همان، صص 418 و 419.
17- ر.ك: سوره شمس 91، آيه 3؛ همان، صص 425 و 426.
18- ر.ك: سوره قدر 97، آيه 5؛ همان، صص 432 و 434.
19- ر.ك: سوره بيّنه 98، آيه 5؛ همان، ص 435.
د) رويدادهاي عصر ظهور
اشاره

برخي آياتي كه به موضوع ظهور امام مهدي عليه السلام تأويل شده اند، بيانگر رويدادهاي عصر ظهور هستند. رويدادهايي كه برخي آنها از زمره نشانه هاي ظهور به شمار مي آيند. در اينجا به برخي از اين رويدادها اشاره مي كنيم:

يك - فرو رفتن عده اي از كافران در زمين

بر اساس برخي روايات، آيه زير اشاره به اين رويداد دارد:

أفَاَمِنَ الَّذِينَ مَكَرُوا السَّيئات أَنْ يَخْسِفَ اللّه ُ بِهِمُ الأَرْضَ أو يَاْتِيَهُمُ العَذابُ مِنْ حِيْثُ لا يَشْعُروُنَ.(1)

آيا كساني كه تدبيرهاي بد مي انديشند، ايمن شدند از اينكه خدا آنان را در زمين فرو برد، يا از جايي كه حدس نمي زنند عذاب بر ايشان بيايد؟

در تفسير عياشي از امام محمد باقر عليه السلام ذيل اين آيه شريفه چنين نقل شده است:

إِنّ عَهْدَ نَبِيِّ اللّه ِ صارَ عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليهماالسلام، ثُمَّ صارَ عِنْدَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيًّ عليهماالسلام ثُمَّ يَفْعَلُ اللّه ُ ما يَشاءُ، فَالزَمْ هؤُلاءِ فإِذا خَرَجَ رَجُلٌ منهُمْ مَعَهُ ثَلاثْمائَةُ رَجُلٍ وَمَعَهُ رايَةُ رَسُولِ اللّه صلي الله عليه و آله عامِدا إِلَي الْمَدينَةِ حَتّي يَمُرَّ بِالْبَيْداءِ فَيَقُولُ هذا مَكانُ الْقَوْمِ الَّذينَ خُسِفَ بِهِمْ، وَهِيَ الآيَةُ الَّتي قالَ اللّه ُ عَزَّ وَ جَلَّ: «أَفَاَمِنَ الَّذينَ مَكَرُوا السَّيِّيئاتِ أَنْ تَخْسِفَ اللّه ُ بِهِمُ الأَرْضَ أَوْيَاْتِيَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لايَشْعُرُونَ أَوْ يَاْخُذَهُمْ في تَقَلُّبِهِمْ فَما هُمْ بِمُعْجِزينَ».(2)

به درستي كه پيمان پيغمبر خدا نزد علي بن الحسين - درود خدا بر آن دو باد - سپرده شد، سپس به محمد بن علي - درود خدا بر آن دو باد - رسيد و [پس از

ص: 275


1- سوره نحل 16، آيه 45.
2- تفسير العياشى، ج 2، ص 261، ح 34؛ سيماى حضرت مهدى عج در قرآن، صص 210 و 211. براى مطالعه روايات ديگرى كه ذيل اين آيه رسيده است ر.ك: تفيسر العياشى، ج 1، ص 65 و ج 2، ص261.

اين ]خداوند آنچه را بخواهد انجام مي دهد، پس هميشه با اينان باش، و چون مردي از ايشان خروج نمود كه سيصد مرد همراهيش مي كردند و پرچم رسول خدا - درود خدا بر او و خاندانش باد - را با خود داشت كه به سوي مدينه روان شود، و چون از بيابان «بيدا» بگذرد بگويد: اين جاي كساني است كه به زمين فرو خواهند شد، و اين است آيه اي كه خداي عز و جل فرموده: «آيا كساني كه تدبيرهاي بد مي انديشند، ايمن شدند از اينكه خدا آنان را در زمين فرو ببرد، يا از جايي كه حدس نمي زنند، عذاب بر ايشان بيايد؟»

دو - سختي هاي فراوان پيش از ظهور

براساس روايات، در آستانه ظهور امام مهدي عليه السلام بلايا و حوادث فراواني گريبان گير مردم مي شود. اين بلايا و حوادث كه در واقع آزمايش هاي الهي هستند، مؤمنان واقعي را از مدعيان دروغين جدا مي سازد و مردم را آماده ظهور آن حضرت مي كند. در برخي روايات، آيه زير به برخي آزمايش هاي الهي كه در مقدمه ظهور واقع مي شوند، تأويل شده است:

وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمْوالِ وَ الأَنْفُسِ وَ الَّثمَراتِ وَبَشِّرِ الصّابِرِينَ.(1)

و قطعا شما را به چيزي از [قبيل] ترس و گرسنگي و كاهشي در اموال و جان ها و محصولات مي آزماييم و مژده ده شكيبايان را.

امام صادق عليه السلام در روايتي خطاب به محمد بن مسلم، مصاديق هر يك از آزمايش هاي مطرح شده در اين آيه را بر مي شمارند و تصريح مي كنند كه همه اين آزمايش ها پيش از ظهور امام مهدي عليه السلام گريبان گير مؤمنان خواهد شد:

ص: 276


1- سوره بقره 2، آيه 155.

إِنَّ قُدّامَ الْقائِمِ[ عليه السلام] عَلاماتٌ بلوي مِنَ اللّه ِ لِلْمُؤْمِنينَ. قُلْتُ: وَما هِيَ؟ قالَ: [ف] ذلِكَ قَوْلُ اللّه ِ عَزَّ وجَلَّ: «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمْوالِ وَالأَنْفُسِ وَالَّثمَراتِ وَبَشِّرِ الصّابِرينَ»، [فَذلِكَ] قالَ: «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ» يَعْني المُؤْمِنينَ «بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ» مِنْ مُلُوكِ [خَوْفِ مُلْكِ] بَني فُلانٍ في آخِرِ سُلْطانِهِمْ، «وَالْجُوعِ» بِغَلآءِ أَسْعارِهِمْ، «وَنَقْصٍ مِنَ الاَمْوالِ» فَسادِ التِّجاراتِ وَقِلَّةِ الْفَضْلِ فيها، «وَالأَنْفُسِ» موتٌ ذَريعٌ، «وَالَّثمَراتِ» قِلَّةُ ريعِ ما يُزْرَعُ وَقِلَّةُ بَرَكَةِ الِّثمار، «وَبَشِّرِ الصّابِرينَ» عِنْدَ ذلِكَ بِخُرُوجِ الْقائِمِ عليه السلام. ثُمَّ قالَ [لي]: يا مُحَمَّدُ هذا تَأْويلُهُ [اِنَّ اللّه َ عَزَّوجَلَّ يَقُولُ]: «وَما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاّ اللّه ُ وَالرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ».(1)

فرمود: همانا قبل از ظهور حضرت قائم عليه السلام نشانه هايي است كه از سوي خداوند امتحان مؤمنين مي باشد. عرضه داشتم: آنها چيستند؟ فرمود: پس آن است فرموده خداي عزّ و جلّ: «و البته شما را به چيزي از ترس و گرسنگي و كمبودي از اموال و جان ها و ثمرات مي آزماييم و مژده ده صبركنندگان را» همان است كه فرموده: «و البته شما را مي آزماييم»؛ يعني مؤمنين را «به چيزي از ترس» از پادشاهان «[ترس پادشاه]» فلان خاندان در اواخر سلطنتشان، «و گرسنگي»؛ به گراني نرخ هايشان، «و كمبودي از اموال»؛ فساد و تباهي تجارت ها و كمي سود آنها «و جان ها»؛ مرگي زودرس، «و ثمرات»؛ كمي رشد گياهان (كاهش كشاورزي) و كم شدن بركت ميوه ها، «و مژده بده صبركنندگان را» در آن هنگام به خروج قائم عليه السلام.

ص: 277


1- سيماى حضرت مهدى عج در قرآن، صص 91 و 92؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، صص 649 و 650، ح 3؛ كتاب الغيبة (نعمانى)، ص 250، ح 5.

سپس به من فرمود: اي محمد! اين است تأويل آن [همانا خداي عزّ و جلّ مي فرمايد]: «و تأويل آن را نمي داند جز خداوند و راسخان در علم».

در آيات قرآن كريم به برخي ديگر از رويدادهاي عصر ظهور نيز اشاره شده است كه به دليل رعايت اختصار، به همين مقدار بسنده مي كنيم.(1)

ص: 278


1- ر.ك: براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: سوره آل عمران 3، آيه 83؛ سوره نساء (4)، آيه 47؛ سوره انعام (6)، آيه 37؛ سوره نحل (16)، آيه 126؛ سوره حج (22)، آيه 60؛ سوره سباء (34)، آيه 51؛ سوره معارج (70)، آيه 1 و رواياتى كه ذيل آنها وارد شده است.

فصل دوم: انتظار در انديشه شيعه

اشاره

عظمت وجودي و جنبه هاي گوناگون شخصيت حضرت صاحب الامر عليه السلام سبب شده است در طول هزار و اندي سال كه از غيبت كبرا مي گذرد، هر گروه از مردم بنا بر گرايش هاي اعتقادي، اجتماعي و فرهنگي شان، از ديدگاهي خاص به تحليل شخصيت و تعيين جايگاه آن حضرت در هستي بپردازند. بدين ترتيب، هر گروه تنها درك و تصور خود را از اين موضوع تصور درست و مطابق با واقع از شخصيت آن يگانه هستي مي پندارد.

در اين ميان، جمعي از اصحاب سير و سلوك و رهروان طريق عرفان و معنا با طرح موضوع خليفه اللّه و انسان كامل و پرداختن به نقش حجت الهي در هستي، تنها به جنبه فراطبيعي آن وجود مقدس توجه كردند و از ديگر جنبه ها غفلت ورزيدند.

گروهي ديگر از اصحاب شريعت، توجه خود را تنها به جنبه طبيعي آن وجود مقدس معطوف ساختند و با مطرح كردن نقشي كه آن حضرت به عنوان امام و پيشواي مردم به عهده دارد، هيچ گونه مسئوليتي را در زمان غيبت متوجه مردم نديدند. به باور اينان، تنها تكليف مردم اين است كه براي فرج آن حضرت دعا كنند تا خود بيايد و امور مردم را اصلاح كند.

ص: 279

عده اي هم با توجه به جنبه فراطبيعي و طبيعي وجود مقدس حضرت حجت عليه السلام، تمام همّ و غمّ خود را متوجه ملاقات با آن حضرت ساختند و تنها وظيفه خود را اين دانستند كه با توسل به آن حضرت، به شرف ملاقات با آن ذات اقدس دست يابند.

در اين ميان، گروهي با در نظر گرفتن همه ابعادي كه بدان ها اشاره شد، به طرح معناي درست انتظار پرداختند و درصدد تعيين وظيفه و نقش مردم در دوران غيبت برآمدند. در اين ديدگاه، هم مسئله خلافت الهي انسان كامل مطرح است و هم به جايگاه و نقش مردم در برابر آن حضرت توجه شده است. همچنين وظيفه اي را كه مردم در دعا براي حفظ آن وجود مقدس و تعجيل در ظهورش دارند، از نظر دور نداشته اند.

شايد امام خميني رحمه الله را بتوان درخشان ترين چهره گروه اخير دانست. ايشان با صراحت به نقد و بررسي برداشت هاي مختلفي پرداخت كه مسئله انتظار فرج وجود دارد و ديدگاه خاص خود را در اين زمينه چنين مطرح ساخت:

البته اين پر كردن دنيا را از عدالت، اين را ما نمي توانيم بكنيم، اگر مي توانستيم مي كرديم چون نمي توانيم بكنيم، ولي ايشان بايد بيايند. ... ولي ما بايد فراهم كنيم كار را. فراهم كردن اسباب اين است كه كار را نزديك بكنيم. كار را همچو بكنيم كه مهيا بشود عالم براي آمدن حضرت عليه السلام ... .(1)

ايشان در جايي ديگر نيز درباره مفهوم «انتظار فرج» مي فرمايد:

ص: 280


1- صحيفه نور (مجموعه رهنمودهاى امام خمينى رحمه الله)، چاپ اول: تهران، سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى، 1369، ج 20، صص 198 و 199.

انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و بايد كوشش كنيم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پيدا كند و مقدمات ظهور ان شاءاللّه تهيه شود.(1)

براي شناخت جايگاه و مفهوم انتظار در انديشه شيعي، برخي از رواياتي را كه در اين زمينه وارد شده است، بررسي مي كنيم تا از معنا و مفهوم انتظار، ضرورت و فضيلت آن، وظايف منتظران در عصر غيبت و آثار سازنده انتظار بر فرد و جامعه آگاه شويم.

1. مفهوم انتظار

اشاره

«انتظار»؛ يعني «چشم داشتن» و «چشم به راه بودن.»(2)

انتظار در نگاه شيعه، چشم داشت يك تحول، رويداد خوب و گشايش يا چشم به راه بودن آينده اي مطلوب، عزيزي سفر كرده، آمدن انساني دست گير و منجي است. به اين معنا، انتظار مفهومي است كه با نهاد همه انسان ها عجين شده است و مي توان گفت همه انسان ها به نوعي منتظرند. به بيان ديگر، انتظار يا اميد به آينده، هم زاد انسان است و اگر اميد به آينده را از او بگيرند، سرنوشتي جز سكون، ركود، مرگ و تباهي نخواهد داشت. از همين رو، در كلام نوراني پيامبر گرامي اسلام آمده است:

ألأَمَلُ رَحْمَةٌ لِأُمَّتي وَ لَولا الأَمَلُ ما ارْضَعَتْ والِدَةٌ وَلَدَها وَ لا غَرَسَ غارسٌ شَجَرا.(3)

اميد براي امت من مايه رحمت است و اگر اميد نبود، هيچ مادري، فرزندش را شير نمي داد و هيچ باغباني درختي نمي كاشت.

ص: 281


1- همان، ج 7، ص 255.
2- ر. ك: لغت نامه دهخدا، كلمه «انتظار»؛ فرهنگ فارسى معين، كلمه «انتظار».
3- بحار الأنوار، ج 77، ص 173، ح 8 .

همچنين حكايت شده است كه روزي عيسي عليه السلام نشسته بود و پيرمردي با بيل، زميني را شيار مي كرد. عيسي فرمود: «بار خدايا! اميد (آرزو) را از او برگير.» آن پير در دم، بيل را به كناري انداخت و دراز كشيد. ساعتي گذشت و عيسي گفت: «بار خدايا! اميد را به او بازگردان.» بي درنگ آن پير برخاست و شروع به كار كرد.(1)

مولانا نيز اين حقيقت را به زبان ديگري بيان مي كند:

گر نبودي ميل و اميد ثمر***كي نشاندي باغبان بيخ شجر

انسان هر دوره از عمر خود را به اميد رسيدن به دوره بعدي پشت سر مي گذارد و لحظه لحظه زندگي او با اميد همراه است. كودكي كه تازه به دبستان پاگذاشته است، به اميد رفتن به كلاس بالاتر و پشت سر گذاشتن دوران آموزش ابتدايي درس مي خواند و تلاش مي كند. همين كودك دوران راهنمايي را با اميد رسيدن به دوران دبيرستان سپري مي كند و دوران دبيرستان را با اين اميد كه روزي به دانشگاه راه يابد، پشت سر مي گذارد. وقتي همين كودك ديروز و جوان امروز وارد دانشگاه مي شود، اميدهاي تازه به او توش و توان

مي دهد و به زندگي اش معنا مي بخشد؛ اميد رسيدن به جايگاه مطلوب اجتماعي، تشكيل خانواده، داشتن فرزند و مانند آن. پس از تشكيل خانواده و به دنيا آمدن فرزندان، همه اميدها و آرزوهاي انسان متوجه پيشرفت و ارتقاي فرزندانش مي شود و به اين ترتيب، حكايت پايان ناپذير اميد به آينده، تا آستانه مرگ، انسان را همراهي مي كند.

ص: 282


1- ورام بن ابى فراس، تنبيه الخواطر و نزهة النواظر، بيروت، دار صعب و دارالتعارف، بى تا، ج 1،272؛ ميزان الحكمة، ج 1، ص 184، ح 675.

ناگفته نماند اميد به آينده و انتظار تحقق فرداي بهتر، در يكي از ويژگي هاي فطري انسان؛ يعني كمال جويي او ريشه دارد. انسان همواره طالب رسيدن به مراتب بالاتر و دست يافتن به قله هاي پيشرفت و ترقي است و اين انگيزه در همه انسان ها با تفاوت هايي در سطح كمال مورد نظر و ميزان تلاش براي رسيدن به كمال مطلوب، وجود دارد.

در هر حال، انتظار و چشم به راه آينده بودن، شعله اي است در وجود انسان كه هرچه فروزان تر و پرفروغ تر باشد، تحرك و پويايي او نيز بيشتر خواهد بود. برعكس، هر چه اين شعله به سردي و خاموشي بگرايد، تلاش و فعاليت انسان نيز كاستي مي پذيرد تا آنجا كه او به موجودي سرد، بي روح، بي نشاط، گوشه گير و بي تحرك تبديل مي شود. در روان شناسي، به اين حالت «افسردگي» مي گويند. شدت و ضعف و زمينه هاي به وجود آمدن افسردگي در افراد گوناگون، متفاوت است، ولي عامل آن در هر حال چيزي جز خشكيدن نهال اميد در وجود انسان نيست.

با توجه به اهميت و نقش اساسي اميد به آينده و انتظار فرج در زندگي انسان ها، مكتب اسلام كوشيده است با تقويت اين روحيه، تلاش و سرزندگي مسلمانان را در جوامع اسلامي به نهايت درجه برساند و آنها را در هر زمان، پويا و پايدار نگه دارد.

به نظر مي رسد اميد به آينده و انتظار فرج به دو معنا در آموزه هاي دين اسلام به كار رفته است:

الف) انتظار به معناي عام

در اين معنا، مكتب اسلام تلاش كرده است از يك سو، با فضيلت بخشيدن به «انتظار گشايش» و اميد به آينده و از سوي ديگر، با نكوهش نااميدي، دل سردي

ص: 283

و دل مردگي، روحيه تلاش و تكاپوي سازنده را در افراد جامعه اسلامي زنده نگه دارد و از ايجاد نااميدي در زندگي شخصي مسلمانان جلوگيري كند.

اهتمام اسلام به اين معناي عام از انتظار و اميد به آينده چنان است كه از يك سو، اميد به فرا رسيدن گشايش از سوي خداوند در رديف برترين اعمال شمرده شده و از سوي ديگر، نااميدي از رحمت خداوند از جمله گناهان كبيره به شمار آمده است.(1)

قرآن كريم، نااميدي از رحمت خدا را از ويژگي هاي كافران مي داند و از زبان حضرت يعقوب عليه السلامچنين نقل مي كند:

يا بَنِيَّ اذهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِن يُوسُفَ و أَخِيهِ و لاتَيْأَسُوا مِن رَوحِ اللّه ِ إنَّهُ لايَيْأَسُ مِنَ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ القَومُ الكافِرونَ.(2)

پسرانم! برويد و از يوسف و برادرش جست وجو كنيد و از رحمت خدا نااميد نشويد؛ كه تنها گروه كافران از رحمت خدا نااميد مي شوند.

بسياري از رواياتي كه در آنها به فضيلت «انتظار فرج» به طور كلي و بدون ذكر متعلق فرج اشاره شده است، به اصل تقويت روحيه اميد به آينده و مقابله با نااميدي و بدبيني نسبت به آينده نظر داشته اند كه از آن جمله مي توان به اين روايات اشاره كرد:

1. از رسول گرامي اسلام نقل شده است:

مَن رَضِيَ عَنِ اللّه ِ بِالقَليلِ مِنَ الرِّزقِ رَضِيَ اللّه ُ عَنهُ بِالقَليلِ مِنَ العَمَلِ و انتِظارُ الفَرَجِ عِبادَةٌ.(3)

ص: 284


1- ر.ك: سيد عبدالحسين دستغيب، گناهان كبيره، چاپ سيزدهم: قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1379، صص 68 - 91.
2- سوره يوسف 12، آيه 87 .
3- بحار الأنوار، ج 52، ص 122، ح 3.

هر كس نسبت به رزق كمي كه خداوند به او داده است، خشنود باشد، خداوند نيز نسبت به عمل كمي كه او انجام مي دهد، خشنود مي شود و انتظار گشايش عبادت است.

2. همچنين از آن حضرت روايت شده است: «أَفْضَلُ الْعِبادَةِ انْتِظارُ الْفَرَجِ؛ برترين عبادت ها انتظار فرج است».(1)

3. باز در جايي ديگر مي فرمايد: «أَفْضَلُ جِهادِ اُمَّتي إِنْتِظارُ الْفَرَجِ؛ برترين جهاد امت من، انتظار فرج است».(2)

4. امام علي عليه السلام در بخشي از روايت مفصلي كه در آن به چهارصد مورد از اموري اشاره مي كند كه براي صلاح دين و دنياي مؤمن شايسته است، پس از سفارش كردن به طلب رزق در ميانه طلوع فجر و طلوع شمس مي فرمايد:

إِنْتَظِرُوا الْفَرَجِ وَ لاتَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللّهِ فَإِنَّ أَحَبَّ الْأَعْمالِ إِلَي اللّهِ، عَزَّ وَ جَلَّ، إِنْتِظارُ الْفَرَجِ.(3)

منتظر فرج باشيد و از رحمت خداوند نااميد نشويد. به درستي كه خوشايندترين اعمال نزد خداوند صاحب عزت و جلال، انتظار فرج است.

5. آن حضرت در بخش ديگري از روايت ياد شده، پس از اشاره به اين مطلب كه ناشكيبايي هنگام ناگواري ها موجب از بين رفتن پاداش انسان مي شود، مي فرمايد: «... أَفضَلُ أَعمالِ المَرءِ انتِظارُ الفَرَجِ مِنَ اللّه ِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ برترين كارهاي انسان، انتظار گشايش از سوي خداست».(4)

ص: 285


1- همان، ج2، ص287، ح2.
2- حسن بن على بن حسين ابن شعبة الحرّانى، تحف العقول عن آل الرسول، چاپ دوم: قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1363، ص 37.
3- كتاب الخصال، ج 2، ص 616 ؛ تحف العقول، ص 106؛ بحار الأنوار، ج 52، ص 123، ح 7.
4- كتاب الخصال، ج 2، ص 621 ؛ تحف العقول، ص 111.

6 . امام صادق عليه السلام نيز در سفارش هاي خود به ابوحنيفه مي فرمايد: «... وَ أَفْضَلُ الأَعمالِ انتِظارُ الفَرَجِ مِنَ اللّه ِ؛ برترين كارها، انتظار گشايش از خداست».(1)

ب) انتظار به معناي خاص

در اين معنا، انتظار گشايش و اميد به آينده از حالت امري محدود، سطحي و فردي، خارج و به امري گسترده، عميق و اجتماعي تبديل مي شود. در توضيح اين مطلب بايد گفت آموزه هاي اديان الهي به ويژه دين مبين اسلام، بر گرايش هاي دروني انسان ها تكيه دارد و

اهداف و برنامه هاي آنها بر اساس همين گرايش هاي دروني و ويژگي هاي فطري سامان يافته است. در اين ميان، نقش دين تنها جهت دهي، گسترش و نهادينه سازي اين گرايش هاست.

در موضوع مورد بحث نيز با توجه به اينكه اميد به آينده و انتظار گرايش فطري و جوهره زندگي انسان هاست، دين مبين اسلام تلاش كرده است اين گرايش را از يك سو گسترش دهد و از سوي ديگر، تعميق بخشد. به اين بيان كه دين اسلام به همه انسان ها مي گويد فقط منتظر بهبود وضع زندگي خود و اطرافيانتان نباشيد و تنها سعادت نزديكان خود را طلب نكنيد، بلكه اين انتظار را نسبت به همه افراد جامعه گسترش دهيد و چشم انتظار روزي باشيد كه رفاه، سعادت، عدالت و معنويت نه تنها در شهر و ديار شما، بلكه در همه جهان گسترده شود. به جز آن بيان مي دارد كه انتظار نبايد تنها متوجه امور ظاهري، سطحي و محدود زندگي باشد. بايد مفهوم انتظار را تعميق بخشيد و چشم به راه آينده اي بود كه حقيقت مطلق، عدالت مطلق و معنويت مطلق در جهان حاكم شود. در اين معنا، انتظار تنها به ظهور مردي تعلق مي گيرد كه اگر بيايد، نهايت خوبي ها را براي همه انسان ها در سراسر جهان فراهم خواهد

ص: 286


1- بحار الأنوار، ج75، ص208، ح77.

كرد. اين انتظار به همان اندازه فضيلت و برتري دارد كه تحقق متعلّق آن. هنگام بررسي فضيلت انتظار، به برخي روايت هايي اشاره مي كنيم كه انتظار به معناي خاص را مورد توجه قرار داده اند.

2. ضرورت انتظار

در انديشه شيعي، انتظار موعود به عنوان اصل مسلّم اعتقادي مطرح بوده و در بسياري از روايات بر ضرورت انتظار قائم آل محمد عليهم السلامتصريح شده است كه از جمله مي توان به روايات زير اشاره كرد:

1. محمد بن ابراهيم نعماني در كتاب الغيبة روايت كرده است كه روزي امام صادق عليه السلام خطاب به اصحاب خود فرمود:

أَلا أُخْبِرُكُمْ بِما لايَقْبَلُ اللّهُ، عَزَّ وَ جَلَّ، مِنَ الْعِبادِ عَمَلاً إلاّ بِهِ؟ فَقُلْتُ: بَلي، فَقالَ: شَهادَةُ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ اللّهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ [ رَسُولُهُ]، وَ الاْءِقْرارُ بِما أَمَرَ اللّهُ، وَ الْوِلايَةُ لَنا، وَ الْبَرائَةُ مِنْ أَعْدائِنا - يَعْني الأَئِمَّةَ خاصَّةً - وَ التَّسْليمُ لَهُمْ، وَ الْوَرَعُ، وَ الاْءِجْتِهادُ، وَ الطُّمَأْنينَةُ، وَ الاْءِنْتِظارُ لِلْقائِمِ عليه السلام.(1)

آيا شما را خبر ندهم به آنچه خداي صاحب عزت و جلال، هيچ عملي را جز به آن از بندگان نمي پذيرد؟ گفتم: آري. فرمود: گواهي دادن به اينكه هيچ شايسته پرستشي جز خداوند نيست و اينكه محمد صلي الله عليه و آله بنده و فرستاده او است و اقرار كردن به آنچه

خداوند به آن امر فرموده، و ولايت ما، و بيزاري از دشمنانمان - يعني دشمنان امامان - و تسليم شدن به آنان و پرهيزكاري و تلاش و اطمينان و انتظار قائم عليه السلام.

ص: 287


1- كتاب الغيبة نعمانى، ص 200، ح 16.

2. ثقة الاسلام كليني در كتاب الكافي روايت مي كند روزي مردي بر حضرت ابوجعفر امام باقر عليه السلاموارد شد و صفحه اي در دست داشت. حضرت به او فرمود: «اين نوشته، مناظره كننده اي است كه پرسش دارد از ديني كه عمل در آن مورد قبول است.» آن مرد عرض كرد: رحمت خداوند بر تو باد. همين را خواسته ام. پس حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام فرمود:

شَهادَةُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ تَقِرُّ بِما جاءَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ الْوِلايَةُ لَنا أَهْلَ الْبَيْتِ، وَ الْبَرائَةُ مِنْ عَدُوِّنا، وَ التَّسْليمُ لِأَمْرِنا، وَ الْوَرَعُ، وَ التَّواضُعُ وَ انْتِظارُ قائِمِنا، فَإِنَّ لَنا دَوْلَةً، إِذا شاءَ اللّهُ جاءَ بِها.(1)

گواهي دادن به اينكه خدا يكي است و هيچ شريكي براي او وجود ندارد و اينكه محمد بنده و رسول او است و اينكه اقرار كني به آنچه از سوي خداوند آمده و ولايت ما خاندان و بيزاري از دشمنان ما و تسليم به امر ما و پرهيزكاري و فروتني و انتظار قائم ما كه ما را دولتي است كه هر وقت خداوند بخواهد آن را خواهد آورد.

3. شيخ صدوق در كتاب كمال الدين از عبدالعظيم حسني روايت مي كند كه روزي بر آقايم، محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن ابي طالب عليهم السلاموارد شدم. مي خواستم كه درباره قائم از آن حضرت بپرسم كه آيا همان مهدي است يا غير او. پس خود آن حضرت سخن آغاز كرد و به من فرمود:

يا أَبَاالْقاسِمِ، إِنَّ الْقائِمَ مِنّا هُوَ الْمَهْدِيُّ الَّذِي يَجِبُ أَنْ يُنْتَظَرَ فِي غَيْبَتِهِ وَ يُطاعَ فِي ظُهُورِهِ، وَ هُوَ الثّالِثُ مِنْ وُلْدِي.(2)

ص: 288


1- الكافى، ج 2، ص 22، ح 13.
2- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 377، ح 1.

اي ابوالقاسم! به درستي كه قائم از ماست و او است مهدي كه واجب است در [زمان ]غيبتش انتظار كشيده شود و در [زمان] ظهورش اطاعت گردد و او سومين [امام] از فرزندان من است.

روايات ياد شده و بسياري روايات ديگر كه در اينجا مجال طرح آنها نيست، همگي بر لزوم انتظار حضرت قائم در دوران غيبت دلالت مي كنند. با اين حال، بايد ديد انتظار كه اين همه بر آن تأكيد شده و يكي از شرايط اساسي اعتقاد اسلامي شمرده مي شود، چه فضيلتي دارد و در كلام معصومين عليهم السلام از چه جايگاهي برخوردار است.

3. فضيلت انتظار

اشاره

در روايات اسلامي چنان مقام و منزلتي براي منتظران موعود شمرده شده است كه گاه انسان را به تعجب وا مي دارد كه چگونه ممكن است عملي كه شايد در ظاهر ساده جلوه كند، از چنين فضيلتي برخوردار باشد. البته توجه به فلسفه انتظار و وظايفي كه براي منتظران واقعي آن حضرت شمرده شده است، راز اين فضيلت را روشن مي سازد. در اينجا به فضايلي اشاره مي كنيم كه براي منتظران حضرت بقيه الله الأعظم آورده اند:

1. امام سجاد عليه السلام، منتظران را برترين مردم همه روزگاران مي شمارد:

... إِنَّ أَهلَ زَمانِ غَيبَتِهِ القائِلونَ بِإِمامَتِهِ المُنتَظِرونَ لِظُهُورِهِ أَفضَلُ مِن كُلِّ أَهلِ زَمانٍ.(1)

آن گروه از مردم عصر غيبتِ امام دوازدهم كه امامت او را پذيرفته اند و منتظر ظهور او هستند، برترين مردم همه روزگاران هستند.

ص: 289


1- بحار الأنوار، ج 52، ص 122، ح 4.

2. شيخ صدوق در كتاب كمال الدين از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت به نقل از پدران بزرگوارشان - بر آنها درود باد - فرمود: «اَلْمُنْتَظِرُ لِأَمْرِنا كَالْمُتِشَحِّطِ بِدَمِهِ في سَبيلِ اللّهِ؛ منتظر امر (حكومت) ما، بسان آن است كه در راه خدا به خون خود غلتيده باشد».(1)

3. در همان كتاب، به نقل از امام صادق عليه السلام، روايت ديگري به اين شرح در فضيلت منتظران وارد شده است:

طُوبي لِشيعَةِ قائِمِنَا الْمُنْتَظِرينَ لِظُهُورِهِ فِي غَيْبَتِهِ وَ الْمُطيعينَ لَهُ فِي ظُهُورِهِ أُولئِكَ أَوْلِياءُ اللّهِ الَّذينَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ.(2)

خوشا به حال شيعيان قائم ما كه در زمان غيبتش، چشم به راه ظهور او هستند و هنگام ظهورش، فرمان بردار او. آنان اولياي خدا هستند، همان ها كه نه ترسي برايشان هست و نه اندوهگين مي شوند.

4. در روايت ديگري، مجلسي از امام صادق عليه السلام چنين نقل مي كند:

مَنْ ماتَ مِنْكُمْ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ لِهذَا الْأَمْرِ كَمَنْ هُوَ مَعَ الْقائِمِ في فُسْطاطِهِ. قالَ: ثُمَّ مَكَثَ هَنيئَةً، ثُمَّ قالَ: لا بَلْ كَمَنْ قارَعَ مَعَهُ بِسَيْفِهِ. ثُمَّ قالَ: لا وَ اللّهِ كَمَنِ اسْتَشْهَدَ مَعَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله.(3)

هر كس از شما بميرد در حالي كه منتظر اين امر باشد، همانند كسي است كه با حضرت قائم عليه السلام در خيمه اش بوده باشد. سپس حضرت چند لحظه اي درنگ كرد و آن گاه فرمود: نه، بلكه مانند كسي است كه در خدمت آن حضرت شمشير

ص: 290


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 645 ، ح 6 .
2- همان، ج2، ص357، ح54 .
3- بحار الأنوار، ج 52، ص 126، ح 18.

بزند. سپس فرمود: نه، به خدا همچون كسي است كه در پيش گاه رسول خدا صلي الله عليه و آله شهيد شده باشد.

ممكن است براي بسياري اين پرسش پيش آيد كه چرا انتظار چنين فضيلت برجسته اي دارد؟ براي رسيدن به پاسخ مناسبي براي اين پرسش، بايد به چند نكته اساسي توجه كرد:

الف) انتظار، حلقه پيوند شيعه با امام معصوم

چنان كه مي دانيد، «ولايت» و «امامت»، ركن اساسي مكتب تشيع است. اعتقاد به ضرورت وجود حجت خدا و امام معصوم در هر عصر و زمان، از مهم ترين نقاط تمايز اين مكتب از ديگر مكتب هاست. از ديدگاه شيعه، پذيرش ولايت معصومين عليهم السلام و به طور كلي، تسليم در برابر امام و حجت عصر، سرآمد همه فضيلت ها و شرط اساسي پذيرش همه اعمال عبادي است. با توجه به اين نكته ها درمي يابيم كه «انتظار» در زمان غيبت و حضور نداشتن ظاهري امام در جامعه، به نوعي اعلام پذيرش ولايت و امامت آخرين امام از سلسله امامان شيعه است. همين انتظار موجب مي شود ارتباط شيعيان با امامشان، هرچند به صورت ارتباط قلبي و معنوي، حفظ شود و آنها در همه اعصار از فيض وجود امامشان برخوردار باشند.

بر همين اساس است كه برخي صاحب نظران فرموده اند:

انسان در عصر غيبت يا منتظر است يا گرفتار جاهليت. ما در عصر غيبت، قسم سوم نداريم. يا مردم منتظران راستين ظهور وليّ عصر - ارواحنا فداه - اند يا اگر منتظر نشدند، در جاهليت به سر مي برند.(1)

ص: 291


1- عبدالله جوادى آملى، «امام زمان عليه السلام خليفه خداست نه وكيل مردم»، موعود، سال دوازدهم، شماره 84 ، بهمن 1386.

در روايتي كه از امام سجاد عليه السلام نقل شده است، آن حضرت با پيش بيني دوران غيبت دوازدهمين امام از سلسله جانشينان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، كساني را كه در زمان غيبت، امامت اين امام را پذيرا مي شوند و در انتظار او به سر مي برند، برترين مردم همه زمان ها معرفي مي كند. امام سجاد عليه السلام، دليل اين برتري را اين مي داند كه براي آنها غيبت و حضور هيچ تفاوتي ندارد و همان وظايفي را كه در زمان حضور بايد انجام دهند، در زمان غيبت انجام مي دهند:

ثُمَّ تَمتَدُّ الغَيبَةُ بِوَليِّ اللّه ِ - عَزَّ وَ جَلَّ - اَلثانِيَ عَشَرَ مِن أَوصياءِ رَسولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله وَ الأَئِمَّةِ مِن بَعدهِ. يا أَبا خالِدِ! إِنَّ أَهلَ زَمانِ غَيبَتِهِ، القائِلينَ بِإِمامَتِهِ وَ المُنتَظِرينَ لِظُهورِهِ أَفضَلُ مِن أَهلِ كُلَّ زَمانٍ؛ لِأَنّ اللّه َ - تَباركَ و تَعالي - أَعطاهُم مِن العُقولِ وَالأَفهامِ وَالمَعرِفَةِ ما صارَت بِهِ الغَيبَةُ عِندَهُم بِمَنزِلَةِ المُشاهَدَةِ وَ جَعَلَهُم فِي ذلكَ الزَمانِ بِمَنزِلَةِ الُمجاهِدينَ بَينَ يَديِ رَسولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آلهبِالسَّيفِ. أولئِكَ الُمخلِصونَ حَقَّا وَ شَيعَتُنا صِدقا وَ الدُّعاةِ إِلي دينِ اللّه ِ - عَزَّ وَ جَلَّ - سِرّا وَ جَهْرا.(1)

غيبت دوازدهمين وليّ خداوند صاحب عزت و جلال از سلسله جانشينان رسول خدا - درود خدا بر او و خاندانش باد - و امامان پس از او به درازا مي كشد. اي اباخالد! آن گروه از مردم كه در زمان غيبت او امامتش را پذيرفته و منتظر ظهور اويند، برترين مردم همه زمان ها هستند؛ زيرا خداوند كه گرامي و بلندمرتبه است، چنان خِرَد، درك و شناختي به آنها ارزاني داشته كه غيبت [و حضور نداشتن امام ]براي آنها همانند مشاهده [و حضور امام ]است. خداوند، مردم اين زمان را مانند كساني قرار داده است كه با شمشير در پيش گاه رسول خدا

ص: 292


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 320؛ بحار الأنوار، ج 52، ص 122، ح 4.

- درود خدا بر او و خاندانش باد - جهاد مي كنند. آنها مخلصان واقعي، شيعيان راستين ما و دعوت كنندگان به سوي دين خدا در پنهان و آشكار هستند.

بنابراين، اگر «انتظار» را از مكتب شيعه بگيريم، تفاوت چنداني ميان اين مكتب و ديگر مكتب ها باقي نخواهد ماند. البته انتظار به همان مفهوم درست آن؛ يعني اميد داشتن به ظهور و قيام عدالت گستر دوازدهمين امام معصوم از خاندان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، همو كه در حال حاضر، حجت خدا، واسطه فيض الهي، زنده و شاهد و ناظر اعمال شيعيان خود و فريادرس آنها در گرفتاري ها است.

ب) انتظار، معيار ارزش انسان ها

آرزوها و آمال انسان ها، معيار خوبي براي سنجش ميزان رشد، كمال و تعالي آنهاست تا آنجا كه برخي مي گويند: «بگو چه آرزويي داري، تا بگويم كيستي.» آرزوهاي بلند، متعالي و ارزشمند از كمال روح و رشد شخصيت انسان ها و بلنداي همت آنها حكايت مي كند. به عكس، آرزوهاي خرد، حقير و بي ارزش، نشان از بي همتي و رشدنيافتگي افراد دارد.

آرزوها، انسان را به حركت وا مي دارد و به طور طبيعي، هر چه همت، بلندتر و آرزو، ارزشمندتر باشد، حركت و تلاش انسان نيز از ارزش بيشتري برخوردار خواهد بود. امام علي عليه السلام در همين زمينه مي فرمايد: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلي قَدْرِ هِمَّتِهِ؛ ارزش مرد به اندازه همت اوست.»(1)

و در جاي ديگر مي فرمايد: «قِيمَةُ كُلِّ امرِي ءٍ ما يُحسِنُهُ؛ مرد را آن بهاست كه در ديده اش زيباست.»(2) بدين ترتيب، مي توان گفت چون انسان منتظر، برترين و ارزشمندترين آرزوهاي ممكن را داراست، به طور طبيعي، از بهترين و والاترين ارزش ها نيز برخوردار است.

ص: 293


1- نهج البلاغه، ترجمه: سيد جعفر شهيدى، باب گزيده سخنان حكمت آميز امير مؤمنان على عليه السلام، ش 47، ص 369.
2- همان، ش81 ، ص373.

آرزوي نهايي انسان منتظر، حاكميت نهايي دين خدا و مذهب اهل بيت عليهم السلام بر سراسر جهان، استقرار حكومت صالحان و مستضعفان در سراسر گيتي، كوتاه شدن دست ستم كاران و مستكبران از جهان، برقراري نظام قسط و عدالت بر پهنه زمين و گسترش امنيت و رفاه در همه جاي كره خاكي است؛ آرزويي كه از ابتداي تاريخ تاكنون و در زمان هيچ پيامبري محقق نشده است. به يقين، چنين آرزوي بلندي از ارزش و فضيلتي وصف ناپذير برخوردار است. البته به شرط آنكه «منتظر» به تناسب آرزوي بلند خود، از تلاش و كوشش براي تحقق هر چه زودتر اين آرزو كوتاهي نكند.

ج) انتظار، عامل پويايي و سازندگي فرد و اجتماع

چنان كه از مطالب بعدي و در بحث از «وظايف منتظران» و «نقش سازنده انتظار» روشن خواهد شد، انتظار در سازندگي، پويايي و اصلاح فرد و جامعه در زمان غيبت، نقش مهمي دارد. اگر انسان منتظر به وظايفي كه براي او شمرده شده است، عمل كند، به الگوي مطلوب انسان دين دار دست مي يابد و از جايگاه و مرتبه والايي برخوردار مي شود. به عبارت ديگر، انسان منتظر با رعايت همه شرايط انتظار به شأن و منزلت مورد انتظار دين اسلام مي رسد و به بالاترين نقطه كمال دست مي يابد.

با توجه به آنچه گفته شد، به رمز برشمردن فضايل بي شمار براي منتظران پي مي بريم و درمي يابيم كه چرا از نظر اسلام، انسان منتظر از چنين مقام و مرتبه بلندي برخوردار است.

4. وظايف منتظران

اشاره

در مورد وظايف و تكاليف شيعيان در دوران غيبت، بسيار سخن گفته شده است. حتي در بعضي كتاب ها، از جمله كتاب مكيال المكارم في فوائد الدعاء للقائم

ص: 294

تا هشتاد وظيفه براي منتظران خاتم اوصيا حضرت بقيه اللّه - ارواحنا له الفداء - آمده است.(1)

از آنجا كه تبيين همه وظايفي كه شيعيان در عصر غيبت بر عهده دارند، در اين محدوده نمي گنجد، به شماري از مهم ترين وظايف اشاره مي كنيم:

الف) شناخت حجت خدا و امام عصر عليه السلام

اولين و مهم ترين وظيفه اي كه هر شيعه منتظر بر عهده دارد، كسب معرفت نسبت به وجود مقدس امام و حجت زمان خويش است. اين موضوع چنان اهميتي دارد كه در روايات بسياري كه شيعه و اهل سنّت از پيامبر گرامي اسلام و ائمه معصومين عليهم السلامنقل كرده اند، چنين آمده است: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمامَ زَمانِهِ ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً؛ هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلي مرده است».(2)

در روايت ديگري، كليني از امام محمد باقر عليه السلام چنين نقل مي كند:

مَنْ ماتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمامٌ فَميتَتُهُ ميتَةً جاهِلِيَّةً، وَ مَنْ ماتَ وَ هُوَ عارِفٌ لاِءِمامِهِ لَمْ يَضُرُّهُ، تَقَدَّمَ هذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ، وَ مَنْ ماتَ وَ هُوَ عارِفٌ لاِءِمامِهِ كانَ كَمَنْ هُوَ مَعَ الْقائِمِ فِي فُسْطاطِهِ.(3)

هر كس در حالي كه امامي نداشته باشد، بميرد، مردنش، مردن جاهليت است و هر آن كه در حال شناختن امامش بميرد، پيش افتادن يا تأخير اين امر [دولت آل محمد عليهم السلام]، او را زيان نرساند و هر كس بميرد در حالي كه امامش را شناخته، همچون كسي است كه در خيمه قائم[ عليه السلام] با آن حضرت باشد.

ص: 295


1- ر.ك: مكيال المكارم، ج 2، ص 104 به بعد.
2- بحار الأنوار، ج 8 ، ص 368 و ج 32، صص 321 و 333؛ همچنين ر.ك: ينابيع المودة، ج 3، ص372.
3- الكافى، ج 1، ص 371، ح 5 .

در مورد مفهوم، ضرورت و شاخصه هاي معرفت امام پيش از اين، به تفصيل سخن گفتيم و در اينجا به همين مقدار بسنده مي كنيم.(1)

ب) پيراستگي از بدي ها و آراستگي به خوبي ها
اشاره

وظيفه مهم ديگري كه هر شيعه منتظر بر عهده دارد، پيراستن خود از ويژگي هاي ناپسند و آراستن خود به اخلاق نيكو است. در روايتي از امام صادق عليه السلامآمده است:

مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَصْحابِ الْقائِمِ، فَلْيَنْتَظِرْ، وَ لْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحاسِنِ الْأَخْلاقِ، وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ... .(2)

هر كس دوست دارد از ياران حضرت قائم عليه السلام باشد، بايد منتظر باشد و در اين حال، به پرهيزكاري و اخلاق نيكو رفتار كند، در حالي كه منتظر است.

امام عصر عليه السلام نيز با توجه به ناگهاني بودن امر ظهور، همه شيعيان را در زمان غيبت به انجام اعمال پسنديده و دوري از اعمال ناپسند فرا خوانده است:

فَلْيَعْمَلْ كُلُّ امْرِي ءٍ مِنْكُمْ بِما يَقْرَبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا وَ ليَتَجَنَّبْ (ليَجْتَنِبْ) ما يُدْنيهِ مِنْ كَرَاهَتِنا وَ سَخَطِنا، فَإِنَّ أَمْرَنا بَغْتَةٌ فُجاءَةٌ حينَ لاتَنْفَعُهُ تَوْبَةٌ وَ لا يُنْجيهِ مِنْ عِقابِنا نَدَمٌ عَلي حَوْبَةٍ.(3)

پس هر يك از شما بايد آنچه را موجب دوستي ما مي شود، پيشه خود سازد و از هر آنچه موجب خشم و ناخشنودي ما مي گردد، دوري گزيند؛ زيرا فرمان ما به يك باره و ناگهاني فرا مي رسد و در آن زمان، توبه و بازگشت براي كسي سودي ندارد و پشيماني از گناه، كسي را از كيفر ما نجات نمي بخشد.

ص: 296


1- ر.ك: همين كتاب، صص 145-255.
2- كتاب الغيبة نعمانى، ص 200، ح 16.
3- الإحتجاج، ج 2، ص 599؛ بحار الأنوار، ج 53 ، ص 176، ح 7.

تهذيب نفس و دوري گزيدن از گناهان و كردار ناشايست، به عنوان يكي از وظايف منتظران در عصر غيبت، چنان اهميتي دارد كه در توقيع شريفي كه از ناحيه مقدسه حضرت صاحب الامر خطاب به شيخ مفيد رحمه الله صادر گشته، كردار ناشايست و گناهاني كه از شيعيان آن حضرت سر مي زند، يكي از اسباب يا تنها سبب طولاني شدن غيبت و دوري شيعيان از لقاي آن بدر منير شمرده شده است:

... فَما يَحْبِسُنا عَنْهُمْ إِلاّ ما يَتَّصِلُ بِنا مِمّا نُكْرِهُهُ وَ لانُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ.(1)

... پس تنها چيزي كه ما را از آنان (شيعيان) پوشيده مي دارد، همانا چيزهاي ناخوشايندي است كه از ايشان به ما مي رسد و خوشايند ما نيست و از آنان انتظار نمي رود.

بايد توجه داشت تنها زماني مي توانيم خود را منتظر امام عدالت گستر و پيرو او بدانيم كه در زندگي فردي و اجتماعي خويش، راه و روش مورد نظر او را اجرا كنيم، چنان كه در نامه اميرمؤمنان علي عليه السلامخطاب به عثمان بن حنيف، فرماندار بصره آمده است:

أَلا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِماما يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضيءُ بِنُورِ عِلْمِهِ، أَلا وَ إنَّ إمامَكُمْ قَدِ اكْتَفي مِنْ دُنْياهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ. أَلا وَ إِنَّكُمْ لا تَقْدِرُونَ عَلي ذلِكَ، وَ لكِنْ أعِيُنُوني بِوَرَعٍ وَ اجْتِهادٍ، وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ... .(2)

آگاه باش كه هر پيروي را پيشوايي است كه پي وي را پويد و از نور دانش او روشني جويد. بدان كه پيشواي شما از دنياي خود به دو جامه فرسوده بسنده كرده و دو قرصه نان را خوردني خويش ساخته است. بدانيد كه شما چنين نتوانيد كرد، ولي مرا به پارسايي و كوشيدن و پاك دامني و درستي ورزيدن ياري كنيد.

ص: 297


1- بحار الأنوار، ج 53 ، ص 177.
2- نهج البلاغه ترجمه: سيد جعفر شهيدى، نامه 45، ص 317.

از همين روست كه در دعاي ندبه مي خوانيم:

اللّهُمَّ... وَ أَعِنّا عَلي تَأْدِيَةِ حُقُوقِهِ إِلَيْهِ وَ الاْءِجْتِهادِ فِي طاعَتِهِ وَ اجْتِنابِ مَعْصِيَتِهِ وَ امْنُنْ عَلَيْنا بِرِضاهُ.(1)

خداوندا!... ما را در راه اداي حقوق او (امام مهدي عليه السلام)، تلاش در پيروي از او و دوري از مخالفت او ياري كن و با خشنودي او بر ما منت گذار.

در اينجا ممكن است پرسيده شود: از كجا مي توان فهميد كه امام زمان عليه السلام از ما چه مي خواهد و چه كاري را مي پسندد؟

در پاسخ به اين پرسش بايد دو نكته را يادآور شويم:

يك - امام زمان عليه السلام، ادامه دهنده راه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام

به اعتقاد ما، همه امامان معصوم عليهم السلام، مفسران كتاب خدا و بيان كنندگان سنّت رسول خدا صلي الله عليه و آله هستند. رضايت و خشنودي امام زمان عليه السلام نيز در چيزي نيست جز آنچه در كتاب خدا آمده يا در سخنان رسول خدا صلي الله عليه و آله و ديگر امامان معصوم عليهم السلامبه آن اشاره شده است. به بيان ديگر، اگر كسي به همه تكاليف و وظايفي كه در قرآن و روايات معصومين عليهم السلام به آنها امر شده است، عمل كند و از همه محرمات و گناهاني كه در اين دو منبع الهي از آنها نهي شده است، دوري جويد، خواهد توانست رضايت امام عصر عليه السلامرا چنان كه بايد و شايد، به دست آورد. بنابراين، هيچ لزومي ندارد كه ما حتما از زبان امام زمان عليه السلامبشنويم كه ايشان از چه رفتار و گفتاري، خشنود و از چه رفتار و گفتاري، ناخشنود مي شود. چنان كه پيش از اين گفته شد، با مراجعه به دعايي مانند «دعاي مكارم الاخلاق» كه از امام سجاد عليه السلامنقل شده است، مي توانيم پي ببريم كه امام زمان عليه السلاماز ما چه مي خواهد و چه كاري را مي پسندد.

ص: 298


1- بحار الأنوار، ج 99، ص 109.
دو - اشاره امام زمان عليه السلام به عوامل خرسندي و ناخرسندي خود

در احاديث، زيارت ها و دعاهايي كه در طول دوران غيبت صغرا و پس از آن، به صورت توقيع يا صورت هاي ديگر از امام مهدي عليه السلام براي ما به يادگار مانده است، به صراحت تمام، آنچه موجب خرسندي يا ناخرسندي آن حضرت مي شود، بيان و چگونه عمل كردن، چگونه سخن گفتن و چگونه انديشيدن به ما آموخته شده است. ازاين رو، با مراجعه به مجموعه ارزشمند يادگارهاي آن حضرت و تأمل و تدبّر در آنها مي توان به راحتي هدايت را از گمراهي و صراط مستقيم را از راه كج باز شناخت. گفتني است مجموعه سخنان و رهنمودهاي امام عصر عليه السلام را برخي نويسندگان، جمع آوري و در قالب كتاب منتشر كرده اند.(1)

براي روشن تر شدن موضوع، شايسته است كه به يكي از اين يادگارهاي گران قدر امام عصر عليه السلامنگاهي بيفكنيم؛ همان دعاي معروفي كه با جمله «أَللّهُمَ اَرْزُقنا تُوفيقَ الطّاعَةِ...» آغاز مي شود و در اوايل مفاتيح الجنان نيز آمده است. در اين دعاي كوتاه و مختصر، امام مهدي عليه السلام هر آنچه را شايسته است خود را بدان ها آراسته يا از آنها پيراسته سازيم، در قالب درخواست از خدا بيان كرده و به صورت غيرمستقيم به ما فهمانده است كه به عنوان حجت خدا، چه انتظاري از ما دارد و چگونه شيعه اي را براي خود مي پسندد.

با هم بخش هايي از اين دعا را مي خوانيم:

ص: 299


1- از آن جمله مى توان به اين كتاب ها اشاره كرد: محمد خادمى شيرازى، مجموعه سخنان، توقيعات و ادعيه حضرت بقيه اللّه عليه السلام، چاپ دوم: قم، رسالت، 1377؛ سيد حسن شيرازى، كلمة الإمام المهدى عليه السلام، ترجمه: سيد حسن افتخارزاده سبزوارى، تهران، آفاق، چاپ اول: 1407ه . ق؛ محمد الغروى، المختار من كلمات الإمام المهدى عليه السلام، چاپ اول: قم، مؤلف، ج 3، 1414 ه . ق.

أَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوفيقَ الطاعَةِ وَ بُعْدَ الْمَعْصِيَةِ وَ صِدْقَ النيَّةِ وَ عِرْفانَ الْحُرمَةِ وَ أَكْرِمْنا بِالْهُدي والإِسْتِقامَةِ وَ سَدِّدْ أَلْسِنَتَنا بِالصَّوابِ وَ الحِكْمَةِ وَ املَأ قُلُوبَنا بِالْعِلمِ وَالْمَعْرِفَةِ وَ طَهِّر بُطُونَنا عَنِ الْحَرامِ وَ الشُّبْهَةِ وَ اكفُفْ أَيْدِيَنا عَنِ الظُّلْمِ وَ السِّرقَةِ واغْضُضْ أَبْصارَنا عَنِ الفُجُورِ وَ الْخِيانَةِ وَاسْدُد أَسْماعَنا عَنِ اللَّغوِ وَالْغِيْبَةِ.(1)

بار خدايا! توفيق فرمان برداري، دوري از گناهان، درستي و پاكي نيت و شناخت حرام ها را روزي ما فرماي. ما را به راهنمايي و پايداري گرامي دار و زبان ما را در درست گويي و گفتار حكيمانه استوار ساز. دل ما را از دانش و معرفت سرشار كن و درون ما را از حرام و مال شبهه ناك پاكيزه گردان و دست ما را از ستمگري و دزدي بازدار و چشم ما را از فجور و خيانت بپوشان و گوش ما را از شنيدن سخن بيهوده و غيبت بر بند.

در ادامه اين دعا، امام عصر عليه السلام، ويژگي هايي را كه شايسته عالمان، دانش پژوهان، پيران، جوانان، زنان، توانگران، تنگ دستان، جنگ جويان، حكم رانان و ديگر قشرهاي اجتماعي است، برمي شمارد و از خداوند مي خواهد به هر يك از اين گروه هاي اجتماعي، ويژگي هايي را كه شايسته آنهاست، عطا فرمايد.

ج) پيوند با مقام ولايت

حفظ و تقويت پيوند قلبي با امام عصر عليه السلام و تجديد دايمي عهد و پيمان با آن حضرت، يكي ديگر از وظايف مهمي است كه هر شيعه منتظر در عصر غيبت بر عهده دارد. بدين معنا كه يك منتظر واقعي حضرت حجت عليه السلام با وجود غيبت ظاهري آن حجت الهي هرگز نبايد احساس كند كه در جامعه، رها و

ص: 300


1- مفاتيح الجنان، دعاى امام زمان عليه السلام.

بي مسئوليت رها شده است و هيچ تكليفي نسبت به امام و مقتداي خود ندارد. اين موضوع در روايات بسياري مورد تأكيد قرار گرفته است كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم.

در روايتي، امام محمد باقر عليه السلام در تفسير اين كلام خداي تعالي:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.(1)

اي كساني كه ايمان آورده ايد، شكيبا باشيد و ديگران را به شكيبايي فرا خوانيد و مراقب باشيد و از خدا بترسيد. باشد كه رستگار شويد.

مي فرمايد:

إِصْبِرُوا عَلي أَداءِ الْفَرائِضِ وَ صابِرُوا عَدُوَّكُمْ وَ رابِطُوا إِمامَكُمُ [ الْمُنْتَظَرُ].(2)

بر انجام واجبات صبر كنيد و با دشمنانتان پايداري كنيد و پيوند خود را با امام منتظرتان مستحكم سازيد.

همچنين امام صادق عليه السلام در تفسير آيه ياد شده مي فرمايد:

إِصْبِرُوا عَلَي الْفَرائِضِ وَ صابِرُوا عَلَي الْمَصائِبِ وَ رابِطُوا عَلَي الْأَئِمَّةِ.(3)

بر واجبات صبر كنيد و يكديگر را بر مصايب به صبر وا داريد و خود را بر پيوند با امامان [و ياري آنها] ملتزم سازيد.

روايات ديگري نيز به همين مضمون از امام جعفر صادق و امام موسي كاظم عليهماالسلام وارد شده است كه براي رعايت اختصار، آنها را نمي آوريم.(4)

در روايت هاي متعددي، امامان ما، شيعيان خود را به تجديد عهد و بيعت با امام زمان خود سفارش كرده و از آنها خواسته اند در آغاز هر روز و حتي

ص: 301


1- سوره آل عمران 3، آيه 200.
2- كتاب الغيبة نعمانى، ص 199؛ همچنين ر.ك: البرهان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 334، ح 4.
3- البرهان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 334، ح 2.
4- همان.

پس از هر نماز واجب، دعاي عهد بخوانند. همه اين موارد از اهميت پيوند دايمي شيعيان با مقام عظماي ولايت و حجت خدا حكايت دارد.

يكي از مشهورترين دعاهاي عهد، دعايي است كه سيد بن طاووس آن را در كتاب ارزشمند مصباح الزائر به نقل از امام صادق عليه السلام روايت كرده و در ابتداي آن آمده است:

مَنْ دَعا إِلَي اللّهِ تَعالي أَرْبَعينَ صَباحا بِهذَا الْعَهْدِ كانَ مِنْ أَنْصارِ قائِمِنا، فَإِنْ ماتَ قَبْلَهُ أَخْرَجَهُ اللّهُ تَعالي مِنْ قَبْرِهِ، وَ أَعْطاهُ بِكُلِّ كَلِمَةٍ أَلْفَ حَسَنَةٍ، وَ مَحا عَنْهُ أَلْفَ سَيِّئَةٍ.(1)

هر كس چهل بامداد، خدا را با اين عهد بخواند، از ياوران قائم ما خواهد بود. پس اگر پيش از [ظهور] قائم از دنيا برود، خداوند تعالي، او را از قبرش خارج مي سازد [تا قائم را ياري دهد]. خداوند به شماره هر كلمه [از آن]، هزار حسنه به او عطا كند و هزار بدي را از او برطرف مي سازد.

به دليل اهميت و اعتبار مضمون اين دعاي شريف، بخشي از آن را نقل مي كنيم:

أَللّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبيحَةِ يَوْمِي هذا وَ ما عِشْتُ مِنْ أَيّامِ حَياتِي عَهْدا وَ عَقْدا وَ بَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقي لا أَحُولُ عَنْها وَ لا أَزُولُ أَبَدا، أَللّهُمَّ اجْعَلْني مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعْوانِهِ وَ الذّابّينَ عَنْهُ وَ الْمُسارِعينَ إِلَيْهِ فِي قَضاءِ حَوائِجِهِ وَ الْمُمْتَثِلينَ لِأَوامِرِهِ وَ نِواهيهِ وَ الُْمحامينَ عَنْهُ وَ السّابِقينَ إِلي إِرادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْهِ.(2)

بار خدايا! من در بامداد اين روز و تمام دوران زندگاني ام، عهد و عقد و بيعتي را كه از آن حضرت بر گردن دارم، با او تجديد مي كنم كه هرگز از آن عهد و بيعت

ص: 302


1- مصباح الزائر، ص 455؛ بحار الأنوار، ج 99، ص 111.
2- همان.

برنگردم و بر آن پايدار بمانم. بار خدايا! مرا از ياران آن حضرت و از مدافعان [حريم مقدس] او و شتابندگان در پي انجام هدف او و اطاعت كنندگان از دستورها و نواهي او و حمايت كنندگان از [وجود شريف ]او و سبقت جويان به سوي خواسته او و شهيدان در حضورش قرار ده.

دقت در عبارت هاي بالا مي تواند تصويري روشن از مفهوم عهد و پيمان با امام و حجت زمان را ترسيم كند؛ عهد و پيماني ناگسستني براي ياري و نصرت امام زمان خود و پيروي مخلصانه و تا پاي جان از اوامر و نواهي او.

آيا اگر هر شيعه منتظر در آغاز هر روز، با حضور و توجه، چنين عهد و پيماني را با امام و مقتداي خود تجديد كند، هرگز به سستي، خواري، ستم و بي عدالتي تن خواهد داد؟ آيا هرگز حاضر خواهد شد كه به رضاي مولا و سرور خود بي اعتنا باشد و گناه كند؟ بي ترديد، اگر چنين فرهنگي در هر جامعه اي حاكم شود و همه تنها در پي رضاي امام زمان خود باشند، آن جامعه هرگز دچار بحران فرهنگي، از خودبيگانگي، نوميدي و انحطاط نخواهد شد. مسلّم است اگر همه شيعيان با هم دلي و همراهي، دست بيعت و ياري به سوي مولا و سرور خود دراز كنند و بر ياري او هم داستان شوند، ديري نخواهد پاييد كه فرج مولايشان را درك خواهند كرد و براي هميشه از ستم ها و ذلت ها رهايي خواهند يافت. در توقيع شريفي كه پيش از اين نيز به بخشي از آن اشاره شد، آمده است:

لَوْ أَنَّ أَشْياعَنا، وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ، عَلي إِجْتِماعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الُْيمْنُ بِلِقائِنا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلي حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِها مِنْهُمْ بِنا.(1)

ص: 303


1- بحار الأنوار، ج53 ، ص177.

اگر شيعيان ما كه خداوند آنان را در اطاعتش ياري دهد، در وفاي پيماني كه از ايشان گرفته شده است، يك دل و مصمم مي شدند، نعمت ديدار ما از آنان به تأخير نمي افتاد و سعادت ديدار ما براي آنها با معرفت كامل و راستين نسبت به ما تعجيل مي شد.

شيعيان منتظر علاوه بر دعاي عهد مي توانند با بهره گيري از دعاها و زيارت هاي ديگري كه مرتبط با امام عصر عليه السلاماست، پيوند دايمي خود را با آن امام برقرار سازند كه از آن جمله به دعاي ندبه، دعاي فرج، دعاي زمان غيبت، استغاثه به امام زمان عليه

السلام، زيارت آل ياسين، زيارت امام عصر در روز جمعه، نماز امام زمان و مانند آن مي توان اشاره كرد. دعا به امام زمان عليه السلام در قنوت و تعقيب نمازهاي پنج گانه نيز مي تواند در ايجاد ارتباط و انس بيشتر با آن حضرت نقش داشته باشد. چشم انتظاران امام عصر عليه السلامهمچنين مي توانند با حضور در مساجد و مكان هاي مقدسي كه به امام عصر عليه السلاممنسوب است، مانند مسجد جمكران در قم، مسجد سهله در نجف و سرداب مقدس سامرا، پيوند خويش را با آن حضرت روز به روز مستحكم تر سازند.

د) زمينه سازي و كسب آمادگي براي ظهور حجت حق

يكي ديگر از وظايفي كه به تصريح روايات، در دوران غيبت بر عهده شيعيان و منتظران فرج قائم آل محمد عليه السلام است، كسب آمادگي هاي نظامي و فراهم كردن تسليحات مناسب هر عصر براي ياري امام غايب است. در روايتي كه نعماني از امام صادق عليه السلامنقل كرده، آمده است:

لَيَعِدَنَّ أَحَدُكُمْ لِخُرُوجِ الْقائِمِ عليه السلام وَ لَوْ سَهْما فَإِنَّ اللّهَ تَعالي إِذا عَلِمَ ذلِكَ مِنْ نِيَّتِهِ رَجَوْتُ لِأَنْ يَنْسِيَ في عُمْرِهِ حَتّي يُدْرِكَهُ [ فَيَكُونَ مِنْ أَعْوانِهِ وَ أَنْصارِهِ].(1)

ص: 304


1- كتاب الغيبة نعمانى، ص 320، ح 10.

هر يك از شما بايد براي خروج حضرت قائم عليه السلام [ سلاحي ]آماده كند، هر چند يك تير باشد. خداي تعالي هر گاه بداند كسي چنين نيتي دارد، اميد آن است كه عمرش را طولاني كند تا آن حضرت را درك كند [ و از ياران و همراهانش قرار گيرد].

در روايت ديگري، شيخ كليني از امام ابوالحسن موسي كاظم عليه السلام نقل مي كند:

... مَنِ ارْتَبَطَ دابَّةً مُتِوَقِّعا بِهِ أَمْرَنا وَ يَغيظُ بِهِ عَدُوَّنا وَ هُوَ مَنْسُوبٌ إِلَيْنا أَدَّرَ اللّهُ رِزْقَهُ، وَ شَرَحَ صَدْرَهُ وَ بَلَّغَهُ أَمَلَهُ وَ كانَ عَوْنا عَلي حَوائِجِهِ.(1)

... هر كس اسبي را به انتظار امر ما نگاه دارد و به سبب آن، دشمنان ما را خشمگين سازد، در حالي كه او منسوب به ماست، خداوند روزي اش را فراخ گرداند، به او شرح صدر عطا كند، او را به آرزويش برساند و در رسيدن به خواسته هايش ياري كند.

همچنين شيخ كليني از ابوعبداللّه جعفي، روايتي را نقل مي كند كه توجه به مفاد آن سودمند است:

قالَ لي أَبُوجَعْفَرٍ مُحَمَّدٌ بنِ عَليٍّ عليهماالسلام: كَمِ الرِّباطُ عِنْدَكُمْ؟ قُلْتُ: أَرْبَعُونَ. قالَ عليه السلام، لكِنْ رِباطَنَا الدَّهْرُ.(2)

حضرت ابوجعفر محمد بن علي (امام باقر) عليهماالسلام به من فرمود: منتهاي زمان مرابطه (مرزداري)(3)

نزد شما چند روز است؟ عرضه داشتم: چهل روز. فرمود: ولي

ص: 305


1- الكافى، ج 6 ، ص 535 ، ح 1.
2- همان، ج8 ، ص381، ح576 .
3- «مرابطه» چنان كه فقيهان در كتاب جهاد گفته اند، اين است كه شخص مؤمن براى جلوگيرى از هجوم و نفوذ مشركان و كافران در مرزهاى كشور اسلامى يا هر موضعى كه از آن احتمال حمله اى عليه مسلمانان مى رود، به حال آماده باش و در كمين به سر برد. ر.ك: محمدحسن نجفى، جواهرالكلام فى شرح شرايع الإسلام، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1367، ج21، ص39. اين عمل در زمان غيبت امام معصوم عليه السلاممستحب بوده و فضيلت هاى بسيارى براى آن بر شمرده شده است، چنان كه در روايتى كه به طريق اهل سنّت از رسول گرامى اسلام نقل شده، آمده است: «رِباطُ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ خَيْرٌ مِنْ صِيامِ شَهْرٍ وَ قِيامِهِ، وَ إِنْ ماتَ مُرابِطا جَرَى عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ أَجْرى عَلَيْهِ رِزْقُهُ وَ أَمِنَ مِنَ الفُتَّانِ؛ يك شبانه روز مرابطه (مرزدارى) در راه خدا از اينكه شخص يك ماه روزها روزه باشد و شب ها به عبادت قيام كند، ثوابش بيشتر است. پس هرگاه در اين راه بميرد، عملى كه انجام داده است، بر او جريان خواهد يافت و روزى اش بر او جارى خواهد شد و از فرشته اى كه در قبر مرده ها را امتحان مى كند، ايمن خواهد ماند.» (كنزالعمّال في سنن الأقوال و الأفعال، ج4، ص284، ح10509) در مورد اينكه حداقل و حداكثر زمان مرابطه چه اندازه است، بايد گفت حداقل زمان مرابطه، سه روز و حداكثر آن چهل روز است؛ زيرا اگر از اين مقدار بيشتر شود، ديگر مرابطه بر آن صدق نمى كند و جهاد شمرده مى شود. شخص هم از ثواب جهادكنندگان برخوردار مى شود. (ر. ك: جواهر الكلام، ج 21، صص 41 و 42).

مرابطه ما مرابطه اي است كه هميشه هست....

علامه مجلسي در شرح اين فرمايش امام مي فرمايد:

بر شيعيان واجب است كه خود را بر اطاعت امام برحق و انتظار فرج او ملتزم سازند و براي ياري اش آماده باشند.(1)

شيخ محمد حسن نجفي نيز در كتاب جواهرالكلام در شرح اين روايت مي فرمايد:

مرابطه در اين روايت به معناي اراده انتظار فرج در تمام ساعات شبانه روز است، همچنان كه در بعضي از روايات نيز به اين معنا اشاره شده است، نه مرابطه مصطلح در فقه.(2)

شايد بتوان گفت كلام صاحب جواهر نيز در نهايت به همان كلام مجلسي برمي گردد كه فرمود: مرابطه در اين روايت به معناي آمادگي براي ياري امام منتظر است.

رمز اينكه شيعه بايد هر لحظه آماده ياري امام خود باشد، اين است كه زمان ظهور مشخص نيست و هر آن كه اراده خداوند تعلق گيرد، ممكن است

ص: 306


1- مرآة العقول فى شرح أخبار آل الرسول، ج 26، ص 582 .
2- جواهر الكلام، ج 21، ص 43.

ظهور رخ دهد. بنا براين، شيعيان بايد همواره در حال آماده باش به سر برند تا در زمان ضرورت، به فرمان امام خود براي مقابله با مستكبران و ستم كاران جهان به پا خيزند.

با نگاهي به تاريخ شيعه مي توانيم به عمق باور مردم به موضوع ظهور و آمادگي هميشگي آنها براي اين موضوع پي ببريم. ابن بطوطه در سفرنامه خود مي نويسد:

ندبه شيعيان حِلّه براي امام زمان: ... در نزديكي بازار بزرگ شهر، مسجدي قرار دارد كه بر در آن، پرده حريري آويزان است و آنجا را «مسجد صاحب الزمان» مي خوانند. شب ها پيش از نماز عصر، صد مرد مسلح با شمشيرهاي آخته ... اسبي يا استري زين كرده مي گيرند و به سوي مسجد صاحب الزمان روانه مي شوند. پيشاپيش اين چارپا، طبل و شيپور و بوق زده مي شود. ساير مردم در طرفين اين دسته حركت مي كنند و چون به مسجد صاحب الزمان مي رسند، در برابر در ايستاده و آواز مي دهند كه: «بسم اللّه ، اي صاحب الزمان، بسم اللّه بيرون آي كه تباهي روي زمين را فراگرفته و ستم فراوان گشته. وقت آن است كه برآيي تا خدا به وسيله تو، حق را از باطل جدا گرداند ...» و به همين ترتيب، به نواختن بوق و شيپور و طبل ادامه مي دهند تا نماز مغرب فرا رسد... .(1)

بايد توجه داشت كه شيوه آمادگي براي ظهور، به شرايط زمان و مكان بستگي دارد و اگر در بعضي روايات، از آماده كردن اسب و شمشير براي ظهور وليّ امر عليه السلامسخن به ميان آمده و براي آن، فضيلت بسيار شمرده شده

ص: 307


1- ابن بطوطه، سفرنامه، ج 1، ص 272، به نقل از: محمد حكيمى، در فجر ساحل، چاپ نوزدهم: تهران، آفاق، 1375، ص 55؛ براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: رسول جعفريان، تاريخ تشيع در ايران، چاپ اول: قم، انصاريان، 1375، ج 2، صص 694 - 697 .

است، به اين معنا نيست كه اينها موضوعيت دارند. با قدري تأمل روشن مي شود كه ذكر اين موارد تنها به عنوان تمثيل و بيان لزوم آمادگي رزمي براي ياري آخرين حجت حق است. در اين عصر بر شيعيان لازم است كه با فراگرفتن فنون رزمي و مسلح شدن به تجهيزات نظامي روز، خود را براي مقابله با دشمنان قائم آل محمد عليه السلام آماده سازند. در حال حاضر، به دليل حاكميت دولت شيعي و حكومت فقيه جامع الشرايط بر سرزمين اسلامي ايران، اين وظيفه در درجه اول بر عهده حكومت اسلامي است كه در هر زمان، نيروي مسلح كشور را در بالاترين حد آمادگي نظامي قرار دهد تا به فضل خدا در هر لحظه كه اراده الهي بر ظهور منجي بشر، حضرت مهدي - عجّل الله تعالي فرجه - قرار گرفت، بتوانند به بهترين صورت در خدمت آن حضرت باشند.

امام خميني رحمه الله با وسعت ديدي كه داشت، «كسب آمادگي براي ظهور» را بسيار فراتر از آنچه گفته شد، مطرح مي كرد و معتقد بود كه بايد از هم اكنون براي گسترش قدرت اسلام در جهان تلاش كنيم تا زمينه ظهور چنان كه بايد، فراهم شود. ايشان در اين زمينه مي فرمود:

همه ما انتظار فرج داريم و بايد در اين انتظار خدمت كنيم. انتظار فرج، قدرت اسلام است و ما بايد كوشش كنيم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پيدا كند و مقدمات ظهور - ان شاءالله - تهيه شود.(1)

ه) ارتباط با فقيهان و مراجع تقليد

از يك سو مي دانيم كه در دوران غيبت، هيچ يك از احكام اسلام تعطيل نمي شود و بايد تا آمدن امام عصر عليه السلام، به همه آنچه اسلام از ما خواسته است، عمل كنيم. از سوي ديگر مي دانيم كه امكان دست رسي به امام معصوم عليه السلام و

ص: 308


1- صحيفه نور، ج7، ص255.

فراگرفتن مستقيم احكام دين از ايشان، براي ما وجود ندارد. حال در اين شرايط چه بايد كرد؟ آيا دست روي دست بگذاريم و به هيچ يك از احكام اسلام عمل نكنيم يا به هر آنچه خود احتمال مي دهيم درست باشد عمل كنيم؟ به يقين، هيچ يك از اين دو راه ما را به مقصود نمي رساند. در اينجا اين پرسش مطرح مي شود كه آيا امامان معصوم عليهم السلامبراي شيعيان خود در زمان غيبت فكري نكرده اند؟ در پاسخ به اين پرسش بايد گفت ائمه عليهم السلام، تكليف ما را در زمان غيبت و دست رسي نداشتن به امام معصوم مشخص كرده و به ما فرموده اند كه به فقيهان جامع الشرايط مراجعه كنيم. در روايتي كه امام حسن عسكري عليه السلاماز امام صادق عليه السلامنقل مي كند، چنين مي خوانيم:

فَأَمّا مَنْ كانَ مِنَ الْفُقَهاءِ صائِنا لِنَفْسِهِ، حافِظا لِدينِهِ، مُخالِفا عَلي هَواهُ، مُطيعا لِأَمْرِ مَوْلاهُ، فَلِلعَوامِ أَنْ يُقَلِّدُوهُ وَ ذلِكَ لايَكُونُ إِلاّ بَعْضُ فُقَهاءِ الشّيعَةِ لا كُلُّهُمْ.(1)

... امّا هر يك از فقيهان كه نفس خود را بازدارنده، دين خود را نگه دارنده، هواي خود را پس زننده و اوامر مولاي خود را اطاعت كننده بود، بر عوام (مردم) لازم است كه از او پيروي كنند و تنها بعضي از فقيهان شيعه هستند كه از اين صفات برخوردارند، نه همه آنها.

امام عصر عليه السلام نيز در يكي از توقيع هاي خود در پاسخ اسحاق بن يعقوب مي فرمايد:

وَ أَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعُوا فيها إِلي رُواةِ حَديثِنا فَإِنَّهُمْ حُجَّتي¨ عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللّهِ عَلَيْهِمْ.(2)

ص: 309


1- وسائل الشيعة، ج 18، ص 95، ح 20.
2- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 483، ح 4؛ كتاب الغيبة طوسى، ص 177.

... و امّا در رويدادهايي [ كه در آينده] پيش مي آيد، به راويان حديث ما مراجعه كنيد؛ زيرا آنها حجت بر شما هستند و من حجت خدا بر ايشان.

چنان كه مي دانيد در طول 69 سال غيبت صغرا؛ يعني از سال 260 تا 329 ه . ق، چهار تن از بزرگان شيعه به عنوان «نواب خاص»، واسطه ميان امام مهدي عليه السلام و مردم بودند. آنها پرسش هاي علما و بزرگان شيعه و حتي برخي از مردم معمولي را با آن حضرت مطرح مي كردند و ايشان پاسخ مي دادند. با پايان يافتن دوران غيبت صغرا و آغاز دوران غيبت كبرا، ديگر كسي به عنوان نايب خاص معرفي نشد و مردم موظف شدند براي يافتن پاسخ پرسش هاي ديني خود، به راويان احاديث اهل بيت عليهم السلامكه همان فقيهان جامع الشرايط بودند، مراجعه كنند. از آن زمان به بعد، فقيهان به عنوان نواب عام امام عصر عليه السلاممطرح شدند و رسالت هدايت شيعه را در عصر غيبت بر عهده گرفتند.

بنابراين، بر همه منتظران امام عصر عليه السلام لازم است كه بنا به فرموده امامان خود، با پيروي از فقيهان و مجتهدان واجد شرايط، اعمال ديني خود را انجام دهند. در زمينه امور اجتماعي و سياسي نيز وظيفه مردم، اطاعت از فقيهي است كه بزرگان شيعه به عنوان «وليّ فقيه» انتخاب كرده اند.

و) دعا براي سلامتي امام عصر عليه السلام

از روايات و ادعيه نقل شده از معصومان برمي آيد كه هر شيعه وظيفه دارد پيوسته براي سلامتي امام عصر خود و رفع هرگونه خطر و آسيب از وجود شريف او دعا كند. در اينجا به نمونه هايي از آنها اشاره مي كنيم:

1. علامه مجلسي رحمه الله در بيان اعمال ماه مبارك رمضان مي نويسد:

از جمله وظايفي كه در هر شب (ماه رمضان) مقرر شده، اين است كه بنده در آغاز هر دعاي نيكو و در پايان هر عمل پسنديده، آن كس را كه جانشين خداوند

ص: 310

- جلّ جلاله - در ميان بندگان و سرزمين هاي او مي داند، ياد كند؛ زيرا آن جانشين، عهده دار همه نيازمندي هاي روزه دار است؛ از خوراكي و آشاميدني او گرفته تا همه آنچه او در نظر دارد؛ يعني همه اسباب و وسايلي كه در اختيار جانشين پروردگار بزرگ (رب الارباب) است. همچنين هر روزه دار وظيفه دارد آن جانشين خدا را به آنچه شايسته مانند اوست، دعا كند و معتقد باشد كه خداوند - جل جلاله - و جانشينش بر وي منت گذاشته اند كه چنين جايگاه و منزلتي را به او بخشيده اند.(1)

مجلسي پس از اين عبارت، روايتي را از ابن ابي قره نقل مي كند كه در آن، به نقل از صالحين عليهم السلام چنين آمده است:

در شب بيست و سوم ماه رمضان، ايستاده و نشسته و در هر حالي كه هستي و همچنين در تمام اين ماه و به هر صورت ممكن، بلكه در تمام مدت روزگارت، پس از بزرگداشت نام خداي تعالي و درود و صلوات بر پيامبر و خاندان او بگو:

أَللّهُمَّ كُنْ لِوَليِّكَ الْقائِمِ بِأَمْرِكَ، مُحَمّدَبْنَ الْحَسَنِ الْمَهدِيِ عَلَيهِ وَ علي آبائِهِ أَفْضَلَ الصَّلاةِ وَ السَّلامِ، في¨ هذِهِ السّاعَةِ وَ في¨ كُلِّ ساعَةٍ، وَلِيّا وَ حافِظا وَ قائِدا وَ ناصِرا وَ دَليلاً وَ مُؤَيِّدا حَتّي تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعا وَ تُمَتِّعَهُ فيها طُوْلاً و عَرْضا... .(2)

خداوندا، وليّ و برپا كننده امرت، محمد، زاده حسن، مهدي را - كه برترين درودها و سلام ها بر او و پدرانش باد - در اين ساعت و در همه ساعت ها، سرپرست، نگه دار، راهبر، ياور، راهنما و پشتيبان باش تا او را [نه، از سر زور، بلكه] به اختيار [مردم] در زمين جايگاه بخشي و او را در درازا و پهناي زمين بهره ور و كامران سازي.

ص: 311


1- بحار الأنوار، ج 94، صص 348 و 349، به نقل از: إقبال الأعمال، ص86 .
2- همان.

چنان كه در عبارت مرحوم مجلسي نيز آمده بود، دعاي ما به امام زمان عليه السلام در واقع شكرانه نعمت وجود حجت خداست. آن شخصيت بزرگواري كه هر چه داريم از اوست و همه نعمت هاي مادي و معنوي عالم به واسطه او به ما ارزاني مي شود.

2. امام سجاد عليه السلام در بسياري از دعاها و مناجات هاي خود، دعا به امام و ولي عصر را مورد توجه قرار داده است و از جمله در دعاي روز عرفه از خداوند چنين درخواست مي كند:

أَللّهُمَّ فَأَوْزِعْ لِوَلِيِّكَ شُكْرَ ما أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَيهِ و أَوْزِعْنا مِثْلَهُ فِيهِ وَ اتِهِ مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً وَ افْتَحْ لَهُ فَتْحاً يَسيِراً وَ أعِنْهُ بِرُكْنِكَ الأَعَزِّ وَ اشْدُدْ أَزْرَهُ وَ قَوِّ عَضُدَهُ وَ راعِهِ بِعَيْنِكَ وَ احْمِهِ بِحِفْظِكَ وَ انْصُرْهُ بِمَلائِكَتِكَ وَ امْدُدْهَ بِجُنْدِكَ الأغْلَبِ.(1)

بار خدايا، به وليّ خود الهام كن كه شكر نعمتي را كه به او ارزاني داشته اي به جاي آرَد و به ما نيز الهام ده كه شكر نعمت هدايت او را به جاي آريم و او را از جانب خود سلطه و توانايي ده و به آساني راه پيروزي بر او بگشاي و به نيرومندترين اركان قدرت خود ياري اش فرماي و پشتش محكم و بازوانش توانا گردان و زير نظر مراقبت خويش قرار ده و در سايه حفظ خود حفظش كن و به ملايكه خود ياري اش ده و به شكر پيروزمند خود مددش رسان.

3. امام رضا عليه السلام نيز از سال ها پيش از تولد نسل چهارم خود با بيان هاي متعدد و متفاوت، او را دعا كرده و ياري اش را از خداوند خواسته است. در يكي از اين دعاها چنين مي خوانيم:

ص: 312


1- صحيفه سجاديه، ترجمه: عبدالمحمد آيتى، چاپ چهارم: تهران، سروش، 1380، صص 305و 325 نيايش چهل و هفتم.

أَللّهمَّ أَصْلِحْ عَبْدَكَ وَ خَليفَتَكَ بِما أَصْلَحْتَ بِهَ أَنبِيائَكَ وَ رُسُلَكَ وَ حُفَّهُ بِمَلائِكَتِكَ وَ أَيِّدْهُ بِرُوحِ القُدُسِ مِنْ عِنْدَكَ وَ اسْلُكْهُ مِنْ بَينِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدا يَحْفِظُونَهُ مِنْ كُلِّ سُوءٍ وَ أَبْدِلْهُ مِنْ بَعدِ خَوْفِهِ أَمْنا يَعبُدُكَ لا يُشرِكَ بِكَ شَيئا وَ لا تَجْعَل لِأَحَدٍ مِنْ خَلقِكَ عَلي وَليِّكَ سُلطانا وائذَن لَهُ في¨ جِهادِ عَدُوِّكَ وَ عَدُوِّهِ وَاجْعَلني¨ مِنْ أَنصارِهِ إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ.(1)

خداوندا! [امور] بنده و جانشينت را اصلاح كن، آن چنان كه [امور ]پيامبران و رسولانت را اصلاح كردي. او را با فرشتگانت در بر گير و با روح القدس از جانب خودت ياري كن. در پشت سر و پيش روي نگهباناني قرار ده كه او را از بدي در امان دارند. بيم و نگراني او را به امنيت و آرامش تبديل كن تا تنها تو را بپرستد و كسي را براي تو شريك نگيرد. هيچ يك از آفريدگانت را بر وليّ ات مسلط مساز. اجازه جهاد با دشمنان تو و دشمنان خودش را به او عطا كن و مرا از ياران او قرار ده؛ زيرا تو بر همه چيز توانايي.

با توجه به روايات ياد شده، همه ما وظيفه داريم كه پيوسته به ياد امام زمان خود باشيم و در دعاهاي خود هيچ گاه دعا براي سلامتي و طول عمر آن حضرت را فراموش نكنيم؛ زيرا اين دعا در گام نخست، اداي بخش بسيار ناچيزي از حقوق بي شماري است كه امام عصر عليه السلام برعهده همه ما دارند و در مرحله بعد، سپاس و ستايشي است به درگاه خداوند متعال كه ما را از نعمت وجود حجت معصوم خود بهره مند ساخته و آن حضرت را واسطه ميان خود و بندگانش قرار داده است.

ص: 313


1- معجم احاديث الإمام المهدى عليه السلام، ج 4، ص 171، به نقل از: محمد بن حسن طوسى شيخ طوسى، مصباح المتهجّد، بيروت، 1411 ه . ق، ص 326.
ز) دعا براي تعجيل فرج

يكي از وظايف مهمي كه بنا به تصريح حضرت صاحب الامر عليه السلام بر عهده همه منتظران گذاشته شده، دعا براي تعجيل فرج است. امام عصر عليه السلام در توقيعي كه خطاب به اسحاق بن يعقوب صادر شده است، مي فرمايد: «وَ أَكْثِرُوا الدُّعاءَ بِتَعْجيلِ الْفَرَجِ، فَإِنَّ ذلِكَ فَرَجُكُمْ؛ براي تعجيل فرج بسيار دعا كنيد كه فرج شما همان است».(1)

امام حسن عسكري عليه السلام نيز دعا براي تعجيل فرج را شرط رهايي از فتنه هاي دوران غيبت دانسته است و مي فرمايد:

وَ اللّهِ لَيَغيبَنَّ غَيْبَةً لايَنْجُو فيها مِنَ الْهَلَكَةِ إِلاّ مَنْ ثَبَّتَهُ اللّهُ عَلَي الْقَولِ بِإِمامَتِهِ وَ وَفَّقَهُ [فيها ]للدُّعاءِ بِتَعْجيلِ فَرَجِهِ.(2)

به خدا سوگند، [ او] غيبتي خواهد داشت كه در آن تنها كساني از هلاكت نجات مي يابند كه خداوند آنها را بر قول به امامتش ثابت قدم داشته و در دعا براي تعجيل فرجش موفق كرده است.

دعا براي تعجيل فرج چنان اهميتي دارد كه امام صادق عليه السلاممي فرمايد:

مَنْ قالَ بَعْدَ صَلوةِ الْفَجْرِ وَ بَعْدَ صَلوةِ الظُّهْرِ: «أَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِمُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ» لَمْيَمُتْ حَتّي يُدْرِكَ الْقائِمَ.(3)

هر كس پس از نماز صبح و نماز ظهر بگويد: «خداوندا! بر محمد و خاندان او درود فرست و در فرج ايشان تعجيل كن»، نميرد تا قائم را دريابد.

در روايت ديگري نيز آمده است كه هر كس چنين كند، خداوند، شصت

ص: 314


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 483، ح 4؛ كتاب الغيبة طوسى، ص 176.
2- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 384.
3- مصباح المتهجّد، ص 328.

حاجت او را برآورده مي سازد؛ سي حاجت از حوايج دنيا و سي حاجت از حوايج آخرت.(1)

بنابراين، همه شيعيان بايد در طول شبانه روز، در اوقات نماز و ايامي كه در آنها دعا سفارش شده است، دعا براي تعجيل فرج را به عنوان يك تكليف و وظيفه مهم عصر غيبت فراموش نكنند. همچنين اين دعا را بر همه دعاهاي خود مقدّم كنند تا خداوند به بركت اين دعا، آنها را از همه فتنه ها و آشوب هاي زمان غيبت در امان نگه دارد و همه گرفتاري ها و غم و غصه هاي آنها را برطرف سازد.

ح) بزرگداشت ياد و نام حضرت مهدي عليه السلام
اشاره

مؤمنان بايد نام همه معصومين عليهم السلام را بزرگ بدارند و جز با تعظيم و احترام از آنها ياد نكنند. در اين ميان، امام مهدي عليه السلامجايگاه ويژه اي دارد؛ زيرا:

1. ايشان امام عصر و زمان ما و حجت حيّ و حاضر و ناظر خداوند هستند؛

2. آن حضرت، وارث همه فضايل و شايستگي هايي هستند كه در خاندان رسالت وجود داشته است؛

3. آن امام، احياكننده مكتب اهل بيت عليهم السلام، بلكه احياكننده دين و دين باوري در سراسر جهان هستند؛

4. ايشان در ميان امامان پيش از خود نيز از جايگاه ويژه اي برخوردار بود. تا آنجا كه امام صادق عليه السلام در پاسخ كسي كه از ايشان مي پرسد: «آيا قائم عليه السلام متولد شده است؟»، مي فرمايد: «لا وَ لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أيّامَ حَياتي¨؛ خير، ولي اگر او

ص: 315


1- ر.ك: ابراهيم بن على كفعمى، المصباح، تهران، 1349، ص 421.

را دريابم، در همه ايّام زندگاني ام خدمت گزارش خواهم بود».(1)

بزرگداشت ياد و نام امام مهدي عليه السلام، مصداق هاي مختلفي دارد كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

يك - برپا خاستن هنگام شنيدن نام هاي آن حضرت

بر همه ارادتمندان حضرت مهدي عليه السلام لازم است هنگام شنيدن نام ها و القاب آن حضرت، به ويژه نام مبارك «قائم» از جا برخيزند و نسبت به امام خود اداي احترام كنند.

روايت شده است روزي در مجلس حضرت صادق عليه السلام، نام مبارك حضرت صاحب الامر عليه السلام برده شد. امام ششم براي تعظيم و احترام نام آن حضرت، از جاي خود برخاست و قيام فرمود.(2)

همچنين نقل شده است زماني كه دعبل خزاعي قصيده معروف خود در وصف اهل بيت عليهم السلام را در پيش گاه امام رضا عليه السلامخواند، آن امام با شنيدن نام حضرت حجت عليه السلام از جاي برخاست. دست خود را به نشانه تواضع بر سر گذاشت و براي تعجيل در فرج آن حضرت دعا كرد.(3)

برخاستن هنگام شنيدن نام امام مهدي عليه السلام مي تواند به معناي اعلام آمادگي براي ياري آن حضرت و همچنين اعلام درك حضور و شهود ايشان باشد.

دو - نكوداشت روزهاي منسوب به آن حضرت

شيعيان بايد در روزهايي مانند اعياد چهارگانه اسلامي (فطر، قربان، غدير و جمعه)، شب و روز نيمه شعبان به طور ويژه به ياد امام غايب خود باشند و با خواندن زيارت آن حضرت و خواندن دعاهايي مانند دعاي ندبه، عهد و فرج،

ص: 316


1- كتاب الغيبة نعمانى، ص 245، ح 46.
2- نجم الثاقب، ص 523 .
3- منتخب الأثر في الإمام الثانى عشر عليه السلام، ج 3، صص 225 و 226، ح 1243.

پيمان خود را با امامشان تجديد كنند.

سه - آغاز كردن هر روز با سلام به پيش گاه آن حضرت

منتظران امام مهدي عليه السلام بايد در آغاز هر روز و در تعقيب نماز صبح، سلام به مولاي خود را فراموش نكنند و بسته به فرصت و وقتي كه دارند، با يكي از زيارت هاي وارد شده يا دعاي عهد، به امام خود عرض ارادت كنند تا هرگز ياد و نام آن حضرت از دل هايشان نرود.

با توجه به آنچه گفته شد، اگر بخواهيم مفهوم انتظار در مكتب تشيع را در چند جمله بيان كنيم، مي توانيم بگوييم انتظار در مكتب تشيع، حالت انساني است كه با پيراستن وجود خويش از بدي ها و آراستن آن به خوبي ها، در ارتباطي مستمر با امام و حجت زمان

خويش، همه همت خود را صرف زمينه سازي ظهور مصلح آخرالزمان مي سازد و براي تحقق وعده الهي نسبت به برپايي دولت كريمه اهل بيت عليهم السلام با تمام وجود تلاش مي كند.

5. نقش سازنده انتظار

اشاره

انتظار منجي موعود از يك سو، عاملي براي پايداري و شكيبايي در برابر سختي ها و مشكلات عصر غيبت و از سوي ديگر، عاملي براي پويايي، تحرك و آماده باش هميشگي شيعيان است. بر اساس آموزه هاي ائمه معصومين عليهم السلام، منتظر بايد هر لحظه آماده ظهور باشد و زندگي خود را چنان سامان دهد كه هر زمان، اراده خدا به ظهور تعلق گرفت، بتواند با سربلندي در پيش گاه حجت خدا حاضر شود. با توجه به اين نگرش، انتظار در تكامل فرد و جامعه نقشي سازنده دارد و در صورت شناخت دقيق و درست آن مي تواند مبناي نظري مستحكمي براي تحول مادي و معنوي جامعه اسلامي باشد.

براي روشن تر شدن نقش سازنده انتظار در فرد و جامعه، از دو زاويه به

ص: 317

تحليل اين موضوع مي پردازيم:

الف) از زاويه مفهوم انتظار

براي درك درست نقش سازنده انتظار و اميد به آينده در فرد و جامعه لازم است اركان و پايه هاي اساسي آن را بررسي كنيم. هر كس با مراجعه به خود و بررسي مصداق هاي مختلف انتظار درمي يابد كه اين مفهوم سه پايه اساسي دارد:

1. ناخشنودي از وضع موجود يا قانع نبودن به آن؛

2. اميد و باور داشتن به آينده مطلوب؛

3. تلاش براي تحقق آينده مطلوب.

بدون ترديد، انتظار، چه در معناي عام و چه در معناي خاص آن زماني فعليت مي يابد كه سه ركن ياد شده محقق شود. كسي كه نسبت به وضع موجود خود و شرايطي كه در آن به سر مي برد، هيچ احساس ناخوشايندي ندارد، يا آينده روشني پيش روي خود نمي بيند و

نسبت به امكان تغيير شرايط موجود، باور درستي ندارد، يا در راه تحقق آينده اي كه آن را مطلوب مي داند و رسيدن به هدفي كه چشم انتظار رسيدن آن است، هيچ تلاشي نمي كند، هرگز نمي تواند در شمار منتظران باشد.

حال اگر بخواهيم با توجه به سه ركن اساسي انتظار، به تحليل مفهومي انتظار ظهور امام مهدي عليه السلامبپردازيم و مشخص كنيم چه زماني مي توان فردي را واقعا منتظر ظهور دانست، بايد به سه نكته اساسي اشاره كنيم:

1. آگاهي نسبت به شرايط موجود و معرفت نسبت به شرايط عصر موعود؛

2. باور به تحقق وعده الهي در مورد آينده جهان و حاكميت نهايي دين خدا بر سراسر زمين؛

3. حركت و تلاش در راه زمينه سازي يا تحقق جامعه موعود.

ص: 318

نخستين شرط انتظار اين است كه انسان به آن حد از آگاهي و شناخت برسد كه بفهمد وضع موجود جهان و مناسبات حاكم بر آن خشنود كننده نيست و شرايطي كه در آن زندگي مي كند، با عظمت وجودي انسان و شأن او تناسبي ندارد. اين شناخت تنها در صورتي به دست مي آيد كه آدمي ابتدا شرايط موجود جامعه خود و شرايط جامعه موعود را به درستي بشناسد و آن گاه به مقايسه آنها بپردازد و به داوري بنشيند كه واقعا كدام يك از اين شرايط، شايسته مقام انسان به عنوان اشرف مخلوقات است. شرط دوم، باور به سعادتمند شدن جهان و رستگاري بشر در پايان تاريخ است. باور به اين حقيقت كه سرانجام جهان طعم خوش حقيقت، عدالت و معنويت را خواهد چشيد و ريشه هر چه دروغ، ستم، فساد و تباهي است، از زمين كنده خواهد شد.

بي ترديد، تحقق شرايط يادشده مستلزم تلاش فراگير فردي و اجتماعي در حوزه هاي مختلف فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي و نظامي است. تلاشي كه اگر محقق شود، فرد و جامعه، مصداق رواياتي خواهند شد كه در آنها منتظران ظهور را با ياوران امام مهدي عليه السلامو حاضران در صحنه هاي نبرد عصر ظهور مقايسه كرده و ثواب و شأن و مرتبه آنها را يك سان دانسته اند.

كلام را با ذكر روايتي از امام صادق عليه السلام به پايان مي بريم؛ روايتي كه با تأمل در آن مي توان همه بايسته هاي انتظار فرج را دريافت:

إِنَّ لَنا دَولَةً يَجِييءُ اللّه ُ بِها إِذا شاءَ. ثُمَّ قالَ: مَن سَرَّهُ أَن يَكُونَ مِن أَصحابِ القائِمِ فَليَنتَظِرْ وَلْيَعمَلْ بِالوَرَعِ وَ مَحاسِنِ الأَخلاقِ، وَ هُوَ مُنتَظِرٌ، فَإِن ماتَ وَ قامَ القائِمُ بَعدَهُ كانَ لَهُ مِنَ الأَجرِ مِثلُ أَجرِ مَن أَدرَكَهُ، فَجِدُّوا وَانتَظِرُوا، هَنِيئا لَكُم أَيَّتُهَا العِصابَةُ المَرحُومَةُ.(1)

براي ما دولتي است كه خداوند هر زمان بخواهد، آن را محقق مي سازد. آن گاه

ص: 319


1- كتاب الغيبة نعمانى، ص 200، ح 16؛ بحار الأنوار، ج 52، ص 140، ح 50.

[امام ]فرمود: هر كس دوست دارد از ياران حضرت قائم، باشد، بايد منتظر باشد و در اين حال به پرهيزكاري و اخلاق نيكو رفتار كند، در حالي كه منتظر است، پس چنانچه بميرد و پس از مردنش، قائم به پا خيزد، پاداش او همچون پاداش كسي خواهد بود كه آن حضرت را درك كرده است. پس كوشش كنيد و در انتظار بمانيد. گوارا باد بر شما [اين پاداش] اي گروه مشمول رحمت خداوند!

ب) از زاويه متعلَّق انتظار

آنچه درباره نقش سازنده انتظار گفته شد، تنها زماني مفهوم خود را به درستي بازمي يابد كه بدانيم در مذهب شيعه، «منجي موعود»، تنها به عنوان انسان برتري كه در آخرالزمان، زمين را از عدالت پر مي سازد و انسان هاي دربند را رهايي مي بخشد، مطرح نيست، بلكه او تداوم بخش رسالت پيامبران، وارث اولياي الهي و در يك كلام، «حجت خدا» بر روي زمين است، حجتي كه زنده، شاهد و ناظر بر كردار آدميان است. بنابراين، نقش او در زندگي فردي و اجتماعي انسان ها تنها به آخرالزمان و زمان ظهور منحصر نمي شود و وجود او در لحظه لحظه زندگي ساكنان زمين نقش دارد.

به اعتقاد شيعه، حجت خداوند بر روي زمين از يك طرف، دليل و راهنماي آشكار مردم به سوي صراط مستقيم و از طرف ديگر، ملاك و معياري است كه انسان ها مي توانند با رجوع به او، ميزان هماهنگي خود را با دين خدا بسنجند.

با توجه به اين مفهوم، آن كس كه در انتظار ظهور حجت است، خود را مكلف مي كند تا همه مناسبات فردي و جمعي اش بازتاب دهنده انتظارش باشد؛ زيرا در غير اين صورت، انتظار، مفهوم خود را از دست مي دهد و به

ص: 320

لقلقه زبان تبديل مي شود. منتظر نمي داند حجت خدا كدامين روز مي آيد، ولي مي داند بايد چنان زندگي كند كه هر زماني ايشان ظهور كرد، اعمال و شيوه زندگي اش را بپذيرد.

به بيان ديگر، تنها كساني در زمان «ظهور» سربلندند كه در زمان «غيبت»، براي تأمين رضايت مولايشان تلاش كرده باشند. اين معنا را به صراحت مي توان از قرآن و روايات استفاده كرد. در يكي از آيات قرآن كريم آمده است:

يَوْمَ يَأتي¨ بعضُ آياتِ رَبِّكَ لايَنْفَعُ نَفْسا إيمانُها لَمْ تَكُنْ امَنَتْ مِنْ قَبْلُ أوْ كَسَبَتْ في¨ إيمانِها خَيْرا قُلِ انْتَظِرُوا إِنّا مُنْتَظِرُونَ.(1)

روزي كه برخي نشانه هاي خدا آشكار شود، ايمان كسي كه پيش از آن ايمان نياورده يا هنگام ايمان، كار نيكي انجام نداده است، براي او سودي نخواهد داشت. بگو چشم به راه باشيد. ما نيز چشم به راهيم.

ذيل اين آيه، روايات متعددي از شيعه و اهل سنّت نقل شده كه در آنها عبارت «روزي كه برخي نشانه هاي خدا آشكار شود»، به زمان ظهور حضرت مهدي عليه السلامتفسير شده است.(2)

از جمله در روايتي كه از امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه وارد شده، چنين آمده است:

ألآياتُ هُمُ الأَئِمَّةُ، وَالآيَةُ الْمُنْتَظَرَةُ هُوَ الْقائِمُ عليه السلام فَيَوْمَئِذٍ لايَنْفَعُ نَفْسا إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبلِ قيامِهِ بِالسَّيْفِ وَ إِنْ آمَنَتْ بِمَنْ تَقَدَّمَهُ مِن آبائِهِ عليهم السلام.(3)

مراد از نشانه ها امامان هستند و آن نشانه اي كه انتظار كشيده مي شود، قائم - درود

ص: 321


1- سوره انعام 6، آيه 158.
2- ر.ك: البرهان في تفسير القرآن، ج 3، صص 121 - 123؛ معجم أحاديث الإمام المهدى عليه السلام، ج 5 ،109100.
3- كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، مقدمه مصنف، ص 18.

خدا بر او باد - است. در آن زمان، ايمان كسي كه پيش از قيام آن حضرت با شمشير، ايمان نياورده است، براي او سودي نخواهد داشت، اگرچه به پدران آن حضرت كه پيش از او بودند، ايمان آورده باشد.

امام صادق عليه السلام در روايت ديگري، آيه ياد شده را چنين تفسير مي كند:

يَعْنِي¨ خُرُوجُ القائِمِ الْمُنْتَظَرِ مِنّا ثُمَّ قالَ عليه السلام يا أبابَصيرِ طُوبي لِشيعَةِ قائِمِنا الْمُنْتَظِرينَ لِظُهُورِهِ في¨ غَيْبَتِهِ وَ الْمُطيعينَ لَهُ في¨ ظُهُورِهِ، أُولئِكَ أوْلياءُ اللّه ِ الَّذينَ لاخَوفٌ عَلَيْهِم وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ.(1)

[مراد از آن روز]، زمان خروج قائم ماست كه انتظارش كشيده مي شود. آن گاه فرمود: اي ابابصير! خوشا به حال پيروان قائم ما كه در زمان غيبت او چشم به راه ظهور اويند و در زمان ظهورش، او را پيروي مي كنند. آنها دوستان خدا هستند كه نه بيمناك مي شوند و نه اندوهگين مي گردند.

در زيارت آل ياسين نيز كه از ناحيه مقدسه امام عصر عليه السلام نقل شده، با اشاره به اين آيه، خطاب به ائمه معصومين عليهم السلامآمده است:

... و أنَّ رَجْعَتَكُمْ حَقٌّ لارَيْبَ فيها، يَوْمَ لايَنْفَعُ نَفسا ايمانُها لَمْ تَكُنْ امَنَتْ مِنْ قَبْلُ أوْ كَسَبَتْ في¨ ايمانِها خَيرا.(2)

... رجعت شما [امامان] حق است و هيچ ترديدي در آن نيست. روزي كه ايمان كسي كه پيش از آن ايمان نياورده يا هنگام ايمان كار نيكي انجام نداده است، براي او سودي نخواهد داشت.

با توجه به اين نكته كه «رجعت» از رويدادهاي مقارن با عصر ظهور

ص: 322


1- همان، ج 2، باب 33، ص 357، ح 54 .
2- بحار الأنوار، ج 99، ص 82 ، ح 1؛ مفاتيح الجنان.

امام مهدي عليه السلاماست، به روشني مي توان نتيجه گرفت كه آيه ياد شده نيز در زمان ظهور تحقق مي يابد.(1)

نكته اي كه از آيه و روايات ياد شده استفاده مي شود، اين است كه هر كس بايد تا پيش از آشكار شدن حجت خداوند چنان زندگي كند و خود و جامعه اش را چنان بسازد كه بتواند هنگام ظهور، در پيش گاه آن حضرت پاسخ گو باشد؛ زيرا در آن روز، ديگر توبه و پشيماني سودي ندارد.

در روايتي كه پيش از اين از حضرت صاحب الامر عليه السلام نقل كرديم، ديديم كه آن حضرت همه شيعيان را دعوت مي كند در زمان غيبت، آنچه را موجب دوستي و محبت ايشان مي شود، پيشه خود سازند و از هر آنچه موجب خشم و ناخشنودي ايشان مي شود، دوري گزينند؛ زيرا امر فرج يك باره و ناگهاني فرا مي رسد. در آن زمان نيز توبه و بازگشت براي كسي سودي ندارد و پشيماني از گناه، كسي را از كيفر ايشان نجات نمي بخشد.

با توجه به آنچه گفته شد، درمي يابيم كه انتظار «حجت»، انتظاري است زنده و پويا كه در لحظه لحظه زندگي آدمي جاري مي شود و زندگي فردي و اجتماعي او را متحول مي سازد. به بيان ديگر، انتظار «حجت» تنها به زمان «آينده» مربوط نمي شود، بلكه زمان «حال» را هم دربرمي گيرد و مي تواند منشأ تحولي اساسي در زندگي منتظر باشد.

ص: 323


1- براى مطالعه بيشتر در زمينه موضوع رجعت ر. ك: همين كتاب، صص 558-598.

فصل سوم: تولّي و تبرّي دو ركن انتظار

اشاره

در فرهنگ اسلامي، جهان عرصه تقابل و هم آوردي دو «ولايت» است؛ ولايت خدا و دوستان او از يك سو و ولايت شيطان (طاغوت) و پيروان او از سوي ديگر. در اين فرهنگ، انسان ها يا در خط ولايت خدا و دوستان خدا هستند كه خدا، آنها را از تاريكي هاي ناداني و گمراهي، خارج و به روشناي دانايي و رستگاري داخل مي كند يا در خط ولايت شيطان و دوستان شيطان قرار دارند كه اوليايشان، آنها را از روشنايي هدايت به سوي تاريكي هاي ضلالت مي كشانند:

اللّهُ وَلِي¨ُّ الَّذِينَ امَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إلَي النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَولِيائُهُم الطّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُماتِ أُولئِكَ أصْحابُ النّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ.(1)

خداوند، سرور كساني است كه ايمان آورده اند. آنان را از تاريكي ها به سوي روشنايي به در مي برد. و[لي ]كساني كه كفر ورزيده اند، سرورانشان طاغوتند كه آنان را از روشنايي به سوي تاريكي ها به در مي برند. آنان اهل آتشند كه خود، در آن جاودانند.

ص: 324


1- سوره بقره2، آيه 257؛ ر.ك: سوره جاثيه(45)، آيه 19.

بر اساس اين نگرش، در آموزه هاي اسلامي، به نقش «ولايت» در زندگي انسان ها توجه ويژه اي شده است و همه اهل ايمان موظفند از يك سو، سر در گرو ولايت حق و پيروان آن داشته باشند و از سوي ديگر، از ولايت شيطان و پيروان او بيزاري جويند. اين همان حقيقت «تولِّي» و «تبرِّي» است كه در مكتب تشيع بر آن بسيار تأكيد شده است.

1. مفهوم تولّي و تبرّي

«تولّي» بر وزن ترقّي مصدر باب تفعّل از ماده «ولي» و در لغت به معناي پذيرش ولايت و كسي را وليّ خود قرار دادن است. «وليّ» در زبان عرب به معناي دوست، ياور و سرپرست آمده است. چنان كه مصدر آن «ولايت» نيز به معناي دوستي، ياوري و سرپرستي به كار مي رود. بنابراين، تولّي هم به معناي پذيرش دوستي و كسي را دوست خود قرار دادن است و هم به معناي پذيرش سرپرستي و كسي را سرپرست خود قرار دادن. با توجه به موارد كاربرد اين كلمه در آيات و روايات مي توان گفت كه دوستي و سرپرستي، لازم و ملزوم يكديگرند و پذيرش دوستي، مقدمه پذيرش سرپرستي است؛ زيرا دل سپردن، مقدمه سر سپردن است و انسان تا به كسي دل نبندد، نمي

تواند سرسپرده او شود و چنان كه بايد و شايد تسليم او گردد.(1)

«تبرّي» نيز بر همان وزن و از همان مصدر از ماده «برء» و به معناي بيزاري جستن، بيزار شدن و دوري گزيدن آمده است.(2) در مورد معناي اصطلاحي اين دو كلمه نيز گفته اند:

ص: 325


1- ر.ك: محمد بن مكرم ابن منظور، لسان العرب، ج 15، ص407، ماده «ولىّ»؛ احمد بن محمد الفيوّمى، المصباح المنير فى غريب شرح الكبير، صص 672 و 673؛ لغت نامه دهخدا، ج 5، ص6272 ، ماده «تولى».
2- ر.ك: المصباح المنير فى غريب شرح الكبير، همان، صص 46 و 47، ماده «برى»؛ لغت نامه دهخدا، ج 4، ص 575، ماده «تبرى».

تولّي و تبرّي؛ يعني انسان از لحاظ عاطفي، قلب خود را از محبت و علاقه خدا، پيامبران و ائمه معصومين و جانشينان به حق آنان (فقيهان) و مؤمنان پر كند و در عين حال، بغض و كينه دشمنان آنها را به دل بگيرد و از نظر سياسي و اجتماعي، سرپرستي، رهبري، دوستي و حكومت الهي را بپذيرد و از حكومت دشمنان اسلام دوري جويد.(1)

2. تولّي و تبرّي در آموزه هاي اسلامي

اگر چه «تولّي» و «تبرّي» را در اصطلاح از فروع دين شمرده اند، ولي از مجموعه معارف اسلامي، به ويژه آموزه هاي مكتب اهل بيت عليهم السلامچنين برمي آيد كه اين دو موضوع، نه فرع دين، بلكه همه دين و تماميت ايمان هستند و به بيان ديگر، دين و ايمان چيزي جز دوستي ورزيدن و بيزاري جستن به خاطر خدا نيست.

فضيل بن يسار، يكي از ياران امام صادق عليه السلام نقل مي كند:

از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا دوستي و دشمني از ايمان است؟ فرمود: «هَلِ الإيمانُ إِلاَّ الحُبُّ وَ البُغضُ؛ آيا ايمان جز دوستي و دشمني است؟»(2)

در روايت ديگري، امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «مَنْ أَحَبَّ لِلّهِ وَ أَبْغَضَ لِلّهِ وَ أَعْطي لِلّهِ فَهُوَ مِمَّنْ كَمُلَ إيمانُهُ؛ آن كس كه براي خدا دوستي بورزد، براي خدا دشمني كند و براي خدا ببخشد، از كساني است كه ايمان او كامل شده است.»(3)

و باز مي فرمايد: «كُلُّ مَنْ لَمْيُحِبَّ عَلَي الدِّينِ وَ لَمْيُبْغِضْ عَلَي الدِّينِ فَلا دينَ لَهُ؛ كسي كه دوستي و دشمني اش بر اساس دين نباشد، دين ندارد».(4)

ص: 326


1- ابوالفضل شكورى، فقه سياسى اسلام، چاپ دوم: قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1377، صص 446429.
2- الكافى، ج2، ص125، ح5.
3- همان، ص 124، ح 1.
4- همان، ص127، ح16.

همچنين از آن حضرت نقل شده است:

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله لِأَصحابِهِ: أَيُّ عُرَيِّ الإِيمانِ أَوْثَقُ؟ فَقالُوا: اَللّهُ وَ رَسُولُه أَعْلَمُ وَ قالَ بَعْضُهُم: الصَّلاةُ وَ قالَ بَعْضُهُم: الزَّكاةُ وَ قالَ بَعْضُهُم: الصِّيامُ و قالَ بَعْضُهُم: اَلحَجُّ وَ العُمْرَةُ و قالَ بَعْضُهُم: الجِهادُ. فَقالَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آلهلِكُلِّ ما قُلْتُمْ فَضْلٌ وَ لَيْسَ بِهِ وَ لكِنْ أَوْثَقَ عُرَيِّ الإِيمانِ الحُبُّ فِي¨ اللّهِ وَ الْبُغضُ فِي¨ اللّهِ وَ تَوالِي¨ (تَوَلِّي¨) أَولِياءَ اللّهِ وَ التَّبَرِّيَّ مِنْ أَعداءِ اللّهِ.(1)

رسول خدا - درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد - به يارانش فرمود: استوارترين دست آويزهاي ايمان كدام است؟ گفتند: خدا و رسولش بهتر مي دانند. بعضي گفتند: نماز؛ بعضي گفتند: زكات؛ بعضي گفتند: روزه؛ بعضي گفتند: حج و عمره و بعضي گفتند: جهاد. پس پيامبر خدا فرمود: براي همه آنچه گفتيد فضيلتي است، ولي استوارترين دست آويزهاي ايمان نيست، بلكه استوارترين دست آويز ايمان، دوستي در راه خدا، پيروي كردن از اولياي خدا و بيزاري جستن از دشمنان خداست.

اين همه نيست مگر به دليل آنكه دوستي ها و دشمني هاي آدمي مبدأ همه كنش ها و واكنش ها و اثرگذاري و اثرپذيري هاي او و تعيين كننده منش و روش او در زندگي فردي و اجتماعي است. نجات و رستگاري يا سقوط و گمراهي هر انساني نيز بستگي تام و تمامي به اين موضوع دارد كه او در زندگي خود به چه كسي يا چه چيزي دل بسته و به ولايت كه سرسپرده است.

3. دوستان و دشمنان اهل ايمان

اشاره

حال اين پرسش مطرح مي شود كه ما به پذيرش دوستي و سرپرستي چه كسي يا چه كساني امر و از پذيرش دوستي و سرپرستي چه اشخاصي نهي شده ايم؟

ص: 327


1- همان، صص 125 و 126، ح 6.

در پاسخ اين پرسش بايد گفت در قرآن كريم و روايات معصومين عليهم السلامبه صراحت در مورد كساني كه بايد مؤمنان به دوستي و ولايت آنها گردن نهند و همچنين كساني كه نبايد مؤمنان در پي دوستي و ولايت آنها باشند، سخن گفته شده است كه در اينجا به مواردي از آنها اشاره مي كنيم:

الف) قرآن

قرآن كريم در آيات متعددي به معرفي «وليّ» مؤمنان پرداخته است كه اين آيه از آن جمله است:

إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّه ُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَ هُمْ راكِعُونَ.(1)

وليّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كساني كه ايمان آورده اند؛ همان كساني كه نماز برپا مي دارند و در حال ركوع زكات مي دهند.

خداوند متعال در ادامه اين آيه، كساني را كه ولايت خدا، رسول خدا صلي الله عليه و آله و وليّ خدا را گردن مي نهند، به عنوان «حزب اللّه » مي ستايد:

وَ مَنْ يَتَولَّ اللّه َ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّه ِ هُمُ الْغالِبوُنَ.(2)

و هر كه خدا و پيامبر او و مؤمنان را وليّ خود گزيند، بداند كه پيروزمندان، گروه خداوندند.

بر اساس آيه ياد شده، تنها خدا، پيامبر و جانشين پيامبر كه در پايان آيه به كنايه از وي ياد شده است - و همه مي دانيم كه او كسي جز امير مؤمنان علي عليه السلام نيست - صلاحيت ولايت بر مؤمنان را دارند.(3)

همچنين خداوند در مورد

ص: 328


1- سوره مائده 5، آيه 55.
2- سوره مائده 5، آيه 56.
3- ر.ك: البرهان في تفسير القرآن، ج 2، صص 475 - 487.

كساني كه مؤمنان بايد از دوستي كردن با آنها و پذيرش سرپرستي و ولايت شان خودداري كنند، در قرآن كريم مي فرمايد:

يا أَيُّها الَّذينَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا الْكافِرينَ أَوْلياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤمِنينَ.(1)

اي كساني كه ايمان آورده ايد، به جاي مؤمنان، كافران را به دوستي (سرپرستي) خود مگيريد.

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصاري أَوْلياءَ بَعْضُهُمْ أَولياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّه َ لايَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمينَ.(2)

اي كساني كه ايمان آورده ايد، يهود و نصارا را دوستان (سرپرستان) [خود] مگيريد [كه ]بعضي از آنان دوستان (سرپرستان) بعضي ديگرند و هر كس از شما آنها را به دوستي (سرپرستي) گيرد، از آنان خواهد بود. آري، خدا، گروه ستمگران را راه نمي نمايد.

يا أَيُّها الَّذينَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا عَدُوّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنْ الحَقِّ... .(3)

اي كساني كه ايمان آورده ايد، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستي (سرپرستي) مگيريد [، به گونه اي] كه با آنها اظهار دوستي كنيد و حال آنكه به يقين، به آن حقيقت كه براي شما آمده است، كافرند.

ب) روايات

با توجه به اهميت و نقش ولايت ورزي و برائت جويي در زندگي فردي و اجتماعي اهل ايمان، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلامدر موارد متعددي،

ص: 329


1- سوره نساء 4، آيه 144.
2- سوره مائده 5، آيه 51.
3- سوره ممتحنه 60، آيه 1.

درباره دو موضوع ياد شده بحث كرده اند. آنان در مورد كساني كه شايسته است مؤمنان آنها را دوست و سرپرست خود برگزينند و همچنين كساني كه سزاوار است ايشان از پذيرش دوستي و ولايت آنها خودداري كنند، به

تفصيل سخن گفته اند تا آنجا كه در برخي از مجموعه هاي روايي شيعه، بابي با عنوان «اَلْحُبُّ فِي¨ اللّه ِ وَ الْبُغْضُ فِي¨ اللّه ِ» به اين موضوع اختصاص يافته است.(1)

با بررسي اجمالي رواياتي كه در اين زمينه از پيامبر گرامي اسلام و ائمه معصومين عليهم السلام وارد شده است، به روشني درمي يابيم كه در انديشه اسلامي، پذيرش ولايت و سرپرستي اهل بيت عليهم السلام، محور همه دوستي ها و مخالفت با ولايت آنها محور همه دشمني هاست. از اين رو، اهل ايمان موظفند با هر كس كه ولايت و سرپرستي اهل بيت عليهم السلامرا پذيرفته است، دوستي و با هر كس كه از در دشمني با اين خاندان وارد شده است، دشمني كنند.

رسول گرامي اسلام در اين زمينه مي فرمايد:

مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَرْكِبَ سَفينَةَ النَّجاةِ وَ يَتَمَسَّكَ بِالْعُروَةِ الْوُثْقي وَ يَعْتَصِمَ بِحَبْلِ اللّه ِ الْمَتينِ فَلْيُوالِ عَليِّا بَعْدي وَ لْيُعادِ عَدُوَّهُ وَلْيَأْتَمَّ بِاْلأَئِمَّةِ الْهُداةِ مِنْ وُلْدِهِ.(2)

هر كه دوست دارد بر كشتي نجات بنشيند و به دستگيره استوار چنگ آويزد و ريسمان محكم خدا را بگيرد، بايد پس از من علي را دوست بدارد و با دشمنش، دشمني ورزد و از پيشوايان هدايت كه از نسل اويند، پيروي كند.

در روايت ديگري، امام باقر عليه السلام در پاسخ كسي كه از آن حضرت خواسته بود او را از ديني كه خود و اهل بيتش برآنند، آگاه سازد، فرمود:

ص: 330


1- ر.ك: الكافى، ج 2، صص 124 - 127؛ بحار الأنوار، ج 66، صص 236 - 253.
2- محمد بن على بن حسين شيخ صدوق، عيون أخبار الرضا، ج 1، ص 292، ح 43، به نقل از: محمد محمدى رى شهرى، ميزان الحكمة (همراه با ترجمه فارسى)، ترجمه: حميدرضا شيخى، چاپ دوم: قم، دارالحديث، 1377، ج 2، صص974 و 975.

شَهادَةُ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ اللّه ُ، وَ أَنَّ مُحَمَّدا رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله، وَالاْءقرارُ بِما جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللّه ِ وَ الْوَلايَةُ لِوَليِّنا وَالْبَراءَةُ مِنْ عَدُوِّنا وَالتَّسليمُ لِأَمْرِنا وَ انْتِظارُ قائِمِنا وَ الاْءجْتِهادُ وَ الْوَرَعُ.(1)

گواهي به اينكه خدايي جز خداي يكتا نيست و اينكه محمد - درود بر او و خاندانش باد - فرستاده خداست؛ اقرار به آنچه از سوي خدا آمده است؛ دوستي دوستان ما؛ بيزاري جستن از دشمنان ما؛ تسليم شدن در برابر فرمان ما؛ چشم به راه بودن قائم ما؛ تلاش در راه اطاعت خدا و پاك دامني و پرهيزكاري.

اگر به اين آيات و روايات فراتر از زاويه نگاه محدود مذهبي و فرقه اي توجه شود، مي توانند معيار تشخيص دوستان و دشمنان ما در عصر حاضر و تعيين حدود دوستي ها و دشمني هاي ما باشند.

بنابراين، مي توان گفت از آنجا كه عصر حاضر، عصر امامت و ولايت امام مهدي عليه السلاماست و ايشان حجت الهي در زمان هستند، از يك سو وظيفه داريم به ريسمان ولايت مهدوي چنگ زنيم و همه مناسبات فردي و اجتماعي خود را بر اساس خواست و رضايت او سامان دهيم. از سوي ديگر، مكلفيم از تمسك به ولايت دشمنان آن حضرت خودداري كنيم و از هر آنچه در تقابل با اين ولايت است، بيزاري جوييم. اين موضوع، مبنا و اساس انتظار در تفكر شيعه است.

بدون ترديد، امروز فرهنگ و تمدن برخاسته از «اومانيسم»، «سكولاريسم» و «ليبراليسم» غربي كه با خوي استكباري و برتري طلبي خود در پي حاكميت بخشيدن ولايتش بر سراسر جهان است، در تقابل جدّي با فرهنگ ولايت محور شيعي و آرمان «حقيقت مدار»، «معنويت گرا» و «عدالت

ص: 331


1- بحار الأنوار، ص 14، ح 15.

محور» مهدوي قرار دارد. از اين رو، همه منتظران واقعي و هواخواهان ولايت مهدوي بايد از اين فرهنگ و تمدن بيزاري جويند و با سلطه طلبي آن مقابله كنند.

4. ضرورت ولايت ورزي و برائت جويي

در فرهنگ شيعي، امامان معصوم عليهم السلام مظهر همه خوبي ها و دشمنان آنها مظهر همه بدي ها هستند و به طور طبيعي كسي كه در پي خوبي ها و دوري از بدي هاست، راهي جز دل بستن به حضرات معصومين و برائت از دشمنان آنها ندارد.

امام صادق عليه السلام در اين زمينه مي فرمايد:

نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوْعِنا كُلُّ بِرٍّ فَمِنَ الْبِرِّ التَّوْحِيدُ وَ الصَّلاةُ وَ الصِّيامُ و... وَ عَدُوُّنا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فاحِشَةٍ فَمِنْهُمُ الْكِذْبُ وَ الْبُخْلُ وَ الَّنمِيمَةُ و... .(1)

ما ريشه همه خوبي هاييم و همه خوبي ها از شاخ و برگ ماست. از جمله خوبي ها يگانه پرستي، نماز، روزه و... است. دشمن ما ريشه همه بدي هاست و همه اعمال زشت و ناشايست از شاخ و برگ آنهاست كه دروغ گويي، تنگ نظري، سخن چيني و... از آن جمله است.

در روايت ديگري كه از امام موسي كاظم عليه السلام در تفسير آيه شريفه «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّي¨َ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ...؛ بگو: پروردگار من فقط زشتكاري ها را چه آشكارش [باشد] و چه پنهان...، حرام گردانيده است»،(2)

نقل شده، اين موضوع با عبارت ديگري بيان گرديده است:

ص: 332


1- الكافى، ج 8 ، ص 203، ح 336.
2- سوره اعراف 7، آيه 33.

إِنَّ القُرآنَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَجَمِيعُ ما حَرَمَّ اللّهُ فِي¨ القُرآنِ هُوَ الظّاهِرُ وَ الباطِنُ مِنْ ذلِكَ أَئِمَّةُ الْجَوْرِ، وَ جَمِيعُ ما أَحَلَّ اللّهُ تَعالي فِي¨ الْكِتابِ هُوَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ مِنْ ذلِكَ أَئِمَّةُ الْحَقِّ.(1)

براي قرآن ظاهري است و باطني. همه آنچه را خداوند در قرآن حرام كرده، ظاهر قرآن است و باطن آن پيشوايان ستمكارند و همه آنچه را خداي تعالي در قرآن حلال فرموده ظاهر قرآن است و باطن آن پيشوايان حق (ائمه معصومين عليهم السلام) هستند.

بنا براين، براي همه كساني كه طالب هدايت و رستگاري اند، به ويژه براي كساني كه سر در گرو ولايت آخرين امام از سلسله اولياي خدا، حضرت مهدي عليه السلامدارند، ضروري است كه دوستان و دشمنان اهل ايمان را بشناسند. اينان تا ولايت مهدوي را كه استمرار ولايت الهي، ولايت محمدي و ولايت علوي است، و نيز كساني را كه در تقابل با جريان ولايت مهدوي هستند، چنان كه بايسته است، نشناسند، نمي توانند چنان كه شايسته است، به ريسمان ولايت مهدوي درآويزند و از دشمنان اين ولايت بيزاري جويند.

حضرت امام خميني رحمه الله در اين زمينه مي فرمايد:

شرط ورود به صراط نعمت حق، برائت و دوري از صراط گمراهان است كه در همه سطوح و جوامع اسلامي بايد پياده شود.(2)

با توجه به مطالب ياد شده مي توان گفت ولايت ورزي و برائت جويي دو ركن اساسي انتظار هستند و تنها كساني را مي توان از جمله منتظران واقعي برشمرد كه در دوران غيبت تولّي و تبرّي را به مفهوم كامل آن، پيشه خود سازند.

ص: 333


1- الكافى، ج 1، ص 374، ح 10.
2- صحيفه نور، ج 20، ص 114.

فصل چهارم: ديدگاه هاي گوناگون درباره انتظار

اشاره

بر اساس روايات قطعي و ترديدناپذيري كه پيش از اين از آنها ياد شد، بر هر مسلماني واجب است امام زمان خود را بشناسد.(1)

با توجه به اين موضوع، هر يك از ما وظيفه داريم در حد توان، امام و حجت عصر خود؛ يعني امام مهدي عليه السلامرا بشناسيم. همو كه دوازدهمين امام از سلسله امامان شيعه و فرزند امام حسن عسكري عليه السلاماست. به همان ميزان كه ما امام زمان عليه السلامرا بشناسيم، از تيرگي، تباهي و گمراهيِ عصر جاهلي، دور و به روشنايي، سعادت و رستگاري نزديك مي شويم. بايد دانست به دليل گستردگي و ژرفاي شخصيت امام مهدي عليه السلام و تأثيرهاي گوناگوني كه ايشان بر جنبه هاي مختلف زندگي بشر دارد، در طول تاريخ، ديدگاه هاي مختلفي در زمينه شناخت ايشان و شناخت باور مهدوي و فرهنگ انتظار به وجود آمده است كه مهم ترين آنها عبارتند از: ديدگاه كلامي (اعتقادي) - تاريخي و ديدگاه فرهنگي - اجتماعي.

پيش از بررسي مباني و منابع مطالعاتي هر يك از ديدگاه ها بايد يادآوري كنيم كه اين دو ديدگاه، مكمّل يكديگرند و بدون شناخت درست كلامي - تاريخي از امام مهدي عليه السلام، به شناخت فرهنگي - اجتماعي از آن حضرت نمي توان دست يافت.

ص: 334


1- ر.ك: همين كتاب، صص 147 - 151.

1. مباني ديدگاه هاي مهدوي

اشاره

زیر فصل ها

الف) ديدگاه كلامي - تاريخي

ب) ديدگاه فرهنگي - اجتماعي

الف) ديدگاه كلامي - تاريخي

در اين ديدگاه، سه جنبه از ابعاد شخصيت و زندگاني امام مهدي عليه السلام مورد توجه قرار مي گيرد:

نخست اينكه آن حضرت، حجت خدا، تداوم بخش سلسله حجت هاي الهي و دوازدهمين امام معصوم از تبار امامان معصوم شيعه عليهم السلاماست و در حال حاضر در غيبت به سر مي برد.

دوم اينكه ايشان شخصيتي است تاريخي كه در دوره زماني معيّني از پدر و مادر مشخصي به دنيا آمده؛ حوادث متعددي را پشت سر گذاشته؛ با انسان هاي مختلفي ارتباط داشته و منشأ رويدادها و تحولات مختلفي در عصر غيبت صغرا بوده است.

سوم اينكه آن حضرت منجي موعود شيعيان و كسي است كه با ظهورش همه مظاهر ستم و تباهي از جهان برچيده و عالم از عدل و داد آكنده مي شود.

براين اساس، در بيشتر كتاب هايي كه با ديدگاه كلامي - تاريخي به بررسي شخصيت و ابعاد وجودي امام مهدي عليه السلامپرداخته اند، با سرفصل هاي مشابهي روبه رو مي شويم كه برخي از مهم ترين آنها به قرار زير است: لزوم وجود حجت الهي در هر عصر؛ اثبات ولادت؛ دلايل امامت؛ ويژگي هاي شخصي؛ فلسفه غيبت؛ نواب خاص؛ راز طول عمر؛ معجزات؛ توقيعات (پيام ها) و نشانه هاي ظهور آن حضرت.

ب) ديدگاه فرهنگي - اجتماعي

اين ديدگاه با پذيرش همه مباني و اصولي كه در ديدگاه كلامي - تاريخي در زمينه تولد، غيبت و ظهور آخرين حجت الهي، حضرت مهدي عليه السلامپذيرفته شده و بر اساس برهان ها و شواهد قطعي و ترديدناپذير عقلي و نقلي به اثبات

ص: 335

رسيده است، مي كوشد موضوع مهدويت و انتظار را به عنوان مبنايي براي پي ريزي همه مناسبات فرهنگي، سياسي و اقتصادي مسلمانان در عصر غيبت؛ طرحي براي رهايي جوامع اسلامي از تارهاي درهم تنيده فرهنگ و مدنيت مغرب زمين و راهكاري براي گذر همه اهل ايمان از فتنه ها و آشوب هاي آخرالزمان مطرح سازد.

پيش از پرداختن به مهم ترين ويژگي هاي ديدگاه فرهنگي - اجتماعي بايد نكاتي را به عنوان مقدمه يادآور شويم:

چنان كه در بررسي نقش سازنده انتظار گفته شد، در معارف شيعي، برخلاف ديگر اديان و مذاهب، منجي موعود تنها به عنوان شخصيتي مربوط به آينده كه در آخرالزمان، زمين را از هرگونه بي عدالتي و نابرابري پيراسته مي سازد، مطرح نيست، بلكه او شخصيتي است فرا زماني كه سه زمان گذشته، حال و آينده را به هم پيوند مي دهد.

امام مهدي عليه السلام از يك سو، شخصيتي تاريخي و مربوط به گذشته است؛ زيرا بر اساس قراين و شواهد تاريخي انكارناپذير، در زمان و مكان مشخص و از نسل و تبار شناخته شده به دنيا آمده و رويدادهاي مختلف تاريخي را رقم زده است. از ديگر سو، اين امام، شخصيتي است مربوط به زمان حال؛ زيرا به موجب نصوص فراوان، حجت خداوند بر بندگان در عصر حاضر و امام زمان شيعيان است و مردم در زمان حال نيز وظايف و تكاليف مشخصي در برابر او دارند. سرانجام اينكه امام مهدي - عجّل الله تعالي فرجه - همچون موعود ديگر اديان، شخصيتي مربوط به زمان آينده است؛ زيرا بنا بر روايات بي شماري كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام نقل شده است، او جهان را پس از آنكه از ستم پر شده باشد، از عدل و داد آكنده مي سازد و آينده بشر را رنگ و بويي خدايي مي دهد.

ص: 336

بر اين اساس مي توان گفت همچنان كه محدود كردن شخصيت امام مهدي عليه السلام به زمان گذشته و تنها از موضوع هايي مانند تاريخ غيبت صغرا و غيبت كبرا و نواب اربعه سخن گفتن، جفايي آشكار به اين شخصيت است، محدود كردن آن حضرت به زمان آينده و معرفي كردن ايشان تنها به عنوان منجي موعود و كسي كه فقط در آينده نامعلوم منشأ تحولاتي در جوامع انساني خواهد بود، ستمي بزرگ به حجت خدا و امام حيّ و شاهد و ناظر است. بنابراين، تنها زماني مي توان به شناختي جامع از شخصيت امام مهدي عليه السلام و انديشه مهدويت و انتظار شيعي دست يافت كه جايگاه و نقش اين شخصيت و انديشه را در سه زمان گذشته، حال و آينده بررسي كنيم. همچنين در كنار توجه به ريشه هاي تاريخي انديشه مهدويت، رسالتي را كه در عصر حاضر در برابر آن امام بزرگوار برعهده داريم، به فراموشي نسپاريم و در عصر غيبت تمام تلاش خود را براي كسب رضايت آن حضرت و دوري از ناخشنودي ايشان، به كار بنديم.

شايد بتوان گفت معناي «معرفت امام زمان عليه السلام» كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام اين همه در روايات بر آن تأكيد كرده و دست نيافتن به آن را برابر با مرگ جاهلي دانسته اند، چيزي جز اين نيست؛ زيرا معرفت امام زمان عليه السلامآن گاه مي تواند ما را از مرگ جاهلي برهاند كه بتوانيم با شناسايي امام عصرِ خود، از هدايت هايش بهره مند شويم و اوامر و نواهي او را پاس داريم. در غير اين صورت، صرف اينكه بدانيم چه كسي در عصر حاضر، امام ماست بي آنكه اين امام در زندگي و فعل و ترك ما نقشي داشته باشد، نمي تواند مايه نجات و رستگاري باشد.

ديدگاه فرهنگي - اجتماعي، با اين نگرش به انتظار شكل گرفته و نگاهي متفاوت را نسبت به آنچه تاكنون در زمينه فرهنگ مهدوي وجود داشته،

ص: 337

مطرح كرده است. اگر بخواهيم به شاخص ترين انديشمنداني اشاره كنيم كه بر اساس ديدگاه فرهنگي - اجتماعي به تحليل و بررسي انديشه مهدوي و فرهنگ انتظار پرداخته و تلاش كرده اند با طرح اين انديشه، راهي براي خروج شيعيان از بن بست هاي

عصر غيبت بيابند، به جرئت مي توانيم بگوييم در طول يازده قرني كه از آغاز غيبت كبراي امام عصر عليه السلام مي گذرد، هيچ فقيه، متكلم، فيلسوف و مصلح اجتماعي به اندازه امام خميني رحمه الله، به اين ديدگاه اهتمام نداشته و در اين زمينه اثرگذار نبوده است.

امام خميني رحمه الله با طرح انديشه تشكيل حكومت اسلامي در عصر غيبت و تلاش خستگي ناپذير در راه تحقق اين انديشه، معنا و مفهوم تازه اي به «انتظار» بخشيد و تعريفي نو از رسالت و تكليف شيعيان در برابر حجت خدا ارائه داد.(1)

در سال هاي اخير، گروهي از فرزندان انقلاب اسلامي و وفاداران به آرمان هاي امام خميني رحمه الله تلاش كردند با الهام از انديشه هاي اين پير فرزانه، زواياي ديگري از ديدگاه فرهنگي - اجتماعي را تبيين كنند. اين گروه با درك عميق از موقعيت كنوني انقلاب اسلامي در جهان، نيازهاي فرهنگي جامعه اسلامي ايران و شرايط سياسي، فرهنگي و اقتصادي حاكم بر جهان معاصر، تبليغ و ترويج باور مهدوي و فرهنگ انتظار را سرلوحه فعاليت هاي خود قرار داد. اينان پرداختن به امور زير را در عصر حاضر ضروري مي دانند:

1. شناسايي و نقد بنيادين جنبه هاي گوناگون فرهنگ و تمدن مغرب زمين به عنوان فرهنگ و مدنيتي كه در تقابل جدي با آرمان «حقيقت مدار»، «معنويت گرا» و «عدالت محور» مهدوي قرار دارد؛ زيرا انسان هاي عصر غيبت تنها زماني مي توانند به ريسمان ولايت مهدوي چنگ زنند و به تمام معنا در سلك

ص: 338


1- در فصل پنجم اين بخش در اين زمينه بيشتر سخن خواهيم گفت.

منتظران موعود قرار گيرند كه باطل زمان خويش را به درستي بشناسند و با تمام وجود از آن بيزاري جويند.

2. شناخت و نقد جدّي مناسبات فرهنگي، سياسي و اقتصادي حاكم بر جوامع اسلامي كه به تقليد از الگوهاي توسعه غربي و تحت تأثير انديشه هاي عصر مدرنيته در اين جوامع شكل گرفته است. اين جوامع بدون شناخت جدي از وضع موجود خود نمي توانند به راهكارهاي مبتني بر آموزه هاي ديني براي خروج از فتنه هاي فراگير عصر غيبت دست يابند.

3. تلاش براي تدوين راهبرد سياسي، فرهنگي، اقتصادي و نظامي جوامع اسلامي در عصر غيبت تا رسيدن به عصر طلايي ظهور بر اساس انديشه مهدوي و فرهنگ انتظار.

4. بازشناسي جنبه هاي اعتقادي، تاريخي، فرهنگي و اجتماعي انديشه مهدوي و فرهنگ انتظار با بهره گيري از منابع متقن و مستدل و استفاده از همه توان مراكز علمي حوزوي و دانشگاهي در زمينه مباحث كلامي، فلسفي، عرفاني، اخلاقي، علوم اجتماعي و سياسي.

5. تلاش براي پالايش انديشه ناب مهدوي از هرگونه شايبه جعل و تحريف و زدودن اين انديشه از زنگارهاي جهل و خرافه، سخنان سست و بي اساس و هرگونه ديدگاه انحرافيِ مبتني بر افراط يا تفريط.

6. پاسخ گويي عالمانه و متناسب با نيازهاي روز به شبهه ها، پرسش ها و ابهام هاي موجود در زمينه منجي گرايي شيعي.

7. احيا و گسترش فرهنگ انتظار و تلاش براي شناساندن نقش سازنده اين فرهنگ در پايداري و پويايي جوامع اسلامي.

ص: 339

8 . تبيين وظايف و تكاليف مردم در برابر حجت خدا و امام عصر عليه السلام، نهادينه ساختن اين وظايف و تكاليف در فرد و اجتماع و آماده ساختن جامعه اسلامي براي استقبال از واقعه مبارك ظهور.

9. مقابله جدي با همه جريان هاي سياسي - فرهنگي كه در قالب كتاب، نشريه، فيلم، نرم افزارهاي رايانه اي و پايگاه هاي اطلاع رساني جهاني (اينترنت) به تقابل با انديشه موعودگرايي شيعي مي پردازند.

10. بررسي و نقد ديدگاه هايي كه از انديشمندان مغرب زمين در زمينه جهان آينده و آينده جهان مطرح كرده اند.

2. منابع مطالعاتي ديدگاه هاي مهدوي

اشاره

در فصل پيش با مؤلفه هاي دو ديدگاه مهمي كه در زمينه شناخت باور مهدوي و فرهنگ انتظار وجود دارد آشنا شديم. در اين فصل براي آشنايي بيشتر خوانندگان با ديدگاه هاي يادشده به بررسي منابعي مي پردازيم كه بر اساس هر يك از اين ديدگاه ها تدوين و منتشر شده اند.

الف) منابع ديدگاه كلامي - تاريخي
اشاره

پرداختن به همه كتاب هايي كه از قرن ها پيش تاكنون با ديدگاه ياد شده نوشته شده اند، در گنجايش اين پژوهش نيست. پس به ناچار، تنها عنوان ها، نويسندگان و سرفصل هاي برخي از مهم ترين اين كتاب ها را كه در واقع، مصادر اصلي باور مهدوي شيعي به شمار مي آيند، به ترتيب تاريخ مي آوريم.

يك - كتاب هاي كهن

يك - كتاب هاي كهن

اين كتاب ها در شمار مجموعه كتاب هاي حديثي يا تاريخي شيعه اند كه بخشي از آنها به بررسي ابعاد اعتقادي و تاريخي باور مهدوي اختصاص يافته است:

ص: 340

1. الكافي، محمد بن يعقوب كليني (م 328 يا 329 ه . ق)، 8 جلد، چاپ چهارم: تهران، دارالكتب الإسلاميه، 1365.

كتاب الكافي جزو كتاب هاي چهارگانه (كتب اربعه) روايي شيعه است. اين مجموعه هشت جلدي در مجموع بين 16 تا 18 هزار روايت را در خود جمع كرده و شامل سه بخش كلي اصول (جلد 1 و 2)، فروع (جلد 3 - 7) و روضه (جلد 8) است. «اصول كافي»، دربردارنده روايات اعتقادي، «فروع كافي»، دربردارنده روايات فقهي و عبادي و «روضه كافي» شامل روايات اخلاقي و موضوع هاي پراكنده ديگر است.

جلد اول و دوم كتاب الكافي كه مباحث اعتقادي را دربردارد، با عنوان اصول كافي در چهارجلد ترجمه شده و در دست رس همه علاقه مندان به معارف شيعي قرار گرفته است.(1)

بخش بزرگي از جلد اول (متن عربي) اين كتاب (صص 168 - 554) با عنوان «كتاب الحجّة» به مباحث مختلف مرتبط با موضوع امامت، اعم از مباحث نظري و تاريخي اختصاص دارد. برخي از موضوع هايي كه در ابواب مختلف اين كتاب بدان ها پرداخته شده، به اين شرح است: وجود حجت خدا در هستي؛ ويژگي هاي امامان معصوم عليهم السلام؛ دلايل امامت هر يك از امامان شيعه از جمله امام مهدي عليه السلام؛ كساني كه در دوران غيبت امام مهدي عليه السلام را ديده اند؛ ويژگي هاي عصر غيبت؛ نهي از تعيين وقت براي ظهور و... . در ادامه همين كتاب با عنوان «ابواب التاريخ»، شاهد تاريخ زندگاني پيامبر اعظم صلي الله عليه و آلهو امامان معصوم عليهم السلام هستيم.

ص: 341


1- مترجم اين كتاب سيد جواد مصطفوى و ناشر آن دفتر نشر فرهنگ اهل بيت عليهم السلام است.

گفتني است در جلد هشتم الكافي نيز به صورت پراكنده، احاديثي در زمينه برخي ويژگي هاي آخرالزمان، نشانه هاي ظهور و مانند آن آمده است.(1)

عزيزاني كه علاقه مندند مباحث ياد شده را در متن ترجمه شده جست وجو كنند، مي توانند به جلد اول اين كتاب (صص 236 - 395) و جلد دوم آن مراجعه كنند.

2. كمال الدين و تمام النعمة، ابوجعفرمحمد بن علي بن الحسين، معروف به ابن بابويه و شيخ صدوق (م 381 ه . ق)، 2 جلد، تحقيق و تصحيح: علي اكبر غفاري، ترجمه: منصور پهلوان، چاپ اول: قم، سازمان چاپ و نشر دارالحديث، 1380.

چنان كه شيخ صدوق رحمه الله در مقدمه اين كتاب آورده، امام مهدي عليه السلامدر رؤيايي صادقه، دستور نگارش كتاب ياد شده را به ايشان داده است. كتاب كمال الدين و تمام النعمة كه يكي از مصادر منحصر به فرد موضوع مهدويت به شمار مي آيد، مشتمل بر يك مقدمه و 58 باب است. در مقدمه اين كتاب، به برخي شبهه ها در مورد امام مهدي عليه السلامپاسخ داده شده و در ابواب كتاب، موضوع هاي متنوعي بررسي شده است. برخي از موضوع هاي بررسي شده در اين ابواب به اين شرح است: احوال كساني كه عمرهاي طولاني داشته اند؛ دلايل نياز مردم به امام؛ رواياتي كه از پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و امامان معصوم در مورد غيبت امام دوازدهم وارد شده است؛ ميلاد امام مهدي عليه السلام؛ كساني كه آن حضرت را ديده اند؛ توقيعاتي كه از امام مهدي عليه السلامرسيده است و... .

3. كتاب الغيبة، ابن ابي زينب محمد بن ابراهيم بن جعفر، معروف به نعماني (از علماي قرن چهارم هجري قمري)، تحقيق و تصحيح: علي اكبر غفاري، ترجمه: محمدجواد غفاري، چاپ دوم: تهران، صدوق، 1376.

ص: 342


1- ر.ك: الكافى، همان، ج 8 ، صص 36، 212، 221، 241، 263، 264، 287، 290، 295، 306، 310 و 331.

كتاب ياد شده مشتمل بر يك مقدمه و 26 باب است. نويسنده در مقدمه نسبتاً طولاني اين كتاب، به بيان دلايل و انگيزه نگارش كتاب پرداخته و موضوع هاي گوناگوني را در ابواب مختلف آن بررسي كرده كه مهم ترين آنها به اين شرح است:

ضرورت شناخت امام عليه السلام؛ غيبت امام زمان عليه السلام؛ ويژگي هاي حضرت صاحب الزمان عليه السلام؛ نشانه هاي پيش از ظهور؛ وضع شيعه هنگام قيام قائم عليه السلام و... .

4. الإرشاد في معرفة حجج اللّه علي العباد، محمد بن محمد بن نعمان، معروف به شيخ مفيد (م 413 ه- . ق)، 2 جلد، ترجمه و شرح: سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران، علميه اسلاميه، بي تا.

اين كتاب، مجموعه كاملي از تاريخ زندگاني و شرح احوال و اوصاف امامان شيعه است كه در يك مقدمه و 40 باب سامان يافته است. باب 35 تا 40 اين كتاب به امام مهدي عليه السلام اختصاص دارد و موضوع هاي مختلف مرتبط با آن امام بررسي شده است كه از آن جمله به اين موضوع ها مي توان اشاره كرد: تاريخ ولادت؛ ادله امامت؛ معجزات؛ نشانه هاي ظهور و... .

شيخ مفيد رساله هاي مستقلي نيز درباره غيبت امام عصر و پاسخ به پرسش ها و شبهه هاي مطرح در اين زمينه دارد كه از آن جمله مي توان به الرسالة في الغيبة(1)

(چهار رساله مستقل) و الفصول العشرة في الغيبة(2)

اشاره كرد.

5. كتاب الغيبة، محمد بن حسن طوسي، معروف به شيخ طوسي (م 460 ه . ق)، تحقيق: عباداللّه طهراني و علي احمد ناصح، چاپ دوم: قم، مؤسسة المعارف الإسلاميه، 1417 ه . ق.

ص: 343


1- ر.ك: مصنفات الشيخ المفيد، ج 7.
2- ر.ك: همان، ج 3.

اين كتاب كه در مجموعه معارف مهدوي شيعه جايگاه ويژه و قابل توجهي دارد، از ديرباز مورد توجه علما و انديشمندان مسلمان بوده است و بسياري از كساني كه در سده هاي اخير به نگارش كتاب در اين زمينه پرداخته اند، از آن بهره برده اند.

شيخ طوسي در مقدمه كتاب يادآور مي شود كه اين كتاب را براي بررسي مباحث مختلف مرتبط با غيبت حضرت صاحب الزمان عليه السلام، دليل آغاز غيبت و علت استمرار آن و همچنين پاسخ گويي به شبهه ها و پرسش هايي كه مخالفان مطرح كرده اند، نگاشته است.

برخي از مهم ترين موضوع هايي كه در اين كتاب بدان ها پرداخته شده، به اين شرح است: امامت امام عصر عليه السلام در زمان غيبت و دلايل موجود در اين زمينه؛ اثبات تولد آن حضرت؛ برخي از توقيع هاي صادر شده از سوي آن حضرت؛ معرفي برخي از كساني كه در دوران غيبت صغرا، توفيق وكالت و نمايندگي امام مهدي عليه السلامرا داشته اند؛ بيان برخي نشانه هاي ظهور و... .

شيخ محمد رازي، كتاب ياد شده را ترجمه و انتشارات كتاب فروشي اسلاميه آن را با نام تحفه قدسي در علايم ظهور مهدي موعود عليه السلام در سال 1350 منتشر كرده است.

در سال هاي اخير نيز دو ترجمه از اين كتاب منتشر شده كه مشخصات آنها به شرح زير است:

ترجمه اول توسط آقاي عباس جلالي صورت گرفته و در سال 1384 با عنوان خورشيد در نهان در دو جلد از سوي انتشارات مؤسسه تعاون امام خميني رحمه الله (قم) منتشر شده است.

ترجمه دوم توسط آقاي مجتبي عزيزي انجام و در سال 1386 به همراه متن عربي كتاب از سوي انتشارات مسجد مقدس جمكران منتشر شده است.

ص: 344

6. إعلام الوري بأعلام الهدي،(1)

فضل بن حسن طبرسي معروف به امين الإسلام طبرسي (468 - 548 ه . ق)، 2 جلد، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، چاپ اول: قم، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، 1417 ه . ق.

اين كتاب دربردارنده تاريخ زندگاني، دلايل و معجزه ها و فضايل و مناقب پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلاماست. در بخش پاياني كتاب ياد شده، مباحث مختلف مرتبط با امام دوازدهم شيعيان در پنج باب به شرح زير بررسي شده است: نام، كنيه، لقب، محل تولد، نام مادر امام دوازدهم و كساني كه آن حضرت را ديده اند؛ رواياتي كه در زمينه امامت امام دوازدهم از پدران آن حضرت رسيده است؛ چگونگي استدلال به روايات براي اثبات امامت آن حضرت، دلايل و نشانه هايي كه در دوران غيبت صغرا از آن حضرت آشكار شده است و بر امامت ايشان دلالت مي كنند، برخي از توقيعات (نامه ها و پيام هايي) كه از آن حضرت رسيده است، كساني كه آن حضرت را ديده اند يا وكيل ايشان بوده اند؛ نشانه هاي سال و روز قيام قائم عليه السلام، سيره آن حضرت در زمان ظهور و خصال ظاهري آن حضرت؛ پاسخ گويي به شبهه ها و پرسش هايي كه مخالفان مطرح مي كنند.

7. كشف الغمّة في معرفة الأئمّة، علي بن عيسي بن أبي الفتح الإِربلي (م 693 ه . ق)، 3جلد، چاپ دوم: بيروت، دارالأضوا، 1405ه . ق.

كتاب ياد شده كه دوره كامل تاريخ زندگي و فضائل و مناقب پيامبراكرم صلي الله عليه و آلهو اهل بيت گرامي ايشان است، از ديرباز مورد توجه اهل تحقيق

ص: 345


1- ترجمه نام كتاب اين است: «شناساندن پيشوايان نشانه هاى هدايت به مردمان».

بوده و به دليل نيكويي روش، روشني عبارات، امانت در نقل و استناد به مصادر مورد قبول شيعه و اهل سنّت ستايش شده است.(1)

بخشي از جلد سوم اين كتاب (صص 233 - 263) به شرح حال امام دوازدهم اختصاص يافته و در آن، اين موضوع ها بررسي شده است: تاريخ زندگي؛ دلايل امامت؛ نشانه هاي ظهور؛ ويژگي هاي ظاهري؛ معجزات؛ توقيعات و... .

8 . إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، محمد بن حسن حُرّ عاملي (م 1104ه- . ق)، 7 جلد، تصحيح: سيد هاشم رسولي محلاتي، ترجمه: احمد جنتي، چاپ اول: تهران، دارالكتب الإسلاميه، 1366.

اين كتاب بر اساس گفته نويسنده آن، دربردارنده بيش از بيست هزار حديث و دليل نقلي در زمينه اثبات نبوت خاصه حضرت خاتم الانبياء صلي الله عليه و آلهو امامت ائمه اطهار عليهم السلاماست. از مهم ترين ويژگي هاي كتاب ياد شده اين است كه در بررسي

زندگي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آلهو هر يك از ائمه اهل بيت عليهم السلام، رواياتي را كه در كتاب هاي معروف و معتبر شيعه و اهل سنّت درباره اين بزرگواران آمده، به تفكيك، نقل و بررسي كرده است.

بخش پاياني كتاب إثبات الهداة كه دربردارنده قسمتي از جلد ششم (صص229 - 259) و تمامي جلد هفتم اين كتاب است، به امام دوازدهم حضرت صاحب الزمان عليه السلام اختصاص يافته و موضوع هاي زير در آن مطرح شده است: نصوصي كه از طريق شيعه و اهل سنّت در زمينه امامت

ص: 346


1- ر.ك: على بن عيسى اربلى، كشف الغمّة فى معرفة الأئمّة، چاپ دوم: بيروت، دار الأضواء، 1405 ه- . ق، ج 1، مقدمه به قلم رضا استادى.

صاحب الزمان عليه السلاموارد شده است؛ معجزات صاحب الزمان عليه السلام؛ صفات امام مهدي عليه السلام و نشانه هاي خروج آن حضرت؛ ردّ انديشه هاي غلات و... .

9. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار عليهم السلام، محمدباقر مجلسي معروف به علامه مجلسي (1027 - 1111 ه . ق)، 110جلد، چاپ سوم: بيروت، دار إحياء التراث العربي، 1403ه . ق.

كتاب ياد شده يكي از بزرگ ترين مجموعه هاي روايي شيعه به شمار مي آيد و دربردارنده روايات بسياري در زمينه هاي مختلف اعتقادي، اخلاقي، فقهي و تاريخي است. سه جلد از اين كتاب؛ يعني جلدهاي 51 تا 53 با عنوان «تاريخ الحجة» به بررسي جنبه هاي زندگي امام عصر عليه السلاماز تولد تا غيبت و از غيبت تا ظهور اختصاص دارد و در آن، بخش عمده اي از رواياتي كه در هر يك از اين زمينه ها از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آلهو ائمه معصومين عليهم السلامنقل شده، جمع آوري گرديده است.

مجلدات ياد شده كه دربردارنده مطالب جلد 13 از چاپ هاي قديمي بحار الأنوار است، بارها ترجمه شده و براي همه علاقه مندان قابل استفاده است. معروف ترين اين ترجمه ها، ترجمه علي دواني رحمه الله است كه با نام مهدي موعود عليه السلام از سوي انتشارات دارالكتب الاسلامية منتشر شده است. انتشارات مسجد مقدس جمكران نيز اين كتاب را با ترجمه حسن بن محمد ولي اروميه اي منتشر كرده است.

برخي از مهم ترين موضوع هايي كه در مجلدهاي سه گانه بحار الأنوار بدان ها پرداخته شده، به اين شرح است: ولادت و احوال مادر امام مهدي عليه السلام؛ اسامي، القاب و كنيه ها؛ نهي از تسميه آن حضرت؛ صفات، علامات و نسب؛

ص: 347

آياتي كه به قيام قائم تأويل شده اند؛ اخباري كه از پيامبر و ائمه معصومين درباره آن حضرت رسيده است (به تفكيك)؛ اخبار كساني كه در طول تاريخ عمرهاي طولاني داشته اند؛ معجزه هاي امام مهدي عليه السلام؛ احوال سفيران آن امام در زمان غيبت صغرا؛ احوال كساني كه به دروغ، ادعاي بابيت و سفارت از سوي آن حضرت كرده اند؛ معرفي كساني كه آن حضرت را ديده اند؛ علت غيبت و چگونگي بهره مندي مردم از امام عصر عليه السلام در زمان غيبت؛ فضيلت انتظار و آنچه شايسته است در زمان غيبت بدان عمل شود؛ معرفي كساني كه در زمان غيبت كبرا آن حضرت را ديده اند؛ نشانه هاي ظهور؛ ويژگي هاي روز ظهور و چگونگي و مدت حكومت آن حضرت؛ سيره و اخلاق آن حضرت و يارانش؛ آنچه هنگام ظهور اتفاق مي افتد؛ رجعت؛ توقيعات و... .

گفتني است در پايان جلد 53 بحار الأنوار، كتاب جنه المأوي اثر حاج ميرزا حسين نوري آمده است كه در آن به احوال كساني مي پردازد كه در دوران غيبت كبرا توفيق تشرف به خدمت امام عصر عليه السلام را يافته اند.

دو - كتاب هاي جديد

در سال هاي اخير نيز كتاب هاي زيادي بر اساس ديدگاه كلامي - تاريخي و با بهره گيري از مصادر اوليه مهدويت نگاشته شده كه برخي از آنها به شرح زير است:

1. إلزام الناصب في إثبات الحجّة الغايب عليه السلام، شيخ علي يزدي حائري (م 1333ه . ق)، 2 جلد، چاپ دوم: قم، مكتبه الرضي، 1404ه . ق.

جلد اول اين كتاب شامل اين مباحث است: لزوم وجود حجت الهي در زمين؛ معرفت امام عليه السلام؛ بشارت هاي الهي به ظهور امام مهدي عليه السلام در قرآن و

ص: 348

ديگر كتاب هاي آسماني؛ اخبار پيامبر و ائمه معصومين عليهم السلام به ظهور حجت عليه السلام؛ آياتي كه به امام مهدي عليه السلام تفسير شده اند؛ امكان غيبت و كساني از انبيا و اوليا كه غيبت داشته اند؛ فلسفه غيبت و... .

در جلد دوم اين كتاب نيز اين عنوان ها به چشم مي خورد: حكايت كساني كه در زمان غيبت كبرا ادعاي رؤيت كرده اند؛ اخبار اهل سنّت به وجود حجت عليه السلام؛ نشانه هاي ظهور؛ حوادث عصر ظهور و رجعت و... .

اين كتاب توسط سيد محمدجواد مرعشي نجفي ترجمه و با نام چهره درخشان امام زمان عليه السلام در سه جلد منتشر شده است.

2. دادگستر جهان، ابراهيم اميني، چاپ هجدهم: قم، شفق، 1378.

نويسنده اين كتاب با بهره گيري از قالب گفت وگو و مناظره ميان چند نفر كه در كتاب از آنها با عنوان «آقاي هوشيار»، «مهندس مدني»، «دكتر امامي»، «فهيمي» و... ياد شده، به مهم ترين پرسش هاي مطرح در حوزه مهدويت و انتظار پاسخ داده است.

در مقدمه چاپ جديد اين كتاب چنين آمده است:

عقيده به وجود مهدي و امام زنده غايب يك عقيده اسلامي است و از اركان مذهب اماميه به شمار مي رود. عقيده اي است قطعي كه به وسيله اخبار متواتر و قطعي الصدور به اثبات رسيده و قابل تشكيك نخواهد بود. ليكن بسياري از مسائل مربوط به آن نياز به تحقيق و بررسي دارد... . چون در اين باره، اشكالات زيادي از جانب مخالفين، كتبا و شفاها در بين قشر جوان و تحصيل كرده، القا مي شد كه

نياز به پاسخ گويي داشت... . نگارنده از سال هاي قبل به اين نياز توجه داشت و به همين منظور درصدد تأليف كتابي برآمد كه مطالب صحيح مربوط به امام زمان را به خوانندگان عرضه دارد و پاسخ گوي مشكلاتشان باشد.

ص: 349

برخي از مهم ترين مباحثي كه در اين كتاب به آنها پرداخته شده، از اين قرار است:

آغاز عقيده به مهدي عليه السلام؛ احاديث مهدي در كتب سنيان؛ مهدي هاي غيرواقعي؛ خانواده پيامبر و يازده امام از مهدي خبر داده اند؛ مهدي گري و جهود و ايرانيان؛ مهدي در ساير اديان؛ قرآن و مهدويت... ؛ غيبت صغرا و كبرا؛ چرا از اول، غيبت كامل واقع نشد؟؛ فلسفه غيبت؛ ... تحقيقاتي در طول عمر، مسكن امام زمان، علايم ظهور و... .

3. امامت و مهدويت، لطف اللّه صافي گلپايگاني، 2 جلد، چاپ اول: قم، انتشارات اسلامي، 1365.

اين كتاب، مجموعه اي از مقاله ها و كتاب هايي است كه پيش از اين به صورت مستقل چاپ و منتشر شده است. عنوان هاي آثار منتشر شده در اين مجموعه به شرح زير است: انتظار عامل مقاومت؛ فروغ ولايت؛ وابستگي جهان به امام زمان عليه السلام؛ عقيده نجات بخش؛ اصالت مهدويت؛ معرفت حجت خدا؛ نويد امن و امان؛ پاسخ به ده پرسش.

4. امام مهدي عليه السلام از ولادت تا ظهور (ترجمه الإمام المهدي عليه السلام من المهد إلي الظهور)، سيد محمدكاظم قزويني (1308 - 1373)، ترجمه: حسين فريدوني، چاپ اول: تهران، آفاق، 1376.

كتاب ياد شده كه در شمار محدود كتاب هاي ارزشمند نگاشته شده در سال هاي اخير است، 24 فصل دارد كه عنوان آنها به اين شرح است: امام زمان عليه السلام كيست؟؛ نام و نسب حضرت؛ بشارات قرآن؛ بشارات احاديث نبوي؛ بشارات احاديث اهل بيت عليهم السلام؛ آيا امام زمان عليه السلام به دنيا آمده است؛

ص: 350

چگونه از ديده ها نهان شده است؟؛ پنهاني كوتاه مدت؛ نايبان چهارگانه؛ چه كساني در غيبت كوتاه، آن حضرت را ديده اند؛ پنهاني بلند مدت؛ چه كساني در غيبت بلند، آن حضرت را ديده اند؟؛ چگونه تا امروز عمر كرده است؟؛ هنگام ظهور؛ اوصاف و علايم آن حضرت؛ نشانه هاي ظهور؛ مدعيان دروغين مهدويت و مهدي خوانده ها؛ چگونگي و محل ظهور؛ چگونگي تسليم شدن قدرت ها؛ چگونگي حكومت به هنگام ظهور؛ جامعه در عصر ظهور؛ شمار سال هاي زمام داري؛ پايان زندگي آن حضرت؛ پس از آن حضرت.

5. روزگار رهايي (ترجمه يوم الخلاص)، كامل سليمان، 2 جلد، ترجمه: علي اكبر مهدي پور، چاپ سوم: تهران، آفاق، 1376.

كتاب يادشده از نظر جامعيت مباحث، كثرت تتبع روايات، رواني و شيوايي نگارش و نگاهي جديد به برخي روايات قابل توجه است. عنوان هاي فصل هاي بيست گانه اين كتاب به شرح زير است: مهدي منتظر كيست؟؛ سيماي حضرت مهدي عليه السلام؛ ميلاد مسعود؛ راز غيبت؛ استفاده از امام غايب؛ راز طول عمر؛ غيبت صغرا؛ غيبت كبرا؛ دوران حيرت؛ انتظار؛ ياران امام زمان عليه

السلام؛ روزگار رهايي؛ فرود آمدن حضرت عيسي عليه السلام؛ دولت حق؛ نشانه ها؛ اهل آخرالزمان؛ نشانه هاي خارق العاده؛ آشوب هاي جهاني؛ آشوب هاي بيگانگان؛ انقلابي ها و شورشي ها.

در پايان چاپ فارسي اين كتاب، فهرست هاي ارزشمندي آمده كه براي پژوهش گران بسيار قابل استفاده است.

سه - ديگر كتاب ها

براي آشنايي كساني كه قصد پژوهش در حوزه مباحث مهدوي را دارند، دو مجموعه حديثي و چند كتاب نامه را معرفي مي كنيم:

ص: 351

1. منتخب الأثر في الإمام الثاني عشر عليه السلام، لطف اللّه صافي گلپايگاني، 3 جلد، چاپ اول: قم، مكتب المؤلف، 1422ه . ق.

اين كتاب كه براي نخستين بار در سال 1333 (برابر با 1373ه . ق) به چاپ رسيده، دربردارنده 1287 حديث در موضوع هاي مختلف مرتبط با امام مهدي عليه السلاماست كه با بهره گيري از 390 كتاب از منابع معتبر شيعه و اهل سنّت - مربوط به تفسير، حديث، عقايد، فقه، رجال، تاريخ، لغت و... - نوشته شده است.

كتاب ياد شده در يازده باب و 94 فصل سامان يافته و در هر باب، احاديث مرتبط با يك يا چند موضوع مشخص، جمع آوري و دسته بندي شده است. مهم ترين موضوع هايي كه در ابواب يازده گانه كتاب بدان ها پرداخته شده، به اين شرح است: خلفاي دوازده گانه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و اينكه تعداد آنها به تعداد نقباي بني اسرائيل و حواري عيسي عليه السلاماست؛ اسامي امامان دوازده گانه؛ ظهور مهدي عليه السلام؛ اسماء، اوصاف، خصايص و شمايل آن حضرت؛ ولادت امام مهدي عليه السلام، كيفيت و تاريخ آن و...؛ حالات و معجزات امام مهدي عليه السلام در دوران غيبت صغرا و ذكر كساني كه در اين دوران به مقام سفارت رسيدند؛ حالات و معجزات امام مهدي عليه السلامدر دوران غيبت كبرا و ذكر كساني كه در اين دوران موفق به زيارت آن حضرت شدند؛ نشانه هاي ظهور و آنچه قبل از ظهور اتفاق مي افتد؛ آنچه پس از ظهور امام مهدي عليه السلاماتفاق مي افتد؛ حالات اصحاب و ياران آن حضرت؛ مدت حكومت آن حضرت پس از ظهور و كيفيت زندگي او در ميان مردم و...؛ فضيلت انتظارِ فرج، تكاليف شيعه، فضيلت كساني كه آن حضرت را درك و ايشان را اطاعت كنند، كيفيت تسليم و صلوات بر ايشان، دعاهاي آن حضرت و... .

ص: 352

چنان كه خود نويسنده در مقدمه جلد اول تصريح مي كند، وي درصدد جمع آوري همه احاديث مربوط به موضوع هاي مختلف مرتبط با امام مهدي عليه السلامنبوده و در هر زمينه، تنها به بيان نمونه يا نمونه هايي از احاديث موجود بسنده كرده است.

يكي از ويژگي هاي مهم كتاب ياد شده اين است كه با استفاده از آن مي توان به وجود تواتر(1) در زمينه بسياري از موضوع هاي مرتبط با امام مهدي عليه السلام و اتفاق نظر شيعه و اهل سنّت در زمينه بسياري ديگر از اين موضوع ها پي برد.

2. معجم أحاديث الإمام المهدي عليه السلام، مؤسسة المعارف الإسلامية، تحت اشراف: علي كوراني، 5 جلد، چاپ اول: قم، مؤسسة المعارف الإسلامية، 1411ه . ق

در اين مجموعه پنج جلدي كه با استفاده از 408 كتاب از منابع تفسيري، روايي، تاريخي و... شيعه و اهل سنّت تدوين شده، در مجموع، 1941 حديث از احاديث پيامبر گرامي اسلام و اهل بيت در موضوع امام مهدي عليه السلام و مباحث مختلف مرتبط با آن حضرت، جمع آوري و دسته بندي شده است.

در اين كتاب، ذيل هر موضوع، يك يا چند حديث كه در مصادر اوليه و متقدم ذكر شده اند، در متن آمده و در زيرنويس نيز به حديث يا احاديث

ص: 353


1- «تواتر» [در لغت] يعنى يكى پس از ديگرى و همراه با فاصله... و در اصطلاح، حديث «متواتر»، خبر جماعتى است كه سلسله روايت آن تا به معصوم در هر طبقه به حدى باشد كه امكان توافق آنها بر كذب به طور عادى محال باشد و موجب علم گردد.» علم الحديث: پژوهشى در مصطلح الحديث يا علم الدراية، ص 23؛ ر.ك: علم الحديث و دراية الحديث، ج 2، ص 33. خبر متواتر به لفظى، معنوى و اجمالى تقسيم شده است. «متواتر لفظى، خبرى است كه همه ناقلين، مضمون آن را يكسان و با الفاظ واحد ذكر نمايند و با هم تطابق لفظى دارند... متواتر معنوى، خبرى است كه همه ناقلين مضمون واحدى را با عبارات مختلف نقل مى نمايند» علم الحديث: پژوهشى در مصطلح الحديث يا علم الدراية، ص 27. «متواتر اجمالى و آن علم اجمالى به صحت يكى از چند حديثى است كه در يك موضوع وارد شده» علم الحديث و دراية الحديث، ص 37.

مشابهي كه در همان موضوع در ديگر مصادر يافت مي شود، اشاره شده است. از اين رو، با احتساب احاديث مشابه، تعداد روايات اين مجموعه بسيار فراتر از رقم يادشده خواهد بود.

از آنجا كه در اين مجال اندك، امكان معرفي همه موضوع هاي اين كتاب وجود ندارد، تنها به معرفي اجمالي مجلدهاي پنج گانه اين كتاب بسنده مي كنيم:

جلد اول و دوم، به احاديث نقل شده از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آلهاختصاص دارد كه بيشتر از طريق اهل سنّت روايت شده و در آنها 560 حديث در نزديك به 100 عنوان، دسته بندي و ارائه شده است.

جلد سوم و چهارم دربردارنده نزديك به 876 حديث از ائمه معصومين عليهم السلاماست. گفتني است در اين دو جلد، احاديث هر يك از امامان به طور جداگانه، دسته بندي و عنوان گذاري شده است.

در جلد پنجم نيز 505 حديث كه در آنها برخي آيات قرآن به امام مهدي عليه السلام و موضوع هاي مختلف مرتبط با ايشان تفسير و تأويل شده اند، دسته بندي و ارائه شده است.

3. در جست وجوي قائم (معرفي 1852 جلد كتاب پيرامون احوالات حضرت بقيه اللّه الأعظم امام زمان عليه السلام)، سيد مجيد پورطباطبايي، چاپ اول: قم، مسجد مقدس صاحب الزمان قم (جمكران)، 1370.

4. كتاب نامه حضرت مهدي عليه السلام (معرفي بيش از 2000 عنوان كتاب مستقل به زبان هاي مختلف)، 2 جلد، علي اكبر مهدي پور، چاپ اول: قم، مؤسسه چاپ الهادي، 1375.

ص: 354

5. دايرة المعارف موعود آخرالزمان: مأخذشناسي جامع مهدويت، زيرنظر اسماعيل شفيعي سروستاني، 7 جلد، چاپ اول: تهران، موعود عصر عليه السلام، 1384 - 1386.

در اين مجموعه، آثاري كه از قرن چهارم تا پانزدهم هجري قمري در زمينه موضوع مهدويت و منجي گرايي تأليف و منتشر شده اند (حدود 2000 كتاب) به ترتيب حروف الفبا معرفي و محتواي آنها توصيف شده است. در پايان هر جلد از مجلدات اين مجموعه نيز فهرست هاي متعددي براي بازيابي بهتر اطلاعات موجود در كتاب هاي معرفي شده، آمده است كه از آن جمله مي توان به فهرست موضوعات، اعلام (اشخاص و اماكن) و كتاب هاي معرفي شده، اشاره كرد.

ب) منابع ديدگاه فرهنگي - اجتماعي

برخي از مهم ترين آثاري كه با استفاده از آنها مي توان به شناختي نسبتا جامع از ديدگاه فرهنگي - اجتماعي رسيد، به شرح زير است:

1. خورشيد مغرب (غيبت، انتظار، تكليف)، محمدرضا حكيمي، چاپ اول: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1362.

كتاب ياد شده در شمار محدود آثار ارزشمندي است كه در سال هاي اخير در زمينه فرهنگ مهدوي نوشته شده است.

نويسنده گران مايه اين كتاب در مقدمه خود بر اين نكته تأكيد مي كند كه «آرمان والا، در كار ابلاغ حقايق مذهبي، گسترش تربيت صحيح و برپايي قسط و عدالت بوده است، در همه شئون جامعه، به ويژه در امور اقتصادي و معيشتي براي همگان كه صورت نهايي آن در حكومت مهدي عليه السلام تحقق

ص: 355

خواهد يافت.» بر همين اساس، در فصل هاي مختلف كتاب به ويژه از فصل يازدهم به بعد تلاش مي كند از جامعه ايده آل مهدوي، پلي به جامعه امروز مسلمانان بزند و راهي براي تحقق آن آرمان متعالي در دوران غيبت بيابد؛ زيرا به گفته او: «خلقي كه در انتظار ظهور مصلح به سر مي برد، بايد خود صالح باشد.» عنوان فصل هاي اين كتاب به شرح زير است:

ميلاد؛ شمايل و سيرت؛ غيبت؛ در كتاب هاي پيشينيان؛ در كتاب هاي مسلمين (اهل سنّت)؛ در كتاب هاي مسلمين (شيعه)؛ در قرآن كريم؛ در سوره قدر؛ در علوم عقلي؛ در علوم تجربي؛ در فلسفه تربيتي و سياسي؛ غيبت مقاومت، نه غيبت تسليم؛ انتظار؛ در طلب خورشيد.

2. درآمدي بر استراتژي انتظار، اسماعيل شفيعي سروستاني، 3 جلد در يك مجلد، چاپ اول: تهران، موعود عصر، 1381 - 1383.

«در جلد اول اين اثر، نگارنده از دريچه «باور مهدوي» سعي در عرضه تحليلي كلي از اوضاع اجتماعي و فرهنگي ايران اسلامي (طي دو دهه اخير) دارد تا پس از آن از لابه لاي اين انديشه (و با توجه به شرايط ويژه تاريخي عصر حاضر)، زمينه هاي گفت وگو از «استراتژي انتظار» را فراهم آورد.» در جلد دوم كتاب نيز نويسنده تلاش كرده است ضرورت تدوين استراتژي و ملزومات آن را تبيين و ثابت كند كه «گفت وگو از امام عصر عليه السلام و طرح استراتژي انتظار تنها طريق گذر از شرايط فعلي براي رسيدن به شهر امن منتظران و ورود به خيل طالبان و داعيان حضرت صاحب الزمان - ارواحنا له الفداء - است».

عنوان هاي فصل هاي جلد اول، دوم و سوم كتاب ياد شده به شرح زير است: چهار حركت (چهار مرحله حيات انقلاب اسلامي ايران)؛ هفت غفلت

ص: 356

(مهم ترين اموري كه در سال هاي اخير از آنها غفلت شده است)؛ استراتژي انتظار؛ استراتژي و ملزومات آن؛ چرا بايد از موعود و استراتژي انتظار گفت؟؛ حجت موجّه؛ عهد؛ «پرسش از غرب» تذكر درباره تاريخ آينده است؛ لزوم تفكر و تعيين وضع؛ حيات كوفي وار، هديه غرب، ما ناگزير از پرسش بوديم، دروازه هاي عالم ديني و عالم غربي، ما و متدولوژي غرب، وَلايت و وِلايت؛ وِلايت حق، استقبال از تاريخ فرداست و... .

3. ماه نامه فرهنگي، اعتقادي و اجتماعي موعود

اين مجله از سال 1376 تا كنون به طور مستمر منتشر شده است، اين مجله در شماره هاي مختلف خود تلاش كرده است به مباني اعتقادي فرهنگ مهدوي و بررسي تاريخي اين موضوع بپردازد. آن گاه فرهنگ مهدوي را به عنوان يك موضوع جاري و ساري در متن اجتماع مطرح سازد. موضوعي كه نسبت به هيچ يك از رويدادهاي سياسي، فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي در سطح ملي و بين المللي بي اعتنا نيست و نسبت به همه آنها نظر مشخصي دارد. بر اساس ديدگاه اين مجله، فرهنگ مهدوي، راهي براي خروج از بن بست هاي مختلف جامعه در عرصه هاي گوناگون است.

ص: 357

فصل پنجم: جايگاه انتظار در انديشه سياسي امام خميني رحمه الله

اشاره

در پانزده خرداد 1342، حركتي در كشور آغاز شد كه مبدأ تحولي شگرف در زندگي اجتماعي - فرهنگي مردم مسلمان ايران بود و پس از پانزده سال، به مهم ترين تحول اجتماعي - سياسي قرن بيستم تبديل شد. آنچه اين حركت را تا اين اندازه تحول ساز و اثرگذار كرد، رهبري رادمردي بود كه با پشتوانه اي عظيم و غني از فرهنگ و معارف اسلام ناب محمدي در وراي همه جريان هاي فكري حاكم بر كشور، به هدايت اين حكومت پرداخت.

بي ترديد، بايد گفت كه سرزمين دلاورپرور ايران در تمامي دوران حيات خود، رهبري به اين عظمت كه هم بتواند با تسخير قلوب مردم، مهم ترين تحول معنوي را در كشور ايجاد كند و هم با اقتدار تمام، كشور را در توفان سهمگين توطئه، تجاوز و خيانت، به بهترين شكل، راهبري و هدايت كند، به خود نديده است. امروز با گذشت سه دهه از پيروزي انقلاب اسلامي، جامعه ما بيش از هر زمان ديگري نيازمند شناخت خطوط اصلي حركت حضرت امام خميني رحمه الله و مباني فكري ايشان است. توجه به آن اصول و مباني مي تواند انقلاب اسلامي را در صراط مستقيم حفظ كند و آن را از آسيب ها در امان بدارد.

ص: 358

با بررسي انديشه ها و آثار مكتوب حضرت امام خميني رحمه الله و همچنين رهنمودهاي ايشان در سال هاي پيش و پس از پيروزي انقلاب اسلامي به روشني مي توان دريافت كه باور مهدوي و فرهنگ انتظار جايگاه و نقش برجسته اي در اصول و مباني فكري آن رهبر فرزانه داشته و حركت سياسي ايشان به شدت متأثر از اين باور و فرهنگ بوده است.

براي شناخت جايگاه باور مهدوي در انديشه سياسي حضرت امام خميني رحمه الله و تأثيري كه فرهنگ انتظار در اهداف كلان و استراتژي بلندمدت ايشان گذاشته بود، بخش هايي از رهنمودهاي ايشان را كه در دوره هاي مختلف انقلاب اسلامي بيان شده است، بررسي مي كنيم. بررسي اين رهنمودها مي تواند ما را در شناخت اصول اساسي انديشه امام راحل رحمه اللهدر سياست داخلي و خارجي و شناسايي دليل كينه و عناد استكبار جهاني نسبت به امام و انقلاب اسلامي و درك انگيزه تلاش هاي بي پاياني كه براي استحاله نظام اسلامي صورت مي گيرد، ياري رساند.

1. احياي مفهوم انتظار

اشاره

امام امت به ياري پشتوانه غني فكري و مباني نظري خود كه مبتني بر منابع و متون اصيل اسلامي و به دور از هر گونه شايبه التقاط و خودباختگي بود، در طول زندگي پربركتش، قاموسي عظيم از مفاهيم اسلامي را تدوين كرد كه در سراسر تاريخ حيات فكري - فرهنگي مردم مسلمان ايران بي سابقه بود؛ زيرا در اين قاموس، واژه ها نه در صفحه هاي محدود كتاب، بلكه در صفحه اي به گستردگي زندگي اجتماعي - فرهنگي مردم معنا مي شد.

ص: 359

در قاموس مفاهيمي كه بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران تدوين آن را آغاز كرد، واژه هايي چون ايثار، جهاد، شهادت، امر به معروف و نهي از منكر و... كه سال ها به فراموشي سپرده شده بودند، حيات دوباره يافتند. همچنين واژه «انتظار» كه سال ها با سكون و سكوت، تحمل ستم و دم فروبستن و در يك كلمه، ماندن و در جا زدن به اميد برآمدن دستي از غيب، مترادف شمرده مي شد، مفهومي ديگر يافت. اين بار «انتظار»، نه به عنوان عاملي براي خاموش ساختن روح سركش اجتماع، بلكه به عنوان ابزاري براي دگرگون كردن وضع موجود و حركت به سوي آينده موعود به كار گرفته شد.

براي آشنايي هر چه بيشتر با مفهوم «انتظار» در فرهنگ واژگان امام راحل رحمه الله و درك نقش عظيمي كه آن فرزانه دوران در احياي انديشه انتظار داشت، اكنون بخشي از سخنان ايشان را كه در اين زمينه ايراد شده است، بررسي مي كنيم.

الف) انتظار، زمينه ساز قدرت اسلام

حضرت امام با ژرف انديشي تمام، احياي فرهنگ انتظار را وسيله اي براي تحقق دوباره قدرت و شوكت گذشته مسلمانان در جهان مي دانست. ايشان در يكي از سخنان خود كه در اولين سال استقرار نظام اسلامي ايراد كرد، با بيان مفهوم «انتظار فرج»، وظيفه منتظران حضرت صاحب الامر عليه السلامرا چنين برشمرد:

همه ما انتظار فرج داريم و بايد در اين انتظار، خدمت كنيم. انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و ما بايد كوشش كنيم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پيدا كند و مقدمات ظهور ان شاء اللّه تهيه بشود.(1)

ص: 360


1- صحيفه نور، ج 7، ص 255.

در مفهومي كه حضرت امام خميني رحمه الله از «انتظار» ارائه داد، نه تنها از سكون و سكوت و تن دادن به وضع موجود خبري نيست، بلكه سخن از كوشش براي تحقق قدرت اسلام و آماده شدن زمينه ظهور است كه اين با مفهومي كه سال ها تلاش مي شد از «انتظار» در اذهان مردم جا داده شود، بسيار فاصله دارد.

ب) انتظار و تكليف در عصر غيبت

جان مايه انديشه امام خميني رحمه الله و موضوعي كه همواره در نظر و عمل، مورد توجه ايشان بود، عمل به وظيفه و اداي تكليف الهي است و همين موضوع، ديدگاه ايشان را در زمينه انتظار فرج از ديگر ديدگاه ها متمايز مي سازد. در يكي از سخنان امام راحل در اين زمينه چنين آمده است:

من اميدوارم كه ان شاءاللّه برسد روزي كه آن وعده مسلّم خدا تحقق پيدا كند و مستضعفان مالك ارض بشوند. اين مطلب، وعده خداست و تخلف ندارد. منتها آيا ما درك كنيم يا نكنيم، آن به دست خداست. ممكن است در يك برهه كمي وسايل فراهم شود و چشم ما روشن بشود به جمال ايشان. اين چيزي كه ما در اين وقت، در اين عرصه، وظيفه داريم، اين مهم است. همه انتظار داريم وجود مبارك ايشان را؛ لكن با انتظار تنها نمي شود، بلكه با وضعي كه بسياري دارند، انتظار نيست. ما بايد ملاحظه وظيفه فعلي شرعي - الهي خودمان را بكنيم و باكي از هيچ امري از امور نداشته باشيم. كسي كه براي رضاي خدا ان شاء اللّه مشغول انجام وظيفه است، توقع اين را نداشته باشد كه مورد قبول همه است، هيچ امري مورد قبول همه نيست. كار انبيا هم مورد قبول همه نبوده است، لكن انبيا به وظايفشان عمل كردند و قصور در آن كاري كه به آنها محول شده بود، نكردند، گرچه مردم اكثرا گوش ندادند به حرف انبيا. ما هم آن چيزي كه وظيفه مان هست، عمل

ص: 361

مي كنيم و بايد بكنيم، گرچه بسياري از اين عمل ناراضي باشند يا بسياري هم كارشكني بكنند.(1)

ج) نقد ديدگاه هاي موجود

براي درك بيشتر برداشت حضرت امام خميني رحمه الله از موضوع انتظار بايد ديگر برداشت ها را نيز در كنار اين برداشت مطالعه كرد. ازاين رو، در اينجا ديدگاه هاي متفاوتي را كه در موضوع انتظار فرج بيان شده است، از زبان امام خميني رحمه اللهنقل مي كنيم تا تفاوت ديدگاه ايشان با ديگر ديدگاه ها به خوبي روشن شود.

رهبر فقيد انقلاب اسلامي در يكي از سخنان خود، ديدگاه هاي متفاوتي را كه در زمينه «انتظار فرج» وجود دارد، دسته بندي و به شرح زير نقد و بررسي مي كند:

نخست - ديدگاه كساني كه تكليف مردم در زمان غيبت را تنها دعا براي تعجيل فرج حضرت حجت عليه السلام مي دانند:

بعضي ها انتظار فرج را به اين مي دانند كه در مسجد، در حسينيه و در منزل بنشينند و دعا كنند و فرج امام زمان عليه السلامرا از خدا بخواهند. اينها مردم صالحي هستند كه يك همچو اعتقادي دارند، بلكه بعضي از آنها را كه من سابقا مي شناختم، بسيار مرد صالحي بود. يك اسبي هم خريده بود، يك شمشيري هم داشت و منتظر حضرت صاحب بود. اينها به تكاليف شرعي خودشان هم عمل مي كردند

و نهي از منكر هم مي كردند و امر به معروف هم مي كردند، لكن همين، ديگر غير از اين كاري ازشان نمي آمد و فكر اين مهم كه يك كاري بكنند، نبودند.(2)

دوم - ديدگاه كساني كه وظيفه فرد مسلمان نسبت به جامعه خود را به فراموشي سپرده اند و حتي از امر به معروف و نهي از منكر هم غفلت مي ورزند:

ص: 362


1- همان، ج 19، ص 154.
2- همان، ج 20، ص 196.

يك دسته ديگري بودند كه انتظار فرج را مي گفتند اين است كه ما كار نداشته باشيم به اينكه در جهان چه مي گذرد، بر ملت ها چه مي گذرد، بر ملت ما چه مي گذرد، به اين چيزها ما كار نداشته باشيم. ما تكليف هاي خودمان را عمل مي كنيم. براي جلوگيري از اين امور هم خود حضرت بيايند ان شاءاللّه درست مي كنند. ديگر ما تكليفي نداريم، تكليف ما همين است كه دعا كنيم ايشان بيايند و كاري به كار آنچه در دنيا مي گذرد يا در مملكت خودمان مي گذرد، نداشته باشيم. اينها هم يك دسته اي، مردمي بودند كه صالح بودند.(1)

امام خميني رحمه الله در نقد و بررسي دو ديدگاه ياد شده مي فرمايد:

ما اگر دستمان مي رسيد، قدرت داشتيم، بايد برويم تمام ظلم ها و جورها را از عالم برداريم. تكليف شرعي ماست. منتها ما نمي توانيم. اينكه هست، اين است كه حضرت عالم را پر مي كند از عدالت؛ نه شما دست برداريد از اين تكليفتان، نه اينكه شما ديگر تكليف نداريد.(2)

سوم - ديدگاه كساني كه به استناد برخي روايات مي گويند ما نبايد در زمان غيبت، با انحراف ها و مفاسدي كه در جامعه وجود دارد، كاري داشته باشيم، بلكه بايد جامعه را به حال خود واگذاريم تا زمينه ظهور حضرت به خودي خود فراهم شود:

يك دسته اي مي گفتند كه خب، بايد عالم پر معصيت بشود تا حضرت بيايد. ما بايد نهي از منكر نكنيم، امر به معروف هم نكنيم تا مردم هر كاري مي خواهند بكنند؛ گناهان زياد بشود كه فرج نزديك بشود.(3)

ص: 363


1- همان.
2- همان، ص 197.
3- همان، ص 196.

چهارم - ديدگاه كساني كه معتقدند ما نه تنها نبايد جلوي گناهاني را بگيريم كه در جامعه وجود دارد، بلكه بايد به آن دامن هم بزنيم تا زمينه ظهور حضرت حجت عليه السلام هر چه بيشتر فراهم شود:

يك دسته اي از اين بالاتر بودند. مي گفتند بايد دامن زد به گناهان، دعوت كرد مردم را به گناه تا دنيا پر از جور و ظلم شود و حضرت تشريف بياورند. اين هم يك دسته اي بودند كه البته در بين اين دسته، منحرف هايي هم بودند؛ اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرف هايي هم بودند كه براي مقاصدي به اين دامن مي زدند.(1)

امام امت رحمه الله، از دو ديدگاه اخير به شدت انتقاد مي كند و در ادامه سخنانشان مي فرمايد:

يعني خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن نيست. اين معنا كه ما ديگر معصيت بكنيم تا حضرت صاحب بيايد! حضرت صاحب كه تشريف مي آورند، براي چه مي آيند؛ براي اينكه گسترش دهند عدالت را، براي اينكه حكومت را تقويت كنند، براي اينكه فساد را از بين ببرند. ما بر خلاف آيات شريفه قرآن، دست از نهي از منكر برداريم، دست از امر به معروف برداريم و توسعه بدهيم گناهان را براي اينكه حضرت بيايند؟ حضرت بيايند چه مي كنند؟ حضرت مي آيند، مي خواهند همين كارها را بكنند. الان ديگر ما هيچ تكليفي نداريم؟ ديگر بشر تكليفي ندارد، بلكه تكليفش اين است كه دعوت كند مردم را به فساد؟ به حسب رأي اين جمعيت كه بعضي هايشان بازيگرند و بعضي هايشان نادان، اين است كه ما بايد بنشينيم، دعا كنيم به صدام. هر كسي نفرين به صدام كند، خلاف امر كرده

ص: 364


1- همان، صص 196 و 197.

است براي اينكه حضرت دير مي آيند... ما بايد دعاگوي امريكا باشيم و دعاگوي شوروي باشيم و دعاگوي اذنابشان از قبيل صدام باشيم و امثال اينها تا اينكه اينها عالم را پر كنند از جور و ظلم و حضرت تشريف بياورند! بعد حضرت تشريف بياورند، چه كنند؟ حضرت بيايند كه ظلم و جور را بردارند، همان كاري كه ما مي كنيم و ما دعا مي كنيم كه ظلم و جور باشد. حضرت مي خواهند همين را برش دارند.(1)

پنجم - ديدگاه كساني كه هر اقدامي براي تشكيل حكومت در زمان غيبت را خلاف شرع مي دانند و عقيده دارند اين كار با نصوص روايات مغاير است:

يك دسته ديگري بودند كه مي گفتند هر حكومتي اگر در زمان غيبت محقق بشود، اين حكومت باطل است و برخلاف اسلام است. آنها مغرور بودند، آنهايي كه بازيگر نبودند، مغرور بودند به بعضي رواياتي كه وارد شده است بر اين امر كه هر عَلَمي بلند شود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است. آنها خيال كرده بودند كه نه، هر حكومتي باشد، در صورتي كه آن روايات كه هر كس علم بلند كند،

علم مهدي به عنوان مهدويت بلند كند. حالا ما فرض مي كنيم كه يك همچو رواياتي باشد، آيا معنايش اين است كه ما تكليفمان ديگر ساقط است؟(2)

ايشان در ادامه كلامشان، نتايج چنين ديدگاهي را بررسي مي كند و مي فرمايد:

اينكه مي گويد حكومت لازم نيست، معنايش اين است كه هرج و مرج باشد. اگر يك سال حكومت در يك مملكتي نباشد، نظام در يك مملكتي نباشد، آن طور

ص: 365


1- همان، ص 197.
2- همان.

فساد پر مي كند مملكت را كه آن طرفش پيدا نيست. آن كه مي گويد حكومت نباشد، معنايش اين است كه هرج و مرج بشود، همه هم را بكشند، همه به هم ظلم كنند براي اينكه حضرت بيايد، حضرت بيايد چه كند؟ براي اينكه رفع كند اين را. اين يك آدم اگر سفيه نباشد، اگر مغرض نباشد، اگر دست سياستي اين كار را نكرده باشد كه بازي بدهد ماها را كه ما كار به آنها نداشته باشيم، آنها بيايند هر كاري بخواهند انجام بدهند، اين بايد خيلي آدم نفهمي باشد.(1)

ايشان در ادامه مي افزايد:

اينهايي كه مي گويند كه هر عَلَمي بلند بشود... خيال كردند كه هر حكومتي باشد، اين برخلاف انتظار فرج است. اينها نمي فهمند چي دارند مي گويند. اينها تزريق كردند بهشان كه اين حرف ها را بزنند. نمي دانند دارند چي چي مي گويند. حكومت نبودن؛ يعني اينكه همه مردم به جان هم بريزند، بكشند هم را، بزنند هم را، از بين ببرند، برخلاف نص آيات الهي رفتار بكنند. ما اگر فرض مي كرديم دويست تا روايت هم در اين باب داشتند، همه را به ديوار مي زديم براي اينكه خلاف آيات قرآن است. اگر هر روايتي بيايد كه نهي از منكر را بگويد نبايد كرد، اين را بايد به ديوار زد. اين گونه روايت قابل عمل نيست و اين نفهم ها نمي دانند دارند چي مي گويند.(2)

حضرت امام خميني رحمه الله، در پايان بررسي ديدگاه هاي ياد شده، ديدگاه خود را درباره مفهوم انتظار فرج به صراحت چنين مطرح مي كند:

البته اين پر كردن دنيا را از عدالت، اين را ما نمي توانيم بكنيم. اگر مي توانستيم، مي كرديم، اما چون نمي توانيم بكنيم، ايشان بايد بيايند. الآن عالم پر از ظلم

ص: 366


1- همان.
2- همان، ص 198.

است. شما يك نقطه هستيد در عالم، عالم پر از ظلم است. ما بتوانيم جلوي ظلم را بگيريم، بايد بگيريم؛ تكليفمان است. ضرورت اسلام و قرآن تكليف ما كرده است كه بايد برويم همه كار را بكنيم، اما نمي توانيم بكنيم. چون نمي توانيم،

بايد او بيايد تا بكند، ولي بايد فراهم كنيم كار را. فراهم كردن اسباب اين است كه كار را نزديك بكنيم، كار را همچو بكنيم كه مهيا بشود عالم براي آمدن حضرت.(1)

فرمايش امام امت، يادآور اين حديث نبوي است كه: «يَخرُجُ ناسٌ مِنَ المَشرِقِ فَيُوَطِّئُونَ لِلْمَهديِّ؛ يَعنِي¨ سُلطانَهُ؛ مردمي از مشرق زمين به پا مي خيزند و زمينه را براي برپايي حكومت مهدي آماده مي سازند.»(2)

انتظار در قاموس امام خميني رحمه الله، مفهومي جز آمادگي فردي و اجتماعي براي برپايي دولت كريمه حضرت وليّ عصر - ارواحنا له الفداء - ندارد و اين همان است كه در فرهنگ شيعي بدان اشاره شده و در روايات معصومين عليهم السلاماز آن سخن به ميان آمده است. اينجاست كه هر پژوهش گر با انصافي به نقش عظيم حضرت امام خميني رحمه اللهدر احياي انديشه انتظار، اعتراف و اقرار خواهد كرد كه هيچ قيام و جنبش اصلاح طلبانه اي در طول قرون گذشته، به اندازه حركت رهايي بخش ايشان، در زمينه سازي براي ظهور حضرت حجت عليه السلامتأثير نداشته است.

2. ارائه برداشتي متفاوت از مفهوم حجت

ايشان با بيان مفهومي عميق و بديع از «حجت بودنِ امام معصوم» اعلام مي دارد چون خداوند در روز قيامت به سبب وجود امام زمان - عجل الله تعالي فرجه - و پدران بزرگوارش، بر بندگان، احتجاج و نسبت به عمل بر اساس سيره، رفتار

ص: 367


1- همان.
2- منتخب الأثر، ص 304.

و گفتار اين بزرگواران از مردم بازخواست مي كند، بر آنان لازم است همه تلاش خود را براي تحقق سيرت امامان معصوم عليهم السلامدر جامعه به كار بندند و در اين زمينه هيچ عذر و بهانه اي از آنها پذيرفته نمي شود.

حضرت امام خميني رحمه الله در كتاب البيع خود، هنگام بررسي ادله ولايت فقيه، توقيع شريف حضرت صاحب الامر عليه السلام را نقل مي كند:

... و أمَّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ فاَرجِعُوا فِيها إلي رُواةِ حَدِيثِنا فَإِنَّهُم حُجَّتي¨ عَلَيكُم وَ أنَا حُجَّةُ اللّهِ عَلَيهِم.(1)

... و اما در رويدادهايي كه براي شما پيش مي آيد، به راويان حديث ما مراجعه كنيد؛ زيرا آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر ايشان هستم.

آن گاه مي فرمايد:

مقصود از حجت خدا بودنِ امام معصوم اين نيست كه فقط بيان كننده احكام است؛ زيرا گفته بزرگاني چون زراره و محمد بن مسلم نيز حجت است و هيچ كس حق مردود دانستن و عمل نكردن به روايات ايشان را ندارد و اين امر بر همگان آشكار است، بلكه منظور از حجت بودن امام زمان و پدران بزرگوارش - صلوات اللّه عليهم اجمعين - اين است كه خداوند تعالي به سبب وجود ايشان و سيره و رفتار و گفتار آنان در تمام شئون زندگي شان، بر بندگان احتجاج مي كند. از جمله شئون امامان، عدالت آنان در همه زمينه هاي حكومت است. به عنوان مثال، وجود اميرمؤمنان عليه السلامبراي تمام فرمانداران و حاكمان ستم پيشه، حجت است؛ زيرا خداوند به واسطه سيرت آن بزرگوار، باب عذر و بهانه را بر همه آنان در تعدي از حدود الهي و تجاوز به اموال مسلمانان و سرپيچي از قوانين

ص: 368


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 483، ح 4.

اسلامي بسته است. همين گونه اند ديگر حجت هاي خداوند، به ويژه حضرت وليّ عصر عليه السلام كه عدل را در ميان مردم مي گستراند و زمين را از قسط پر مي كند و بر اساس نظامي عادلانه بر مردم حكم مي راند.(1)

بر اساس همين نگاه به حجت خدا بود كه ايشان خطاب به مسئولان جمهوري اسلامي ايران مي فرمود:

ما بايد خودمان را مهيا كنيم از براي اينكه اگر چنانچه موفق شديم ان شاء اللّه به زيارت ايشان، طوري باشد كه روسفيد باشيم پيش ايشان. تمام دستگاه هايي كه الان به كار گرفته شده اند در كشور ما، [...] بايد توجه به اين معنا داشته باشند كه خودشان را مهيا كنند براي ملاقات حضرت مهدي سلام اللّه عليه.(2)

3. تلاش براي تحقق عدالت در عصر غيبت

حضرت امام خميني رحمه الله، تلاش براي تحقق عدالت و جلوگيري از ستم در عصر غيبت را تكليف الهي مي دانست و همه مسلمانان را دعوت مي كرد تا سرحد توان خود، اين تكليف الهي را به انجام رسانند:

ما اگر دستمان مي رسيد، قدرت داشتيم بايد برويم تمام ظلم ها و جورها را از عالم برداريم. تكليف شرعي ماست. منتها ما نمي توانيم. اينكه هست، اين است كه حضرت، عالم را پر مي كنند از عدالت؛ نه شما دست برداريد از اين تكليفتان، نه اينكه شما ديگر تكليف نداريد.(3)

البته اين پر كردن دنيا را از عدالت، اين را ما نمي توانيم بكنيم. اگر مي توانستيم مي كرديم، اما چون نمي توانيم بكنيم، ايشان

ص: 369


1- سيد روح اللّه موسوى خمينى رحمه الله، كتاب البيع، نجف، مطبعة الآداب، 1394 ه- . ق، ج 2، صص 474 و 475؛ سيد روح اللّه موسوى خمينى رحمه الله، شئون و اختيارات ولى فقيه ترجمه مبحث ولايت فقيه از كتاب البيع، چاپ اول: تهران، وزارت ارشاد اسلامى، 1365، ص46.
2- صحيفه نور، ج 12، صص 208 و 209.
3- همان، ص198.

بايد بيايند.(1)

4. زمينه سازي براي ظهور امام مهدي عليه السلام

از سخناني كه حضرت امام رحمه الله در دوره هاي مختلف انقلاب اسلامي ايراد فرمودند، به خوبي استفاده مي شود كه ايشان برپايي انقلاب اسلامي و استقرار نظام جمهوري اسلامي در ايران را دو منزلگاه در طريق رسيدن به سر منزل مقصود و تشكيل حكومت عدل مهدوي مي دانست و بر اين باور بود كه بايد با اجراي كامل احكام اسلامي در عصر غيبت، زمينه را براي ظهور امام مهدي عليه السلامفراهم آورد. در اينجا برخي از اين سخنان را مرور مي كنيم:

اميدوارم كه اين انقلاب يك انقلاب جهاني بشود و مقدمه براي ظهور حضرت بقيه اللّه - ارواحنا له الفداء - باشد.(2)

اميد است كه اين انقلاب جرقه و بارقه اي الهي باشد كه انفجاري عظيم در توده هاي زير ستم ايجاد نمايد و به طلوع فجر انقلاب مبارك حضرت بقيه اللّه - ارواحنا لمقدمه الفداء - منتهي شود.(3)

من اميدوارم كه ما به مطلوب حقيقي برسيم و متصل بشود اين نهضت به نهضت بزرگ اسلامي و آن نهضت ولي عصر عليه السلام هست.(4)

ان شاءالله اسلام را آن طور كه هست در اين مملكت پياده كنيم و مسلمين جهان نيز اسلام را در ممالك خودشان پياده كنند... و زور و ظلم و جور از دنيا برطرف بشود و مقدمه باشد براي ظهور وليّ عصر - ارواحنا له الفداء - .(5)

ص: 370


1- همان، ج20، ص197.
2- همان، ج، 16، ص 88.
3- همان، ج 15، ص 75.
4- همان، ج 12، ص 175.
5- همان، ج 15، ص 170.

مسئولان ما بايد بدانند كه انقلاب مردم ايران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداري حضرت حجت - ارواحنا فداه - است.(1)

خداوند همه ما را از قيدهاي شيطاني رها فرمايد تا بتوانيم اين امانت الهي را به سر منزل مقصود برسانيم و به صاحب امانت، حضرت مهدي موعود - ارواحنا لمقدمه الفداء - رد كنيم.(2)

5. برائت جويي از كافران و مشركان

امام راحل رحمه الله در سراسر دوران مبارزه خويش، بر شعار «نه شرقي، نه غربي» به عنوان يكي از اصول اساسي انقلاب اسلامي پاي مي فشرد و تا آخرين لحظه حيات پربركت خود هم حاضر به عقب نشيني از اين شعار اصلي انقلاب نشد. آنچه امام امت را وا مي داشت اين گونه بر اين اصل پافشاري كند، احساس عزتي بود كه او در پرتو ولايت ائمه معصومين عليهم السلامبه ويژه امام عصر عليه السلام بدان دست يافته بود.

ايشان نمي توانست بپذيرد كه مردم مسلمان ايران در عين پذيرش ولايت آخرين حجت خدا، امام زمان عليه السلامسر در گرو ولايت طاغوت هاي شرق و غرب داشته باشند. اين بود كه قاطعانه اعلام مي كرد:

هيهات كه امت محمد صلي الله عليه و آله و سيراب شدگان كوثر عاشورا و منتظران وراثت صالحان به مرگ ذلت بار و اسارت غرب و شرق تن در دهند.(3)

از اين بالاتر، التزام به اصل «نه شرقي، نه غربي» را وظيفه مسلمانان جهان مي شمرد و پشت كردن به اين اصل را پشت كردن به آرمان مكتب اسلام و

ص: 371


1- همان، ج 21، ص 108.
2- همان، ج 19، ص 11.
3- همان، ج 20، ص 113.

خيانت به رسول خدا صلي الله عليه و آله و ائمه هدي عليهم السلام و پذيرش آن را «شرط ورود به صراط نعمت حق» مي دانست:

شعار «نه شرقي و نه غربي» ما شعار اصولي انقلاب اسلامي در جهان گرسنگان و مستضعفين بوده و ترسيم كننده سياست واقعي عدم تعهد كشورهاي اسلامي و كشورهايي است كه در آينده نزديك و به ياري خدا، اسلام را به عنوان تنها مكتب نجات بخش بشريت مي پذيرند و ذره اي هم از اين سياست عدول نخواهد شد. و كشورهاي اسلامي و مردم مسلمان جهان بايد نه وابسته به غرب و اروپا و امريكا و نه وابسته به شرق و شوروي باشند، كه ان شاءاللّه به خدا و رسول خدا صلي الله عليه و آلهو امام زمان عليه السلاموابسته اند. و به طور قطع و يقين، پشت كردن به اين سياست بين المللي اسلام، پشت كردن به آرمان مكتب اسلام و خيانت به رسول خدا صلي الله عليه و آله و ائمه هدي عليهم السلام است و نهايتا مرگ كشور و ملت ما و تمامي كشورهاي اسلامي است. و كسي گمان نكند كه اين شعار، شعار مقطعي است؛ كه اين سياست، ملاك ابدي مردم ما و جمهوري اسلامي ما و همه مسلمانان سرتاسر عالم است؛ چرا كه شرط ورود به صراط نعمت حق، برائت و دوري از صراط گمراهان است كه در همه سطوح و جوامع اسلامي بايد پياده شود.(1)

6. احياي هويت اسلامي مسلمانان

حضرت امام خميني رحمه الله، اين وعده قرآن كريم را كه مي فرمايد:

هُوَ الَّذي أَرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدي وَ دِينِ الحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ المُشْرِكُونَ.(2)

او كسي است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست فرستاد تا آن را بر هرچه دين است، پيروز گرداند، هرچند مشركان خوش نداشته باشند.

ص: 372


1- همان، ص 114.
2- سوره توبه 9، آيه 33؛ سوره صف (61)، آيه 9؛ ر.ك: سوره فتح (48)، آيه 28.

با جان و دل پذيرفته بود. از اين رو، با صلابت تمام بيان مي داشت:

من با اطمينان مي گويم اسلام، ابرقدرت ها را به خاك مذلت مي نشاند. اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را يكي پس از ديگري برطرف و سنگرهاي كليدي جهان را فتح خواهد كرد.(1)

ايشان به خوبي آگاه بود كه رسيدن به اين هدف، مستلزم احياي هويت اسلامي مسلمانان و بازگشت آنان به اصول اساسي خويش است. از اين رو، يكي از اهداف مهم جمهوري اسلامي ايران را تلاش براي احياي اين هويت و توجه دادن مسلمانان به اصول و مباني فكر ديني مي دانست و مي فرمود:

من به صراحت اعلام مي كنم كه جمهوري اسلامي با تمام وجود براي احياي هويت اسلامي مسلمانان در سراسر جهان سرمايه گذاري مي كند و دليلي هم ندارد كه مسلمانان جهان را به پيروي از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نكند و جلو جاه طلبي و فزون طلبي صاحبان قدرت، پول و فريب را نگيرد.(2)

7. گسترش نفوذ اسلام در جهان

اعتقاد به حقانيت اسلام و ايمان به بطلان ديگر مكتب ها و مسلك ها، به صورت بالقوه اين توان را دارد كه هر فرد مؤمن و معتقدي را به تلاش براي گسترش بيشتر اسلام وا دارد. در اين ميان، امام خميني رحمه الله به عنوان رهبري كه افق هاي ديدش همه جهان را درمي نورديد و به چيزي كمتر از حاكميت جهاني اسلام دل نمي بست، به اين موضوع با ديدي ديگر نگاه مي كرد. ايشان با صراحت اعلام مي كرد كه در پي نابودي همه نظام هاي استكباري و گسترش نظام اسلامي در سراسر جهان است:

ص: 373


1- صحيفه نور، ج 20، ص 118.
2- همان، ص 238.

البته ما اين واقعيت و حقيقت را در سياست خارجي و بين المللي اسلامي مان بارها اعلام نموده ايم كه درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و كم كردن سلطه جهان خواران بوده و هستيم. حال اگر نوكران امريكا نام اين سياست را توسعه طلبي و تفكر تشكيل

امپراتوري بزرگ مي گذارد، از آن باكي نداريم و استقبال مي كنيم. ما درصدد خشكانيدن ريشه هاي فاسد صهيونيسم، سرمايه داري و كمونيسم در جهان هستيم. ما تصميم گرفته ايم به لطف خدا و عنايت خداوند بزرگ، نظام هايي را كه بر اين سه پايه استوار گرديده اند، نابود كنيم و نظام اسلام رسول اللّه صلي الله عليه و آله را در جهان استكبار ترويج نماييم.(1)

ايشان در پيامي ديگر، تلاش براي گسترش اسلام راستين در جهان و مبارزه با سلطه جهان خواران را اقدامي براي زمينه سازي ظهور منجي و مصلح كل مي داند و مي فرمايد:

ما با خواست خدا، دست تجاوز و ستم همه ستمگران را در كشورهاي اسلامي مي شكنيم و با صدور انقلابمان كه در حقيقت، صدور اسلام راستين و بيان احكام محمدي است، به سيطره و ظلم جهان خواران خاتمه مي دهيم و به ياري خدا، راه را براي ظهور منجي و مصلح كل و امامت مطلقه حق، امام زمان - ارواحنا له الفداء - هموار مي كنيم.(2)

امام راحل در بخش ديگري از همين پيام، روشن فكران جهان اسلام را به تلاش آگاهانه براي دگرگون كردن جهان سرمايه داري و كمونيسم فرا خوانده است و چنين مي فرمايد:

روشن فكران اسلامي همگي با علم و آگاهي بايد راه پر فراز و نشيب دگرگون كردن جهان سرمايه داري و كمونيسم را بپيمايند و تمام آزادي خواهان بايد با

ص: 374


1- همان، ج 10، ص 232.
2- همان، ج 20، ص 118.

روشن بيني و روشن گري، راه سيلي زدن بر گونه ابرقدرت ها و قدرت ها خصوصا امريكا را بر مردم سيلي خورده كشورهاي مظلوم اسلامي و جهان سوم ترسيم كنند.(1)

8. ايجاد حكومت جهاني اسلام

برخي از انديشمندان علوم سياسي بر اين باورند كه هرگاه يك نهضت و انقلاب مردمي به نظام و حكومت، تبديل و به اصطلاح نهادينه مي شود، دوران افول و نزول آن آغاز مي گردد و به تدريج، رو به نابودي مي گذارد. بر اساس همين باور، گروهي در تحليل هايشان مطرح مي كنند كه دوران «انقلاب اسلامي» ديگر به سر آمده است. در برابر اين ديدگاه بايد گفت نهادينه شدن يك حركت انقلابي،

زماني مي تواند موجب افول و سقوط آن شود كه آرمان ها و ايده آل هاي آن حركت چنان خرد و حقير باشد كه با براندازي يك نظام سياسي و تشكيل نظام سياسي جديد، ديگر حرفي براي گفتن و هدفي براي تلاش كردن نداشته باشد.

حضرت امام خميني رحمه الله در سراسر دوران مبارزه هرگز هدف خود را در از بين بردن استبداد داخلي و مبارزه با استعمار خارجي در كشور ايران محدود نكرده بود. ايشان در پي گسترش حاكميت اسلام در سراسر جهان و كوتاه كردن دست ابرقدرت ها از همه كشورهاي اسلامي بود. ايشان، حركت خود را در راستاي قيام جهاني موعود عليه السلام مي ديد و انقلاب اسلامي ايران را مقدمه اي براي انقلاب عظيم مهدوي ارزيابي مي كرد. از همين رو، تشكيل حكومت اسلامي در ايران هيچ گاه سبب نمي شد ايشان از حركت باز ايستد و حكومت جهاني مهدي موعود را به فراموشي سپارد:

ص: 375


1- همان.

[...] جنبشي كه از طرف مستضعفان و مظلومان جهان عليه مستكبران و زورمندان شروع شده و در حال گسترش است، اميد بخش آتيه اي روشن است و وعده خداوند تعالي را نزديك و نزديك تر مي نمايد. گويي جهان مهيّا مي شود براي طلوع آفتاب ولايت از افق مكّه معظّمه و كعبه آمال محرومان و حكومت مستضعفان. از پانزدهم خرداد 42 كه حكومت مستكبران جبار در اين سرزمين به اوج خود رسيده بود و مي رفت تا عربده شوم «أنا ربّكم الأعلي» از حلقوم فرعون زمان طنين افكند، تا 22 بهمن 57 كه پايه حكم راني جبّاران عصر در اين مرز و بوم فرو ريخت و تخت و تاج دو هزار و پانصد ساله فرعون گونه ستم شاهي به دست تواناي زاغه نشينان و ستمديدگان تاريخ بر باد رفت و طومار تاراج گري ها و حكم فرمايي هاي شيطان بزرگ و شيطانك هاي وابسته و پيوسته به آن درهم پيچيده شد، ايامي معدود بيش نبود، [... ]ولي تحوّلي كه كمتر از صد سال بعيد به نظر مي رسيد با تقدير خداي بزرگ در اين ايّام معدود و ساعات محدود تحقّق يافت و جلوه اي از وعده قرآن كريم نورافشاني كرد و چه بسا كه اين تحول و دگرگوني، در مشرق زمين و سپس در مغرب و اقطار عالم تحقق يابد: «وليس من اللّه بمستنكر» كه دهر را در ساعتي بگنجاند و جهان را به مستضعفان، اين وارثان ارض بسپارد و آفاق را به جلوه الهي وليّ اللّه الأعظم، صاحب العصر - أرواحنا له الفداء - روشن فرمايد و پرچم توحيد و عدالتي الهي را در عالم بر فراز كاخ هاي سپيد و سرخ مراكز ظلم و الحاد و شرك به اهتزاز درآورد. «و ما ذلك علي اللّه بعزيز».(1)

امام راحل با ژرف انديشي تمام و با پشتوانه عظيم اعتقاد به انقلاب جهاني حضرت حجت عليه السلام، مسئولان نظام را از اينكه تنها به ايران بينديشند، برحذر داشت و فرمود:

ص: 376


1- همان، ج 18، صص 11 و 12.

داشت و فرمود:

مسئولان ما بايد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست. انقلاب مردم ايران، نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچم داري حضرت حجّت - ارواحنا له الفداء - است كه خداوند بر همه مسلمانان و جهانيان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد، مسائل اقتصادي و مادي اگر لحظه اي مسئولين را از وظيفه اي كه بر عهده دارند، منصرف كند، خطري بزرگ و خيانتي سهمگين

را به دنبال دارد. بايد دولت جمهوري اسلامي تمامي سعي و توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنمايد و اين بدان معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهاني اسلام است، منصرف كند.(1)

از اين رهنمود به خوبي استفاده مي شود كه امام خميني رحمه الله، انقلاب اسلامي را زمينه ساز انقلاب جهاني مهدي موعود - عجّل اللّه تعالي فرجه الشريف - مي دانست. از همين رو، معتقد بود كه مسئولان نظام جمهوري اسلامي بايد همه تلاش خود را بر ايجاد آمادگي براي ظهور دولت كريمه امام عصر عليه السلام قرار دهند و متوجه باشند پرداختن به برنامه هاي توسعه، حتي يك لحظه، آنها را از اين هدف بزرگ بازندارد؛ چون غفلت از آن، «خطري بزرگ و خيانتي سهمگين را به دنبال دارد».

آنچه گذشت، چند اصل مهم از اصولي بود كه امام راحل رحمه الله در تمامي دوران مبارزه خويش بر آنها پافشاري مي كرد و به ويژه در دوران پس از پيروزي انقلاب اسلامي براي عملي شدن آنها تلاش فراواني كرد. پافشاري امام بر اين اصول، استكبار جهاني را تا سرحد جنون، از انقلاب اسلامي و بنيان گذار آن خشمگين ساخته بود. استكبار جهاني به خوبي دريافته بود كه اگر انقلاب اسلامي بتواند اين اصول را در عمل اجرا سازد، نتيجه اي جز

ص: 377


1- همان، ج 21، ص 108.

نابودي آنها در بر نخواهد داشت. به همين دليل، از همان ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي، تلاش خود را برضربه زدن به اين انقلاب متمركز ساخت و با تمام نيرو درصدد نابودي كامل يا دست كم، استحاله فرهنگي نظام اسلامي برآمد.

رهبر كبير انقلاب اسلامي، دلايل دشمني شرق و غرب با انقلاب اسلامي را اين گونه تشريح مي كند:

امروزه غرب و شرق به خوبي مي داند كه تنها نيرويي كه مي تواند آنان را از صحنه خارج كند، اسلام است. آنها در اين ده سال انقلاب اسلامي ايران ضربات سختي از اسلام خورده اند و تصميم گرفته اند كه به هر وسيله ممكن، آن را در ايران كه مركز اسلام ناب محمدي است، نابود كنند. اگر بتوانند با نيروي نظامي، اگر نشد با نشر فرهنگ مبتذل خود و بيگانه كردن ملت از اسلام و فرهنگ ملي خويش و... .(1)

اميدواريم مسئولان نظام جمهوري اسلامي و مردم مسلمان ايران با عنايت بيشتر به رهنمودها و وصاياي امام راحل رحمه الله بتوانند توطئه هاي رنگارنگ استكبار جهاني بر ضد انقلاب اسلامي را يكي پس از ديگري خنثي كنند تا اين انقلاب بتواند به هدف نهايي خود كه زمينه سازي انقلاب مهدوي است، دست يابد:

خداوندا! بر ما منت بنه و انقلاب اسلامي ما را مقدمه فروريختن كاخ هاي ستم جباران و افول ستاره عمر متجاوزان در سراسر جهان گردان و همه ملت ها را از ثمرات و بركات وراثت و امامت مستضعفان و پابرهنگان برخوردار فرما.(2)

ص: 378


1- همان، صص 107 و 108.
2- همان، ج 20، ص 118.

فصل ششم: جامعه موعود، الگوي جامعه مطلوب

اشاره

حكومت جهاني موعود را از دو ديدگاه مي توان بررسي كرد. در ديدگاه نخست، به اين حكومت تنها به عنوان آرماني دوردست نگريسته مي شود كه بايد در انتظار تحقق آن بود؛ آرماني كه با وضع موجود ما نسبتي ندارد و در واقعيت هاي جاري جامعه هم هيچ اثري نمي گذارد.

در ديدگاه دوم، اين حكومت - با همه ويژگي هاي آرماني آن - نه تنها به عنوان غايت آمال بشر و نهايت آرزوي عدالت خواهان، بلكه به عنوان الگوي واقعي براي سامان بخشيدن به وضع موجود و هدفي عيني كه مي تواند حركت هاي اجتماعي ما را جهت بخشد، قابل مطالعه است. البته تحقق كامل اين آرمان جز به دست باكفايت بنده برگزيده خدا، حضرت وليّ اللّه الأعظم - أرواحنا له الفداء - ميسر نيست.

حضرت آيت اللّه خامنه اي، رهبر معظم انقلاب اسلامي، در يكي از سخنان خود، با اشاره به ضرورت «اهتمام به مسئله عدالت اجتماعي در كشور» و لزوم مقابله با «طبقه بهره مندان از پول هاي حرام» و «مرفهان بي درد» به نكته مهمي اشاره كرد كه توجه به آن مي تواند ما را در ترسيم تصويري روشن از ديدگاه دوم ياري دهد. ايشان در سخنان خود، موضوع «عدالت گستري» و «قسط آفريني» را كه در روايات اسلامي از آن به عنوان يكي از شاخصه هاي مهم انقلاب مهدوي ياد شده، بررسي كرده است و توجه به اين موضوع را در همه برنامه هاي نظام اسلامي ضروري مي داند:

ص: 379

نظام اسلامي، نظام عدالت است. شما كه آرزومند و مشتاق ظهور خورشيد مهدويت در آخرالزمان هستيد و الآن حدود هزار و دويست سال است كه ملت اسلام و شيعه در انتظار ظهور مهدي موعود - عجّل اللّه تعالي فرجه الشريف و جعلنا اللّه فداه - است، چه خصوصيتي براي آن بزرگوار ذكر مي كنيد؟ «اَلَّذِي يَمْلَأُ اللّهُ بِه الأَرْضَ قِسْطا وَ عَدْلاً» نمي گوييد كه «يَمْلَأُ اللّهُ بِه الأَرْضَ دِينا». اين نكته خيلي مهمي است. چرا به اين نكته توجه نمي كنيم؟ اگرچه قسط و عدل متعلق به دين است، اما هزار سال است كه امت اسلامي براي قسط و عدل دعا مي كند و اين نظام اسلامي كه به وجودآمده است، اولين كارش اجراي قسط و عدل است. قسط و عدل، واجب ترين كارهاست. ما رفاه را هم براي قسط و عدل مي خواهيم. كارهاي گوناگون، مبارزه، جنگ، سازندگي و توسعه را براي قسط و عدل مي خواهيم. براي اينكه در جامعه عدالت برقرار شود، همه بتوانند از خيرات جامعه استفاده بكنند و عده اي محروم و مظلوم واقع نشوند. در محيط قسط و عدل است كه انسان ها مي توانند رشد كنند. به مقامات عالي بشري برسند و كمال انساني خود را به دست بياورند. قسط و عدل، يك مقدمه واجب براي كمال نهايي انسان است. چه طور مي شود به اين قضيه بي اعتنايي كرد؟(1)

جان كلام رهبر انقلاب در سخنان ياد شده اين است كه به فرهنگ مهدويت و انتظار، با ويژگي هايي كه در روايات براي آن شمرده شده است، نبايد به ديده مجموعه معارفي بنگريم كه فقط ترسيم كننده وضعيت آينده جهان است و هيچ نسبتي با وضعيت كنوني مسلمانان ندارد. بايد اين فرهنگ را در تمام عرصه هاي اجتماعي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي جامعه خود جاري و ساري بدانيم و در پي آن باشيم كه ويژگي هاي ياد شده براي جامعه موعود را تا آنجا كه در توان داريم، در جامعه خود اجرا كنيم و اگر اكنون توفيق دست يابي

ص: 380


1- روزنامه جمهورى اسلامى، پنج شنبه 26/4/1376.

به جامعه موعود را نداريم، دست كم با الگو قرار دادن آن، جامعه مطلوب را بنيان نهيم. امام امت رحمه اللهنيز به اين موضوع اشاره كرده است و مي فرمايد:

حالا البته اين پر كردن دنيا را از عدالت، اين را ما نمي توانيم بكنيم. اگر مي توانستيم مي كرديم، اما چون نمي توانيم بكنيم، ايشان بايد بيايند. الان عالم پر از ظلم است. شما يك نقطه هستيد در عالم. عالم پر از ظلم است. ما بتوانيم جلوي ظلم را بگيريم، بايد بگيريم، تكليفمان است.(1)

الگوپذيري از قيام عدالت گستر مهدي موعود عليه السلام در جامعه اسلامي ما بايد به صورت يك فرهنگ درآيد و همه دست اندركاران نظام اسلامي، خود را موظف به شناخت ويژگي هاي دولت كريمه آخرين ذخيره الهي بدانند و بكوشند زندگي فردي و فعاليت اجتماعي خود را بر آن ويژگي ها منطبق سازند. در اين صورت، معناي واقعي انتظار فرج تحقق مي يابد؛ زيرا ما وقتي مي توانيم خود را منتظر واقعي بدانيم كه در عمل به آرمان هايي كه تحقق آنها را انتظار مي كشيم، پاي بند باشيم.

بنابراين، بايد رواياتي را كه به بيان ويژگي هاي يگانه مصلح موعود و ويژگي هاي حكومت جهاني آن حضرت پرداخته اند، بررسي كنيم تا سرانجام بتوانيم به الگوي مناسبي از جامعه موعود دست يابيم؛ الگويي كه بتواند حيات اجتماعي ما را در عصر حاضر سامان دهد.

اكنون براي روشن تر شدن موضوع بحث، به برخي از ويژگي هايي كه در روايات براي حكومت جهاني آن امام غايب شمرده شده است، اشاره مي كنيم:

1. ساده زيستي كارگزاران حكومت

در اين زمينه، روايتي از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه توجه به مفاد آن در ترسيم تصويري از شيوه زندگي كسي كه در عصر ظهور، حكم ران سراسر جهان خواهد بود، بسيار سودمند است. آن حضرت بنا بر اين روايت، خطاب به يارانش مي فرمايد:

ص: 381


1- صحيفه نور، ج 20، ص 198.

ما تَسْتَعْجِلوُنَ بِخُروجِ القائِمِ! فَوَاللّه ِ ما لِباسُهُ إِلاّ الغَليظَ وَ لاطَعامُهُ إِلاّ الجَشَبَ... .(1)

چه شده است كه براي خروج قائم، شتاب مي كنيد؟ به خدا سوگند، او جامه درشت مي پوشد و خوراك خشك و ناگوار مي خورد... .

در روايت ديگري كه مفضّل از امام صادق عليه السلام نقل كرده است، آن حضرت، تصويري جامع از شيوه زندگي حاكمان در عصر حكومت اهل بيت عليهم السلام ترسيم مي كند:

كُنتُ عِندَ أَبي¨ عَبدِاللّه ِ عليه السلام بِالطَّوافِ، فَنَظَرَ إِليَّ وَ قالَ لي¨ يا مُفَضَّلُ! ما لِي¨َ أَراكَ مَهمُوما مُتِغَيِّرَ اللَّونِ؟ قالَ: فَقُلتُ لَهُ: جُعِلتُ فِداك! نَظَري إِلي بَني¨العَبّاسِ وَ ما في¨ أَيديهِم مِن هذَا المُلكِ وَ السُّلطانِ وَ الجَبَروتِ، فَلَوكانَ ذلِكَ لَكُم لَكُنّا فيهِ مَعَكُم، فَقالَ: يا مُفَضَّلُ، أَما لَوكانَ ذلِكَ لَميَكُن إِلاّ سِياسَةُ اللَّيلِ وَ سِياحَةُ النَّهارِ، أَكلُ الجَشَبِ وَ لُبسُ الخَشِنِ، شِبهُ أَميرِالمُؤمِنينَ وَ إِلاّ فَالنّارُ.(2)

سالي در حج، هنگام طواف، خدمت امام جعفر صادق عليه السلام بودم. در طواف، امام نگاهي به من كرد و فرمود: چرا اين گونه اندوهگيني و چرا رنگت تغيير كرده است؟ گفتم: فدايت شوم! بني عباس و حكومتشان را مي بينم و اين مال و اين تسلط و اين قدرت و جبروت را. اگر همه در دست شما بود، ما هم با شما در آن سهيم بوديم. امام فرمود: اي مفضل! بدان، اگر حكومت در دست ما بود، جز سياست شب (عبادت، اقامه حدود و حقوق الهي و حراست مردم) و سياحت روز (سير كردن و رسيدگي به مشكلات مردم و

جهاد و رفع ستم و...) و خوردن خوراك هاي خشن و نامطبوع و پوشيدن جامه هاي درشت؛ يعني همان روش اميرمؤمنان چيزي در كار نبود كه اگر [در كار حكومت ديني ]جز اين عمل شود، پاداش آن دوزخ خواهد بود.

ص: 382


1- بحار الأنوار، ج 52، ص 354، ح 115.
2- همان، ص 359، ح 127.

بنا بر بعضي روايات، حضرت امام جعفر صادق عليه السلام در زمان امامتشان، از لباس هاي لطيف استفاده مي كرد و به همين دليل، مورد طعن و انتقاد بعضي مقدس مآب ها قرار مي گرفت.(1)

با اين حال، در اينجا مي فرمايد اگر ما به حكومت برسيم، سهمي جز خوردن خوراك هاي ناگوار و پوشيدن جامه هاي تن آزار نداريم. اين سخن بيانگر اهميت ويژه زمام داري و حكومت بر مسلمانان و وظيفه خطير كارگزاران حكومت اسلامي است. اين روايت نشان مي دهد كه پذيرفتن مسئوليت حكومت مردم، تعهد مضاعفي را بر عهده پذيرنده اين مسئوليت مي آورد و او را ناچار مي سازد زندگاني خويش را با ضعيف ترين طبقات اجتماع هماهنگ سازد تا دردشان را با تمام وجود، احساس و همت خويش را صرف بهبود آن دردها كند.

توجه به حكايت زير ما را در يافتن رسالت سنگين پيشوايان و كارگزاران جامعه عدل اسلامي، ياري مي كند:

روزي يكي از ياران اميرمؤمنان علي عليه السلام عرض كرد: اي امير مؤمنان! از برادرم، عاصم بن زياد به تو شكايت مي كنم. فرمود: چرا؟ گفت: جامه هاي پشمين به تن كرده و از دنيا روي برگردانده است. امام فرمود: او را نزد من آريد. چون نزد ايشان آمد، بدو گفت: «اي دشمنك خويش! شيطان، سرگشته ات كرده و از راهت به در برده است. بر زن و فرزندانت رحمت نمي آري و چنين مي پنداري كه خدا آنچه را پاكيزه است، بر تو روا فرموده است، ولي ناخشنود است كه از آن برداري؟ تو نزد خدا خوارمايه تر از آني كه پنداري!» گفت: اي امير مؤمنان! و تو در اين پوشاك زبر تن آزار باشي و خوراك دشوار خوار؟ حضرت فرمود:

وَيْحَكَ إِنّي¨ لَستُ كَأنتَ، إِنَّ اللّه َ فَرَضَ عَلي أَئِمَّةِ العَدلِ] الحَقِّ] أَنْ يُقَدِّرُوا أَنفُسَهُم بِضَعَفَةِ النّاسِ كَيلا يَتَبيَّغَ بِالفَقيرِ فَقرُهُ.

واي بر تو! من نه چون تواَم. خدا بر پيشوايان دادگر واجب فرموده است خود را

ص: 383


1- ر.ك: سيره معصومان، ج 6، ص 51.

با مردم ناتوان برابر نهند تا مستمندي، [شخص] تنگ دست را به هيجان نيارد و به طغيان وا ندارد.(1)

2. قاطعيت با كارگزاران و مهرورزي با زيردستان

يكي از ويژگي هاي مهم حكومت جهاني امام مهدي عليه السلام كه در روايات به آن اشاره شده، سخت گيري و قاطعيت نسبت به كارگزاران حكومت و مجريان امور و برخورد شديد با متخلفان است. در روايتي كه در اين زمينه از امام علي عليه السلام نقل شده است، چنين مي خوانيم:

لَيَنزَعَنَّ عَنكُم قُضاةَ السُّوءِ، وَ لَيَقْبِضَنَّ عَنكُم المُراضِينَ، وَ لَيَعزِلَنَّ عَنكُم أُمَراءَ الجَورِ، وَ لَيُطَهِّرنَّ الأَرضَ مِن كُلِّ غاشٍ... .(2)

... امام مهدي عليه السلام، قاضيان زشت كار را كنار مي گذارد و دست مفسدان را از سرتان كوتاه مي كند و حكم رانان ستم پيشه را بركنار مي كند و زمين را از هر نادرست و خايني پاك مي سازد.

در روايت ديگري، قاطعيت و سازش ناپذيري حضرت وليّ عصر عليه السلام در مقابل كارگزاران ناشايست و مهرباني آن حضرت با بيچارگان و مستمندان چنين توصيف شده است:

اَلمَهديُّ سَمْحٌ بِالمالِ، شَديدٌ عَلَي العُمّالِ، رَحيمٌ بِالمَساكينَ.(3)

مهدي عليه السلام، بخشنده است. او با كارگزاران و مأموران دولت خويش بسيار سخت گير و با ناتوانان و مستمندان بسيار دل رحم و مهربان است.

شدت و قاطعيت در مقابل كارگزاران حكومت و مهرورزي با ناتوانان و

ص: 384


1- نهج البلاغه، ترجمه: سيد جعفر شهيدى، كلام 209، صص 241 و 242؛ نهج البلاغه، ترجمه و شرح: سيد على نقى فيض الاسلام، بى جا، بى نا، بى تا، كلام 200، صص 200 و 201.
2- بحار الأنوار، ج 51، ص 120، ح 23.
3- نجم الدين جعفر بن محمد عسكرى، المهدى الموعود المنتظر عند علماء السنة و الإماميه، چاپ اول: تهران، مؤسسة الامام المهدى عليه السلام، 1360، ج 1، ص 277.

زيردستان از ويژگي هاي مهمي هستند كه حاكم اسلامي بايد بدان ها آراسته باشد. امام صادق عليه السلام در نامه اي خطاب به نجاشي، يكي از ياران خود كه به سمت استانداري اهواز منصوب شده بود، رستگاري و نجات او را در گرو داشتن اين ويژگي ها دانسته و مي فرمود:

وَ اعلَمْ أَنَّ خَلاصَكَ وَ نَجاتَكَ في¨ حَقنِ الدِّماءِ وَ كَفِّ الأَذيَ عَن أَولياءِ اللّه ِ وَ الرِّفقِ بِالرَّعيّةِ وَ التَّأني¨ِّ وَ حُسنِ المُعاشَرَةِ مَعَ لِينٍ في¨ غَيرِ ضَعفٍ وَ شِدَّةٍ في¨ غَيرِ عُنفٍ.(1)

بدان كه نجات و رستگاري تو در گرو چند چيز است: جلوگيري از ريختن خون [بي گناهان]، خودداري از آزار دوستان خدا، مدارا و ملاطفت با زيردستان و حسن سلوك همراه با مهرباني و رأفتي كه برخاسته از ناتواني و شدت و قاطعيتي كه برخاسته از زورگويي نباشد.

امام علي عليه السلام نيز به يكي از فرمانداران خود چنين سفارش مي كند:

وَ اخلِطِ الشِّدَّةَ بِضِغْثٍ مِنَ اللِّينِ، وَ ارفُقْ ما كانَ الرِّفقُ أَرفَقَ وَ اعتَزِمْ بِالشِّدَّةِ حِينَ لايُغِني¨ عَنكَ إِلاَّ الشِّدَّةُ... .(2)

شدت و قاطعيت را با قدري نرمي و ملاطفت بياميز و هر زمان كه مهرباني و مدارا كردن شايسته تر است، مدارا كن و آنجا كه چاره اي جز شدت و قاطعيت نداري، شدت و قاطعيت پيشه كن.

3. تأمين رفاه اقتصادي مردم

در زمان حكومت امام مهدي عليه السلام، رفاه و آسايش در تمام بخش ها و زواياي زندگي بشر فراگير مي شود و انسان ها آسوده خاطر از مشكلات روزانه گذران زندگي مي توانند به سازندگي معنوي خود بپردازند. روايت هاي بسياري در اين زمينه

ص: 385


1- بحار الأنوار، ج 77، ص 192.
2- نهج البلاغه، ترجمه: سيد جعفر شهيدى، ص 320، نامه 46.

نقل شده است كه در اينجا به ذكر روايتي از امام علي عليه السلامبسنده مي كنيم:

... وَ اعلَموُا أَنَّكُم إِنِ اتَّبعَتُم طالِعَ المَشرِقِ سَلَكَ بِكُم مِنهاجَ الرَّسولِ... وَ كَفَيتُم مَؤونَةَ الطَّلَبِ وَ التَّعَسُّفِ، وَ نَبَذتُمُ الثِّقلَ الفادِحَ عَنِ الأَعناقِ.(1)

... بدانيد اگر شما از كسي كه مشرق برمي خيزد (امام مهدي عليه السلام)، پيروي كنيد، شما را به آيين پيامبر درآورد... تا از رنج طلب و ستم [در راه دست يابي به امور زندگي ]آسوده شويد و بار سنگين [زندگي] را از شانه هاتان بر زمين نهيد... .

در اين روايت، پيروي از امام عادل و درآمدن به آيين پيامبر، مقدمه اي براي رسيدن به وضع مطلوب اقتصادي، آسودگي از رنج طلب و رهايي از بار سنگين زندگي بيان شده است. نكته ظريفي كه از اين موضوع به دست مي آيد، اين است كه تأمين رفاه اقتصادي و سامان بخشيدن به وضعيت معيشتي مردم يك جامعه، نه تنها با اهداف الهي و ارزش هاي معنوي آن جامعه منافات ندارد، بلكه تحقق اين اهداف، زمينه و بستر مناسبي براي رسيدن به رشد و توسعه اقتصادي و تأمين رفاه و آسايش عمومي مردم جامعه است.

نكته ياد شده را در كلام ديگري از اميرمؤمنان علي عليه السلام مي توان ديد، آنجا كه مي فرمايد:

أَما وَ الَّذي فَلَقَ الحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ، لَوِ اقتَبَستُم العِلمَ مِن مَعدِنِهِ، وَ ادَّخَرْتُمُ الخَيرَ مِن مَوضِعِهِ، وَ أَخَذتُمُ الطَّريقَ مِن وَضَحِهِ، وَ سَلَكْتُم مِنَ الحَقِّ نَهجَهُ، لَنَهَجَتْ بِكُمُ السُّبُلُ وَ بَدَتْ لَكُمُ الأَعلامُ، وَ أَضاءَ لَكُم الإِسلامُ، وَ أَكَلتُم رَغَدَا، وَ ما عالَ فيكُم عائِلٌ وَ ظُلِمَ مِنكُم مُسلِمٌ وَ لامُعاهِدٌ.(2)

سوگند به خدايي كه دانه را [در دل خاك] بشكافت و آدميان را آفريد، اگر علم را از معدن آن اقتباس كرده بوديد و خير را از جايگاه آن خواسته بوديد و از

ص: 386


1- بحار الأنوار، ج 51، ص 123، ح 24.
2- الكافى، ج 8 ، ص 32.

ميان راه به رفتن پرداخته بوديد و راه حق را از طريق روشن آن پيموده بوديد، راه هاي شما هموار مي گشت و نشانه هاي هدايتگر پديد مي آمد و فروغ اسلام، شما را فرا مي گرفت و به فراواني غذا مي خورديد و ديگر هيچ عايله مندي بي هزينه نمي ماند و بر هيچ مسلمان و غيرمسلماني ستم نمي رفت.

4. گسترش عدالت و مساوات

يكي از مهم ترين ويژگي هاي حكومت حضرت مهدي عليه السلام، گسترش عدالت در همه شئون زندگي بشر است. بر اساس حديث مشهوري كه به حد تواتر از شيعه و اهل سنّت نقل شده است، آن حضرت، «... زمين را از عدل و داد لبريز مي كند، چنان كه [پيش از آن] از ستم و بيداد لبريز شده بود».(1)

عدالت مهدوي چنان فراگير و گسترده است كه حتي به درون خانه ها نيز نفوذ مي كند و روابط خصوصي افراد خانواده را تحت تأثير قرار مي دهد؛ كاري كه از عهده هيچ نظام حقوقي برنمي آيد. امام صادق عليه السلامدر اين باره مي فرمايد:

... وَ أَما وَ اللّه ِ لَيُدْخِلَنَّ (القائِمُ) عَلَيهِم عَدلَهُ جَوفَ بُيوتِهِم كَما يَدخُلُ الحَرُّ والقَرُّ.(2)

به خدا سوگند، [قائم ما] عدالتش را تا آخرين زواياي خانه هاي مردم وارد مي كند، همچنان كه سرما و گرما وارد خانه ها مي شود.

در روايت ديگري از امام باقر عليه السلام، شمول دامنه عدالت آن حضرت چنين بيان شده است:

... إِذا قامَ قائِمُنَا فَإِنَّهُ يَقسِمُ بِالسَّوِيَّةِ، وَ يَعدِلُ فِي¨ خَلقِ الرَّحمنِ، البَرَّ مِنهُم وَ الفاجِرَ... .(3)

... هنگامي كه قائم ما به پا خيزد [اموال را] برابر تقسيم مي كند و ميان [همه]

ص: 387


1- ر.ك: كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 257، ح 1.
2- بحار الأنوار، ج 52، ص 362، ح 131.
3- همان، ج 51، ص 29، ح2.

مردم، نيكوكار و بدكار، به عدالت رفتار مي كند... .

امام خميني رحمه الله در بيان مفهوم واقعي عدالتي كه به دست تواناي امام مهدي عليه السلامتحقق مي يابد و سراسر زمين را فرا مي گيرد، مي فرمايد:

قضيه غيبت حضرت صاحب، قضيه مهمي است كه به ما مسائلي مي فهماند، من جمله اينكه براي يك همچو كار بزرگي كه در تمام دنيا عدالت به معناي واقعي اجرا بشود، در تمام بشر نبوده كسي الاّ مهدي موعود عليه السلام كه خداي تبارك و تعالي او را ذخيره كرده است براي بشر. هر يك از انبيا كه آمدند، براي اجراي عدالت آمدند و مقصدشان هم اين بود كه اجراي عدالت را در همه عالم بكنند، لكن موفق نشدند. حتي رسول ختمي مرتبت صلي الله عليه و آلهكه براي اصلاح بشر آمده بود و براي اجراي عدالت آمده بود و براي تربيت بشر آمده بود، باز در زمان خودشان موفق نشدند به اين معنا... وقتي كه ايشان ظهور كنند - ان شاءاللّه خداوند تعجيل كند در ظهور او - تمام بشر را از انحطاط بيرون مي آورد، تمام كجي ها را راست مي كند. «يَمْلَأُ الأَرضَ عَدلاً بَعدَ ما مُلِئَتْ جَورا.» همچو نيست كه اين عدالت همان كه ماها از آن مي فهميم، كه نه يك حكومت عادلي باشد كه ديگر جور نكند آن، اين هست اما خير، بالاتر از اين معناست معني «يَمْلَأُ الأَرضَ عَدْلاً بَعَد ما مُلِئَتْ جَوْرا». الان زمين - و بعد از اين، از اين هم بدتر شايد بشود - پر از جور است. تمام نفوسي كه هستند انحرافات در آنها هست، حتي نفوس اشخاص كامل هم در آن انحرافاتي هست ولو خودش نداند. در اخلاق ها، انحراف هست؛ در عقايد، انحراف هست؛ در اعمال، انحراف هست و در كارهايي هم كه بشر مي كند، انحرافاتي معلوم است و ايشان

مأمورند براي اينكه تمام اين كجي ها را مستقيم كنند و تمام اين انحرافات را برگردانند به اعتدال كه واقعا صدق بكند: «يَمْلَأُ الأَرضَ عَدْلاً بَعدَ ما مُلِئَتْ جَورا».(1)

ص: 388


1- صحيفه نور، ج 12، صص 207 - 209.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109